مسعود محمدي در ابتکار نوشت:
سالها پيش دوستي که براي ادامه تحصيل به انگليس سفر کرده بود، ميگفت: پشت پنجره کلاس درس ما که در طبقه هم کف قرار داشت، شير آبي بود که تمام وقت و با فشار زياد باز بود و آبش محوطه چمن را غرق ميکرد. روزي بعد از وقت استراحت و هنگام ورود به کلاس شير آب را بستم و بعد وارد اتاق درس شديم. بعد از دقايقي استاد وارد شد و قبل از شروع کلاس، مدتي از پنجره به بيرون نگاه کرد و سپس برگشت و رو به دانشجويان گفت: در اين کلاس دانشجويي از شرق حضور دارد؟ من دستم را بلند کردم و جواب دادم بله، من ايراني هستم و سرجاي خود نشستم و استاد مشغول تدريس شد.
من که از اين سؤال و سکوت بعدي استاد کنجکاو شده بودم، پرسيدم: استاد چرا اين مسئله را پرسيدي؟ استاد با لبخندي گفت: در اروپا به دليل بارندگي زياد کسي روي باز يا بسته بودنِ شيرآب حساسيت ندارد. اين شرقي ها هستند که به دليل کم آبي و ارزشمند بودن آب، جلوي هدر رفت آن را ميگيرند.
ما ايراني هستيم و در منطقه نيمه خشک جهان زندگي ميکنيم. ميانگين بارش در سال حدود 250 ميلي متر است و تازه در جايي مثل اصفهان ميانگينش حدود 110 ميلي متر است و در فلات مرکزي 50 ميلي متر. اسم اصفهان، بدون ترديد مترادف با زاينده رود مياست، رودخانه اي که در طول تاريخ زنده رود بوده و اين سالها خشکي آن همه را غمگين ميکند. هرچند که جاري شدن آب در اين رودخانه هم به يک اتفاق سياسي بدل شد، همانگونه که در خرداد 92 براي انتخابات بستر اين رودخانه چند روزي از طرف دولت وقت خيس شد و بعد.... اما مدتي پيش ظاهراً اين رودخانه واقعاً جريان پيدا کرد و اگر قرار باشد هميشه جريان داشته باشد بايد نکاتي رعايت و عملي شود.
زاينده رود از دامنه هاي زردکوه بختياري و حوزه شهرستان کوهرنگ، از دل چشمه ها، زاييده ميشود. سپس در بينِ شهرستان بنِ چهارمحال و چادگانِ اصفهان بر روي آن سدي بتوني ساخته شد و در ادامه در دره باريکي جريان پيدا کرده و باغهاي چند روستا و مزارع شالي شهرستان سامان را آبياري ميکند و بعد از ورود به اصفهان در محدوده شهرهاي چم گرگان و باغ بهادران سلاخي ميشود! به طوريکه آب آشاميدني اصفهان و حدود 40 شهر تابعه، تونل آب يزد و آب صنعتي ذوب آهن از آن گرفته ميشود. مابقي اين آب توسط کانالهاي بتني هزاران هکتار از شاليزارهاي محدوده فولاد شهر، بخت آباد، درچه و لنجان را آبياري کرده و ديگر رمقي برايش نميماند که در شهر اصفهان جاري شود؛ چه رسد به کشاورزان نواحي کوهپايه، هرند – اژبه ورزنه، جرقدبه هاي عليا و سفلي و بويژه تالاب يا همان مرداب گاو خوني، که طي ميليونها سال زيستگاه چرخه اي از حيات وحش بود!
آيا اگر تفکر شيخ بهاءالدين جبل عاملي نبود، که بيش از 400 سال پيش طرح ناتمام انتقال آب رود کوهرنگ را، که از سرشاخه هاي کارون است، نشان نميداد که حالا با احداث چند سد انحرافي و تونل انتقال، به زاينده رود حياتي دو چندان بخشيد، امروز ميتوانستيم ذوب آهن را آنجا بسازيم و از همه اسفناکتر در خشکترين منطقه ايران آن همه زمين زير کشت محصولِ غرق آبي برنج ببريم؟
نبايد يک بار براي هميشه بين وزارت نيرو، جهاد کشاورزي و شاليکاران لنجان هماهنگي به عمل آيد و به جاي برنج معروف لنجان، باغهاي ديگر آن هم با سيستم آبياري مکانيزه آبياري شود؟ آيا ما براساس شرايط آبي کشورمان، که خشکسالي هاي اخير هم برايش قوزبالاي قوز شده، براي صنعت، کشاورزي، آشاميدن، بهداشت و... برنامه درازمدت تدوين ميکنيم؟ آيا ماهم در حياط منزلمان شير آب را ميبنديم ؟