ا
ز محمدامین گمشده تا کودکانی که در شهر قدس مورد تجاوز راننده سرویس مدرسه قرار گرفتند، از فاطمه، دخترک بوشهری که توسط ناپدری شکنجه شده بود تا کودکانی که در مهدکودکی در اردبیل وحشیانه کتک میخوردند تا مبادا غذایشان را اضافه بیاورند، کاش اینقدر که از این اخبار به یاد داریم، چندتایی هم در ذهن مسئولان جاگیر شده بود!
به گزارش «تابناک»، بحث راه اندازی «پلیس کودک» به سال ۹۰ بازمیگردد. در آن زمان انقدر جدی به نظر میرسید که همگان فکر میکردند، وعده شکل گیری آن تا پایان سال عملی خواهد شد و تنها مشکلاتی که پیش روی اجرایش مانده، این است که پلیس کودکان در پلیس آگاهی مستقر شود یا در پلیس پیشگیری.
همه چیز اینقدر تمام شده به نظر میرسید که کمتر کسی به خود اجازه میداد از ضرورت تشکیل این پلیس تخصصی سخن بگوید و با تأکید بر واضحاتی که در نتیجه شکل گیری این پلیس محقق میشدند، فواید این طرح را برشمارد و تنها بحث در این محدودهها پیش میرفت که آیا باید این پلیس را در کلانتریها یا نگاه سازمانی به آن باید اینقدر کلانتر باشد که این نیروهای جدید را در پلیس آگاهی مستقر کنیم.
بدین ترتیب تنها معلوم بود که همه به ضرورت تشکیل این پلیس جدیدی رسیدهاند و قرار است این کار به انجام برسد و کسی اطلاعی نداشت که تعریف پلیس از کودک چیست و قرار است چه گرهی از کار کودکان باز کند، حیطه عمل این پلیس در محدوده کودکان بزهکار یا کودکان کار است یا با نگاه پیشگیرانه به همه کودکان جامعه سرایت داده میشود و...؟
همه این ابهامات در حالی وجود داشت که میدانستیم ایده تشکیل این پلیس تخصصی در برخی کشورها پیاده شده و اثرات آن قابل بررسی و ارزیابی است. هرچه بود از شکل گیری پلیس کودک خوشحال بودیم و امید داشتیم در انتهای سال ۹۰ بخش تخصصی دیگری به پلیس کشورمان افزوده شود؛ اما چه کسی باور میکرد این ایده از آن سال به محاق برود و اینقدر خاک بخورد که هنوز ندانیم قرار است چه زمان اجرایی شود!
این را میشود از سخنان اخیر محمدعلی اسفنانی، عضو کمیسیون حقوقی قضایی مجلس دریافت که میگوید پرداختن به حقوق کودک در یک اصل از قانون اساسی، نشانه اهمیت این موضوع است و در قانون آیین دادرسی کیفری هم به حقوق این دسته توجهی خاص شده و بر این اساس، لایحهای که دستگاه قضا به مجلس فرستاده جامع است که امیدواریم بررسی آن در این دوره مجلس به سرانجام برسد.
یعنی هنوز هم معلوم نیست، قرار است چه زمانی این لایحهٔ خوب بررسی شود و در مسیر قانون گذاری قرار گیرد و از آن بدتر نمیدانیم آیا نبود قوانین لازم موجب شد که فرماندهان پلیس از خیر تشکیل پلیس کودک بگذرند یا چه؟ آن هم در شرایطی که با شنیدن اخبار مربوط به کودک آزاری، کودکان کار، کودکانی بزهکار و... به یاد میآوریم که قرار بود، پلیس ویژهای شکل گیرد و حامی از کودکان شود!
با این حساب اگر بپذیریم شکل گیری پلیس کودک میتوانست اندکی از نیازهای جامعه در این باره را مرتفع کند و به قدر اندکی مانع از شکل گیری اتفاقات شوم درباره کودکان شود، این سؤال برایمان پیش خواهد آمد که چرا تشکیل پلیس کودک و بررسی لایحه مرتبط به آن اینقدر به درازا کشیده است؟ مگر نه اینکه در نتیجه این اطاله زمان، روز به روز کودکان معصوم بیشتری در معرض خطرات و مشکلات قرار میگیرند و حمایتی از خود نمیبینند؟
آیا دردناک نیست ببینیم هر سالی که میگذرد، پروندههای بیشتری درباره کودکان گشوده میشوند که اگر پلیس کودک و قوانین مرتبط با ایشان شکل گرفته بود، میتوانست مانع از تکرارشان شده یا به یاری آسیب دیدگان برسد؟
چند روز پیش ـ کودکی پنج سال و نیمه با انبوهی درد؛ از شکستگی تا سوختگیاین کودک پنجسالونیمه که در بیمارستانی تخصصی در تهران بستری است، هفته گذشته به دلیل شکستگیهای متعدد در نواحی مختلف دستهایش و همچنین سوختگی پاها و دستها، تحت درمان قرار گرفت. کودکی که این بلا را پدرش سرش آورده و جدای آن رنجهای دیگری از طرف اقوام نیز دیده که به تنهایی برای پایین آوردن اشکمان کافی است.
