چندی پیش در جمعی از آشنایان، یکی از حضار که از پزشکان متخصص باسابقه و سرشناس در خطه جنوب غرب کشور است، در خصوص تجربیات شخصی خود در دوران جوانی صحبت میکرد. ایشان در فرازی از خاطرات خود این چنین میگفت که: «سالها پیش به عنوان یک پزشک جوان کم تجربه که برای آغاز کار در یکی از شهرهای کوچک جنوب غرب ساکن شده بودم، عادت داشتم که مطابق رسم معمول در پزشکی پس از شرح حال گیری از بیمار و شناسایی بیماری، بر اساس تشخیص خود نسخهای برای وی تجویز کنم. کار طبابت به کسادی میگذشت تا بعد از مدتی یکی از بیماران پس از دیدن نسخه خود زبان به گلایه گشود که مردم از اول هم به من گفته بودند شما پزشک خوبی نیستید و اشتباه از خودم بود که پیش شما آمدم. با کمال تعجب دلیل این قضاوتش را پرسیدم و او پاسخ گفت که چرا برای من آمپول تجویز نکردید؟! آنجا بود که متوجه شدم معیار مردم شریف این خطه در مورد پزشک و درمان خوب تجویز آمپول است و بدون تزریق آمپول، بیماری به طور کامل قابل درمان نیست. فارغ از ریشه شکل گیری این تفکر در بین اهالی شهر، به عنوان یک حرکت ابتکاری، از آن به بعد در کنار تمامی داروها، تزریق یک شیشه آب مقطر را نیز به نسخهها اضافه کردم. نتیجه شگفت انگیز بود. پس از مدتی آوازه دست شفابخش بنده و تاثیر چشمگیر نسخههای تجویزی، علیالخصوص آمپولهای ویژه درمانی، دهان به دهان در بین اهالی شهر می چرخید و صف طولانی بیماران در مطب که حتی برای شکستگی دست و پا هم دنبال آمپول (!) آمده بودند موقعیت کاری و وجهه عمومی من را زیر و رو کرد.»
شنیدن این خاطرات، نگارنده را که بنا به اقتضای شغل و تحصیل، روزانه با کاربرد علوم و فنون مدیریتی در عارضهیابی و بهبود سازمانها سروکار دارد به یاد تجربهای مشابه انداخت که داستان این تجربه، این روزها مخاطبان درد آشنای زیادی در کشور دارد.
این روزها در هر جمع و محفلی، از نشستها و همایشهای علمی - تخصصی گرفته تا لایههای مختلف کارکنان سازمانهای کوچک و بزرگ و حتی مردم عادی همگی بر این نکته تاکید دارند که نظام اداری کشور چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی از مشکلات، معضلات و در یک کلام بیماریهای عدیده و مزمن مدیریتی رنج میبرد. آثار این بیماریها آنقدر در زندگی روزمره تمامی ما مشهود است که شاید آوردن دلیل و گواه بر این مدعا بیمورد باشد. در این بین، مرور تجربه بسیاری از کشورها در مسیر توسعهیافتگی نیز مبین این واقعیت است که رفع عوارض و درمان بیماریهای مدیریتی، اولین گام در حرکت به سمت توسعه کشورها است.
در دنیای امروز، مشاوران و متخصصان علم مدیریت، اولین و مهمترین پزشکان متخصصی هستند که سازمانها غالبا برای رفع بیماری خود از آنها کمک میجویند. از سوی دیگر، خوشبختانه رشد و توسعه روزافزون ظرفیتهای آموزشی و تحصیلی در گرایشات مختلف رشته مدیریت طی سالهای اخیر و حجم بالای تقاضا در بازار کار مرتبط با این حوزه در کشور، گروه بزرگی از فارغالتحصیلان جوان و مشاوران مدیریت بالقوه را پدید آورده است که قاعدتا با این خیل عظیم از نیروهای آموزش دیده میبایست خیال سیاستگذاران تا سالها از تامین دانش مدیریتی مورد نیاز در کشور آسوده باشد.
اما شرایط موجود حاکم بر فضای مدیریتی کشور حکایت از واقعیتی دیگر دارد که از زوایای مختلف قابل تشریح است:
اول آنکه متخصصان و فارغ التحصیلان رشتههای مدیریت، در سایه دانش کم عمق، سطحی و عمدتا وارداتی از سایر کشورهای دنیا که در دانشگاهها و موسسات آموزشی متعدد داخلی و با کیفیتی نامناسب آموختهاند، وقتی در پیکره سازمانها قرار میگیرند فاقد قدرت و توان لازم جهت به کارگیری دانش خود در بسیاری از موقعیتهای واقعی هستند. چرا که از دانش مدیریت بجز یک سری تعاریف کلی از مدلها و ابزارهای تجویزی چیز بیشتری نمیدانند. حال آنکه کاربرد بسیاری از این ابزارها مستلزم آشنایی با محتوا، اهداف و ملزومات آن ابزار خاص است که در شیوههای آموزشی رایج در کشور کمتر مورد توجه هستند.
