بازدید 5264

حکايت مدرسه امين الدوله

کودکاني که در گذشته براي آموزش زندگي و توليد و کسب و کار، خانواده و سپس محله و بازار را پيش رو داشتند، هر چند که از شانس کمي براي «متخصص» شدن برخوردار بودند، ولي آموزش‌هاي يکپارچه‌اي براي زندگي متعادل مي‌ديدند.
کد خبر: ۴۴۵۷۹۷
تاریخ انتشار: ۰۸ آبان ۱۳۹۳ - ۰۷:۳۱ 30 October 2014
دکتر حامد حاجي‌حيدري در سرمقاله رسالت نوشت:

قضيه

در نخستين سالگرد درگذشت استاد حبيب ا... عسكر اولادي مسلمان، آيت ا... رضا استادي سخنراني فرمودند. انتخاب ايشان براي برگزاري اين سخنراني، از باب مشابهتي که در آغاز طلبگي با مرحوم عسكر اولادي داشتند، جالب بود، خصوصاً از جنبه‌اي که در اين مقاله، موضوع کاوش ماست؛ سئوال و دغدغه اين گفتار آن است که چه چيزي در آموزش‌هاي طلبگي و بازاري بوده است که پر نفوذترين و مؤثرترين چهره‌هاي تاريخ قريب به دو سده اخير ايران، از اين دو نهاد برآمده‌اند. شروع طلبگي آيت ا... رضا استادي در سن شانزده سالگي از «مسجد امين الدوله بازار» بود، و تحصيل کمالات و حکمت استاد مسلمان هم از طلبگي در «مسجد امين الدوله بازار» با مرشدي استاد اعظم، آيت الحق، شيخ محمد حسين زاهد، اعلي ا... مقامه الشريف بود. خب، از سال ها پيش، مشترک جزوات مؤسسه پر برکت «در راه حق» با سرپرستي آيت ا... استادي بودم، و از آن زمان است که هيچ فرصتي را که در آن بشود از مواعظ ساده، پر مغز، همه جانبه، و در عين حال مختصر آيت ا... رضا استادي بهره برد، از دست نمي‌دهم.

اين حس را در جلسات هيئت امناي روزنامه رسالت، به وقت بيان ديدگاه‌هاي مرحوم عسكر اولادي مسلمان هم داشتم؛ ساده، پر مغز، همه جانبه، و در عين حال مختصر؛ به طرز غريبي، بيانگر مفهوم تاريخي «حکمت» و «بصيرت» بود. يعني سنخي از دانش که به مرور و تقوا و شهود و رفض دنيا به دست مي‌آيد، نه با درس و کتاب و مدرسه. برداشت من اين است که در نظام آموزشي مدرن، اين فضايل به دست نمي‌آيند و بايد براي رفع اين نقيصه کاري کرد.

آيت ا... رضا استادي در سخنراني خود، طي نخستين سالگرد وفات استاد حبيب ا... عسكر اولادي مسلمان، و در آخرين فراز سخنراني، روايتي را از امام جعفر صادق عليه السلام نقل فرمودند تا ابعاد شخصيت ويژه «استاد مسلمان» را بيان دارند که آن نيز براي مقصد اين مقاله آموزنده و الهام بخش است. اين روايت از حسن بزاز نقل است که گفت امام جعفر صادق عليه السلام به من فرمود: «آيا به سه چيز از سخت‌ترين اموري که خدا بر بندگانش واجب کرده آگاهت نکنم؟ عرضه داشتم: آري. امام فرمود: منصفانه برخورد کردن تو با مردم، همدردي با برادرت، و به ياد خدا بودن در هر جا، و منظور من از ياد خدا ”سبحان ا... و الحمد لـ... و لاإله إلاا... و ا... اکبر" گفتن نيست؛ اگر چه اين هم ياد خداست، اما ذکر خدا به ياد خدا بودن است آن گاه که به اطاعت يا معصيتي اقدام مي‌کني» (مندرج در مجلد دوم کافي مستند به محمد احسان آزادي).

اين روايت، در ذهن من، متبادر کننده حال و روز استاد مسلمان و همچنين، استاد استادي بود و وقتي حديث را مي‌شنيدم، تصور مي‌کردم که آيا با وجود نظام آموزشي مثله و تکه تکه مدرن ما، اين امکان هست که ما در آينده باز هم افرادي را داشته باشيم، که تا اين اندازه در «انصاف»، «همدردي»، و «ذکر»، «استاد» باشند.

