بازدید 25188
روایتی از پایمردی حاج احمد متوسیان در عملیات بیت المقدس

برادرها! امروز صف باشرف‌ها از بقیه جدا می‌شود

سردار کوثری، فرمانده لشکرمحمدرسول‌الله (ص) در دوران دفاع مقدس روایت می‌کند: حاج احمد متوسلیان، بقدری مورد توجه و عنایت و علاقه آقا محسن بود که آقا محسن شخصاً با شهید بروجردی صحبت کرد و او را قانع کرد که متوسلیان را از غرب آزاد کند تا برادر محسن بتواند حاج احمد را به فرماندهی تیپ حضرت رسول (ص) منصوب نماید و من شاهد بودم که این روابط برادرانه و صمیمانه، تا آخرین روزها و تا زمان اسارت حاج احمد، ادامه داشت.
کد خبر: ۴۰۱۷۸۱
تاریخ انتشار: ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۲:۳۰ 19 May 2021

برادرها، امروز صف باشرف از بی‌شرف مشخص می‌شود!حاج احمد متوسلیان که در لحظه مناسب توسط فرماندهی کل سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس، فرماندهی سپاه محمدرسول الله را برعهده گرفت، نقش کلیدی در پیشبرد عملیات الی بیت المقدس و پیروزی بزرگ ایران در این فتح عظیم داشت؛ فتحی که بی‌شک بدون پایمردی رزمندگان سپاه اسلام تحقق نمی‌یافت و این پایمردی ریشه در ایمان و اخلاص این دلاوران و همچنین اعتقادشان به زنجیره فرماندهی داشت.

 

اصرار آقامحسن برای به کارگیری حاج احمد را برای مدیریت یک بخش حساس سپاه

به گزارش «تابناک»؛ یکی از عوامل پیروزی های ایران در دوران دفاع مقدس، به کارگیری به موقع چهره‌های مستعد در بخش مختلف ستاد و عملیاتی سپاه پاسداران بود. محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس با توجه به شناخت خوب نسبت به روحیات و توانایی‌های فرماندهان، استفاده‌های متفاوتی از ظرفیت‌هایشان داشت که منجر به فعال شدن این ظرفیت‌های بالقوه در صحنه‌های حساس شد و ثمربخشی این تلاش شد.

برادرها! امروز صف باشرف‌ها از بقیه جدا می‌شود

در این زمینه سردار محمد اسماعیل کوثری، فرمانده لشکرمحمدرسول‌الله (ص) در دوران دفاع مقدس روایت می‌کند: بنده به عنوان کسی که سالیان دراز در لشکر حضرت رسول (ص)، افتخار خدمتگزاری و مسئولیت داشته‌ام، عرض می‌کنم که حاج احمد متوسلیان، بقدری مورد توجه و عنایت و علاقه آقا محسن بود که آقا محسن شخصاً با شهید بروجردی صحبت کرد و او را قانع کرد که متوسلیان را از غرب آزاد کند تا برادر محسن بتواند حاج احمد را به فرماندهی تیپ حضرت رسول (ص) منصوب نماید و من شاهد بودم که این روابط برادرانه و صمیمانه، تا آخرین روزها و تا زمان اسارت حاج احمد، ادامه داشت.

 

لحظه حساس پایمردی رزمندگان با پرچم داری حاج احمد

«حاج احمد متوسلیان» پیش از مرحله سوم عملیات بیت‌المقدس رو به یارانش کرد و گفت: برادران! ما قصد داریم تا چند روز دیگر خرمشهر را آزاد کنیم. الان وضع ما عین زمان امام حسین ـ علیه‌السلام ـ است. روز عاشوراست! بگذارید حقیقت ماجرا را بگویم. ما الان دیگر نیروی تازه نفس نداریم. کل قوای ما در این زمان، فقط همین شما‌ها هستید و دشمن هم از این مسأله اطلاع ندارد. در مرحله بعدی عملیات می‌خواهیم با ‌شما خرمشهر را آزاد کنیم.



