بازدید 22011

چرا نتانیاهو و اوباما از هم نفرت دارند؟

در‌باره اینکه نفرت بین این دو شکل شخصی گرفته است، تردید کمی وجود دارد. یکی از رهبران یهودیان آمریکایی مدعی است، آن مقام امریکایی که چندی پیش با «بزدل» نامیدن نتانیاهو، سر و صدای زیادی به پا کرد، شخص اوباما بوده است.
کد خبر: ۴۸۱۲۸۸
تاریخ انتشار: ۱۵ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۷:۰۵ 06 March 2015
سخنرانی روز سه‌شنبه نخست وزیر رژیم اسرائیل در کنگره امریکا، آخرین پرده از اختلافات وی با رئیس‌جمهور آمریکا بود؛ صرف‌نظر از اینکه مناسبات داخلی و واقعیت‌های حاکم بر سیاست خارجی آمریکا چه تأثیری بر آینده سیاست دولت اوباما در مسائل جهانی و از جمله مسأله هسته‌ای ایران خواهد داشت، روابط شخصی نتانیاهو و اوباما چندان خوب نیست.

به گزارش «تابناک»، رسانه‌های هوادار نخست‌وزیر در آخرین ارزیابی خود از چرایی شکل‌گیری این اختلافات، سراغ ریشه‌های خانوادگی و رنگین‌پوست بودن اوباما رفته‌اند. هاویو رتیگ گور نویسنده «تایمز آو اسرائیل» ـ که سابقه مدیریت ارتباطات در آژانس یهود را دارد و حوزه تخصصی کار وی، مسائل هویتی جامعه یهودیان در سرزمین‌های اشغالی و آمریکاست ـ در مقاله‌ای که در ادامه می‌آید، با مرور زندگی و افکار عمومی به چرایی نفرت شکل گرفته بین وی و نتانیاهو پرداخته است. شایان توجه اینکه هرچند این نوشته، نگاهی نو به این اختلاف است، برخی مسائل مؤثر دیگر بر رفتار سیاست خارجی آمریکا و نیز شرایط منطقه‌ای را نادیده گرفته است.

رتیگ گور نوشته: در نوامبر ۲۰۰۹، آنجلا مرکل، صدراعظم آلمان از باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکا در اولین سال ریاست‌جمهوری وی دعوت کرد تا در مراسم گرامی‌داشت بیستمین سالگرد فروپاشی دیوار برلین شرکت کند. این مراسم سالانه، نماد پایان نبردی خونین و شکست ایدئولوژی بلوک شرق در قرن بیستم است که به تاریخی وحشتناک پایان داد و به پیروزی بلوکی به رهبری ایالات متحده منجر شد. این روایت از تاریخ و گرامیداشت آن از سوی اروپایی‌ها، جانبدارانه‌ترین روایت در قبال آمریکایی‌هاست.

رهبران اروپایی از نخست‌وزیر انگلیس گرفته تا رئیس‌جمهور فرانسه در این مراسم حضور داشتند، ولی اوباما غایب بود. کاخ سفید مدعی شد، وی به دلیل شلوغی برنامه کاری و تعهدش برای سفر به آسیا، فرصت حضور در این برنامه را نداشته است؛ ادعایی که به نوشته روزنامه اشپیگل، اروپایی‌ها را شوکه کرد.

‌اما این مراسم با برنامه کاری اوباما تداخل نداشت، بلکه با اولویت‌های کاری وی در تناقض بود. اوباما یک ماه پیش از این به کپنهاک سفر کرده بود تا برای کسب میزبانی المپیک ۲۰۱۶ برای شهر خودش، یعنی شیکاگو رایزنی کند و یک ماه بعد نیز به اسلو پایتخت نروژ رفت تا جایزه صلح نوبل را دریافت کند. این رفتار یک چیز را نشان می‌داد و آن اینکه گرامیداشت نجات اروپایی‌ها برای وی اولویت چندانی نداشت.

اولین سفرهای اوباما به خاورمیانه نیز شباهت‌هایی به همین رفتار داشت. اولین سفر وی به خاورمیانه، سفر به ترکیه در آوریل ۲۰۰۹ بود. وی در سخنرانی خود در پارلمان ترکیه، موضعی کاملا مخالف ادعاهای جورج بوش ‌اتخاذ کرد و گفت: «دموکراسی در ترکیه دستاورد خود شماست؛ کسی از بیرون آن را به شما تحمیل نکرده است».