سخن آن است که گاه ما تعريف «انصاف»، «همدردي» و «ذکر» را بلديم، و گاه با ديدن و زيستن با استاد اعظمي چون، شيخ محمد حسين زاهد، همان استاد پرهيزگاران تهران، در مدرسه امين الدوله، استاد «انصاف»، «همدردي» و «ذکر» مي‌شويم. چنين است که از بازار تهران، پديده‌هاي «بازاري + ساده زيست»! برخاستند که از سر همين خصال، متوالياً تاريخ ساز هم مي‌شدند؛ آموزش‌هاي پيوسته و عميق و عملي استاد اعظم، شيخ محمد حسين زاهد، به همه مي‌فهماند که گسيختن از فضيلت «ساده زيستي» است که «انصاف»، «همدردي»، و «ذکر» را از روح انسان مي‌برد.

عمامه کوچک و مختصر آيت ا... استادي، از اين بابت هم آموزنده بود، مانند خاطره لباس‌هاي يک جور و سر و ساده استاد مسلمان در جلسات هيئت امناي روزنامه رسالت. تلاقي شهود استاد استادي و غيب استاد مسلمان، هر دو مرا به ياد نقل استاد خود، آيت ا... احمد مجتهدي تهراني رحمه ا... عليه مي‌انداخت، از استاد استادان اخلاق تهران در «مدرسه امين الدوله بازار»، آيت الحق شيخ محمد حسين زاهد. اين همه «ياد»، اين پرسش را چند باره در ذهن من زنده مي‌کرد که آيا با نظام آموزش و تربيت مدرن، مي‌توان اميدي به تکرار نسلي داشت که با انقلابي که به راه انداخت، سنخ يگانه‌اي از «بصيرت» پيچيده و مفتون کننده خود را به رخ عالم کشيد، که در سايه پرهيز از دنيا، چنان ملکات «انصاف»، «همدردي»، و «ذکر» را در خود پرورده بود که جهان تحليلگران امروز، درک ذهنيت آنان را براي خود دشوار يافت. آيا اين نسل تکرار شدني است؟

کاوش در رگ و ريشه‌هاي قضيه

يکي از آفات نظام آموزش و تربيت مدرن، تخصصي شدن آن به معناي قطعه قطعه شدن و مثله شدن آموزش و تربيت است. در اين نظام، به سرعت، رابطه فرزندان با خانواده به شدت تقليل يافته، دسته بندي شده، مرحله به مرحله به آموزش‌هاي محض تخصصي هدايت مي‌شوند. به اين ترتيب است که، افراد، به سرعت از آموزش خانوادگي و عمومي جدا شده و به آموزش تخصصي و فوق تخصصي راه پيدا مي‌کنند.

کودکاني که در گذشته براي آموزش زندگي و توليد و کسب و کار، خانواده و سپس محله و بازار را پيش رو داشتند، هر چند که از شانس کمي براي «متخصص» شدن برخوردار بودند، ولي آموزش‌هاي يکپارچه‌اي براي زندگي متعادل مي‌ديدند. اين آموزش ها، شامل زبان، اخلاق، دين و شريعت، سلوک، فن و پيشه، حسن معاشرت، و اموري از اين دست بود. نکته مهم در اين آموزش ها آنکه اين
آموزش ها، با يکديگر همساز بودند و يکديگر را در بلند مدت کامل مي‌کردند. آنها يک فرايند آموزشي يکپارچه را به مدت چند دهه سپري مي‌کردند.

کودک طي سال‌هاي اوليه، اصطلاحاً به پادويي مشغول بود، و طي اين مدت صلاحيت‌هاي عمومي به او منتقل مي‌گرديد. قاعده آموزش در بازار اين بود که، کودک طي اين مدت، در حجره‌ها و سراها، و مساجد بازار، متحمل تمرين‌هاي سخت مي‌شد، و، سپس، آماده مي‌گرديد تا اگر صلاحيت‌هاي عمومي‌اش فراهم شد، آموزش‌هاي تخصصي در حرفه خاص خود را فرا گيرد. در اين نظام اطمينان حاصل مي‌شد که کارآموز قبل از دريافت هر نوع آموزش‌هاي تخصصي، صلاحيت‌هاي عمومي زيست اجتماعي و انساني را احراز کرده باشد. از اين قرار، سرآمدان بازار در گذشته، افرادي با صلاحيت‌هاي عمومي بالا و مهارت‌هاي تخصصي معتدل بودند.