مطمئن باشید اگر الان نتوانیم این کار را انجام بدهیم، هیچ وقت دیگر موفق به انجام آن نخواهیم شد. بسیجی‌ها! شما که می‌گویید اگر ما در روز عاشورا بودیم به امام حسین ـ علیه السلام ـ و سپاه او کمک می‌کردیم، بدانید، امروز روز عاشوراست. من به شما که با این حالت در منطقه مانده‌اید، حجتی ندارم. می‌دانم تعداد زیادی از دوستان شما شهید شده‌اند. می‌دانم بیش از بیست روز است دارید یک نفس و بی‌امان در منطقه می‌جنگید و خسته‌اید و شاید در خودتان توان ادامه رزم سراغ ندارید، ولی از شما خواهش می‌کنم تا جان در بدن دارید، بمانید تا ‌شاید بتوانیم به لطف خدا در این مرحله خرمشهر را آزاد کنیم.‌

وی در پایان سخنانش ‌و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر شده بود، گفت: خدایا! راضی نشو که حاج احمد زنده باشد و ببیند ناموس ما، خرمشهر ما، در دست دشمن ‌مانده. خدایا! اگر بنا بر این است که خرمشهر در دست دشمن باشد، مرگ حاج احمد را برسان!

مسلماً اگر فرماندهی قاطع و عمل بموقع در بعد از ظهر روز اول عملیات بیت المقدس روی جاده اهواز ـ خرمشهر حاج احمد نبود عملیات به مشکلات زیادی برخورد می‌کرد.

حاج احمد به رغم جراحت وخیمی که از ناحیه پا داشت، حاضر به ترک میدان نبرد نشد و با صلابت و اقتدار تمام از دژهای مستحکم و میادین متعدد مین، نیرو‌هایش را گذراند و در ‌‌نهایت ساعت ۱۱ صبح ‌سوم خردادماه سال ۱۳۶۱ رزم‌آوران تیپ ۲۷ حضرت رسول (ص) با جلوداری سردار حاج احمد متوسلیان در کنار سایر یگان‌های سپاه به خاک مطهر خرمشهر قدم نهادند.

حاج احمد در عصر‌‌ همان روز طی سخنان کوتاهی خطاب به دریادلان بسیجی در برابر مسجد جامع خرمشهر چنین گفت: «همه عزیزان ما که تا امروز در خوزستان غوطه ور شده و به شهادت رسیده‌اند برای حفظ اسلام عزیزند. هر چند داغ فراقشان جگر ما را سوزاند، خدا را شکر که بالاخره توانستیم امروز با آزادی خرمشهر قلب اماممان را شاد کنیم.»

آنچه در ادامه می‌خوانید، بخشی از رشادت‌های رزمندگان تیپ ۲۷ محمد رسول‏اللَّه‏ (ص) به فرماندهی حاج احمد متوسلیان است که در عملیات بیت المقدس توانستند با چنگ و دندان جاده اهواز ـ خرمشهر را تثبیت کنند.

موجی از اشک و خون در فراق وزوایی

نزدیک اذان صبح روز دهم اردیبهشت، حاج احمد به محسن وزوایى دستور داد تا شش گردان نیروهاى تحت امر محور خود ـ محور عملیاتى محرّم ـ را روانه غرب کارون نماید.

به فرمان وزوایى، گردان‏‌هاى «مالک اشتر»، «ابوذر غفارى»، «حبیب بن مظاهر»، «سلمان فارسى»، «میثم تمار» و «مقداد»، به سوى جاده «اهواز ـ خرمشهر» به حرکت درآمدند.

نبرد، لحظه به لحظه شدت بیشترى می‌‏یافت و مقاومت سرسختانه دشمن نیز همچنان ادامه داشت. کار آنچنان سخت شده بود که ‌حاج احمد سرانجام مجبور شد محسن وزوایى علمدار رشید خود را براى حل معضلات «گردان میثم»، که نیروهاى آن در حاشیه غربى جاده آسفالت اهواز ـ خرمشهر از همه سو زیر آتش شدید دشمن قرار گرفته بودند به آن منطقه بفرستد.

