بازدید 17450
مرور روزنامه‌های پنجشنبه دهم مهر؛

عصر تازه‌ای در توزیع خرد مواد مخدر در ایران

یک روزنامه در گزارشی، اوضاع مواد مخدر را چنان بد دانسته که حتی خرده‌فروش‌ها هم برای حفط قلمرو خود به روی هم اسلحه می‌کشند. گستردگی تحریف مقامات دولتی در رسانه‌های خاص با واکنش روزنامه دولت همراه شده است. رابطه پایداری‌ها با آیت‌الله مصباح و ماجرای اتحاد اصولگرایان هم مورد توجه روزنامه‌های اصلاح‌طلب قرار گرفته است.
کد خبر: ۴۳۹۱۰۷
تاریخ انتشار: ۱۰ مهر ۱۳۹۳ - ۰۹:۵۹ 02 October 2014
عصر تازه‌ای در توزیع خرد مواد مخدر در ایرانیک روزنامه در گزارشی، اوضاع مواد مخدر را چنان بد دانسته که حتی خرده‌فروش‌ها هم برای حفط قلمرو خود به روی هم اسلحه می‌کشند. گستردگی تحریف مقامات دولتی در رسانه‌های خاص با واکنش روزنامه دولت همراه شده است. رابطه پایداری‌ها با آیت‌الله مصباح و ماجرای اتحاد اصولگرایان هم مورد توجه روزنامه‌های اصلاح‌طلب قرار گرفته است.

عصر تازه‌ای در توزیع خرد مواد مخدر در ایران


مهدی افروزمنش در مطلبی در روزنامه شهروند نوشته: اوایل دهه هفتاد گزارش یک قتل در اکباتان به دست پلیس محلی رسید. مقتول، جوان حدود ٣٠ ساله‌ای بود که به تنهایی زندگی می‌کرد و تمام همسایگانش به نیکی از او یاد می‌کردند. جوانی فارغ‌التحصیل یکی از کشورهای اسکاندیناوی که زندگی متوسطی داشت و البته آرام. پرونده قتل او خیلی سریع از دایره جنایی اداره آگاهی به دایره مواد مخدر انتقال یافت چراکه پلیس ماه‌ها این جوان به ظاهر آرام را زیر نظر داشت. او یکی از مهم‌ترین سازندگان مخدر تازه واردی به ایران بود که به نام کراک ایرانی مشهور شده بود.

در واقع از این جوان فارغ‌التحصیل شیمی به ‌عنوان پدر کراک ایرانی یاد می‌شود و پلیس حدس می‌زد که این قتل بر اثر درگیری‌های بین باندهای مواد اتفاق افتاده است. یک قتل سازمان‌یافته و هدفدار. نمونه‌ای که اگر چه آن سال‌ها به گفته مسئولین وقت، «استثنا» و «انگشت‌شمار» بود اما این روز‌ها کاملا نگران‌کننده است. درواقع در ماه‌های اخیر هر روز از گوشه و کنار کشور خبری به گوش می‌رسد که در‌‌نهایت تماما از شیوع جرایم سازمان‌یافته در کشور پرده برمی‌دارند.

بنا به موقعیت جغرافیایی و سابقه تاریخی و حجم در گردش پول این سازمان‌یافتگی نیز بیشتر در حوزه قاچاق مواد مخدر مشاهده می‌شود و این نگرانی بزرگی است که بایستی مورد توجه قرار بگیرد. اوج این نگرانی هم در خبر روز گذشته رسانه‌ها مست‌تر است. فردی به نام «شاه حسین» کلاشنیکفش را در دست می‌گیرد و در اطراف بزرگراه رسالت رقیبش را به گلوله می‌بندد. این می‌توانست یک قتل ساده باشد اما با توضیحات پلیس و قاضی کاملا روشن می‌شود که قتل در واقع ناشی از رقابت دو باند فروش مواد و به‌دلیل تجاوز به حریم بوده است. زد و خوردهای بین باندهای مواد مخدری در ایران بی‌سابقه نبوده است اما کمتر اتفاق افتاده است که این درگیری‌ها تا سطح خرده‌فروشی و بر سر محل فروش اتفاق بیفتد.

یادآوری این موضوع حتی به حافظه نیاز ندارد که اسناد مکتوب بسیاری از گفته فرماندهان پلیس یا متخصصان ستاد مبارزه با مواد مخدر وجود دارد که همواره اعلام کرده‌اند نظام خرده‌فروشی در ایران همانند کشورهای دیگر مانند آمریکا و اروپا سیستماتیک و نظاممند نبوده و نیست. مشهور‌ترین این گزارش را نماینده ایران در مجمع جهانی مبارزه با مواد ارایه می‌کند. این نماینده که درحال تشریح پرونده «نیکوزیا» که یکی از موفق‌ترین عملیات‌های پلیسی جهان علیه یک باند قاچاق مواد مورد تقدیر قرار گرفت رسما گفت: «در ایران گروه توزیع سازمان‌یافته وجود ندارد و پلیس بیشتر با افرادی مواجه است که با گردآوری یک سرمایه کوچک و حتی برای تأمین مصرف خود موادفروشی می‌کنند‌». او در‌‌نهایت نتیجه گرفت که بنابراین مبارزاتی از جنس پرونده نیکوزیا بیشتر از این‌که به کار ایران بیاید به نفع جهان غرب است و به همین دلیل غرب می‌بایست از ایران حمایت کند.

در واقع بازداشت‌های پلیس نیز تا به امروز مؤید همین نکته بوده است و این روشن است که فروشنده بی‌سازمان بر سر محل توزیع قتل نمی‌کند، جغرافیای محدودی دارد و بیشتر مغلوب یا غالب بر فرد دیگری می‌شود نه گروه دیگری. اما به نظر می‌رسد که باید نقطه‌ای به منظور پایان این روند گذاشت و خبر از عصری داد که در آن توزیع مخدر نیز در ایران سازمان‌یافته و تشکیلاتی شده است. تشکیلاتی درست به‌‌ همان معنایی که سازمان‌های بین‌المللی از جرایم سازمان‌یافته و باندهای مافیایی تعبیر و تعریف کرده‌اند. گروه‌هایی که نفر و پول دارند و بنا بر قدرت خود، حوزه نفوذ را تعیین می‌کنند.

این موضوع به‌شدت نگران‌کننده است؛ حتی اگر بار‌ها و بار‌ها اعلام شود اوضاع تحت کنترل است. درواقع این روند نشانگر تکمیل چرخه جرم برنامه‌ریزی شده در ایران است. باید توجه داشت که ایران سال‌ها پیش از یک مسیر صرف ترانزیتی به تولید‌کننده مخدر تبدیل و به سرعت صاحب سبک شد و توانست در مبارزه با مافیای روسیه کشورهایی چون مالزی و سنگاپور را به حوزه نفوذ خود تبدیل کند. این روند برای قاچاقچیان به قدری موفق بود که محموله‌های قاچاق از موادی نظیر تریاک و هرویین به کوکایین و پیش‌ساز‌ها که سود بیشتری داشتند تغییر کرد و کمتر ماهی است که در خبر‌ها کشف محموله‌ای پیش‌ساز اطلاع‌رسانی نشود. قاچاقچیان ایرانی در اوایل دهه نود، گام دیگری برداشتند که به «صادرات متخصص» معروف شد و این روز‌ها چندین خبر درگیری مسلحانه که می‌توان معروف‌ترین آن را همین مورد اخیر دانست. هیچ کدام از این موارد را نمی‌توان ناشی از ضعف یا کم‌کاری پلیس قلمداد کرد اما می‌توان به وضوح آن را ناشی از جا ماندن ایران از مبارزه با جرایم سازمان‌یافته تعبیر کرد. باید توجه داشت که این نوع جرایم تنها تا مرحله‌ای قابل کنترل و انهدام قرار دارند و بعد از آن چنان ریشه خواهند دوانید که مبارزه با آن عملا غیرممکن است.