وی مدعی شد، ‌تجربه زندگی شخصی وی، سبب تصمیم سفر به استانبول شده و افزود «مسلمانان آمریکایی ثروتی برای این کشور هستند، آمریکایی‌های بسیار دیگری، در خانواده‌های خود افراد مسلمانی دارند یا اینکه در یک کشور مسلمان زندگی کرده‌اند. من این را می‌دانم چون خودم یکی از آن‌ها هستم».

اوباما در دومین سفر خود به خاورمیانه در چهارم ژوئن ۲۰۰۹ به قاهره رفت و سخنرانی مشهورش را ایراد و در آن اعتراف کرد که آمریکا در خاورمیانه بخشی از مشکل است و نه راه حلی برای آن.

در سفرهای پیاپی اوباما، یک مسأله به نحو فزاینده‌ای آشکار می‌شد. برای اسرائیلی‌ها و یا آلمانی‌ها سخت نبود که بفهمند، آن‌ها برای اوباما اولویتی ندارند.

شیکاگو

در یکی از جلسات اخیر شورای روابط خارجی (رژیم) اسرائیل، پروفسور شلومو آوینری چهره برجسته سابق وزارت خارجه، سیاست خارجی اوباما را «استانی» نامید. چنین اصطلاحی برای توصیف سیاست خارجی ایالات متحده عجیب بود، ولی آوینری به نکته مهمی اشاره کرده بود.

زندگی‌نامه اوباما با عنوان «رویاهایی از پدرم»، توضیحی قابل توجه از تجربیات یک فعال و هماهنگ‌کننده فعالیت‌های اجتماعی (اوباما) در شیکاگوست که به ذهن اوباما تزریق شده ‌و ریاست‌جمهوری وی را شکل داده است.

در این کتاب وی واکنش خودش به این عقیده را که بچه‌های فقیر در شیکاگو به دو دسته بچه‌های خوب و بد تقسیم می‌شده‌اند، ‌توضیح می‌دهد و می‌گوید، نمی‌توانسته این تقسیم‌بندی را بپذیرد. «اگر کار یک بچه خاص به زندان یا یک گروه خلافکار کشیده شود، آیا این سرنوشت اثبات این ادعاست که وی ذات بدی داشته است، یا اینکه سرنوشت وی نتیجه معضلات موجود در این دنیاست؟»

یک آموزگار در دهه ۱۹۸۰ به وی گفته بود در هر جامعه‌ای، مردان جوان میل به خشونت دارند، یا این میل مهار می‌شود و در راه درست هدایت می‌شود یا اینکه آن جوانان، خودشان و جامعه را به تباهی خواهند کشید.

کتاب اوباما مملو از مسائل مشابه است و این مسائل خودش را در سخنان اوباما در دوره ریاست‌جمهوری وی نیز نشان داده است. وی در آخرین سخنرانی‌اش در مجمع عمومی سازمان ملل، مدعی شد: «اگر جوانان در جایی زندگی کنند که تنها گزینه‌های موجود برای آن‌ها پذیرش دیکتاتوری دولت یا جذب به افراط‌گرایی زیرزمینی باشد، هیچ استراتژی برای مقابله با تروریسم به موفقیت نخواهد رسید».

از نظر اوباما، تروریسم ریشه در جذب نشدن در جامعه دارد؛ برای مثال ممکن است جنگ برای مهار داعش ضروری باشد، ولی تنها اصلاحات اجتماعی است که می‌تواند این معضل را حل کند.

به این دیدگاه‌های اجتماعی، باید شرایط زندگی اوباما را هم افزود، او به عنوان فردی نیمه سیاه و نیمه سفید که اعضای خانواده‌اش در گوشه و کنار دنیا پراکنده شده‌اند، به طور خودکار نسبت به گروه‌های در حاشیه احساس همراهی می‌کند و این احساس در وی درونی شده ‌که مشکلات دنیا به سبب وجود ایدئولوژی‌های متفاوت نیست، بلکه در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی ظالمانه ریشه دارد که به حاشیه راندن عده‌ای را تشدید می‌کند. این دیدگاه‌های اوباما، تنها یک عقیده در‌باره ساختارهای اقتصادی نیست، بلکه ریشه در تجربیات وی در جنوب شیکاگو دارد.

