بازدید 17819

چرا غرب حاضر به تعامل با ایران شد؟

پیروز مجتهدزاده
کد خبر: ۴۴۰۸۹۲
تاریخ انتشار: ۱۷ مهر ۱۳۹۳ - ۲۳:۲۱ 09 October 2014

یکی از موضوعاتی که در دوره های اخیر مطرح می شود، این موضوع است که چگونه شد؛ غرب در چند سال اخیر به سمت تعامل با ایران و همچنین حل موضوع هسته ای به صورت برد- برد حرکت کرده است.

به گزارش تابناک؛ در پاسخ به این سئوال فرضیات و جواب های متفاوتی ارائه می شود. عده ای معتقدند تغییر دولت و سیاست خارجی تعاملی باعث شکل گیری رویکرد جدید غرب شده است. عده ای دیگر افزایش قدرت ملی ایران و استقامت ایران در سال های بعد از انقلاب را سبب تغییر رویکرد ایران می دانند. در این میان بعضی از تحلیلگران مجموعه ای از اوایل ذکر شده را سبب شکل گیری حوادث اخیر در حوزه سیاست خارجی می دانند.

در همین ارتباط دکتر پیروز مجتهدزاده استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل بین الملل در گفت و گو با تابناک به بررسی نظام بین الملل در دوران اخیر و همچنین تاثیر این نظام بر مذاکرات هسته ای پرداخته است.

به نظر شما در دوران اخیر چه نظمی بر نظام بین الملل حاکم است؟

به نظر من تا کنون هیچ گاه نظمی در روابط بین الملل وجود نداشته است. در واقع این سئوال وجود دارد که ایا تاکنون نظمی در روابط بین الملل وجود داشته است؟

هیچ گاه روابط بین الملل و سیاست های جهانی تابع نظمی نبوده است که امروز باشد. باید دقت کرد که نظم حاصل اجرای قانون است. معمولاً نظم در داخل کشورها که قوانین مشخصی وجود دارد و به اجرا گذاشته می شود؛ نظم به وجود می آید. در روابط بین الملل قوانین وجودی ندارد که نظمی را در نظر بگیریم. منظور از word order ، نظام جهانی است. این نظام جهانی همیشه وجود داشته است و هیچگاه هم از بین نمی رود.

عده ای امروز معتقدند که نظام بین الملل در حال گذار است. شما این مفهوم را چگونه ارزیابی می کنید؟

این هم اصطلاح دیگری است که باید اول آن ر ا بشکافیم. خیلی وقت است که ما از دوران گذار عبور کرده ایم. امروز وارد دوران مشخص شدن شرایط ژئوپولتیک جهانی هستیم. ما همیشه یک ساختاری داشته ایم و یک وقت هایی هست که یک ساختار به ساختار دیگری متحول می شود و این تحول از نظام به نظام دیگر را دوران گذار می گوییم.آنچه پیش آمده، این است که بعد از فروپاشی شوروی در ابتدای دهه 1990 میلادی نظام دو قطبی از بین رفت و ما وارد دوران گذار شدیم تا ببینیم که این نظام جهانی به چه شکلی در خواهد آمد. ایالات متحده امریکا بلافاصله سقوط فروپاشی شوروی را ناشی از برحق بودن و یا درست بودن نظام حکومتی خودشان تعبیر کردند و بر اساس این تبیین آمدند و گفتند که یک نظام جدیدی باید شکل بگیرد که اسمش را نظام نوین جهانی گذاشتند. متاسفانه در ایران؛ نظام نوین جهانی را نظم نوین ترجمه کردند. در واقع ساختار ژئوپولتیکی و سلسله مراتبی جدید را پیشنهاد کردند که هرمی شکل خواهد بود و امریکا به عنوان قدرت برتر در راس هرم قرار می گیرد و بقیه قدرت ها در قسمت های مختلف این هرم قدرت رده بندی خواهند شد. کاملاً آشکار بود که این پیشنهاد به معنی این بوده است که امریکا می خواهد نظام جهانی را به طرف یک نظام تک قطبی هدایت کند. امروز بعد از گذشت بیست و چند سالی ما می بینیم که این هدف برآورده نشد و لاجرم باید به این نتیجه برسیم که برآورده نشدن یک هدف به معنی شکست آن نظریه است.

پس الان چه ساختاری بر نظام جهانی حاکم است؟

ما که سال های زیادی را در دوران گذار صرف کردیم که ببینیم تکلیف ساختار قدرتی جهان به چه صورتی درخواهد آمد. در این مقطع که امروز صحبت می کنیم؛ امریکا به عنوان تک ابرقدرت و تصمیم گیرنده جهان واقعیت پیدا نکرده است . می بینیم که قدرت های رقیب و جدیدی برای امریکا پیدا شده اند که نظام جدید و سلسله مراتبی را در جهان شکل می دهند. این قدرت ها برای مثال عبارتند از چین که در این دوران گذار توانست به عنوان یک قدرت سطح اول جهان هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی خود نمایی کند و تا حدود زیادی از یکه تازی ها و تصمیم گیری های یکجانبه امریکا در منطقه خودش در رابطه با ژاپن و تایوان و دیگر مسائل اطراف خودش تهدیدی ایجاد کند. چین امریکا را وادار کرده است از خود سری های گذشته دست بردارد. اگرچه این مقابله هنوز گستره جهانی ندارد ولی به هرحال ثابت کرده است امریکا تک ابرقدرت نیست و قدرت های دیگر می توانند در مقابل این کشور بایستند.

همینطور روسیه پس از سقوط شوروی شروع به تبدیل شدن به یک قدرت برتر در جهان کرد. جغرافیای روسیه تایید می کند که روسیه بالقوه یک قدرت است.روسیه در پی گیری این بالقوه ها توانست به موفقیت هایی دست پیدا کند. البته روسیه هنوز در سطح قدرت درجه یک نرسیده است ولی روسیه هم در جاهای مختلف اطراف خودش مثلا در همین اوکراین و اروپای شرقی توانست، سیاست ها و پیشرفت خواسته های سیاسی امریکا را متوقف کند. شاید بهترین نمونه آن جلوگیری از توسعه ناتو به طرف شرق باشد. در این مقطعی که ما صحبت می کنیم باید به این نتیجه برسیم که دوران گذار را پشت سر گذاشته ایم. دنیا تک قطبی دیگر نیست و همه آثار و نشانه های که می توانیم برشمریم حکایت از این دارد که دنیا به طرف یک ساختار چند قطبی پیش می رود.

در این شرایط سئوال این است که در این دوران وضعیت ایران چگونه است؟

من فکر می کنم وضع ایران مانند بقیه کشورهای دنیا دچار تحولات اساسی از منظر ژئوپولتیکی شده است. قبل از انقلاب اسلامی ما یک قدرتی درجه دو در بلوک غرب محسوب می شدیم. بعد از سقوط شوروی و انقلاب ایران ما دیگر در اردوگاه هیچ قدرت برتر دیگری قرار نگرفتیم بلکه مستقل عمل کردیم و با این عملکرد مستقل؛ایران توانست ایده هایی تازه ای را در روابط بین الملل و ژئوپولتیک جهانی مطرح کند. این دیدگاه های جدید چون در تقابل و در تضاد با ایده نظام نوین جهانی بود ؛ لذا از آن طرف هم فشارهایی به برای درهمکوبیدن وضعیت جدید ایران کار گرفته شد. در این مرحله هم ما دیدیم که ایرانی ها مقاومت خوبی را بکارگرفتند و در جنگی که هشت سال به ایران تحمیل شد؛ سرانجام مهاجمین را وادار به قبول شکست کردند. شکست نصیب کسی است که به ادعاهای اولیه دسترسی پیدا نکند. به این ترتیب در این جبهه و در جبهه های دیگر سیاسی، فرهنگی و اقتصادی از جمله تحریم ها می بینیم که همه تمهیدات گرفته شده برای درهم شکسته شدن وضعیت جدید ایران فایده ای نداشت. ایران تا این لحظه در مقابل همه این تمهیدات مقاومت کرده است و تا حدود زیادی اهداف این مهاجم ها را خنثی کرده است.

عده ای مطرح می کنند که قدرت ملی ایران در سال های اخیر توانسته است که افزایش پیدا کند. شما این نظریه را قبول دارید؟

در رابطه با قدرت ملی ایران باید توجه کنیم که قدرت ملی هر کشوری مشمول تعاریف گسترده ای است. در تعریف قدرت ملی باید شاخص های خاصی را در نظر بگیریم. آنهایی که صحبت از بالارفتن و یا پایین رفتن قدرت ملی می کنند باید به ما توضیح بدهند که چه شاخص هایی برای تشخیص قدرت ملی در نظر گرفته اند و در چه مواردی بالا رفتن و یا تقویت شدن این شاخص ها را در نظر می گیرند؟

آنچه مسلم است این است که آنهایی که صحبت از قدرت ملی می کنند شاخصه ای را که در نظر می گیرند نفوذ سیاسی کشور است. ایران یک کشوری بوده و هست که با یک جغرافیا بسیار استثنایی و با یک تاریخ تمدنی بسیار موثر در حقیقت زیربنای اصلی شکل گرفتن تمدن این بخش از جهان است. یعنی مرکزیت تمدنی و فرهنگی ایران که ناشی از تاریخ و جغرافیا به صورتی درآمده است که می بینیم که این جغرافیای استثنای و این تاریخ استثنایی ایران تبدیل به یک مرکز فرهنگی و تمدنی شده است که همین مرکزیت قدرت ملی یا نفوذ سیاسی و نفوذ ژئوپولتیکی بسیار گسترده ای برای ایران درست کرده است. قدرت ملی بیشتر ناشی از همین زمینه های تاریخی و جغرافیایی ایران بوده است که امروز بعد از گذشت این همه سال بر همگان ثابت کرده است که ایران در مقابل فشارها عقب نمی نشیند. بوش که ایران را جز محور شیطانی قرار داد، در مدت کمتر از یک سال مجبور شد از ایرانیان عذرخواهی کند و بگوید اشتباه کرده است که چنین کلمه ای را بکار گرفته است. این را شما قدرت ملی اسم می گذارید، ایرادی ندارد. من همینطور که عرض کردم قدرت ملی هر کشوری تک پایه و یک عاملی نیست. باید بدانیم قدرت در تعریف دانشگاهی حاصل مجموعه ای از عوامل می باشد که تاریخ و جغرافیا یکی از آن عوامل است.

ایران در بعضی از موارد تشکیل دهنده قدرت ملی پیشرفت هایی چشمگیری داشته است و در بعضی از موارد دیگر هنوز پیشرفت لازم را نکرده ایم. برای ایالات متحده امریکا که تا این تاریخ به دنبال تک قطبی کردن نظام مراتبی قدرت در جهان بوده است،ثابت شده است که با ایران نمی تواند براساس روشی که تاکنون رفتار کرده است رفتار بکند. ایالات متحده برای بقیه جهان ثابت کرده است که این رفتاری را که همچنان ادامه می دهد ناشی از یک برنامه ریزی رقابت قدرتی با ایران نیست . بلکه ناشی از ضعف سیستم حکومتی و تصمیم گیری های سیاسی ایالات متحده امریکا است سیاست های خاورمیانه ای امریکا تماماً در اختیار لابی و خواسته های اسرائیل است. اگر مثلا امریکا در مذاکرات هسته ای دشواری ایجاد کند و کارشکنی صورت می گیرد به این دلیل نیست که بخواهد از پیدایش ایران به عنوان یک قدرت برتر جلوگیری کند. بلکه به خاطر این است که اسرائیل چنین می خواهد.

در این فضای بین المللی که شما ترسیم کردید چه اتفاقی افتاد که امریکایی ها وارد فضای مذاکره شدند؟

رقابت اسرئیل و جوامع صهیونیستی با نقش افرینی سیاسی ایران در منطقه عامل بسیار بزرگ است. ولی آن چیزی که مسائل را به صورت امروز هدایت کرد؛ در حقیقت پیروزی قدرت و نفوذ طبیعی ملی ایران بر قدرت و نفوذ طبیعی صهیونیسم به حساب بیاید. ما می دانیم که اسرائیل همه تلاش خودش را به کار گرفت تا از هرگونه احتمال ایجاد روابط عادی بین ایران و امریکا جلوگیری کند.

چرا اسرائیل از رابطه ایران و امریکا می هراسد؟

چون اسرائیل می دانست که اگر روابطی عادی بین ایران و امریکا برقرار بشود؛ امریکا به این اندازه ای تحت نفوذ و فرمانبرداری اسرائیل قرار نمی گرفت که امروز هست. برای صهیونسیت یک امر حیاتی است که نگذارد که بین ایران وایالات متحده التیامی اتفاق بیفتد که روابط عادی شود. در این شرایط ما می بینیم که آن جریان زیربنایی سیاست های خاورمیانه ای بین ایران و غرب همین خواست اسرائیل است. در این شرایط است که ما می بینیم که وضعیت ژئوپولتیکی ایران به صورتی درآمده است که بسیاری از اقدامات تنبیهی در مورد ایران بی اثر مانده است. تحریم ها را در نظر بگیرید. البته تاثیرات این تحریم ها بر اقتصاد کشور گذاشت ولی مقاومت ایران شرایطی پیش آورد که آنها در عمل دیدن که نمی توانند به آن نتایجی برسند که از اول برنامه ریزی کرده بودند. انها می بینند در حوادث منطقه ای در افغانستان و در عراق و در سوریه حوزه نفوذ ایران کارایی بیشتری دارد تا نفوذ اسرائیل یا مجموعه های غربی. در سوریه این موضوع را به چشم خود دیدیم که تقریباً غرب به زبان آمد که طوری باید در سوریه عمل کرد که ایران از ابتدا می خواست.

این نتایجی که حاصل شد شرایطی را پیش اورد که آنها مجبور شدند بپذیرند که از این بهانه نمی توانند برای رسیدن به اهداف اصلیشان که محروم کردن کلی ایران از موضوع هسته ای بهره گیری کنند. ما دیدیم که در جای جای تحولات یک و دو سال اخیر حتی امریکا مستقیماً خطاب به اسرائیل گفتند که ما نمی توانیم ایران را از حق هسته ای محروم کنیم. انها کلمه نمی توانیم را به زبان آورده اند. در واقع انها رفتند به سمتی که این موضوع را به صورت مرضی الطرفین حل کنند.

سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هجدهم رمضان # شب قدر