زمانی کارگروه پولشویی قوه قضائیه ایران در گزارشی از فعالیت صرافی ١٢ متری کوچکی در استان سیستان پرده برداشت که حجم مبادلات آن یک‌میلیارد دلار در ‌سال بود و آن را به‌عنوان مبدا مبارزه با پولشویی در کشور اعلام کرد و اکنون به نظر می‌رسد که پلیس باید «شاه حسین» را به صورت نمادین مبدا شکل‌گیری توزیع سازمان‌یافته مواد مخدر در سطح مصرف فردی در کشور اعلام و مبارزه جدی با آن را شروع کند.

منافع ملی، اولویت آخر تندرو‌ها

روزنامه دولتی ایران در مطلبی در‌باره عملکرد رسانه‏‌های تندرو در جریان سفر نیویورک و با تیتر «وقتی همه راه‌ها به‏ تحریف می‌رسد!» نوشته است: در جریان سفر روحانی و هیأت همراه به نیویورک، دو سخن تحریف شده به ترتیب از روحانی و ظریف در رسانه‌های تندرو منتشر شد که همین سخنان تحریف شده مبنای حملات پی در پی بخصوص به ظریف شد

در جریان سفر حسن روحانی و هیأت همراه به نیویورک جریانات داخلی کشور چه موضعی گرفتند و ارزیابی‌ها از نتایج این نشست چه بود؟ بررسی محتوای رسانه‌ها طی ۱۰ روز گذشته و نیز واکنش فعالان سیاسی و نمایندگان مجلس و... نشان می‌دهد که قاطبه فعالان و احزاب سیاسی از دستاوردهای دیپلماتیک دولت در نیویورک دفاع کرده و آن را قابل قبول می‌دانند. به‌عنوان مثال در جلسه علنی روز یکشنبه مجلس ۲۲۴ نماینده پای بیانیه‌ای امضا گذاشتند که ضمن تقدیر از فعالیت‌های رئیس جمهوری و هیأت همراهش در نیویورک، به ستایش موضعگیری رئیس جمهوری در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل پرداختند. همچنین عمده احزاب و جریانات سیاسی و نیز شخصیت‌های شناخته شده سیاسی و مذهبی طی اعلام مواضع جداگانه، از آنچه دولت در نیویورک انجام داد تقدیر کردند.

با وجود چنین حمایت‌های گسترده‌ای اما از چند روز قبل از آغاز سفر رئیس جمهوری به نیویورک تا بازگشت به تهران برخی جریانات تندرو تحرکاتی را آشکارا و پنهان به کار گرفتند تا اولاً برای رئیس جمهوری و هیأت همراه حاشیه‌سازی کرده و بعد هم با استناد به حاشیه‌های خود ساخته، کل سفر را ناموفق نشان دهند.

تحلیل محتوایی آنچه تندرو‌ها پیش و پس از سفر رئیس جمهوری به نیویورک در رسانه‌های خود منتشر کردند نشان می‌دهد آنان ۵ موضوع را در دستور کار قرار داده‌اند؛ دیدار روحانی- اوباما، سخنان نخست‌وزیر انگلستان علیه ایران، بخشی از گفت‌و‌گوی رئیس جمهوری با شبکه سی‌ان‌ان، بخشی از سخنان محمد جواد ظریف (وزیر امور خارجه) در شورای روابط خارجی امریکا و ناموفق جلوه دادن مذاکرات هسته‌ای نیویورک، محورهای یاد شده بود.

این رسانه‌ها بدون توجه به برنامه‌ریزی اصلی رئیس جمهوری و هیأت همراه، صرفاً به بزرگنمایی اخباری پرداختند که در هر سفر دیپلماتیکی ممکن است به‌صورت حاشیه‌ای رخ بدهد. ضمن اینکه همین رسانه‌ها حتی حاضر به پوشش سخنان اصلی رئیس جمهوری از تریبون سازمان ملل نشدند و در عوض ده‌ها برابر، سخنان نخست‌وزیر انگلستان را برجسته کردند.