اين روندهاي آموزشي سخت و در عين حال، بطئي در بازار گذشته، موجب شده بود که بازار از زمان طولاني، نقش مهم و تعيين کننده‌اي در تحولات اجتماعي ايران داشته باشد. بزرگان تعيين کننده در بازار، به نحوي سرآمدان در «حکمت» هم بودند که در دوران‌هاي مختلف و متوالي، موفق مي‌شدند تا اعتماد مردم را جلب نمايند. آنها تلفيق صلاحيت‌هاي اخلاقي و تخصصي را در خود جمع کرده بودند.

در نظر گرفتن نظام آموزشي مدرن، در قياس با نظام آموزش کهن که در بازار و حوزه‌هاي علميه تبلور داشته است، اين حقيقت را بيشتر نزد ما برجسته مي‌سازد، که برون دادهاي نظام آموزشي مدرن، اغلب يک بعدي و زيادي تخصصي هستند. محصولات نظام آموزش مدرن هر چند که در به کارگيري دانش تخصصي خود مهارت دارند، اما، فاقد مهارت‌هاي اجتماعي و اخلاقي لازم براي کاربست مهارت‌هاي تخصصي خود هستند.

به صحنه روشن فکري کشور بنگريد؛ جدال‌هاي دائمي آنها، چه در داخل و چه در خارج از کشور، آنان را از هر نوع اتحاد براي پيشبرد اهداف و مقاصد مشترک خود بازداشته است؛ از اين رو همواره براي اعمال تغييرات چشم به بيرون داشته‌اند. اصحاب تخصص‌هاي مدرن امروز، هر جا که در قالب‌هاي گوناگون گرد هم جمع آمده‌اند، عدم مهارت‌هاي عمومي، اخلاقي، و اجتماعي خود را بروز دادند. في‌المثل، در برنامه «نود»، در برنامه «هفت»، در برنامه «زاويه»، …؛ در همه اين موارد، آن ها ناتواني خود را در برقراري مناسبات مثبت بين خود نمايان ساختند. ايرادي در کار آنهاست ...

يک سطح عميق تر...

در دوران مدرن، مدرسه، به اصلي‌ترين و فراگيرترين مرکز آموزشي بدل شده است، و حتي، همراه با رسانه‌ها، تا حد زيادي جاي خانواده را گرفته. هدف اصلي اين مرکز، کمک به تربيت کودکان است، تا بتوانند در محيطي که کاملاً پيچيده و غامض شده، آموزش‌هايي را دريافت کنند که آنان را براي تبديل شدن به مردمي رشيد آماده سازد. ولي، مهم‌ترين نکته‌اي که محور انتقادي درباره ارتباطات آموزشي مدرن است، تأکيد زياد بر عقل ابزاري است. به فراموشي سپردن جنبه‌هاي اخلاقي، حکمي، و زيبايي شناختي در رابطه‌هاي انساني درون مدرسه‌اي (بويژه در دنياي ارتباطات پر ازدحام کلاس درس) و ارتباطات سلسله مراتبي در محيط علمي، عقل ابزاري در نظام آموزش و تربيت مدرن را عقيم ساخته است.

ضوابط عقل ابزاري خشک، قدرت پيش بيني گسترده و پايان ناپذير لازم در مناسبات انساني که در هر لحظه، آميزه‌اي از احساسات، نگرش ها، و حالت ها را در بر مي‌گيرند، ندارد. آيا به راستي الگوهاي عقل ابزاري، جايگاه عواطف و هيجان ها را در فرآيندهاي ارتباطي در نظر گرفته‌اند؟ موضوع، دقيقاً موضوع روابط انساني است. به سخني ديگر، آيا مدرسه‌هاي مدرن، مکان‌هاي مناسبي براي پرورش و تقويت روابط انساني و متعالي هستند؟

مدارس مدرن، همه کوشش خود را صرف ارائه و رعايت استانداردهاي علمي و ابزاري هر چه تخصصي تر براي دانش آموزان خود ساختند.

