چالشی که در روزهای اخیر همواره میان دو تن از اساتید تئاتر رخ داده و به ادبیات نه چندان محترمانهای رسیده، سوای نقدهای مطرح و حواشی که داشته، این پرسش را پیش آورده که آیا چنین وقایعی دستاوردی برای فرهنگ کشور خواهد داشت و اساساً سنخیتی با شأن طرفین درگیر دارد؟
به گزارش «تابناک»، قطبالدین صادقی و محمد رحمانیان در تئاتر کشور آنچنان مطرح هستند که نیاز به معرفی نداشته باشند. صادقی، استاد پرسابقه دانشگاه و مدرس تئاتر و رحمانیان در جایگاه یکی از اساتید مسلم و موفق تئاتر جزو گروه پیشتاز در تئاتر کشورمان هستند و از این نگاه نمیتوان درباره پیشینه و کار ایشان در این حوزه گزافه گویی کرد، ولی شاید این اساتید نظر دیگری دارند؛ نظری که در روزهای اخیر نسبت به هم بیان کردهاند.
ماجرا از یادداشتی آغاز شد که صادقی نوشت و عملاً رحمانیان را متهم به رانت خواری کرد و سپس با پاسخ رحمانیان همراه شد و این کشمکش به همین ترتیب ادامه یافت و حال با یک آتشبس از سوی طرفین همراه شده است. با توجه به آنکه طرح دوباره مطالب نسبت داده شده توسط طرفین به هم میتواند منجر به دامن زدن به این کشمکش شود، شاید بازخوانی جزئیات این گفتمان درست نباشد اما اصل ماجرا درباره اجرای دو تئاتر همزمان و طرح موضوع رانتخواری بود.
شاید برخی گمان کنند بیان چنین مطالبی در فضای عمومی منجر به شفافسازی خواهد شد؛ اما واقعیت آن است که چنین طرز برخوردی توسط چهرههای فرهنگی ایران از جمله اساتید تئاتر، تنها منجر به وارد آمدن خدشه به چهره اهالی فرهنگ میشود و در ماجرای اخیر نیز به جز تخریب طرفین شاهد اتفاق دیگری نبودیم؛ اتفاقی که امیدواریم متوقف شده باشد و استمرار نیابد و آنهایی که علاقه مند به چنین کشمکشهایی در عرصه فرهنگ هستند، با ختم این ماجرا ـ دست کم در فضای رسانهای ـ ناامید شوند.
این رخداد پیش از این نیز بارها به اشکال گوناگون میان اهالی فرهنگ رخ داده که تنش رسانهای شکل گرفته میان زنده یاد استاد محمدرضا لطفی و استاد محمدرضا شجریان رقم خورد و استاد شجریان به آن دامن نزد، یکی از برجستهترین مجادلههای اینچنینی است؛ اتفاقی که در آن مقطع نیز با نقدهایی از سوی اهالی موسیقی همراه شد و چنین واقعهای در شأن جایگاه موسیقی ارزیابی نشد و خوشبختانه در عرصه موسیقی شاهد تکرارش نبودیم.
همچنین در حوزه سینما شاهد چالشی مشابه میان مانی حقیقی و بهروز افخمی بودیم که البته هیچ یک از آنها از اساتید نیستند، ولی رفتارشان دقیقاً مشابه اتفاق تازهای بود که در حوزه تئاتر رخ داده؛ هرچند واقعاً ادبیاتی که میان این دو ردوبدل شد، اساساً تکرارشدنی نیست و میتوان گفت شدیدترین چالش کلامی اینچنینی بود.
کمترین عوارض چنین برخوردهایی برای اهالی فرهنگ، آسیب رسیدن به شأن و اعتبار چهرههایی است که هر یک جزو سرمایههای انسانی کشورمان هستند و سالها برای دستیابی به این جایگاه در بستر فرهنگ تلاش کردهاند و اگر قرار بر هزینه شدن این اشخاص باشد، قطعاً موقعیت بهتری جز آسیب رسیدن به چهره همدیگر وجود دارد.
از سوی دیگر، باید پذیرفت که این چهرهها برای بسیاری از جوانان فعال در هنر معاصر، حکم الگوی رفتاری و شغلی را دارند و زمانی که این موسپیدها توان حل و فصل چالشهایشان را با گفتوگو و در فضایی آرام و با ادبیات در شأن چنین حوزهای نداشته باشند، چگونه از نسلهای بعدی میتوان انتظار داشت که رفتاری برجسته داشته باشد و انگشت اشاره را به نشانه گزینه مطلوب به سمت اساتیدشان نشانه رفت؟!
از این نگاه، ای کاهش رویدادهای تلخ اخیر، آخرین جنگ آشکارای اهالی فرهنگ باشد و بدترین نقدهای اینچنینی میان طرفین نیز در قالب گفتوگو و در فضای اخلاقی باشد، به گونهای که بتوان همین دیالوگها را نیز در حکم الگوی یک چالش اخلاقی پیش روی نسل جوان و نسلهای آینده قرار داد و درس گرفت؛ اتفاقی که تحققش با توجه به سوابق اهالی فرهنگ کشورمان، دور از انتظار نیست.