در قرارگاه فرعى نصر ۲، حاج احمد به شدت نگران وضعیت گردان‌‏هاى تحت امر محور عملیاتى محرم به فرماندهى محسن وزوایى بود، به ویژه وضعیت گردان‌‏هاى «مقداد» و «میثم» از هر حیث وخیم بود.

با روشن شدن هوا، اوضاع منطقه بسیار خطرناک‏‌تر از ساعات اولیه حمله شد، زیرا هواپیماهاى دشمن به محض سر زدن سپیده، بر فراز منطقه غرب کارون و سرپل تصرف شده توسط تیپ ۲۷ محمد رسول‏اللَّه‏ (ص) به پرواز درآمده و نیروهاى در حال تردد این تیپ را بی‌‏وقفه بمباران می‌‏کردند. شدت بمباران هوایى مواضع تیپ ۲۷ محمد رسول‏اللَّه‏ (ص) توسط میگ‌هاى عراقى، به هیچ روى ‌توصیف‌شدنی نیست.

از سوى دیگر، پاتک‌‏هاى سنگین لشکرهاى مجهز زرهى و مکانیزه دشمن نیز، مزید بر علت شده بودند. هر چه هوا روشن‏‌تر می‌‏شد، دشمن بر شدت و سنگینى حجم پاتک‌‏هاى خود مى‌افزود. وضعیت آنقدر دشوار شده بود که بعد‌ها، در یکى از «جنگ نوشته»‌‌هاى سپاه، در توصیف آن از جمله آوردند‌: «... زیر فشار پاتک‏‌ها و آن آتش حجیم دشمن، اگر زمین دهان باز مى ‏کرد، بچه‏‌ها در آن فرو می‌‏رفتند، ولى احدى به فکر عقب‌‏نشینى نبود».

تا آن ساعت تمام ثقل نبرد بر محور عملیاتى تیپ ۲۷ محمد رسول‏اللَّه (ص) قرار گرفته بود و تمامى فشار «روحى ـ عصبى» خُردکننده مسئولیت مدیریت و فرماندهى چنین نبرد سهمناکى، بر گرده حاج احمد سنگینى مى‏کرد.

حوالى ساعت ۳۰: ۹ دقیقه صبح، در کنار جاده اهواز ـ خرمشهر، سردار رشید اسلام محسن وزوایى همچنان براى رهایى «گردان میثم» از زیر چتر آتش دشمن در تلاش بود ‌با انفجار گلوله توپى در کنار او...

«... دیدیم عباس شعف، فرمانده «گردان میثم» می‌‏خواهد با حاج احمد صحبت کند. حاج همت گفت: حاج احمد سرش شلوغ است، کارت را به من بگو... شعف گفت: نه! باید مطلب را به خود حاجى منتقل کنم. همین موقع حاج‌‏احمد گوشى بی‌‏سیم را از همت گرفت... صداى شعف را شنیدیم که گفت: حاج ‏آقا!... آتش سنگین... آقا محسن... صداى گریه‌‏اش بلند شد و دیگر نتوانست حرف بزند. دیدیم توى صورت سبزه حاج‏‌احمد، موجى از خون دویده. گوشى بى‏سیم را توى مشت خودش فشرد. چشم‌‏هاى حاجى به اشک نشستند. یک نفس عمیقى کشید و زیر لب گفت: محسن... خوشا به سعادتت!

بعد هم دستور داد جسد شهید وزوایى را، طورى که باعث جلب نظر و خداى ناکرده تضعیف روحیه نیروهاى حاضر در خط نشود، سریع به عقب منتقل کنند.». 

با شرف‌‏‌هایش بیایند بالاى خاکریز!

دیگر براى حاج احمد جاى درنگ بیش از این ‌نمانده بود. بی‌درنگ تفنگش را برداشت، با سرقدم‌‏هایى شتابناک از قرارگاه فرعى نصر ۲ خارج شد و سوار بر یک موتور تریل، به سرعت راه خط مقدم میدان نبرد را در پیش گرفت.