به اين منظور، به جستجو و پژوهش درباره سوژه‌هاي يادگيري روي آوردند، و در نتيجه، حجم انبوهي از دانش، تحت عنوان علوم تربيتي را پديد آوردند. علوم تربيتي که روز به روز بر تعداد شاخه‌هاي آن افزوده مي‌شد، کوشيد تا خود را به عنوان يک رشته مستقل علمي با هدف ارتقاي فرآيندهاي آموزشي، بويژه در درون مدرسه‌ها معرفي کند و به اثبات برساند. پيامدهاي اين کوشش، به صورت دگرگوني‌هاي عجيب و آزمايشگاهي، روز به روز در برنامه‌ها و عمليات آموزشي نمايان شد. بويژه علوم تربيتي، در خدمت توسعه صنعت و فناوري، و رونق اقتصادي قرار گرفت، و «انسان اقتصادي سودجو» را خلق کرد که اولين نتيجه‌ آن، حضور انديشمندان و مربيان، در آزمايشگاه مدارس براي تغيير مسيرهاي پي در پي نظام تعليمي، به مقصد انطباق با اقتضائات دائماً متغير صنعت شد. اکنون، با حذف قابل ملاحظه تربيت، عقل ابزاري و اقتصادي، معيار اصلي در تعليم گرديد.

ولي امروز در پايان اين راه، آزمايش و خطاهاي پي در پي و عدم دسترسي به انتظارات و پيامدهاي پيش بيني نشده، باعث پيدا شدن نوعي سرخوردگي و حتي، نااميدي در کساني بود که گمان مي‌کردند، سرانجام، تا پايان عصر ماشين، مي‌توان نظامي تربيتي تشکيل داد که با کمترين عوارض منفي، بالاترين بازده را براي جامعه داشته باشد. اين نظام تربيتي آزمايشگاهي، نهايتاً، امروز به شکل گيري ذهن‌هاي ماشيني بي روحي تبديل شده است که گاه از کمترين توش و توان قضاوت اخلاقي قاصر هستند.

براي يک تربيت و تعليم برتر؛ بناي مفاهيم مهم

روشن‌ترين تصويري که مي‌توان از يک «مدرسه بصيرت زا» ارائه داد، تصور آن چونان يک «اجتماع متعالي» است؛ اجتماع + متعالي.

اجتماع اخلاقي، مبناي تجربه انساني و هويت «خويشتن انساني» چون موجودي اجتماعي و اخلاقي است. اين هويت، خود به خود و به تنهايي شکل نگرفته است، بلکه در تشکيل آن، تجربه «سنت مکرم»، به مثابه انباشت تجربيات اخلاقي انساني بسيار جدي است.

اجتماع اخلاقي، هميشه بر پايه «سنت مکرم» و به مقصد تکامل «سنت» تحقق مي‌يابد. در عين حال، اجتماع «بصيرت زا»، هميشه در زمان «حال»، مشغول فعاليت تاريخ ساز است و در اين ميان مفهوم «تکليف» اهميت بسيار دارد. عمل به «تکليف» در زمان «حال» (هر چند با امعان نظر به گذشته و آينده)، «صبر» و «استقامت» را مي‌افزايد، و امکان اجراي برنامه‌هاي
«تمدن ساز» و «پر از پشتکار» را فراهم مي‌کند. از اين قرار، «اجتماعي اخلاقي»، پيوسته از طريق «مجاهده»، و بر پايه «صبر» و «استقامت»، بر سر بود و نبود خود جدال مي‌کند، و آرام آرام، از طريق رابطه‌هاي متفاوت موجودات انساني، «تمدن» را بنا مي‌کند و اعتلا مي‌بخشد.

اجتماع اخلاقي، که چنين راه تمدن را از کوره راه‌ها و پرتگاه‌ها مي‌گشايد، هميشه با مفهوم «ائتلاف» همراه است، و «ائتلاف» مبتني بر «اعتماد» است، پس، «مجاهده» فردي، از طريق برقراري ائتلاف‌هاي اجتماعي مؤثر، رونق مي‌يابد و نهايتاً تمدن را يک گام به جلو مي‌برد.

گشايش مفاهيم

از اين قرار، براي اينکه مدرسه، تبديل به محرک «اجتماع اخلاقي» شود، بايد 1. برخي از نيروهاي انساني ديدگاه مشترک درباره چارچوب‌هاي کلي و ارزشي رشد و شکوفايي انساني اتخاذ کنند 2. اين ديدگاه بايد نگاهي متمايز به «تربيت خوب» را بيافريند 3. اعتقاد مشترک و اعتماد متقابل به اين
ارزش ها، بايد نگاهي به مجاهده ضمن فعاليت‌هاي دسته جمعي و مبتني بر همکاري پديد آورد، و بالاخره، 4. با درگير شدن در فعاليت‌هاي مشترک، هدف‌هاي مشترکي پيگيري شود و در اين زمينه هم افزايي صورت گيرد.

