کیهان برزگر استاد ایرانی روابط بین الملل با انتشار یادداشتی در المانیتور به ادعاهای دیوید پترائوس درباره سیاست های منطقه ای ایران، پاسخ داده است . برزگر در این یادداشت بر خلاف پترائوس حضور ایران در معادلات امنیتی منطقه را ضامن ثبات منطقه می داند. متن کامل یادداشت این استاد دانشگاه که در اختیار تابناک قرار گرفته، به شرح زیر است:
اگر بخواهیم به یک نوع تحلیل سنتی و تاریخ گذشته از نوع سیاستگذاری آمریکا در برخورد با ایران و مسائل خاورمیانه اشاره کنیم، هیچ مقالهای بهتر از یادداشت مشترک دیوید پترائوس و ونس سرچوک در روزنامه واشنگتن پست ـ که به تازگی منتشر شده ـ پیدا نمیکنیم که بر مبنای آن به دولت اوباما توصیه میکند به سیاست قدیمی و ناکارآمد حضور مستقیم و همهجانبه آمریکا در منطقه برای مهار ایران متوسل شود.
به گزارش «تابناک»، بحث اصلی این نوشتار که تأکید میکند رفع تحریمهای اقتصادی، منجر تقویت موقعیت ایران در حمایت از گروههای تروریستی میشود و اینکه این تحول آثار منفی ژئواستراتژیک بر منافع و امنیت ملی آمریکا خواهد داشت، مورد تردید جدی است، چون برعکس استدلال نویسنده، هر گونه گشایش در روابط ایران و آمریکا در نتیجه یک توافق جامع هستهای و رفع تحریمها به فوریت تأثیرات مثبت بر ثبات خاورمیانه از طریق گسترش همکاریهای منطقهای خواهد داشت.
بنا بر این گزارش، در یکی دو دهه گذشته، یک لایه قدرتمند در ساختار سیاسی آمریکا با حمایت لابیهای متحدین منطقهای (اسرائیل و عربستان) این تفکر سنتی را تقویت کردهاند که ایران با سیاستی گسترشطلبانه به دنبال افزایش و تثبیت «قدرت نسبی» خود در خلیجفارس، عراق و شامات، شبه جزیره عربی و سرزمینهای فلسطینی است؛ توجیهی که بر مبنای آن، ایران به عنوان منبع اصلی تهدید در منطقه معرفی و به دنبال آن سیاست ضرورت مهار نقش و قدرت ایران در مسائل منطقهای در استراتژی خاورمیانهای امریکا، به نوعی تثبیت شده است.
سیاست اوباما در توسل به راهکار دیپلماتیک برای حل مسأله هستهای ایران ـ که خود برآمده از درک واقعیتهای سیاسی، امنیتی جدید منطقه است ـ زنگ خطر جدی برای شکستن این تفکر غالب در واشنگتن است و اساسا بر این باور دارد که هر گونه توافق آمریکا با ایران به هزینه منافع متحدان منطقهای این کشور خواهد بود.
هچنین پافشاری بر تدوام چنین سیاست سنتی آمریکا ـ که در مقاله پترائوس به خوبی خود را نشان میدهد ـ نفی واقعیت و ضرورت حضور سرنوشتساز ایران در مسائل منطقهای است که بیتوجهی به آن در سالها به ضرر صلح و امنیت منطقهای و حتی منافع و امنیت آمریکا از طریق رشد بیثباتی، افراطگرایی و تروریسم بوده است. ناگفته نماند که پیگیری این نوع تفکر جز افزایش تنش و بیاعتمادی در روابط ملتها، گسترش رقابت تسلیحاتی، تشکیل ائتلافهای رقیب و... در روابط منطقهای نتیجه دیگری نداشته است؛ بحرانهای افغانستان و عراق، دو نمونه آشکار از این دست هستند.
اما خروج عاقلانه آمریکا از این دو کشور، نشان از پذیرش این واقعیت دارد که منطقه خاورمیانه، به ویژه پس از تحولات عربی و پررنگ شدن نقش تودهها در سیاست خارجی دولتها، در حال نوعی انتقال سیاسی است که در آن با روش سنتی حضور مستقیم نظامی یا قرار دادن دولتها در برابر یکدیگر، نمیتوان منافع آمریکا را حفظ کرد.