آن طور که مادر کودک به پرستاران گفته است، وی ابتدا متوجه تورم دستهای بچهاش شد و او را نزد پزشکی در شهر خودشان در استان اصفهان برد. آن پزشک بعد از بررسی وضعیت کودک اعلام کرد، او به عمل جراحی نیاز دارد، به همین دلیل کودک را به شهر اصفهان منتقل کردند، اما درمانهای انجامشده در این شهر نیز کافی نبود. به این ترتیب او به بیمارستانی تخصصی در تهران منتقل شد.
بعد از عکسبرداری از کودک و معاینه دقیق بدن او مشخص شد، دستهای این کودک شکستگیهای وسیع کهنه و جدید در قسمتهای بازو، آرنج و مچ دارد و مادر مدعی میشود این شکستگیها بر اثر پرتاب شدن کودک از روی تاب و سرسره ایجاد شده و اینقدر متناقض و عجیب سخن میگوید که پزشکان مجاب میشوند، تیم پزشکی تشکیل داده و از متخصصان پزشکی قانونی برای ارزیابی زخمهایی مانند جای سیگار کمک بخواهند تا نتیجه، کشف دردهایی باشد که آزارهای جنسی اقوام هم را هم شامل میشود.
نه ماه پیش؛ شکنجه نوزاد در دخمه معتادانمرداد ماه ۹۳ - زن جوان معتاد پس از آزادی از زندان به دنبال کار میگشت و فرزند شش ماههاش را به یکی از آشنایان سپرد که معتادان به دلیل اینکه این زن را دوباره به خرید و فروش مواد بازگردانند، فرزندش را میدزدند و به دلیل مصرف موادمخدر کودک شش ماهه را مورد آزار و اذیت با سیگار و سیم داغ قرار میدهند که آثار شکنجه و سوختگی در جای جای بدنش دیده میشد.
مأموران گشت کلانتری ۱۲ کاشمر مشغول گشت زنی بودند که زنی ۳۰ ساله در حالی که نوزاد شیرخوارش را در آغوش کشیده بود، هراسان و با عجله خود را به ایشان رساند و نفس زنان دو مرد را نشان داد که در حال فرار بودند که با دستگیری آن دو مرد و انتقال ایشان به کلانتری مشخص شد آنان فرزند شش ماهه زن را با سیگار مورد آزار و شکنجه قرار دادهاند؛ نوزادی که گویی بیهوش بود و به بیمارستان منتقل شد.
ده ماه پیش؛ شکنجه کودکان در مهدکودک به خاطر غذا!
تیرماه ماه ۹۳ - ماجرا از زمانی شروع شد که هفته گذشته فیلمی کوتاه اما تکاندهنده و بسیار دلخراش در فضای مجازی انتشار داده شد، فیلمی که نشان میداد زنی در حال غذا دادن به یک کودک در محلی شبیه مهدکودک، کودکان را میزند و شکنجه میکند. با انتشار این فیلم و شکایت خانواده کودک، تحقیقات پلیس آغاز شد.
تحقیقات نشان میداد این تصاویر توسط مربی مهد که ۴ ماه در این مهد مشغول به کار بود گرفته شده است. نتیجه گزارش پزشکی قانونی نشان میدهد کودکان در این مهد مورد ضرب و شتم شدید و صدمات جدی قرار گرفتهاند که در چند مورد برخی کودکان به دلیل نوع غذا دادن مربی خطاکار در معرض خفگی قرار داشتند که هر چند از این ماجرا جان سالم به در بردهاند، متاسفانه به ۳ نفر از کودکان آسیبهای جدی وارد شده است.
البته پرونده به سرعت رسیدگی شد، ولی پلیس مدعی شد که انتشار دهنده فیلم هم مجرم است و این اظهار نظر با واکنش عمومی مواجه شد، زیرا بسیاری بر خلاف پلیس معتقد بودند نباید انتشار این فیلمها را افشاگری نخواند و مدعی شد که امنیت روانی را خدشه دار میکند.
یک سال پیش؛ آزار جنسی کودکان توسط راننده آژانس «چشم و دل پاک و متأهل» اردیبهشت ماه ۹۳ - هیچ امیدی ندارد که دخترک شش سالهاش، بار دیگر بهبودی خود را بازیابد، انگار همین دیروز بود که در ظهر یک روز زمستانی پرده از راز بزرگ دخترش برمیدارد و جهان بر سرش خراب میشود؛ میگوید دخترکش را چند سالی است که از پوشک گرفته، اما استرس ناشی از حادثه سبب عدم کنترل ادرار و مدفوع «فرشته»اش شده است.
ماجرا از آنجا آغاز شده که سه خانواده تصمیم میگیرند برای فرستادن دلبندانشان به مدرسه از آژانس مسافربری نزدیک محل سکونتشان یک راننده «چشم و دل پاک و متعهد» بخواهند؛ رانندهای که اگرچه متاهل است و معلولیت هم دارد و مورد تأیید مسئول آژانس نیز هست، از تجاوز به کودکان مدرسهای نیز ابایی ندارد و همه چیز را با چاقوی تیزی که به کودکان نشان میدهد، لاپوشانی میکند.