اگر «مدرسه بصيرت زا» را موتور پيشران بعد بازانديشانه، متأملانه و مجاهده گر در «اجتماع اخلاقي» بدانيم، بايد تصديق کنيم که چنين نهادي نمي‌تواند سرگردان باشد، از توافق اصولي نمي‌گريزد، و از تضاد استقبال نمي‌کند. در چنين مدرسه‌اي، بر اصول و مباني عقلاني، اخلاقي، حکمي، و زيبايي شناختي روابط انساني تأکيد مي‌شود، و ضمن حفظ چارچوب‌هاي ارزشي، تکنيک‌هاي عملياتي پيش روي دانش آموز و کارآموز گشوده مي‌ماند تا خود ضمن مجاهده و برخوردن به دشواري ها، فن راهيابي و مجاهده را بياموزد.

از مدارس اجتماع انتظار مي‌رود تا کالاهاي عمومي معني و تکنيک را به نحو انبوه توليد کنند، طوري که قالب‌هاي مبتکرانه حل مسائل بر مبناي اصول، مدام از متن مدارس توليد و به جامعه صادر شود. مدارس، بايد مولد گفتگو و توافق بر سر اصول، شکيبايي در برابر نظر مخالف بر سر فروع، پرورش مردماني حکيم با بصيرت و رشيد، و ايجاد فروشگاه براي رد و بدل کردن فکرها و پنداشت به طور آزاد باشند.

تصوير مشابه که مي‌توان از «مدرسه بصيرت زا» ارائه داد، با تشبيه آن به يک ارکستر امکان پذير است. در ارکستر هدف‌هاي مشترک تعقيب مي‌شود که چون چسب عمل مي‌کنند. گروه‌هاي همکاري و جهادي کاملاً شکل گرفته‌اند، و با احترام متقابل، با يکديگر روبه‌رو مي‌شوند. اين احترام، ظاهري نيست، بلکه بر اساس «سنت مکرم» است.

مع الوصف «مدرسه بصيرت زا»، به اتکاي ارزش ها و «سنت مکرم»، در کار «مجاهده» و نقد ويرانگر و صبور و پراستقامت، سنت‌هاي غلط و پيکربندي‌هاي فاسد قدرت هم هست. «مدرسه بصيرت زا»، مناسبات فاسد قدرتي که رايج و عادي شده‌اند را مستمراً به ضربات اصولگرايانه مي‌نوازند و با توليد مداوم مجاهد، و تأمين منابع انتقادي جامعه، نمي‌گذارند تا مناسبات تباه بر جامعه مسلط شوند. آنها اين کار را از طريق تسهيل اتحاد نيروهاي مؤتلفه اسلامي (نيروهايي که بر پايه اسلام ائتلاف مي‌کنند) ايجاد مي‌کنند.

شکل گيري برنامه درسي «مدرسه بصيرت زا»،با انتقاداتي بر محور «زمان» و «برنامه» از سوي تحليلگران متعارف برنامه درسي مواجه خواهد شد؛ شايد آنها بگويند که درگيري طولاني و هميشگي در چنين بحث‌هاي اجتماعي و سياسي موجب اتلاف وقت زيادي مي‌شود، و در نتيجه، اجراي بهنگام برنامه آموزشي تخصصي را دچار مشکلاتي مي‌سازد؛ اما، پاسخ روشن به اين ايراد آن است که از چشم انداز «بصيرت زا»، اين مباحث، خود توليدکننده دانش راستيني است که واقعاً به درد فرد و جامعه او مي‌خورد، پس، خود يک برنامه آموزشي است؛ برنامه‌اي که «سنت مکرم» را درک مي‌کند، آني و بر اساس اقتضائات موقعيت تکنيک توليد مي‌کند، در اجراي تکنيک ها مجاهده مي‌ورزد، در جريان مجاهده صبر و استقامت دارد، براي پيشبرد جهاد به تشکيل هيئت‌هاي مختلف مؤتلفه مي‌پردازد، و نهايتاً، تمدن را با پويشي عقلاني و اخلاقي و حکمي و زيبايي شناختي به پيش مي‌برد. اين، آن تربيت و آموزشي است که ما اکنون به آن نياز داريم.

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل
آخرین اخبار