بعد از رسیدن اوباما به ریاست‌جمهوری در ژانویه ۲۰۰۹، این فعال اجتماعی پیشین تلاش کرده که همین تجربیات خودش را به حوزه سیاست خارجی منتقل ‌و آن‌ها را به رفتارهای ژئوپلتیک تبدیل کند.

جیمز تراوب، نویسنده نیویورک تایمز و عضو شورای روابط خارجی آمریکا، اخیرا در مقاله‌ای نوشته است: «ضرورتی که اوباما و مشاوران وی احساس می‌کردند، فقط این نبود که از دوره بوش عبور کنند، بلکه خواهان این بودند که بدانند در دوره بعد از دوره بعد از حوادث یازده سپتامبر (دوره بعد از یازده سپتامبر در دوره ریاست‌جمهوری بوش شاهد سیاست خارجی تهاجمی نومحافظه‌کاران بود) چه باید کرد. آن‌ها باور داشتند که مهم‌ترین معضلات پیش روی ایالات متحده، مسائل معمول بین دولت‌ها نیست، بلکه مسائل جدیدی هستند که باید به صورت بین‌المللی به آن‌ها پرداخت و حل آن‌ها نیازمند همکاری بین‌المللی است؛ یعنی مسائلی مانند تغییرات آب و هوایی، تأمین انرژی، دولت‌های ضعیف و در حال فروپاشی، عدم اشاعه سلاح‌های هسته‌ای. دقیقا همین موضوعات بودند که باید در آن‌ها اجماع ایجاد می‌شد».

برای اوباما، دنیا یک شیکاگوی بزرگ بود که مسائل اصلی آن نوعا تفاوتی با مشکلات سیاهان شیکاگو ندارد و راه حل آن، مشابه‌‌ همان راه‌حلی بود که باید برای حل مشکلات سیاهان شیکاگو در پیش گرفت. منظور پروفسور آوینری از «استانی» رفتار کردن اوباما همین است. دیدگاهی که در آن درگیری‌های سیاسی و ایدئولوژیک در برابر بحران‌های اجتماعی اولویت کمتری دارند.

بیت‌المقدس


به عقیده هواداران (رژیم) اسرائیل، همین رویکرد اجتماعی بود که سبب شد اوباما مرتکب اولین اشتباه استراتژیک خود در مورد این رژیم شود. به عقیده آن‌ها، اولین بار در موضوع این رژیم بود که عقاید اجتماعی اوباما به واقعیت‌های ژئوپلتیک برخورد کرد.

اوباما در سخنرانی خود در قاهره وقتی از دفاع از (رژیم) اسرائیل و عمیق بودن اتحاد خود با آن سخن می‌گفت، شهرک‌سازی‌های (رژیم) اسرائیل را غیرقانونی دانست. این موضع متفاوت از مواضع سابق آمریکا بود که شهرک‌سازی را تنها بر خلاف مصلحت می‌دانستند.

وی همچنین اظهار داشت، ادعاهای (رژیم) اسرائیل بر این سرزمین ریشه در مصائب ناشی از هولوکاست دارد، در حالی که اسرائیلی‌ها مدعی پیوند چندهزار ساله خود با این سرزمین هستند.

توهین همزمان اوباما به اسرائیلی‌ها هم از جهت موضوع مشروعیت و هم در موضوع انتخاب اولین مقصد سفر خود البته عمدی نبود.‌‌ همان گونه که توهین به آلمانی‌ها و نپذیرفتن دعوت آن‌ها عامدانه نبود. در هر دو مورد واقعیت این بود که آلمان و اسرائیلی‌های مرفه چندان مورد توجه اوباما نبودند.

نگاه اجتماعی اوباما به مناقشه اعراب و اسرائیل هم تسری یافت. تعهد اولیه و جدی اوباما برای ایجاد سازش میان (رژیم) اسرائیل و فلسطینی‌ها در محاسبات استراتژیک ریشه نداشت، بلکه ادامه‌‌ همان رویکرد اجتماعی اوباما بود.

