در اول رجب سال ۵۷ هجری قمری، بنا بر برخی روایات مشهور حضرت امام محمد باقر (ع) پنجمین پیشوای شیعیان و مسلمانان جهان در مدینه ولادت یافتند. لقب «باقر» را پیامبر اکرم (ص) به آن حضرت داده و فرموده بودند: او علم دین را خواهد شکافت.
امام باقر ـ علیهالسلام ـ میفرمایند: «إن الذی یعلّم العلم منکم له أجر مثل أجر المتعلّم و له الفضل علیه فتعلّموا العلم من حملة العلم و علّموه إخوانکم کما علّمکموه العلماء؛ از دانشمندان دانش را فرا بگیرید و آن را به برادران دینی خود بیاموزید؛ همان گونه که دانشمندان آن را به شما آموختند».
امام محمد باقر ـ علیهالسلام ـ پایه گذار انقلاب فرهنگی شیعه محسوب میشود؛ هرچند انتشار معارف شیعه به دست امام صادق ـ علیهالسلام ـ صورت گرفت، به دست امام باقر ـ علیهالسلام ـ پایه گذاری شد.
در دوران امام باقر ـ علیهالسلام ـ دولت بنی امیه رو به زوال بود و مردم نیز از آنها متنفر بودند. از سوی دیگر، اختلاف شدیدی در ممالک اسلامی پدید آمده بود و هر کسی از گوشهای قیام میکرد و در نتیجه خلفا به سرعت تغییر میکردند؛ چنانکه در مدّت امامت امام باقر ـ علیهالسلام ـ در مدت نوزده سال پنج خلیفه روی کار آمدند؛ لذا موقعیت مناسبی برای آن حضرت ـ که از ظلم بنی امیه فارغ شده بود ـ پدید آورد تا انقلابی علمی را آغاز نماید.
با بهره گیری از همین فرصت بود که بزرگانی از شیعیان و اهل تسنن در اطراف ایشان جمع شدند و حقایق و معارف اسلام را منتشر کردند. از این جهت رسول اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نیز از سالها پیش به ایشان لقب «باقر» داده بودند. امام باقر ملقّب به این نام است، چون شکافنده علم است. پایه علوم اسلامی را شناخت و فروع آن را درک نمود و آن را توسعه داد.
ایشان انتشار دین و معارف اسلامی را پایهریزی کرده است. شیخ مفید در کتاب ارشاد میگوید: «افرادی از اصحاب رسول الله ـ صلیاللهعلیهوآله ـ که باقی مانده بودند نظیر جابربن عبدالله انصاری و همچنین بزرگان مسلمین نظیر جابر جعفی، کیسان سختیانی، امین مبارک، زهری، اوزاعی، ابی حنیفه، مالک، شافعی و زیاد بن منذر ، از امام باقر ـ علیهالسلام ـ روایت نقل میکنند.
همچنین نویسندگانی نظیر طبری، بلاذری، سلامی، خطیب، ابی داود، اسکافی، مروزی، اصفهانی، بسیط و نقاش و... از امام باقر ـ علیهالسلام ـ روایت نقل میکنند. این افراد از علمای اهل سنت هستند که بعضی از آنان به فیض محضر امام باقر ـ علیهالسلام ـ رسیدهاند.
همچنین بسیاری از علمای اهل تسنن نیز اقرار دارند كه آن حضرت، بزرگترین عالم زمان خویش بوده است.
اصحاب خاصّ امام باقر ـ علیهالسلام ـ و همچنین افرادی که از او روایت نقل میکنند بیشتر از چندین هزار نفرند، ولی افراد فوقالعاده بارزی در میان آنها هستند که افتخار شیعه هستند؛ برای نمونه تنها یکی از آنها، یعنی محمد بن مسلم، سی هزار روایت از امام باقر ـ علیهالسلام ـ نقل کرده است.
ابن حجر، دانشمند اهل تسنن، در مورد این امام بزرگوار میگوید: «او جامع علوم و شکافنده و توسعه دهنده علم بود. او نمایانگر علم بود و دانش را رفعت داد. قلب او مهذب و علم و عمل او پاک و پاکیزه بود. او طاهر و مطهر بود، خُلق او عالی بود و عمر او در اطاعت خداوند صرف شد. تبحّری در عرفان داشت که زبان گویای آن نیست. سخنان او در عرفان و سیر و سلوک به حدّی است که نمیتواند در این گفتار ضبط شود.» اما با وجود همه اینها، شان ائمه طاهرین علیهمالسلام هنوز هم در تاریخ ناشناخته مانده است... .
احتجاج باقرالعلوم با زاهدان و عابدان بلند آوازه عصر خویش
شیخ مفید در ارشاد، نویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از یعقوب بن یزید از محمد بن ابى عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از ابو عبد الله امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: محمد بن منکدر مى گفت: گمان نمى کردم کسى مانند على بن حسین، خلفى از خود باقى گذارد که فضل او را داشته باشد، تا اینکه پسرش محمد بن على را دیدم.
مىخواستم او را اندرزى گفته باشم؛ اما او به من پند داد. ماجرا چنین بود که من به اطراف مدینه رفته بودم. ساعت بسیار گرم مى بود. در آن هنگام با محمد بن على مواجه شدم. او هیکلمند و به دو نفر از غلامانش تکیه داده بود. من با خودم گفتم: یکى از شیوخ قریش در این گرما و با این حال در طلب دنیا کوشش مى کند. به خدا او را اندرز خواهم گفت. پس نزدیک او شدم و سلامش دادم. او نیز در حالى که عرق مى ریخت با گشاده رویى جوابم گفت. به وى عرض کردم: خداوند کار تو را اصلاح کناد! یکى از شیوخ قریش در این ساعت و با این حال براى دنیا کوشش مى کند! به راستى اگر مرگ فرا رسد و تو در این حال باشى چه مى کنى؟ او دستان خود را از غلامانش برگرفت و به خود تکیه کرد و گفت: به خدا سوگند اگر مرگ من در این حالت فرا رسد مرگم فرا رسیده در حالى که من به طاعتى از طاعات الهى مشغولم. در حقیقت من با این طاعت مى خواهم خود را از تو و از دیگران بىنیاز کنم، بلکه من هنگامى از مرگ باک دارم که از راه برسد، در حالى که من مشغول به یکى از معاصى الهى باشم.
محمد بن مکندر گوید: گفتم: «خدا تو را رحمت کند! مى خواستم اندرزت گفته باشم اما تو به من اندرز دادى». کلینى در کافى، مانند همین روایت را از على بن ابراهیم، از پدرش و محمد بن اسماعیل، از فضل بن شاذان و هم او، از ابن ابى عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از امام صادق (ع) نقل کردهاند.
معناى سخن محمد بن منکدر که گفته بود: «مى خواستم اندرزت گفته باشم ولى تو به من اندرز دادى». این است که وى همچون طاووس یمانى و ابراهیم ادهم و... از متصوفه بود و اوقات خود را به عبادت سپرى مى کرد و دست از کسب و کار شسته بود و بدین سبب خود را سربار مردم کرده بود. و بار زندگى خود را بر دوش مردم نهاده بود او مى خواست امام باقر (ع) را نصیحت کند که مثلا شایسته نیست آن حضرت در آن گرماى روز به طلب دنیا برود. امام (ع) نیز بدو پاسخ مى دهد که: بیرون آمدن وى براى یافتن رزق و روزى است تا احتیاج خود را از مردمان ببرد که این خود از برترین عبادات است. اندرزى که این سخن براى ابن منکدر داشت این بود که وى در ترک کسب و کار و انداختن بار زندگیش بر دوش مردم و اشتغالش به عبادت راهى خطا در پیش گرفته است. به همین جهت بود که ابن منکدر گفت: «مى خواستم اندرزت گفته باشم...».
بنا بر همین اصل است که از صادقین (ع) دستور اشتغال به کسب و کار و نهى از افکندن بار زندگى بر دوش دیگران صادر شده است. از آنان همچنین روایت شده اگر کسى به عبادت خداى پردازد و شخص دیگرى در پى کسب و کار روانه شود، عبادت این شخص اخیر بالاتر و برتر از آن دیگرى است. امام صادق (ع) از پیامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: «ملعون است ملعون است کسى که خود را سر بار مردمان قرار دهد».