دردی سنگین که برای شنونده این داستان نیز فراموش کردنش سخت است، چه برسد به خانواده این فرشته. خانوادهای که وقتی دیدند همسر راننده متجاوز به سراغشان آمده و میگوید، این چند ده میلیون تومان پول را بگیرید و رضایت دهید، خیلی خویشتنداری کردهاند که درگیر نشوند؛ اما چه بسا اگر پلیس کودکی وجود داشت یا قوانین در این باره تخصصی بود، هم خیال ایشان و هم خیال خیلیهایمان از این بابت راحتتر میشد... .
چهارده ماه پیش؛ سوزاندن چشم و بدن دختر ۶ ساله تاوان شب ادراری! تیرماه ۹۲- زنی به همراه مردی که با وی در ارتباط بود، اقدام به شکنجه و آزار فرزند شش ساله خود به نام «فاطمه» میکردند و زمانی این روند قطع میشود که مأموران پلیس استان بوشهر ایشان را دستگیر میکنند؛ دستگیری که در نتیجه دلسوزی یک شهروند مسئول رخ میدهد و به کشف دخترک بچهای رسیده که در این شرایط دردناک زندگی به شب ادراری مبتلا شده بوده و این شب ادراری موجب شده که مرد و زن ظالم به شدیدترین شکل ممکن تنبیهش کنند.
وی افزود: ماجرا از جایی آغاز شد که فاطمه مدتی پیش دچار شب ادراری شد و مادرش به همراه مردی که با وی ارتباط داشت، این دختربچه را تنبیه کرد. تنبیه که نه! شکنجههایی وحشتناک مثل سوزاندن بدن و حتی چشم دختربچه با فندک اتمی که بیشرمترین شکنجه گران نیز از اعمالش درباره یک کودک حذر میکنند.
این موضوع زمانی کشف میشود که یکی از همسایگان ایشان که فرزندش همبازی فاطمه بوده با مخالفت مادر فاطمه برای بازی فرزندش با وی روبه رو میشود، مشکوک شده و وقتی از پنجره ساختمان آزار و اذیتهای این زن و مرد علیه دختربچه را میبیند و با حضور در مقابل منزلشان، از آنان میخواهد تا کودک را به بیمارستان منتقل کنند و در غیر این صورت موضوع را به پلیس اطلاع میدهد. انتقال به بیمارستان همان و دستگیری مادر توسط پلیس همان.
بیست ماه پیش؛ هنوز کسی نمیداند محمد امین کجاستشهریور ماه ۹۲- میگوید بارها خوابش را دیده که میخندد، آرام به سمت او دویده و به او میگوید: «بابا من برمیگردم». بارها در خواب دیده که در فضای سبزی شاد، آرام و و فارغ از هر غمی، به دنبال توپ سفیدی میدود و شاد است! اتفاقی که اگر رخ دهد میشود گفت معجزهای رخ داده است.
ربودن محمدامین خیلی سر و صدا کرد و همه برای یافتن این کودک همراهی کردند؛ از نمایندگان مجلس تا هنرمندان و همه مردم ولی خبری نشد که نشد؛ انگار اثرات آن چند دقیقهای که پدر امین دیر به باشگاه پسرش رسید، قرار نیست هرگز تمام شود. اتفاقی که در شهر نقاب خراسان در استان خراسان رضوی رخ داد و بعد از چند ساعت با تماسی ناشناس به خانواده پسرک، به آدم ربایی تبدیل شد و از قضا با پیگیری پلیس به دستگیری یک مضنون سابقه دار هم رسید اما هیچ فرجام خوشی نداشت.
متهم منکر همه چیز بود و شواهد را انکار میکرد و در حالی که مدعی بود، حالش خوش نیست پلیس بیتوجهی کرد و وی را به بازداشتگاه فرستاد تا در آنجا بمیرد و راز محل اختفای محمد امین را با خود به گور ببرد؛ رازی که با دستگیری اطرافیان متهم نیز رمزگشایی نشد و ورود مسئولان عالی رتبه کشور به ماجرا نیز راه به جایی نبرد تا دل خانواده امین آویزان بماند و این پرونده راهی به بسته شدن نیابد.
***متأسفانه از این دست داستانهای تلخ کم نداریم و نمیدانیم با شکل گیری پلیس کودک و فرجام یافتن لایحه حمایت از اطفال و نوجوانان تا چه اندازه از میزانشان کاسته خواهد شد یا به فرجامهای خوب خواهند رسید، ولی همینقدر میدانیم که اگر قرار باشد یکی از این حوادث را برای اولویت دادن به بررسی لایحه و شکل گیری پلیس کودک دستمایه قرار دهیم، کافی است و اینکه این همه حوادث تلخ هم کفایت نکرده نشانهای جز قصور و کوتاهی نیست!