«ما مردم» ظاهرا همه یک حرف میزنیم و همه گویی به سوی یک مقصد روانیم، همه مهمترین دغدغهمان یک هویت جغرافیایی به نام ایران است و همه بدون استثنا، حاضریم برای این خوب یگانه، حتی از جان خود هم بگذریم؛ همان گونه که گذشتند، هنوز هم میگذرند و همچنان خواهند گذشت.
فارس و عرب و ترک و و رومی، اصلاح طلب و اصولگرا و... همگی از یک واحد جغرافیایی و هویتی سخن میگویند، اما هر کس به زبان حال خود از این ایران و از این انقلاب سخن میگوید؛ همچون آن داستان مولوی که همه شخصیتهای آن داستان، یک چیز را طلب کرده بودند، اما به زبانهای مختلف؛
چار کس را داد مردی یک درم
آن یکی گفت این به انگوری دهم
آن یکی دیگر عرب بد گفت لا
من عنب خواهم نه انگور ای دغا
آن یکی ترکی بد و گفت این بنم
من نمیخواهم عنب خواهم ازم
آن یکی رومی بگفت این قیل را
ترک کن خواهیم استافیل را
«ما مردم» هم تحقیقا از ایران و رشد و ترقی ایران سخن میگوییم؛ برخی در قالب اصلاح طلبی و بعضی دیگر در هیأت اصولگرایی؛ گاهی تند و غیرت مدارانه بر حفظ انقلاب پا میفشاریم. گاه با زبان اصلاحات به زدودن کژیها گام برمی داریم و در برههای هم بر مشی اعتدال از انقلاب و ایران حراست میکنیم؛ اما هر چه هست برای «ما مردم»، خود انقلاب است که اصالت دارد، یعنی پذیرش کثرت و تنوع در ابزارها و رویکردها در عین وحدت در هدف و آرمان.
اما بخواهیم یا نخواهیم، پذیرش تکثر و تنوع در ابزارها و رویکرها، طبیعتا نزاع می آفریند؛ این همه جدال لفظی و غیر لفظی چپ و راست و اصولگرا و اصلاح طلب در این سال ها از این تنوع و تکثر بیرون آمده است؛ اما چه باید کرد که هر کس هم به زبان خود از انقلاب دفاع کند و هم نزاع حاصل از این تنوع به اصل خود ایران و انقلاب لطمه وارد نکند؟ شاید مراجعه به مولوی باز برای این بخش هم کارگشا باشد؛
دو قبیله کاوس و خزرج نام داشت
یک ز دیگر جان خون آشام داشت
کینه های کهنه شان از مصطفی
محو شد در نور اسلام و صفا
از نزاع ترک و رومی و عرب
حل نشد اشکال انگور و عنب
تا سلیمان امین معنوی
در نیاید بر نخیزد این دوی
تا تنوع و تکثر هست، منازعه و نزاع هم هست، منازعه و نزاع انسجام اجتماعی را به هم میریزد و این نه به نفع ایران است و نه به نفع انقلاب. اینجاست که مولوی بر نقش رهبری یک جامعه تأکید میکند و نزاع و به هم ریختگی انسجام اجتماعی را در پرتو یک رهبری معنوی قابل حل میداند.
به نظر میرسد در جامعه متکثر ایران و شرایط خاص آن، توجه به رهبری برای حفظ انسجام اجتماعی از نقش همه دولتها، مهمتر است. اگر دولتی بزرگترین اشتباهات را هم بکند، ولی مردم ضوابطی داشته باشند که بر اساس آن بتوانند نقش رهبری را از نقش دولتها و اشتباهات آنان تفکیک کنند، نه تنها مشروعیت نظام سیاسی حفظ خواهد شد، بلکه همواره این رهبری است که انسجام اجتماعی یک ملت را در عین تکثر و تنوع حفظ خواهد کرد.
اما این، دو پیش شرط دارد: اول اینکه دولتها ارزشهای مورد توجه مردم را آنقدر تضعیف یا با ارزشهای مادی جایگزین نکنند که با تضعیف ارزشها مذهبی، نقش رهبری را در جامعه به عنوان رهبر و حافظ انسجام اجتماعی تضعیف کنند. دوم آنکه دولتها سعی نکنند رهبری را در مسیر کارها و اقدامات خود قرار دهند و رهبری را شریک اقداماتی از خود معرفی کنند که عامه مردم آن کارها را در راستای منافع خود نمیدانند، زیرا هر چه نقش رهبری قویتر و نفوذش در بین مردم بیشتر باشد، انسجام اجتماعی بیشتر خواهد بود. لذا تضعیف یک رهبر متفکر و صالح چه مستقیم و غیر مستقیم ـ از طریق سست کردن پایههای ارزشی مردم ـ بر انسجام اجتماعی تأثیر مهلکی دارد.
شاید بتوان گفت درس مولوی برای ما مردم در راهپیمایی اولا پذیرش تنوع و تکثر حول انقلاب اسلامی است. اینکه انقلاب اسلامی، در انحصار هیچ گروه یا جریان خاصی نیست و بناست با تنوع و تکثر، از همه گروها و جناحها برای انقلاب و ایران قیام و قعود کنیم.
و دوم تقویت جایگاه رهبری است به عنوان انسجام بخش اجتماع و کسی که میتواند نزاعهای حاصل از این تنوعها را به انسجام بیشتر اجتماعی تبدیل کند. شاید پذیرش این دو اصل، یعنی تنوع و تکثر حول انقلاب برای توسعه ایران و تقویت جایگاه رهبری در جامعه، همه هدف ما از این تجمع را فراهم کند.