ولی ژئوپلتیک متفاوت از فعالیت اجتماعی است و آن چیزی که در شیکاگو صادق است، ممکن است در بیت‌المقدس صادق نباشد. اولین امتیازی که اوباما از نتانیاهو گرفت، یعنی تعلیق ده ماهه ساخت شهرک در بخش‌هایی از بیت‌المقدس، روند سال‌های بعد در تلاش‌های اوباما برای ایجاد سازش را نیز تعیین کرد.

توقف شهرک‌سازی (رژیم) اسرائیل تحت فشار آمریکا، فلسطینی‌ها را از میز مذاکره دور کرد و این مسأله باعث گیچ شدن کاخ سفید شد. مناقشه اعراب و اسرائیل، یک مناقشه بر سر محرومیت اجتماعی یا اقتصادی نیست، بلکه یک درگیری هویتی است. محمود عباس حتی اگر به دنبال سازش با (رژیم) اسرائیل هم باشد، باز باید در محدوده روایت فلسطینی‌ها از ماجرا رفتار کند که ادعای اسرائیلی‌ها برای ایجاد دولت ملی خود را نامشروع می‌دانند. عباس نمی‌تواند سازش کند؛ او یا می‌برد و یا می‌بازد.

بنابراین این واقعیت که (رژیم) اسرائیل تحت فشار اوباما به محدودیت در شهرک‌سازی تن داده بود، برای مردم فلسطین به این معنا بود که رهبران آن‌ها تاکنون از دشمن منفور و اشغالگر آن‌ها و اصلی‌ترین حامی آن‌ها یعنی کاخ سفید، چیزهای کمی درخواست می‌کرده‌اند. در نگاه اسرائیلی‌ها، کاخ سفید که خود پذیرفته بود پایگاه دفاع از صهیونیسم است، از اسرائیلی‌ها امتیازی ‌گرفته بود که رهبران فلسطینی‌ها از (رژیم) اسرائیل حتی تقاضا هم نکرده بودند.

اولین اقدام اوباما در موضوع، به نحو وحشتناکی توان مانور را از رهبران فلسطینی گرفته بود. اولین اشتباه اوباما از دید اسرائیلی‌ها، باعث بدنامی تلاش‌های بعدی وی برای از‌سرگیری مذاکرات شد. هر‌گاه فشار اوباما بر اسرائیلی‌ها افزایش می‌یافت، فشارهای داخلی بر رهبران فلسطینی برای بیشتر شدن تقاضا‌ها و پیش‌شرط‌های آن‌ها افزایش می‌یافت.

اوباما به عنوان یک فعال اجتماعی پیشین، نمی‌توانست این ابعاد ایدئولوژیک و هویتی را درک کند و اسرائیلی‌ها به سرعت به این نتیجه رسیدند که اوباما نمی‌تواند آن‌ها را ببیند. بعد از سال ۲۰۱۰، در حالی که نظرسنجی از محبوبیت اوباما بین اسرائیلی‌ها خبر می‌داد، یک اتفاق دیگر هم در حال وقوع بود، اسرائیلی‌ها وی را ساده‌لوح فرض می‌کردند.

سیاست خارجی اوباما شش سال را پشت سر گذاشته است. خوش‌بینی اولیه وی در اوکراین، سوریه و دیگر بحران‌ها با واقعیت‌های دنیا برخورد کرد. سیاستگذاران آمریکایی همچنان در تلاش هستند تا ایده‌های اجتماعی اوباما را به رفتارهای هوشمند ژئوپلتیک تبدیل کنند. در سال اول ریاست‌جمهوری در حالی که اوباما به هر جا می‌رفت برای وی کف می‌زدند، پل‌های بین وی و برخی از متحدان آمریکا در حال خراب شدن بود. شش سال بعد از شروع دوره ریاست‌جمهوری اوباما، هیجانات اولیه از بین رفته است. ایده‌های خوش‌بینانه اولیه در سیاست خارجی اوباما، به چند اصل محدود تقلیل‌گرایانه یعنی کشتن هر تروریستی که تهدیدی علیه آمریکا باشد، پرهیز ار جنگ‌های پرهزینه و نزدیک ماندن به متحدان باثبات تبدیل شده است.