‌«... صبح روز اول عملیات، حوالى ساعت ۱۰ صبح، دیدم که حاج احمد با موتور تریل آمد توى خط. آن‏قدر گرد و غبار روى صورت و لباس حاجى نشسته بود که شاید اگر آدم دقیق نمی‌‏شد، در نظر اول نمی‌‏توانست او را بجا بیاورد. به محض ورود به خط، حاج احمد بلافاصله دست به کار برنامه‏ریزى، براى دفع پاتک‏‌هاى سنگین عراق شد‌.» 

ساعت ۳۰: ۱۲ دقیقه ظهر، شدت درگیرى دو طرف به اوج خود رسید. در غرب کارون، زمین و زمان به لرزه درآمده بود. ارتش عراق با اجراى یک رشته پاتک سنگین، ریختن آتش پرحجم توپخانه و به میدان کشاندن انبوهى از نیروهاى پیاده، کماندویى و لشکرهاى تانک خود، براى در هم کوبیدن مواضع تیپ ۲۷ محمد رسول‌‏اللَّه‏ (ص) تلاش سرسختانه‌‏اى به خرج داد. نبردى نابرابر، میان تن‏‌هاى پاک بسیجیان سبک اسلحه تیپ ۲۷ با انبوه ارابه‌‏هاى پولادینى که جواب هر گلوله تفنگ را با شلیک تیر مستقیم مى ‏دادند.

برادرها! امروز صف باشرف‌ها از بقیه جدا می‌شود

در «قرارگاه مرکزى کربلا»، فرماندهان عالى رتبه سپاه و ارتش آن چنان نگران فرجام این رویارویى نابرابر بودند که در ‌‌نهایت سردار شهید «حسن باقرى»، سردار «رحیم صفوى» و تیمسار «حسین حسنى سعدى» را برای نظارت مستقیم بر وضعیت منطقه و تحولات، روانه غرب کارون نمودند. نزدیک ساعت ۲ بعدازظهر بود که‌ «... عراقى‏‌ها با تانک‏‌هایشان روى جاده اهواز ـ خرمشهر آمدند. آن‌ها از دو طرف زاویه، از چپ و راست به طرف خط تیپ ۲۷ آمده بودند تا خاکریز را قطع و کار ما را یکسره کنند. اینجا بود که دیگر حاج احمد خودش تفنگ کلاشینکف به دست گرفت، آمد و روى خاکریز جاده اهواز ـ خرمشهر مستقر شد و شروع به تیراندازى کرد. همین‏طور بالاى خاکریز ایستاده بود و در حالى که احدى جرأت نمی‌‏کرد، سرش را از خاکریز بالا بیاورد، حاجى پشت سر هم رگبار گلوله را به سمت تانک‌‏هاى دشمن مى‌فرستاد. اصلاً انگار نه انگار که حدود ۱۴۰ دستگاه تانک دارند، به طور همزمان خط ما را مى‏ کوبند و جلو مى‏آیند، بى‏ پروا و یک روند شلیک و فقط موقعى درنگ می‌‏کرد که مى‌خواست خشاب چهل‌‏تایى کلاشینکف را عوض کند. بچه‏‌ها بُهت زده، یک لحظه به آتش و حرکت تانک‏هاى دشمن خیره مى‏شدند و لحظه‌‏اى بعد به احمد که ایستاده بر روى خاکریز رگبار در پى رگبار به سمت تانک‏‌ها شلیک می‌‏کرد و فریاد می‌‏کشید: برادر‌ها! امروز صف باشرف از بی‌شرف مشخص می‌‏شود!... با شرف‏‌هایش بیایند بالاى خاکریز!».

‌«... بچه‏‌ها وقتى حاج احمد را در آن وضعیت دیدند، به شدت منقلب شدند و به هیجان آمدند. دیگر نتوانستند خودشان را نگه‏ دارند و همین انقلاب روحى، باعث شد یکى، دو هجوم کوبنده به طرف تانک‏ هاى عراقى داشته باشند تا به هر ترتیب که شده، نگذارند خاکریز و جاده اهواز ـ خرمشهر سقوط کند... سرانجام با تاریک شدن تدریجى هوا، آن یگان‌‏هاى مأمور به پوشش دادن جناحین چپ و راست تیپ ۲۷ که عقب بودند، جلو آمدند و خودشان را به جاده چسباندند و خط ترمیم شد».

