با پای لنگ عقربههایت/ در من قدم زدی/ هر شب طنین گام تو میپیچید/ در کوچه گرفتهی رگهایم./ من با تو کوک میکردم/ هر شب دلِ شکستهی خود را./ من گرمیّ دلم را/ با ظهرهای داغ تو میزان میکردم./ بر صفحه سیاه تو بانگ اذان ظهر،/ بانگ اذان مغرب بود./ ای سنگ آفتاب!/ در چرخش مدامت/ عمر مرا به آرد بدل کردهای/ با قیچی بلند عقربههایت / عمر مرا بریدی/ ای ساعت قدیمی من! لحظه ای بخواب!
در این شعر اگر چه با مفصلبندیهای ظاهری روبهرو نیستیم اما شعر از لحاظ مفهومی به سه بخش قابل تقسیم است. بخش اول از پنج گزاره، بخش دوم از دو گزاره و بخش سوم نیز از سه گزاره تشکیل شدهاست. صلاحی در گزارههای بخش اول توصیفی از ارتباط خود با ساعت یا زمان مطرح کرده است...
توضیحات ابوالفضل پاشا (شاعر، نویسنده و منتقد) را در اینباره بشنوید.
ایران صدا