واشنگتن


کاخ سفید در دوره اوباما از نتانیاهو نفرت دارد. بسیاری از ناظران روابط (رژیم) اسرائیل و آمریکا اغلب به این نفرت اشاره می‌کنند ولی کمتر چرایی آن را توضیح داده‌اند. نفرت اوباما از نتانیاهو عمیق است و این نفرت گاهی از زبان مشاوران و مقامات ارشد هر دو طرف نیز بیان می‌شود.

درباره اینکه نفرت بین این دو شکل شخصی گرفته است، تردید کمی وجود دارد. یکی از رهبران یهودیان آمریکایی مدعی است، آن مقام امریکایی که چندی پیش با «بزدل» نامیدن نتانیاهو سر و صدای زیادی به پا کرد، شخص اوباما بوده است.

نتانیاهو بدون اینکه خجالت‌زده باشد، رفتاری جناحی و بخشی دارد. سخنان وی در شش سال گذشته مملو از تکرار اظهارات درباره تاریخ و حقوق یهودیان است. وی حتی در نرم‌ترین سخنان خود در سخنرانی مشهور در سال ۲۰۰۹ نیز حاضر نشد، احتمال درستی روایتی دیگر را مد نظر قرار دهد. در ساعات پیش از رفتن به واشنگتن برای سخنرانی در کنگره، او زمانی را برای زیارت دیوار ندبه و بازدید از قبر پدرش اختصاص داد که مورخ تاریخ یهود بود و بخش زیادی از کار خود را به توضیح مصائب یهود اختصاص داده بود.

از نظر اوباما، نتانیاهو مانند رفیق الشباز، یکی از اعضای یک گروه تبهکار در جنوب شیکاگو است که در دهه ۱۹۸۰ به اسلام گروید و به یک فعال اجتماعی تبدیل شد. او هم در برخورد با جامعه کره‌ای‌ها و اعراب در شیکاگو رفتاری مانند رفتار نتانیاهو با اعراب دارد، یعنی بازی با حاصل جمع صفر که یک طرف باید ببرد و دیگری باید ببازد.

در مقابل، نتانیاهو که هم متحد نزدیک ایالات متحده است و هم پر سر و صدا‌تر از آنکه بتوان او را نادیده گرفت، بی‌هیچ ملاحظه‌ای علیه ایده‌های اوباما که هویت سیاسی وی را شکل می‌دهد، سخنرانی می‌کند.

در مقابل نتانیاهو هم از اوباما نفرت دارد. نتانیاهو معتقد است که نابینایی اوباما در برابر واقعیات ژئوپلتیک در اعتماد اوباما به ایده‌هایی ریشه دارد که درستی آن‌ها اثبات نشده است. نتانیاهو معتقد است (رژیم) اسرائیل، به خاطر اشتباهات اوباما نه تنها در موضوع درگیری با فلسطینی‌ها بلکه در زمین واقعی نبرد یعنی در موضوع هسته‌ای ایران، هزینه‌های زیادی خواهد پرداخت.

به باور نویسنده اسرائیلی، نتانیاهو در فضای سیاسی بزرگ شده است که مسائل هویتی در آن اهمیت زیادی دارد و برای اوباما گیج‌کننده است. نتانیاهو فکر می‌کند اولین گام برای رسیدن به سازش با فلسطینی‌ها این است که آن‌ها زیر بار مشروعیت ادعاهای (رژیم) اسرائیل درباره سرزمین فلسطین بروند. از نظر وی عقب‌نشینی در برابر خواسته‌های فلسطینیان و امیتاز دادن به آن‌ها باعث خواهد شد که کاملا مشروعیت (رژیم) اسرائیل را زیر سؤال ببرند و فکر کنند که یک پیروزی کامل در برابر آن امکان‌پذیر است.

به همین سبب، در نظر نتانیاهو، هر استراتژی آمریکا که با عقب‌نشینی (رژیم) اسرائیل شروع شود، به شکست خواهد انجامید؛ بنابراین، باید اول ‌طرف مقابل (رژیم) اسرائیل به طور کامل از مواضع خود دست بکشد.