نخستین مرحله تبلیغاتی علیه سفر رئیس جمهوری به اخبار غیر رسمی بر‌می‌گشت که درباره دیدار روحانی و اوباما منتشر شد. موضع رسمی دولت و شخص رئیس جمهوری درباره چنین دیداری کاملاً روشن بود. حسن روحانی گفته بود که برنامه‌ای برای دیدار با اوباما ندارد هر چند در عالم سیاست همه چیز امکان پذیر است. محمد باقر نوبخت، سخنگوی دولت هم یک هفته قبل از سفر روحانی گفت «تاکنون برنامه‌ای برای دیدار روحانی و اوباما» چیده نشده است.

همین لفظ «امکان پذیر بودن همه چیز» و «تاکنون» کافی بود تا توپخانه جریان تندرو زودهنگام علیه دیداری فعال شود که حتی در دستور کار هم قرار نداشت. گو اینکه باراک اوباما، رئیس جمهوری امریکا تمایل صریح خود را برای دیدار با روحانی اعلام کرد اما روحانی در نخستین روز ورود خود به نیویورک در جمع مدیران رسانه‌ای امریکا اعلام کرد دیداری با اوباما نخواهد داشت چرا که زمینه آن وجود ندارد. در پی چنین سخنانی بود که این مرحله از تبلیغات رسانه‌ای جریان تندرو به خاموشی گرایید و آن‌ها دنبال سوژه بعدی رفتند.

دیدار روحانی و دیوید کامرون (نخست‌وزیر انگلستان) که نخستین دیدار سران دو کشور در ۳۵ سال اخیر بود، بهانه خوبی شد تا مرحله بعدی تبلیغات علیه رئیس جمهوری آغاز شود. کامرون چند ساعت پس از دیدار با روحانی پشت تریبون سازمان ملل قرار گرفت و سخنان ناروایی علیه ایران به کار برد که البته این سخنان با واکنش فوری وزارت خارجه مواجه شد. با این حال رسانه‌های جریان تندرو بدون توجه به اینکه دولت رسماً چنین سخنانی را محکوم کرده است، به تبلیغات منفی علیه دیدار روحانی و کامرون ادامه دادند و بیشترین حجم منفی تبلیغات را هم متوجه دولت کردند.

ظاهراً رسانه‌های جریان تندرو توجه نداشتند اگر اظهارات دیوید کامرون خارج از آداب دیپلماسی بود، مسئولیت آن متوجه روحانی نیست بلکه وظیفه دولت ایران این است که به چنین سخنان غیر دیپلماتیکی واکنش نشان بدهد که چنین واکنشی هم از سوی وزارت خارجه و هم در چند نوبت توسط شخص رئیس جمهوری نشان داده شد.

در جریان سفر روحانی و هیأت همراه به نیویورک دو سخن تحریف شده به ترتیب از روحانی و ظریف در رسانه‌های تندرو منتشر شد که همین سخنان تحریف شده، مبنای حملات پی در پی بخصوص به ظریف شد. ظریف در جریان حضور در شورای روابط خارجی امریکا، در پاسخ به سؤال هاله اسفندیاری که از طریق ارتباط ویدئویی در این نشست حاضر بود، درباره آثار احتمال عدم موفقیت مذاکرات هسته‌ای بر سیاست خارجی گفته بود که اگر با وجود تلاش‌های ما برای تعامل، این تلاش‌ها بی‌نتیجه بماند، مردم ایران فرصت خواهند داشت تا ۱۶ ماه دیگر که انتخابات پارلمانی در ایران برگزار می‌شود، به این عملکرد ما پاسخ دهند. اما این سخن ظریف در رسانه‌های تندرو این‌گونه تحریف شد که ظریف گفته است اگر مذاکرات به نتیجه نرسد دوستان ما در انتخابات مجلس شکست خواهند خورد! در یک مورد هم روحانی در گفت‌و‌گو با سی‌ان‌ان درباره توافق احتمالی هسته‌ای گفته بود که چه بسا در ایران نیز وقتی به توافق رسیدیم لازم باشد احتمالاً مجلس شورای اسلامی اقداماتی را انجام دهد. اما تندرو‌ها این سخن صریح رئیس جمهوری را این‌گونه بازتاب دادند که هر گونه توافق با ۱+۵ باید به تصویب مجلس شورای اسلامی برسد. البته این بار هدف از تحریف سخنان رئیس جمهوری نه تبلیغات تخریبی که ایجاد مانع بر سر مذاکرات بود.