نقطه عطف این تحول، بحران سوریه است که نشان داد چگونه بازیگران منطقهای میتوانند نقش بازیگران خارجی را به نفع منافع خود تحت تأثیر قرار دهند.
پترائوس در شرایطی دیدگاه خود را مطرح میکند که آمریکا نسبتا کنترل بر جریان اصلی تحولات منطقهای را از دست میدهد. او در حالی سیاست اوباما در فرستادن تسلیحات پیشرفته به مخالفین اسد را امیدبخش میخواند که آمریکا خود در میانه راه حمایت از تروریستهای مخالف اسد یا تقویت سیستم دولت از طریق پیگیری راهکاری سیاسی قرار دارد که ایران از آغاز بحران پیشنهاد داده است.
در این باره باید گفت، سازه اصلی سیاست منطقهای ایران، حفظ صلح و ثبات در این منطقه حساس و البته دفع تهدیدات به امنیت کشور است که متأسفانه در دهههای گذشته، تهدید آمریکا در رأس آن است. ایران برای توسعه اقتصادی، نیاز به ثبات سیاسی در منطقه دارد که تنها با همکاریهای منطقهای محقق میشود.
بر خلاف نکته محوری مقاله پترائوس، رفع تحریمها در نتیجه یک توافق جامع هستهای، حس تهدید را از استراتژی منطقهای ایران خارج میکند و این تحول منجر به تقویت همکاریهای ایران و آمریکا در حل مسائل منطقهای بر یک مبنای برد ـ برد و به دنبال آن این وضعیت، منجر به تقویت روابط منطقهای میشود. تغییر در رویکرد ضد ایرانی آمریکا، خود مقدمهای بر خروج از حس تهدید در سیاست منطقهای ایران است. در آن صورت آمریکا دیگر آن گونه که پترائوس توصیه میکند، نیازی به شکلدهی ائتلافهای نظامی ـ سیاسی، توسعه چتر حمایتی امنیتی برای متحدان منطقهای، تحرکات دیپلماتیک و اطلاعاتی بیشتر، ارسال تسلیحات و... به متحدان برای مهار ایران ندارد؛ به عبارت دیگر، اگر آمریکا واقعا به دنبال یک ثبات پایدار در منطقه است با تغییر در رویکرد خود در قبال ایران میتواند به این هدف برسد.
در پایان باید گفت، ترس از برتری ژئوپلتیک ایران نتیجه پر کردن خلأ قدرت در منطقه ـ که موضوع دیگر مقاله پترائوس است ـ بیشتر یک توهم است، زیرا چنین بحثی در آستانه خروج آمریکا از عراق در ۲۰۱۱ هم مطرح بود و اینکه ایران خلأ قدرت حاصله را پر میکند؛ اما نه تنها چنین نشد، بلکه با خروج حس تهدید آمریکا از ناحیه عراق، سیاست ایران منطقیتر و با احساس امنیت بیشتر در قالبی طبیعی و در راستای تقویت روابط متعارف با دولت عراق تداوم یافت.
دیدگاه پترائوس در شرایطی مطرح میشود که دولت اوباما، خواهان خروج نیروهای نظامی آمریکا از منطقه است و ضرورت توافق با مهمترین قدرت سیاسی ـ امنیتی منطقه یعنی ایران را درک میکند؛ بنابراین، حضور نداشتن ایران در معادلات سیاسی ـ امنیتی آمریکا در منطقه به نفع این کشور در شرایط بعد از خروج نیروهای آمریکایی و در بلندمدت نیست.
بیگمان مهمترین تهدید برای همه بازیگران منطقهای و فرامنطقهای، رشد افراطگرایی و تروریسم و خطر فروپاشی سیستم کشور در نتیجه گسترش شکافهای قومی ـ مذهبی است؛ بنابراین، آمریکا برای رفع این تهدید، نیازمند یک استراتژی پیشرفته و چندجانبه است که محور اصلی آن، تشویق همکاریهای منطقهای و توسل به راهکارهای سیاسی باشد. این خود مستلزم تأکید بر توازن منافع در منطقه است، نه پیروی از سیاست سنتی توازن قوا، آن گونه که پترائوس در این مقاله به دولت اوباما توصیه میکند.