از سوی دیگر بازار رو به توسعه نیاز به آموزشهای تخصصی در حوزه مدیریت، دانشگاهها و موسسات آموزشی خصوصی و دولتی را به این صرافت انداخته است که به سرعت و با حداکثر توان از این خوان تنعم بهره بیشتری ببرند، حتی اگر در خلال شیوه مورد استفاده، کیفیت فدای کمیت گردد. توسعه قارچگونه موسسات آموزشی خصوصی و افزایش چشمگیر ظرفیت پذیرش دانشگاههای کشور در رشتههای مدیریتی بدون توجه به محدودیت در کادر اساتید و امکانات موجود، طی سالهای اخیر گواهی بر این مدعا است.
هرچند گروهی، این روند گسترش آموزشهای مدیریتی و افزایش در تعداد فارغ التحصیلان را، فارغ از کیفیت آموزشی، دارای آثار مفید و سازنده در آینده کشور میدانند؛ اما عدم توجه کافی به آسیبها و عوارض احتمالی آن، در خوشبینانهترین حالت هدر رفت بخش بزرگی از منابع کشور را در پی خواهد داشت.
اولین آسیب این روند، توجه فزاینده به ابزارها و مدلهای معرفی شده در کتابها و سایر منابع مدیریتی، بدون دانش کافی نسبت به شرایط کاربرد این مدلها است که پیشتر نیز به آن اشاره شد. متخصصان و کارشناسان مدیریت در بسیاری از سازمانها بجز یک دانش بسیار سطحی از فنون مدیریتی، آگاهی دیگری نسبت به روح حاکم بر طراحی و اهداف این ابزارها نداشته و لذا با کاربردهای ناقص و نابجای این ابزارها یا بازدهی لازم را از آنها بدست نمیآورند و یا دچار خطا و گمراهی در تصمیمگیری میشوند.
و البته نتیجه ناکامیهای پیوسته و پی در پی در کاربرد تکنیکها و تئوریهای مدیریتی، شکلگیری بدبینی، یاس و ناامیدی در سطح محیط کسب و کار کشور نسبت به دانش تئوریک مدیریت است که جمله معروف «جای این حرفها در کتاب و دانشگاه است نه دنیای واقعی!» نشانهای بر همین مساله است.
آسیب دیگر شیوع آموزشهای بیکیفیت و سطحی رشتههای مدیریتی، در سوق پیدا کردن جامعه مشاوران مدیریت به سمت «ابزارمحوری» به جای «محتوامحوری» و «نتیجهمحوری» است. شاید بهترین جا برای تشبیه رویه حاکم بر عملکرد بسیاری از مشاوران مدیریت در کشور به داستان «آمپول درمانی» پزشک مورد اشاره در ابتدای مطلب، همین جا باشد. واقعیت آن است که بسیاری از مشاوران مدیریت در کشور یا به دلیل بهرهبرداری منفعتطلبانه از دانش سطحی سازمانهای طرف قرارداد و یا در سایه دانش و مهارتهای ناچیز و سطحی خود از روشهای فنی عارضهیابی و اصلاح سازمانها، خروجی فعالیتهای خود را در ارایه خیل عظیم مستندات ناشی از کاربرد روشها و تکنیکهای مختلف میدانند حال آنکه در دنیای واقعی تکیه بیش از حد بر این ابزارها چیزی جز پیچیده کردن مسایل ساده و گمراه شدن از مشکلات پراولویت نیست.
یکی از بهترین راهکارهای قابل تشخیص در این زمینه مراجعه به تجربه جهانی در تمرکز بر نقطه آغازین شکلگیری مساله و تلاش در خصوص تفکیک شفاف آموزشهای تئوریک و آموزشهای کاربردی و همچنین متمرکز نمودن هر یک از این حوزهها بر هدف تعیین شده در جامعه مخاطب خاص خود است. با این توصیف، هر چند پرداختن به ملزومات زیرساختی تئوریپردازی در حوزه دانش بومی مدیریت در کشور بسیار مهم و پراولویت خواهد بود اما از محدوده این نوشتار خارج است. اما در حوزه آموزشهای کاربردی اولویتبخشی به «مهارتآموزی عمیق و کاربردی» به جای «دانش آموزی سطحی» عمدهترین نقطه تمرکز در موسساتی خواهد بود که طی دورههایی تحت عنوان مدیریت عالی کسب و کار یا Master of Business Administration در سطح جهان از آنها یاد میشود. در این دورهها علاوه بر تفکیک محتوای آموزشی توجه به تجربیات و مهارتهای کاربردی کادر اساتید و مدرسان، بهکارگیری شیوههای نوین و خلاقانه آموزش عملی به جای شیوههای آموزشی کلاسیک و در نهایت همراه کردن آموزش با تجربیات عملی در محیطهای واقعی، کارکردهای مثبت و سازندهای خواهند داشت.
علیرغم همه موضوعات پیش گفته، به نظر میرسد نشانههایی از شناسایی این آسیب در سطح فضای کسب و کار کشور و حرکت به سوی مرتفع نمودن آن، چه از سمت سازمانها و چه از سوی مشاورین مدیریت در حال شکلگیری است و دور نیست روزی که جمع بزرگی از سازمانهای بیمار به واقعیت «آمپول آب مقطر» تجویز شده از سوی مشاوران معالج خود پی ببرند!
*دانشجوی دکتری مدیریت و مدرس دانشگاه