جریان رسانه‌ای تندرو در واپسین روز مذاکرات نیویورک هم آرام ننشست و با اعلام خبر غیر واقعی «پایان بی‌نتیجه مذاکرات هسته‌ای نیویورک» درصدد برآمد آخرین میوه تبلیغات منفی چند روزه را هم بچیند؛ میوه‌ای که ریشه در خبرهای غیر واقعی داشت. چرا که قرار نبود در مذاکرات هسته‌ای نیویورک تفاهم کامل حاصل شود بلکه قرار بود در این مذاکرات یک گام رو به جلو برداشته شود. سخنان مقامات امریکایی، روسی، فرانسوی و آلمانی نشان داد که چنین گامی برداشته شده است؛ هر چند در این میان هیأت ایرانی ناراضی‌تر بود. روحانی پس از بازگشت به تهران اعلام کرد که مذاکرات رو به جلو اما کند حرکت می‌کند.

با وجود چنین سخنانی، اما جریان رسانه‌ای تندرو بدون توجه به واقعیات موجود، صرفاً خواسته‌های درونی خود را با تیترهای برجسته بازتاب داده و نتیجه گرفتند که کل دیپلماسی دولت در نیویورک ناموفق بوده است.

به هر حال کارنامه‌ای که جریان رسانه‌ای تندرو در این دو هفته درباره سفر رئیس جمهوری و هیأت همراه به نیویورک از خود بر جای گذاشت قابل انتقاد است؛ چرا که این جریان بدون توجه به منافع ملی به تحریف سخنان مقامات رسمی کشور پرداخته و سپس پیام‌هایی را به افکار عمومی مخابره کردند که تماماً غیر واقعی و حتی در پاره‌ای موارد آسیب رسان به منافع ملی بود. اینکه سخنان یک رئیس دولت خارجی را ده‌ها برابر بزرگ‌تر از سخنان رئیس دولت خود، برجسته کنیم و از آن طرف هم رسماً به تحریف سخنان دولتمردان بپردازیم و نهایتاً درباره نتایج تحرکات دیپلماسی دولت براساس ذهنیت خود و نه آنچه در واقع رخ داده است، به نتیجه‌گیری بپردازیم قطعاً خلاف مصالح و منافع ملی است و گمان نمی‌رود در ‌‌نهایت حتی سودی برای جریان تندرو هم به دنبال داشته باشد.

تلاش برای همراهی مثلث احمدی‌نژاد، پایداری و چهره‌های غیرحزبی


اعتماد در‌باره «پازل پیچیده وحدت در اصولگرایان» مدعی شده که‌ شنیدن صدای واحد از اردوگاه اصولگرایان حداقل چهار سالی می‌شود که رویای پیر و جوان این جریان است. جدی‌ترین نمودش اگرچه در انتخابات ریاست جمهوری گذشته بود اما دو سال پیش از آن یعنی در انتخابات مجلس نهم که هم عسگراولادی در قید حیات بود و هم آیت‌الله مهدوی کنی، فعالانه در وحدت اصولگرایان کوشش می‌کرد اختلافات ریشه‌دار اصولگرایان خود را نشان داد. فعالان سیاسی هنوز جمله کلیدی آیت‌الله مهدوی کنی را خوب به خاطر دارند که گفته بود: خواستیم یک جبهه اصولگرایان تشکیل دهیم،؟ جبهه بیرون آمد.