حاج احمد اشک می‌ریخت و از آن‌ها عذرخواهی می‌کرد!
 
این درگیرى افزون بر آنکه مجالى فراهم آورد تا صلابت ذاتى حاج احمد در مقابله با دشمن متجلى شود، باعث شد ‌یک بار دیگر، رزم‌‏آوران جلوه‌‏اى از جلوه‌‏هاى روح دریایى و سراپا رأفت حاج‌ ‏احمد را نیز‌ به چشم ببینند.

یکى از سرداران سپاه اسلام که در آن‌ لحظات صعب پابه‌‏پاى حاج ‏احمد در خط بوده است، خاطره زیبایى را از این مصاف روایت می‌‏کند: «... به خاطر وضع خیلى حساس خط ما در آن روز، حاج احمد در اوج درگیرى، به چند نفر از بچه‏‌ها پرخاش کرد و سرشان داد کشید. عکس ‏العملى که شاید حتى یک فرمانده گردان هم در چنان موقعیتى از خودش نشان مى ‏داد. خلاصه، آن برادر‌ها مقدارى ناراحت شده بودند. البته همه می‌‏دانستیم حاجى مقصر نیست. از سر شب تا آن ساعت فشار فوق‏‌العاده زیادى را تحمل کرده بود و خب، این بود که موقع دفع پاتک‌‏هاى عراق، سر بعضى‏‌ها داد کشید... اما نکته ظریف ماجرا اینجاست که به خاطر آن رقت قلب، رأفت و عشقى که به بچه‏‌هاى بسیجى داشت، فرداى‌‌ همان روز، خودم دیدم که آمد کنار خاکریز جاده اهواز ـ خرمشهر یکى، یکى آن بچه‏‌ها را در آغوش گرفت و روى آن‌ها را بوسید. حاج احمد به قدرى منقلب شده بود که بی ‏اختیار اشک می‌‏ریخت، دست و صورت بچه‏‌ها را می‌‏بوسید و از آن‌ها عذرخواهى می‌‏کرد‌».

قافله خط‌شکنان تیپ ۲۷ محمد رسول‏اللَّه‏ (ص) که از جمعه دهم اردیبهشت ۶۱ بسان گردبادى آتشناک از ساحل شرقى کارون به حرکت درآمده، از ساحل غرب کارون گذشته و خود را به جاده استراتژیک اهواز ـ خرمشهر رسانده بود، پس از گذشت هجده ساعت نبرد عاشورایى، سرانجام در ساعت ۳۰: ۴ دقیقه عصر جمعه دهم اردیبهشت، آخرین پاتکِ سنگین قواى زرهى ـ مکانیزه دشمن را دفع و به یمن کفایت و کیاست مؤمنانه قافله سالار رشید خود حاج احمد، سر پل به دست آمده در غرب رودخانه کارون را با اقتدار تمام حفظ و تثبیت کرد.