در موضوع ایران هم برداشت نتانیاهو از بی‌کفایتی استراتژیک اوباما مشابه است. به عقیده وی اوباما قصد دارد از تحریم‌هایی که همه دنیا با ان همکاری کرده‌اند دست بکشد؛ اوباما امتیازهای زیادی داده و امتیازهای کمی گرفته است.

به عقیده نتانیاهو سد تحریم‌ها علیه ایران در حال ترک برداشتن است و هیچ تضمینی وجود ندارد که اگر ایران توافق احتمالی هسته‌ای را نقض کند، بتوان تحریم‌ها علیه ایران را از سر گرفت. به عقیده وی این استدلال دولت آمریکا که باید بین توافق هسته‌ای با ایران یا جنگ با این کشور یکی انتخاب شود، بدان معنا است که دولت آمریکا بیشتر از ایران به توافق هسته‌ای نیاز دارد.

شرایط به جایی رسیده است که با توجه به اتفاقات سالهای گذشته، اوباما در هر مساله‌ای که دخالت کند، به صورت مانعی بر سر راه حل آن‌ها در خواهد آمد.

برای هر دو نفر، شکاف بین این آن‌ها عمیق‌تر از شکاف بین دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان یا شکاف اسرائیلی- فلسطینی و حتی بیشتر از اختلاف بر سر موضوع ایران است.
تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۳۶
انتشار یافته: ۱۳
تنها اوباما نیست که از نتانیاهو نفرات دارد. سران تمام کشور‌های اروپا احساسی‌ همانند اوباما را نسبت به نتانیاهو دارند، رئیس جمهور فرانسه، سرکوزی، حتی او را دردی در ماتحت خطاب کرد.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۱۷:۳۷ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۵
خخخخخخخخخخخخخخخخ
مهدی
| Iran, Islamic Republic of |
۱۸:۳۲ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۵
موافقم
امیدوارم دوباره نخست وزیر اشغالگران قدس بشه.
اوباما ممکن هست یک مهره تاثیر گذار توی سیاست آمریکا باشه ولی همه سیاست نیست. رفتاری که آمریکا انجام میده رفتاری هست که مجموعه همه تصمیم‌گیرنده‌های آمریکایی در اون موثر هستند. مثلا تو همین ایران هم همین وضع حاکم هست و یک سری اصول هست که بر طبق اون رفتار ایران به عنوان یک واحد شکل میگیره و با تغییرات کوتاه مدت چیزی عوض نمیشه.
یکی از رهبران اروپایی در مورد نتانیاهو گفته است :

او احمق ترین سیاستمداری است که تا کنون در اسرائیل وجود داشته است.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۱۸:۳۵ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۵
اتفاقا احمق نیست.
تحلیل بیشتر به سمتی بود که بخواهد به مخاطب بفهماند اوباما انسانی بیشتر جامعه شناس اونهم با اشتباهات زیاده و در قد قواره ریاست جمهوری نیست و نتانیاهو رهبری با تجربه تر و با فهم تر است و با این نتیجه گیری به اشتباه بودن توافق به عنوان تصمیم اوباما نیل یابد
گرچه دلایل نگارنده بیشتر زاییده ذهن خودش و نه اوباما بود و در آخر با نتایج غلط به پایان میرسد
اوباما که یک سال و نیم دیگه دوره ش تمام میشه ولی نتانیاهو احتمالا پنج سال دیگه نخست وزیره
من فکر میکنم اوباما شجاع ترین رییس جمهوری آمریکاست کسی که در برابر اسرائیل ایستاده است.اگر بدانیم چقدر لابی اسرائیل و یهودیان در آمریکا قدرتمند است آنوقت خواهیم فهمید که اوباما چه جسارتی داشته است
به قول امام معصوم (ع ):
خدایا ظالمان را به خودشان مشغول کن و ما را بین آنها به سلامت بدار. آمین.
مرگ بر نتانیاهو.
سناتور منندز یکی‌ از مخالفان حّل مساله اتمی‌ با ایران بجرم فساد تحت تعقیب ف‌‌،ب،ای قرار گرفت.
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل
آخرین اخبار