این سخن آیت‌الله کنی اگرچه در میان پیروزی اصولگرایان در مجلس نهم نادیده گرفته شد اما خودش را در انتخابات ریاست جمهوری به سخت‌ترین شکل ممکن نشان داد. هر چه بود اصولگرایان در مجلس نهم به دلیل عدم حضور اصلاح طلبان پیروزی را جشن گرفتند و اکثریت مجلس را به دست آوردند اما آن‌ها خوب می‌دانند که در انتخابات پیش رو دیگر دستیابی به آن پیروزی اگر نه محال اما بسیار سخت است چرا که حالارقیب بعد از یک برد شیرین و یک اتحاد کم نظیر تاریخی برای کسب اکثریت کرسی‌های مجلس خیز بلندی برداشته و تمام نیرو‌هایش را به کار گرفته است.

اصولگرایان در غیاب بزرگان قدیمی‌تر به سراغ اجماع آیت‌الله مصباح یزدی و آیت‌الله محمد یزدی رفته‌اند. در همین حال جامعتین را هم فعال کرده‌اند تا از هر دو اهرم شیخوخیت و تحزب بهره ببرند با این حال همچنان سه مشکل بزرگ پیش رویشان قرار گرفته است. جبهه پایداری، حامیان احمدی‌نژاد و ژنرال‌های بدون حزب.

این جریان با تقسیم شدن به دو شاخه قم و تهران نه تنها با مجموعه اصولگرایان اختلاف نظر دارند که درون تشکیلات خود نیز با آرای متفاوتی روبه رو هستند. بخشی از آن‌ها که به طیف قم مشهور شده‌اند به رهبری آیت‌الله مصباح معتقدند رأی آوری پارام‌تر اصلی انتخاب کاندیدا نیست و باید تنها به معرفی اصلح پرداخت و طیف دیگری رأی آوری را شاخصه اصلی می‌دانند. طیف قم معتقدند اصل وحدت در انتخابات مورد سؤال است و معلوم نیست نسخه درستی باشد. طیف تهران هم می‌گویند اصلامعلوم نیست خروجی جلسات وحدت جامعتین تا چه میزان اثرگذاری مطلوب داشته باشد.

آن‌ها یک جای دیگر کار را هم محل اشکال می‌دانند و می‌گویند اگر در ‌‌نهایت ببینند کاندیداهای انتخابی جامعتین با اصولشان سازگار نیست در لحظه آخر تصمیم دیگری می‌گیرند. این دو نکته در سخنان روزهای گذشته امیرحسین قاضی‌زاده، نماینده عضو این تشکل بیان شد به خوبی نشان می‌دهد حتی در صورت وحدت طیف تهران با قاطبه اصولگرایان تا لحظه پایان تبلیغات انتخاباتی نمی‌توان به پایبندی آنان مطمئن بود. در عین حال آیت‌الله مصباح که بیش از دیگران اصل وحدت را زیر سؤال برده است این روز‌ها از طیف تهران به جامعتین نزدیک‌تر شده است و قرار است در همایش سراسری وحت اصولگرایان به ایراد سخنرانی بپردازد. جبهه پایداری هم وحدت را زیر سؤال می‌برد و هم مکانیزمش را اما بدش نمی‌آید در لیست اصولگرایان قرار بگیرد. پازل پیچیده‌ای که این حزب تازه مجوز گرفته پیش روی اصولگرایان قرار داده ممکن است در ‌‌نهایت منجر به جدایی جدی هر دو گروه شود.

آنها هر بار که صحبت از انتخابات می‌شود، تنها بر این نکته تأکید می‌کنند که شخص محمود احمدی‌نژاد برای انتخابات مجلس هیچ برنامه‌ای ندارد اما نمی‌گویند که برنامه حامیان رییس پیشین دولت چیست. در کنار این مساله از برخی شهرستان‌ها اخباری می‌رسد که کاندیداهای بالقوه جریان غیراصولگرا با پیشنهادهای جدی جریان احمدی‌نژاد روبه رو شده‌اند تا در لیست آن‌ها برای ورود به مجلس قرار گیرند. استراتژی دیپلماسی عمومی احمدی‌نژاد با استراتژی حامیان امروز او در انتخابات مجلس همگونی عجیبی دارد. او معتقد بود در سازمان ملل و مجامع بین‌المللی هر کشور حق یک رأی دارد پس تفاوتی نمی‌کند نام این کشور چه باشد. او با همین استراتژی سراغ کشورهای گمنام و کوچک می‌رفت و با هزینه‌ای که انجام می‌داد، تلاش می‌کرد متحدان ایران را از بین آنان انتخاب کند.

