بازدید 49196

شکار در حال مرگ، شکارچی را به گریه انداخت

اشک های جبیر دیوانه ام کرده بود،، درمانده شده بودم، نمی توانستم فکر کنم، گریه ام گرفت، گریه کردم، داد زدم، دویدم، ناله کردم و خود را شایسته ناسزاها دانستم.
کد خبر: ۳۹۵۶۰۲
تاریخ انتشار: ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۸:۱۵ 25 April 2014
شکارچی دیروز در استان سیستان و بلوچستان که امروز همیار اداره محیط زیست این استان شده، خاطره خود را اینگونه برای ایرنا شرح داده است:

میل شکار سراپای وجودم را فرا گرفته بود، ساعت ها همانند کودکی که اسباب بازی را رها نمی کند، تفنگ را در دست گرفته بودم، منتظر بودم راهی شکار شوم و خواب از چشمانم گریخته بود.

خروسخوان به راه زدم تا به مقصد رسیدم، کمین کردم، جبیر بخت برگشته در حال بازی آمد، سرخوش از طبیعت صبحگاهی، می دوید و علف می خورد، واقعاً دیدنی و لذت بخش بود و از شکار غافل شدم، ناگهان تفنگ را دیدم، هدف گیری کردم و انگشت را فشردم، صدای همه جا و بیش از همه در گوش من پیچید،شادی جبیر پایان یافت، به زمین افتاد و من خرسند شدم.

به شکار رسیدم، فقط یک تک نگاه چشم خون آلود و سپس سر بر زمین گذاشتن کافی بود تا سرخوشی را به دیوانگی و پشیمانی برساند.

جبیر گریست و من هم گریستم، شاید کوچولوهای چشم انتظار داشت، اشک های من و جبیر روی گونه ها بود، اما من ایستاده و تفنگ در دست و شکار خونین بود.

نمی دانستم به حیات دردآورش پایان دهم یا رهایش کنم، درمانده بودم، عقل کار نمی کرد، گریه ام گرفت، گرییستم، فریا زدم، دویدم، ناله کردم، به خودم بد گفتم.

اکنون 16 سال از آن نگاه و گریه های همزمان من و جبیر که همیشه برای من زنده است، می گذرد و همیار محیط زیست هستم و امروز با غرور و با امید یک محیط زیستی هستم و هنوز از خدا می خواهم من را ببخشد.
سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# غزه # ماه رمضان # عید نوروز # کاظم صدیقی # دعای روز هشتم رمضان # دعای سال تحویل
وب گردی