از دنیای ِ حقیقیای که برای خود داشتهایم کم کم در حال ِ دور شدن هستیم؛ حتی در دنیایی که زندگی در آن میکنیم بیشتر از مجازیها سخن گفته میشود، از نوع برخورد و از نوع کامنت ها و هزاران حرف دیگری که مربوط به مجازستان میشود. از نظر سنجی ِ قبلی میشود به این جریان پی برد که اکثر انسانها یا شاید بیشتر از اکثر انسانهای اطرافمان به مجازستان روی آوردهاند؛ هم باعث خوشحالی ست هم باعث تاسف؛ اینکه میگویم باعث خوشحالی برای این است که همه با دنیای مدرنیته و پر از تکنولوژی آشنا میشوند و از جهتی میگویم باعث تاسف به خاطر این است که از آداب و رسوم فرهنگ ایرانی به دور شده و یا شاید هم میشود گفت بیشازاندازه از دنیای ِ سنتی و گرم دور شدهایم…
اگر به این نکته توجه داشته باشید میتوانید به این قضیه پی ببرید که اعتیاد انسانهای دورهی مدرنیته به اینترنت باعث شده از همهی تفریحات ِ گذشته به دور شد؛ البته تفریحات این دوره شاید بهتر باشد اما همهی صمیمیت ِ قبل از اینترنت ِ پر رونق را ندارد. قبلتر یک دفتر ِ دویست برگ بود و چند خودکار که با تمام شدن خودکار دنبال همان مارک قبلی میرفتیم و میخریدم. اما الان دیگر همه دنبال ِ یک فضا هستند به اسم شبکههای اجتماعی! از سمت و سوی ِ شبکههای اجتماعی هم عبور کردهام و میدانم همه به یک نوع استفاده نمیکنند؛ هستند کسانی که استفادهی به جا و مفیدی میکنند؛ اما تعداد کثیری از انسانها هم هستند که این فضاها را به بدتر شکل ممکن به گند کشیدهاند؛ اگر به همهی آن صفحات نگاه کنید میبینید که یا از وبلاگهای دیگر کپی شدهاند یا از یک سری سایت و شبکههای دیگر اجتماعی؛ این میشود همان بیسامانی و بیهدفی!.. واقعا چرا این همه زمان را هدر میدهند و با یکی دو کلیک ِ کوچک، کپی، پیست میکنند؟! این یک بیهدفی ِ بزرگ و یک هدر دادن ساعاتی از زندگی روزانه ست! اینگونه زندگی کردن و اینگونه به زندگی ادامه دادن باعث افسردگی و اعتیاد ِ شدید میشود… به خود ِ چند سال ِ پیش و به خود ِ الآن تان توجه کنید؛ به زندگی الان و به زندگی ِ چند سال ِ پیشتان توجه کنید؛ به آنهایی که بودن و به آنهایی که هستند و به آنهایی که نیستند توجه کنید… من به شخصه میگویم من انسان ِ چند سال ِ پیش نیستم الان میگویم که بهتر شدهام تا بدتر! من در سعی فراموش کردن ِ یک سری اتفاقات هستم و تا به الان هم خوب پیش رفته ام که من توانستهام؛ انسانها اگر بخواهند حتی از همین لحظه هم میتوانند اعتیاد خود را نسبت به فضای ِ مجازستان کم کنند؛ در یکی از سوال ها پرسیده بودم که اگر اینترنت به یک باره قطع شود چه میکنید؟ با پاسخهای متفاوتی روبهرو شدم اینکه بسیاری ناراحت میشوند و حوصله شان سر میرود و پاسخهایی از این قبیل و تعدادی هم پاسخ داده بودند که مهم نیست و به زندگی ادامه میدهیم! یک تفاوت ِ کلی هست؛ چرا باید ناراحت شد؟ مگر زندگی ِ ما به وجود ِ اتصال ِ یک اینترنت بستگی دارد؟ مگر اینترنت نباشد زندگی معلق است؟ کجای ِ دنیا اینچنین گفته شده؟ بدون اینترنت مگر قبل تر زندگی جریان نداشت؟ چرا اتفاقا زندگی بهتر از قبل بود؛ زندگی آنقدر خوب بود که وقتی با دوستت مینشستی و صحبت میکردی از هوا و درس وزندگی خودت میگفتی ولی الان که با دوستت مینشینی به جای درد و دل؛ یک گوشی و تبلت جای ِ همهی دلتنگیها را پر میکند… قاعدهی زندگی مدرنیتهی خودمان را کاملا اشتباه ساختهایم! کاش همه به این باور برسند که زندگی آن چیزی که فکر میکنند در فضای ِ مجازستان نیست؛ زندگی در دستهای پدر؛ در آغوش مادر و درد و دلهای خواهر و برادر است؛ زندگی عطر حضور ِ انسانهای دوست داشتنی ِ زندگی در کنارمان هست نه بیشتر نه کمتر؛ اما همه میگویند زندگی واقعی ما پرشده است از تکرار اما فضای مجازی پر از تکرار نیست؛ کاملا با این دوستی که این نظر را گذاشته بود مخالفم؛ مگر میشود زندگی پر از تکرار باشد؟ زندگی پر از تکرار نیست.
زندگی پر از پیچوخم است که خیلیها آن را در صبحانه، ناهار، شام و اینترنت خلاصه کردهاند … اینکه میبینم انسانها از دلهرهی بیجهت و از حرفهای ناامیدکننده میگویند، نگرانشان میشوم؛ کاش انسانهای کوچک ِ دنیای مجازستان کمی فقط کمی نگران خودشان میشدند؛ کاش انسانهای کوچک ِ دنیای مجازستان کمی فقط کمی به خودشان و دنیای ِ اطرافشان توجه میکردند؛ کاش میدانستند زندگی در هیچ یک از این تکرار ِ مکررات خودشان خلاصه نیست … کاش در این فضای ِ کوچک ِ مجازستان کم کم گم نشویم …
اف شین/ وبلاگ 72830