حامیان او هم برای مجلس چنین برنامه‌ای دارند. آن‌ها به جای سرمایه‌گذاری روی ۳۰ کرسی تهران بزرگ سراغ شهرستان‌هایی می‌روند که با چند صد رأی می‌توان فرد پیروز را تغییر داد. البته آن‌ها از تهران و شهرهای بزرگ غفلت نمی‌کنند. نشانه‌اش هم جلسات منظم طیف تهران جبهه پایداری در ساختمان ولنجک احمدی‌نژاد است. آن‌ها به دیدار رییس دولت قبل می‌روند و با او به صحبت می‌پردازند. بعید به نظر می‌رسد که این صحبت‌ها هیچ ارتباطی با مجلس آتی نداشته باشد. از سوی دیگر اصولگرایان که در سال‌های گذشته مسابقه تبری از احمدی‌نژاد را در میان خود برپا کرده بودند روی وحدت با حامیان او فکر هم نمی‌کنند. اگرچه این به زعم طرفداران احمدی‌نژاد نه تنها اتفاق ناخوشایندی نیست که شاید کلید پیروزی هم باشد.

اما در کنار دو جریان پایداری و احمدی‌نژاد اصولگرایان یک مشکل دیگر هم دارند و آن افرادی نظیر محسن رضایی، محمدباقر قالیباف، علی اکبر ولایتی و در مرحله بعد سعید جلیلی است. این افراد هیچ یک به صورت رسمی پشتیبان یا عضو احزاب اصولگرا نیستند اما وزن قابل توجهی دارند که نمی‌توان از آن چشم پوشید. در میان این افراد ولایتی عموما نزدیکی خود را با جامعتین حفظ کرده و به نظر نمی‌رسد در راه رسیدن به وحدت اصولگرایان همراه آنان نباشد.

محمدباقر قالیباف هم اگرچه به مکانیزم اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری گردن ننهاد اما با توجه به تلاشی که برای به دست آوردن وزن قابل توجه میان اصولگرایان کرده است از حضور حامیان و نزدیکانش در انتخابات مجلس استقبال خواهد کرد. به همین دلیل او تلاش می‌کند در لیست تهران نمایندگان اختصاصی خود را داشته باشد و در شهرستان‌ها به دنبال نقط مشترک با اصولگرایان بگردد. محسن رضایی اما در تمام سال‌های گذشته نشان داده کمترین اهمیتی به اجماع و ائتلاف نمی‌دهد. او که به جبهه ایستادگی نزدیک ارزیابی می‌شود و برخی معتقدند این جبهه ساخته و پرداخته محسن رضایی است می‌خواهد به صورت هویت مستقل با اصولگرایان وارد مذاکره شود. البته تجربه انتخابات قبل نشان داد خروجی جلسات تشکیلات نزدیک به رضایی در ‌‌نهایت به لیستی می‌رسد که همپوشانی گسترده‌ای با لیست اصولگرایان دارد و نقاط افتراقش با آن‌ها هم توان رأی آوری ندارند.

اما سعید جلیلی که نزدیک به جبهه پایداری و طیف قم آن ارزیابی می‌شود این روز‌ها در سکوت محض به سر می‌برد و از ظاهر امر این گونه بر می‌آید که هیچ برنامه‌ای برای انتخابات مجلس ندارد. البته اعضای ستادهای انتخاباتی او که در خرداد ۹۲ فعالیت می‌کردند در برخی شهرستان‌ها دوباره فعال شده‌اند و در پی شناسایی نیروهای نزدیک به خود هستند.