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۸
در انتظار بررسی: ۱۲
انتشار یافته: ۴۵
احمد متوسلیان؛ کوهی که گم کردیمش.
درود بر کشته شدگان جنگ ،فرزندان دلاور این مردم زجرکشیده .
درود بر روان پاک شهدا
روحشون شاد . منقلب شدم و افتخار میکنم به اینکه یه چنین شخصیت های اساطیری تو مملکتم بودن . سرداران شهید حاج احمد متوسلیان و همت و باکری و وزوایی و باقری و..... درورد بر شرف پاکتون .
کجایید ای شهیدان خدایی
خوشا به حالتان که نیستید ای وضع رو ببینید
روحشان شاد
ايکاش حاجي زنده باشه و به کشور برگرده/ايکاش ميشد يه جوري از وضعيتشون با خبر ميشديم.ايکاش يه تلاش جدي براي تعيين تکليف اين چهار عزيز انجام ميشد.ايکاش و ايکاش .....
حاج احمد ها غریبانه رفتند و بابک زنجانیها با پول مردم بدبخت حال می کنند
گنجینه های جنگ تحمیلی تمام شدنی نیست کجایند مردان بی ادعا شادی روح شهدا صلوات
ديگر هيچ كسي از من نمانده، تا كه او يادي كند
ديگر هيچ كسي باقي نمانده، تا كه او كاري كند
يا که از دور بيايد و به نزديك بپرسد
تو در اين غربت غم، به چه اميد بستي؟!
تا كه من با دل غم و به تكرار گويم
به شب تنهايي، كه در آن نور باشد
آن روز كه من يافتمت
به دام تو افتادمت
هر روز كه من نخوانمت
به فكر تو من بودمت
هر روز كه من به يادمت
در ذهن باشم كنارمت
آن روز كه من نبينمت
كه من باشم بيمارمت
با پا آيم به سويمت
گيرم ترا به دستمت
نگاه كنم نگاهمت
بگير مرا تو مشتمت
پذير مرا در حسمت
كه من روم در روحمت
تا من ترا پذيرمت
با اين جانم و قلبمت
يكي را در خودم ديدم، كه آن خود من بودم
يكي را در تو من ديدم، كه آن هم من خودم بودم
يكي را توي خود ديدم، كه در خود من خودم بودم
و آن سوتر كه من ديدم، كه آن هم باز خودم بودم
كدامين را من بگويم، كه همان نيز من خودم بودم؟
كدامين را تو مي گويي، كه خود نيز من همان بودم؟
و اينك اين تو هستي، كه من هم در تو هستم
و تو همان آئينه اي بودي، كه بودي توي دستم
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست.... هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
حاج احمد متوسلیان سرباز واقعی امام زمان (عج)
حاج احمد متوسلیان انسان شریفی بوده است و رشادت های بسیاری داشته است ولی اصل عملیات آزادسازی خرمشهر توسط ارتش انجام شد یاد شهید صیاد به خیر و گرامی
خداشهدای جنگ وانقلاب راباشهدای کربلا محشور فرماید و برای شادی روحشان صلوات .
درود خداوند بر دلاور مردان بی ادعا که مردانه ایستادند وجنگیدند تااسایش امروز را ما داشته باشیم براستی کجایند ان مردان بی ادعا
به راستی که حاج احمد متوسلیان , فرمانده بی بدیل سپاه ایران بوده . ای کاش هر چه زودتر وضعیت این فرمانده مشخص میشد . در هر صورت ایران و ایرانیان همیشه قدردان زحمات رزمنده ها هستند , هرچند که اکثرا غریبند .
چهره نوراني است نوراني
رزمندگان اسلام وایران این فداکاری شما تا همیشه در قلب ما محفوظ می ماند .شما کاری کردید کارستان این تنها جنگی بود در دویست سال اخیر که هیچ بخشی از خاک ایران از آن جدا نشد .و این به خاطر همت و فداکاری و رشادت و سلحشوری و خلوص شما بود .بدانید عزیزان همیشه در قلب ما جای دارید و سروران همیشگی ما هستید.
جای ‏حاج ‏احمد ‏امروز ‏خالی
من اگر تصميم گير بودم أين خاطرات جنگ را در مدارس ودانشگاه ها تدريس شرا اجباري ميكردم وبه مردمي كه در كتابخانه ها وپارك ها ومراكز تجمع كتابخاني ميكردند يارانه ميدادم كه أين أفكار بلند كه معرفت شيعه است ترويج شود تا عاشورا بصورت عملي زنده بماند وأين قهرمانان شمع راه ما باشند ولي حيف كه افكارم برأي كشوري ديگر با ارزش شده ودر كشور خود غريبم
...ما راست قامتان جاودانه تاريخ خواهيم ماند.
سلام -سلامتی روح پاک شهیدان صلوات کجایند جوان مردان بی ادعا ....................
كجايند مردان بي ادعا ؟ ازصبح هرچي خبرخونديم درمورد سوءاستفاده هاي مالي مديران دولتي بود . اونهاكه اين اخبار رو نمي خونندتا اندكي پندبگيرند.
واقعا درود بر شرفش
حاج احمد عزیز. آیا الان زنده است؟ آیا سزای این کارهایش فراموش کردن او بود؟
کاش آن‌هایی که می‌توانستند کاری می‌کردند.
لطفا منابع این مقاله‌ی یکتا را هم بنویسید.
آن فرو ریخته گلهای پریشان در باد

کز می جام شهادت همه مدهوشانند

یادشان زمزمه نیمه شب مستان باد

تا نگویند که از یاد فراموشانند
درعین حالی که جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان را اصلا ندیدمش ولی افتخار اینو دارم که توی همون عملیات بیت المقدس جزو نیروهاش بودم
گردان کمیل
به فرماندهی شهید سجادی
و نمی دونم چرا هیچ وقت از شهید سجادی یادی نمیشه؟!!
همون فرمانده گردان عصر پادگان ولی عصر
با سلام -با درود بر این رزمندگان دلیر در این عملیات (بیت المقدس) نیروهای ارتش به ویژه تیپ 55هوابرد شیراز شجاعانه و همراه نیروهای مردمی شرکت داشته اند و نقش بسیار مهمی در آزادسازی خرمشهر ایفانموداند که به حق بود حداقل نامی از شهدای وفرماندهان دلیر مانند سرهنگ مهرپویا که پیشاپیش گروهان در شب محاصره خرمشهر خط شلمچه حرکت و روحیه مضاعفی در نیروها ایجاد میکرد یاد نمود.
كجايند مردان بي ادعا
كه بينند دلواپسان پر ادعا
واقعا انسان های بزرگی بودن . کاش از ارتشی هامون هم می نوشتین .
جالبه که هر خبری راجع به بدبختی و بی قانونی و بی پولی هزار تا کامنت داره اما این مطلب یه کامنت هم نداره
آنان که رفتند "کاری حسینی کردند"آنان که ماندند "باید کاری زینبی کنند"وگرنه "یزیدیند.
وقتی سخن از عشق هست اشک در میان خواهد بود،حاجی جان شفاعتمان کن
سلام ودرود خداوند به تمام شهدای والامقام دفاع مقدس 8ساله ایران زمین واز اولین تا اخرین وبه امید شفای عاجل جانبازان جنگ تحمیلی
خدا رحمت کند ایشان را و تمامی شهدا را, همچنین ان شالله تمامی جانبازان عاقب بخیر کند که از خودگذشتگی این عزیزان باعث شد تا ما گرفتار دشمن نشویم.
واقعا حیف که الان هم ما همچنین نیروهایی نیاز داریم تا ایران را از نو بسازد.
کاش من هم برنمی گشتم . شما رفتید و راحت شدید . اگه بودید و مشکلاتی که مسولین بر سر مردم اورده اند می دیدید تازه جنگ شما شروع میشد . الان تمام هدف های شما که به خاطرش شهید شدید لگد مال شده...
به خدا قسم مسولین ما با شما خیلی فرق دارند شما به خاطر مردم و کشور جان دادید ولی مسولین ما اصلا مردم و کشور برایشان مهم نیست حتی تعداد از مسولین اقازادهایشان را برای زندگی بهتر به سمت شیطان بزرگ فرستاده اند ولی خودشان اصلا فکر ترک ریاست را نمیکنند
چرا اینقدر تحریف تاریخ؟؟؟
ان شاالله دولت آینده دولت یاران این قبیل بزرگان باشد .
با سالار شهیدان محشور شوند
خیلی مردی میخواهد، فقط اهلش می‌دانند روبروی دشمن تا بن دندان مسلح با دست خالی ایستادن چقدر وجود میخواهد
به قول امروزی‌ها: مرد شما بودین بقیه فقط اداتون رو در میارن
الان هم از نظر بعضی ها مثل کیهان مشخصه 95 در صدر مردم منافق هستند 5 درصد خودی
خدا رحمتشون کنه.
خدايا من را به قافله شهدا برسان.الهي آمين.اللهم صلي علي محمد و آل محمد
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل