دکتر حامد حاجيحيدري در سرمقاله رسالت نوشت:
اصلاحطلبان از آرامش سخن گفتند، به مثابه نحوه اعتدال، ولي،... ولي، اصلاحطلبان، پوستين عوض کردهاند، و در واقع، آنها همان چپهاي قديمي موسوم به "تحکيم وحشت" هستند که گويي خشونت در سرشتشان تنيده شده است. برخي از آنان در فتنه 88 در اعمال خشونت سنگ تمام گذاشتند. در حوزه مسائل اجتماعي فيالمثل، پس از رأي مخالف خانم الهه راستگو، او را "خائن" خطاب کردند. اين برخورد، خشونتي دور از انتظار بود، و نميتوان بدون ريشهيابي و درمان از کنار آن رد شد. اکنون که دکتر مهدي چمران بر کرسي رياست شورا تکيه زده، انگار خيال همه و از جمله خود اصلاحطلبان هم راحتتر است. واقع آن است که آنها از آرامش و اعتدال سخن ميگويند، و بيشتر، ديگران هستند که به جاي آنها به اين شعار عمل ميکنند. تز اصلي اين گفتار آن است که خشونتي که بين نخبگان برقرار ميشود، در قامت يکي از موانع مهم توسعه و ثبات جامعه عمل ميکند، و بايد براي آن فکري کرد.
برهان
خشمي که بين نخبگان هست، الهام بخش خشونتها و خشمهايي است که در سطح عامه اتفاق ميافتد و رفته رفته به يک اپيدمي اجتماعي بدل ميشود. وقتي خشم به صورت يک اپيدمي اجتماعي در ميآيد، مصلحان اجتماعي آن جامعه بايد مداخله کنند، و ضمن شناسايي ريشههاي اين امواج خشم، آنها را فرو نشانند. مانند هر درد ديگري، درمان اپيدمي خشم اجتماعي، ميتواند شامل تسکين درد، يا درمان ريشه باشد که معمولاً روش حکيم، در درجه اول، درمان ريشه است، نه تسکين درد.
رويارويي با امواج خشونت، در درجه اول، شامل يک شيوه معنوي و آموزشي بايد باشد، که طي آن، کوشش ميشود تا "بين افراد و خصال منفي تمايز و حايل ايجاد شود".
"بايد بين افراد و خصال منفي تمايز و حايل ايجاد شود"... اين جمله، عامداً داراي چند معنا و محتواست؛ يکي آنکه بايد بين فرد و اقدامات بد او تمايز قايل شد. اين، کمک ميکند که خود فرد به عنوان يکي از مخلوقات حق تعالي وجود مثبتي تلقي شود، که به هر تقدير، خصال منفي بر جوهر نيکوي او عارض شده است. پس، خشم نسبت به فرد، موضوعيت ندارد، بلکه بايد با خصال منفي عارضي مبارزه کرد.
در معناي ديگر، اين جمله گوياي آن است که مقابله با اپيدمي خشم اجتماعي، در درجه اول يک فرآيند آموزشي و ارشادي است. به عبارت ديگر، بايد کوشيد تا زمينههاي خصال منفي را از بين برد، تا در نتيجه زمينههاي خشمگيني مردم از همديگر کاهش يابد. بايد افراد را از درون ساخت، طوري که کمتر بيعدالتيهايي از آنان سر بزند که موجب تنفر و خشم و انتقام ديگران شود. و در معناي سوم، اين جمله گوياي آن است که بايد بين افراد و زمينههاي اجتماعي عيني که موجب گناه و بيعدالتي است، فاصله افکند.
در واقع، امواج اجتماعي شامل بيعدالتيها و فسادهاي انباشته است که زمينههاي آلودگي افراد را بسيار مساعدتر ميسازد. خشم، اغلب واکنش عاطفي ناشي از احساس بيعدالتي است. براي مقابله با خصال بدي که در نهايت، موجب تنفر و خشم افراد نسبت به يکديگر ميشود، بايد زمينههاي اجتماعي وقوع آن زشتيها، و بويژه بيعدالتيها را از ميان برد. اين نکته در جامعهشناسي اخلاق ميتواند يک اصل قلمداد شود که "افراد هرگز به اندازه وضعيتي اجتماعي که در آن گرفتار ميشوند، و آن را نمايندگي ميکنند، غير اخلاقي نيستند". البته اين به معناي انکار مسئوليت افراد نيست، اما به مفهوم قايل شدن سهم وسيع نيروهاي اجتماعي در امواج اجتماعي گناه هست. ممکن نيست که يک نظام اجتماعي فاسد را به طور کامل از حوزه مسئوليتهاي اخلاقي شخصي افراد که آن جامعه را حفظ ميکنند، جدا کرد؛ معالوصف، انکار ناپذير است که به راه افتادن امواج اجتماعي گناه، ارتکاب فعل نيک را دشوار و دشوارتر ميکند و مصلحان اجتماعي وظيفه دارند از وقوع اين زمينههاي اجتماعي جلوگيري کنند.
يک سطح پيشتر...
بله؛... در درجه اول، مکانيسم رويارويي با اپيدمي خشم اجتماعي، آموزش و ايجاد نحوي فراست عملي در مردم براي ايجاد تمايز ميان افراد و خصال منفي است، ولي، همان طور که در شرح معناي سوم جمله جادويي "بايد بين افراد و خصال منفي تمايز و حايل ايجاد شود" گفتيم، بايد زمينههاي عيني بيعدالتي را خشکاند تا در ريشه، اپيدمي خشم اجتماعي را درمان کرد. هر فکر سياسي ميداند که محرکهاي طبيعي مانند طمع ورزيدن، اراده معطوف به قدرت، و ديگر اشکال خودپسندي را هرگز نميتوان به وسيله عقل کاملاً کنترل يا تعطيل کرد. در نتيجه، مجبوريم، روشهاي سياسي را بپذيريم که از طريق قرار دادن نيروهاي عيني در برابر محرکهاي عيني خشم، آنها را مهار نماييم.
ولي آن چه در اين جا اهميت دارد، آستانههاي استعمال اين خشونت عليه خشمها و ريشههاي خشمها، يعني بيعدالتيهاست. هر نظام سياسي تا حدي از تملک بالفعل ابزارهاي فيزيکي، اقتصادي يا نظامي قهر و اجبار برخوردار است، اما، اقتدار هر نظام سياسي، علي الاصول بستگي به توان آن در اطاعت مقبول و منطقي توأم با تکريم و احترام دارد.
در اين ميان، آن چه اهميت دارد، "حسن نيت اخلاقي" ملحوظ در رفتار حکومت است. حکومتي که آشکارا رفتار خود را بر مبناي معيارهاي اخلاقي توضيح ميدهد، حايز
"حسن نيت اخلاقي" است. هم در سطح غير خشونتآميز و هم در سطح خشونتآميز از رويارويي با اپيدمي خشم اجتماعي، آن چه اهميت دارد، احراز "حسن نيت" عامليتهاي مبارزه با خشم از سوي مردم است. اگر رويارويي خشونتآميز در مقابل اپيدمي خشم اجتماعي، باعث درد و رنج جماعت خشمگين شود، اما، در عوض، حسن نيت محرز و آشکار در رفتار حکومت، ميتواند رنجش خشمگين را طوري تسکين دهد که به خشمهاي جديد دامن نزند (توأم با اقتباسهايي آزاد و اندک از راينهولد نيبور).