اگر شرایط با همین شکل به پیش برود، اصولگرایان در زمستان ۹۴ روزهای سختی را پیش رو خواهند داشت و حداقل با سه طیف شاخص جامعتین، احمدی‌نژاد و پایداری پا به انتخابات خواهند گذاشت. اتفاقی که شاید امروز هیچ کدام دلشان نمی‌خواهد به آن فکر کنند و ترجیح می‌دهند تمام تلاششان را برای وحدت به کار بندند.

شرق نیز در مطلبی با تیتر «مصباح منهای پایداری» نوشته: اصولگرایان، «پایداری»‌ها را وارد بازی وحدت و ائتلاف می‌کنند یا نه؟ به این سؤال این روز‌ها پاسخ‌های متناقضی داده ‌شده‌ است. اگرچه به نظر می‌رسد، نوحزبی‌های «پایداری» برای نقش‌آفرینی در اردوگاه اصولگرایان برنامه دارند و برای همین هم به سرعت از «جبهه» به «حزب» نقل مکان کردند اما از آن‌سو هم نشانه‌های روشنی برای این پذیرش دیده نمی‌شود. اصولگرایان، اگرچه، از برگزاری نشست‌های معطوف به وحدت با حضور «مصباح‌یزدی» سخن می‌گویند و محور نخستین همایش سراسری خود را در مهرماه با «مصباح یزدی» تعریف کرده‌اند، اما به نظر می‌رسد حساب آیت‌الله را از یاران پایداری‌اش جدا کرده‌اند. اخباری که از تلاش برای وحدت به گوش می‌رسد همه حاکی از «مصباح» منهای «پایداری» است. شاید هم اصولگرایان به این نتیجه رسیده‌اند که برای مجاب‌شدن حلقه یاران، ابتدا باید پدرمعنوی را همراه کرد.

تا این لحظه جلسات وحدت بدون «پایداری‌ها» برگزار شده ‌است. اگرچه دبیرکل حزب «پایداری» تا به حال نگفته‌‌ بود اصولگرایان آن‌ها را در جلسات وحدت خود راه نداده‌اند. اما برای نخستین‌بار چند روز پیش یک عضو شورای مرکزی این موضوع را فاش کرد. «مرتضی آقاتهرانی» پیش‌تر بهانه می‌آورد که عدم‌حضور در جلسات وحدت به گرفتاری‌های اعضای حزب پایداری مربوط است. دبیرکل جبهه پایداری اگرچه از برخی رفت‌وآمد‌ها و نشست‌ها با برادران اصولگرایش خبر داده است اما از فحوای سخنش مشخص است که این رفت‌وآمد‌ها ربطی به جلسات وحدت ندارد. او چندی قبل به ایسنا گفته‌ بود: «ما گرفتاری‌های زیادی داریم و حتی گاهی برای برگزاری یک جلسه شورای مرکزی جبهه پایداری در هفته فرصتی باقی نمی‌ماند و باید کارهای جدی‌تر را‌‌ رها کنیم‌».

اما اخیرا «سیدامیرحسین قاضی‌زاده‌ هاشمی» عضو شورای مرکزی این جبهه تازه‌حزب‌شده خیلی شفاف گفته ‌است آن‌ها تا به حال کارت دعوتی از سوی اصولگرایان برای شرکت در جلسات دریافت نکرده‌اند. او هم اگرچه با تمسک از دبیرکل، بهانه می‌آورد که عدم‌حضور این تشکل در جلسات وحدت اصولگرایان به دلیل روشن‌نبودن میزان تأثیر و نتیجه‌بخش‌بودن جلسات است و بعد هم به شکل جلسات ایراد می‌گیرد، اما کتمان نمی‌کند که «هیچ وقت به‌عنوان «جبهه پایداری»، دعوتی صورت نگرفته البته افراد دعوت شدند اما به صورت تشکیلاتی دعوتی به عمل نیامده است‌». او به «ایسنا» گفته‌ است: «ممکن است بزرگان بگویند فلان شخص از «جبهه پایداری» بیاید اما معلوم نیست که آن فرد از طرف تشکیلات نمایندگی داشته باشد اما وقتی رسما از تشکیلات خواسته شود، نماینده خودش را معرفی می‌کند‌».




تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل