بازدید 41783

تراژدي کار کارشناسي

اسماعيل نادري
کد خبر: ۳۷۷۱۱۹
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۶:۴۰ 08 February 2014
اجازه بدهيد از فضاي انتزاعي فاصله بگيريم و بحث را در قالب يک داستان پيش ببريم. فرض کنيد که قرارست وزير اقتصاد در مورد يک موضوع خاص،‌ مثلا افزايش قيمت برخي حامل هاي انرژي،‌ که نقش بسيار مهمي در وضعيت اقتصادي کشور و خانوارها دارد،‌ تصميم گيري کند. طبيعتا او به مقدار قابل توجهي "داده" و "تحليل" نياز دارد که توسط تيم مشاوره اي و تخصصي وي در قالب يک گزارش آماده مي شود. با توجه به مشغله کاري وزير اين گزارش احتمالا حجيم و شامل "داده هاي خام" نيست و بيشتر بر روي "داده ها" و "نمودارها"ي پردازش شده و مرتبه بالا تمرکز دارد؛ مثلا نمودارهاي تاثير ترکيب هاي مختلف قيمت حامل هاي انرژي بر نمودار جيني،‌ بر هزينه توليد يک کيلو کالا از رسته هاي مختلف، بر تعادل واردات و صادرات و غيره. علاوه بر داده ها و نمودارهاي پردازش شده، تحليل هاي اقتصادي نيز به گزارش افزوده مي شود که فضاي تصميم گيري را روشن مي کند؛ مثلا نتايج يک تحقيق که شايد نشان دهد افزايش صادرات از اهميت بيشتري نسبت به بقيه پارامترها برخوردار بوده و لذا تصميم صحيح آنست که بيشتر به نفع افزايش صادرات و مثلا کمتر در راستاي بهبود ضريب جيني باشد. علاوه بر اين،‌ گزارش شايد شامل نتايج پژوهش هاي جديد نيز باشد که فضاي تصميم گيري  را به مدد يافتن روندهاي و پارامترهاي معنادار ديگري روشن تر و علمي تر مي سازد. جناب وزير اين گزارش را مطالعه و به يک برآيند ذهني خواهد رسيد. او هنگام بيان مواضع خويش دچار دلهره هاي آشکار و پنهان نخواهد بود زيرا به طور کامل بر "اثرات وضعي" موضع خود بر جنبه هاي اقتصادي به صورت "کمي" آگاهست. سخنان او يک الهام يا شهود، تيري در تاريکي يا پرسه زدن پر از شک و ترديد در ميان انتخاب هاي گوناگون که هر يک به طريقي چشمک مي زنند، نخواهند بود. اما اين شرايط بيشتر شبيه يک روياست زيرا کيفيت تصميم وزير با ساختار فرهنگي و اجتماعي ما به نقطه تعادلي مي رسد که فاصله بسياري با اين ايده آل دارد. در واقع،‌  کيفيت تصميم وزير با ميزان مهارت و تخصص تيم مشاوره وي به تعادل مي رسد؛ کيفيت کار تيم مشاوره با فرهنگ کاري کارشناسان به تعادل مي رسد، و فرهنگ کاري کارشناسان با شرايط تاريخي، فرهنگي و اقتصادي جامعه تعيين مي گردد. دقيقا در اين نقطه فرهنگ اثر وضعي خود را بر کيفيت کار کارشناسي، تخصصي و تصميم سازي اقتصادي به صورت همزمان در همه سطوح و به صورت علي-معلولي از پايين به بالا مي گذارد. البته فرهنگ به انحاي گوناگوني سايه خود را بر اقتصاد مي افکند که ما در اين نوشتار فقط به "جنبه تاثير فرهنگ بر مسير تصميم سازي بوروکراتيک" مي پردازيم و باقي را در آينده پيگيري خواهيم کرد.

براي شروع، کارشناس فرضي ما بايد از منابع مختلف داده هاي لازم را جمع آوري نموده تا مشاوران و متخصصان پردازش ها و تحليل هاي تخصصي بر روي آن انجام دهند. او به ارگان هاي مختلف مثلا  گمرک نامه مي زند که فلان آمار را براي او بفرستند. فرض کنيد به مدد فن آوري هاي نوين اطلاعات،  ورود و خروج کالا به صورت کامل ضبط و به صورت ديتابيس هاي بزرگي در اختيار کارشناسان گمرک قرار دارد. کارشناس گمرک همان ديتابيس را براي کارشناس فرضي ما در وزارت اقتصاد مي فرستد. در نتيجه او خود را در مواجهه با حجم بالايي از داده ها از منابع مختلف مي بيند که بايد به طريقي در هم ادغام و به صورت يک جدول مرتب در اختيار افراد بالادستي قرار گيرد. اجازه بدهيد نگاهي به ذهن او در اين مقطع داشته باشيم: 1) ذهن او به احتمال زياد گرفتار مسائل انساني، يا به اصطلاح ما "حواشي"، بسياري در محيط کار و خانواده بوده که زاييده کانال هاي تعاملي است که فرهنگ براي ما ايجاد مي کند. کانال هاي تعاملي گنجانده شده در فرهنگ ما اغلب مبتني بر "پيش فرض بي اعتمادي" و "پيش فرض مهار و يکسان سازي انسان ها" (نه دادن فضا و تحمل اختلافات) بوده و لذا انرژي قابل توجهي صرف محاسبات ذهني و رفتاري براي پيشبرد تعاملات براساس اين پيش فرض ها مي شود. مثلا يکي از نتايج مستقيم پيش فرض بي اعتمادي، "قبيله گرايي" و "آشنا گرايي" است.

تمامي افراد خارج از حوزه قبيله ها و آشنايان در واقع يک دشمن بالقوه بوده و هيچ تعهدي براي توجه و پيش بردن کار وي وجود ندارد. حتي بسياري از مشکلات ترافيکي ما نيز ناشي از پيشفرض بي اعتماديست بدان معنا که از نظر تک تک ما  هر خودرو يا رهگذر ديگر يک دشمن بالقوه است و همين رانندگي و گذر ما را در شهر شبيه يک جنگ تمام عيار زيرپوستي با جنگ افزار خودرو مي کند. 2) برساخت فرهنگ کاري در جامعه ما به گونه ايست که وظيفه را امري مي داند که بايد از"شر" آن خلاص شد. بنابراين کارشناس فرضي ما در يک کلنجار و تنش مداوم با وظيفه محول تلاش مي کند تا با انجام "حداقل" ها به کار خود پايان داده و به "جريان عادي" زندگي برگردد. کار هيچ گاه برابر با زندگي و جريان عادي زندگي نيست. در پشت هر کاري،‌ هر مفهومي و هر خواستي هر چقدرساده دنيايي از روابط پنهان و پيچيدگي هاي مفهومي وجود دارد که با مطالعه و کنکاش گوشه هايي از آن هويدا مي شود. نگاه حداقلي سبب مي شود تا آن روابط پيچيده و پنهان با ساده انگاري ناديده گرفته شود و راه حل هاي  "دم دستي" يا "فرار موقت" (به بهانه کمبود يا نبود چيزي) اتخاذ شود که باعث ظهور دوباره و دوباره مشکلات در فرم هايي پيچيده تر مي شود.  از همين روست که هگل در تعبيري از جهان شرق به مثابه جهان گرفتار در طبيعت ياد مي کند که همواره در يک دور باطل قرار دارد (علي ميرسپاسي در تجربه مدرنيته ايراني اين تعبير را به زيبايي به چالش کشيده است).

راه خروج از اين حلقه باطل، "حرفه گري" به مثابه يکي از مشخصات فرهنگ کار در جهان مدرن است.  "حرفه اي گري" در واقع تطور رضايتمندانه در وظيفه، مطالعه و کنکاش براي فهم بهتر زواياي آشکار و پنهان کار و استفاده از تمام ظرفيت هاي ذهني و فيزيکي براي انجام آن به نحو احسن است. انجام "حداقلي" دقيقا در مقابل "حرفه اي گري" قرار دارد که يکي از مختصات اصلي جهان سنتي است. "حرفه اي گري" يک خصوصيت فرهنگي بوده که کودکان آن را به تدريج از طريق آموزش و محيط فرهنگي فرا گرفته و با ورود به عرصه دانشگاه و کار، آن را چون روحي در وظايف خويش مي دمند. اگر کارشناس فرضي ما حرفه اي و مدرن باشد آنگاه داده هاي خام را در قالب هاي مختلف مي آزمايد و بهترين نمايش را مي يابد؛ تعاريف داده ها را به صورت دقيق مشخص مي کند؛‌ صحت و سقم داده ها را سنجيده و فکري به حال داده هاي پرت مي کند؛ از کافي و جامع بودن داده ها اطمينان حاصل کرده و درصورت کمبود چاره اي براي آن مي انديشد؛ نهايتا گزارشي مفصل و زيبا در مورد داده ها آماده و تحويل مراجع بالادستي خود مي دهد. اما اگر کارشناس ما سنتي باشد (که هست)، داده ها را سر هم کرده و در جداول حجيم و بي سر و ته با يک نامه مختصر براي مراجع بالادستي خود مي فرستد. مابقي وقت او سرکار صرف "حواشي"، "اختلاط هاي بيهوده" و "جنگ هاي پنهان" مي شود. 3) کارشناس فرضي ما خود يک قرباني است. هر روز ساعت ها از وقتش صرف جور کردن هزار رقم مدرک و سند و ضامن و خم راست شدن پيش اين و آن براي گرفتن يک وام، يک ثبت نام، يک درخواست يا هر چيز ديگري مي شود.

تمامي اين ساختارهاي بوروکراتيک پيچيده به خاطر پيش فرض بي اعتمادي او را يک دشمن محسوب مي کنند. در نتيجه اين وظيفه اوست که با کفش هاي آهنين و هزاران کاغذ رنگارنگ ثابت کند دشمن نيست. کارشناس ما خود قربانيست چون در دانشگاهي جواني خود را صرف کرده که فاقد کوچکترين روحيه حرفه گري در آموزش بوده و اصولا کارشناس ما را مجهز به ابزارهاي لازم براي حرفه اي گري در کار خود نکرده است. حال اين کاملا طبيعي است که او با اين وضعيت ذهني با بي حوصلگي تمام و انجام حداقلي،‌ خرواري جدول درهم برهم همراه با يک نامه سرهم کرده و براي مرجع بالادستي خود فرستاده تا از "شر" کار خلاص شود. در اين جداول هيچ تعريف مشخصي از داده ها وجود ندارد؛ فرمت آنها به هم نمي خواند؛‌ غربال داده ها اصلا صورت نگرفته است؛ و خلاصه طوريکه متخصص يکي دوبار آن را ورانداز کرده و سپس گيج و عصباني آن را به گوشه اي مي افکند.

متخصص فرضي ما احتمالا از يک دانشگاه معتبر داخلي يا خارجي مدرک گرفته و با سري پرشور و ذهني پرقدرت وارد عرصه دانشگاه و کار شده است. سخنراني هاي او نغز و افکار او پر مغز به نظر مي رسد. قدرت تحليل او هر کسي را اغوا مي کند؛‌ گويي از چهارگوشه وجودش دانش و بصيرت مي جوشد. اما وقتي در بيوگرافي او دقيق مي شويم مي بينيم که آخرين مقاله او ده سال پيش اندکي پس از اخذ مدرک دکترايش در يک ژورنال متوسط چاپ شده و يک سادگي خاصي در آخرين مصاحبه ها و دست نوشته هايش در نشريات روزمره مشاهده مي شود. درواقع اگر نام و القاب او نبود، همان نوشته از يک فرد عادي هيچگاه پذيرفته نمي شد (تتلوک در کتاب مشهور و زيباي خود Expert Political Judgment با بررسي 25000 پيش بيني متخصصان در طي 30 سال نشان داده که پيش بيني متخصصان اقتصادي و سياسي ارزشي بالاتر از انداختن سکه ندارد). متخصص فرضي ما انبوه داده ها را دريافت کرده و قرارست با انجام کار تخصصي و پژوهشي، يک گزارش تصميم ساز براي جناب وزير تهيه نمايد.

متخصص "حرفه اي" ما براي انجام حرفه اي کار به يک تيم مجرب نياز دارد تا کارها را بين اين افراد تقسيم نموده و با جمع بندي گزارش آنها به محصول نهايي دست يابد. همچنين انتظار مي رود او روزانه چندين ساعت وقت صرف مطالعه و پژوهش کرده تا از آمادگي ذهني و علمي کافي براي انجام تحليل نهايي و جمع بندي گزارش برخوردار باشد. در اينجا دو امر سبب مي شود که کار تخصصي عقيم بماند.

اولا آن تيم دانشجويان و تازه فارغ التحصيلان خود گرفتار همان مصايبي هستند که در وصف بدنه کارشناسي رفت؛ بنابراين متخصص فرضي ما هيچگاه نمي تواند آن کاري که مطلوبش است از تيمش دريافت کند و در نتيجه در نقطه اي به سطحي از کيفيت راضي مي شود. آن سطح کيفيت ممکن است حذف بسياري از سناريوهاي تحليلي باشد (مثلا حذف سي ترکيب از سي و پنج ترکيب ممکن افزايش قيمت حامل هاي انرژي و بسنده کردن به پنج ترکيب دم دستي). ثانيا،‌ متخصص فرضي ما به خاطر ساز و کارهاي فرهنگي و اجتماعي بقدري درگير "روزمره"  بوده که از آخرين مطالعه جدي و عميق ايشان حداقل پنج سال مي گذرد. او نه تنها در طي اي پنج سال يک کتاب را کامل مطالعه نکرده که حتي مقالات مهم چند سال اخير را هم مرور نکرده است (بخشي از اين روزمرگي ها، چيزي به اسم "جلسات" بوده که معلوم نيست چطور و چگونه مثل قارچ سربر مي آورند و اکثر وقت متخصصان و مديران ما را اشغال مي کند. قريب به نود و نه درصد اين جلسات نيز بيهوده و تکرار مکررات و درد دل هاي هميشگي است؛ انگار همه در يک دور باطل گرفتار شده اند).

بر خلاف کارشناسان،‌ متخصصان ما هرگز نمي توانند ادعا کنند "قرباني فرهنگ و ساختار" شده اند زيرا استعداد و دانش کافي و شرايط لازم ( از جمله حاشيه امنيت مالي) براي خروج از چرخه هاي باطل فرهنگي را دارند. با اين وجود متخصصان ما در فضاي فرهنگي ما به سرعت مضمحل و شروع به رفتار در کانال هاي فرهنگي عوام مي کنند. آنها که زماني سري پر از سودا داشتند و در آرزوي تغيير جهان به درجات عالي تخصص دست يافته اند،‌ به سرعت تفکر و رفتار حرفه اي را به کناري نهاده و "سنتي" رفتار مي کنند. مطالعات و پژوهش هاي آنها در حد صفر کاهش مي يابد؛‌ خلاقيت چنداني در کارهاي آنها مشاهده نمي شود؛ و برخورد آنها با مسائل جاري همانقدر غيرحرفه اي و عاميانه است که عوام برخورد مي کنند با اين تفاوت که انباشته هايشان اندکي وجاهت تخصص به اظهارنظرهايشان مي دهد (غير از متخصص اقتصادي فرضي ما، مي توان به هنرمنداني چون مهران مديري اشاره کرد که مصداق بارزي از اين نوع متخصصان است).

متخصصان ما به دلايل نامعلومي "فرصت" ندارند در پژوهش خود تطور کرده و با خلاقيت،  آثاري (مقاله، کتاب يا اثر هنري) در حد استانداردهاي جهاني بيافرينند؛‌ با مسائل روز کشور به صورت حرفه اي برخورد کنند و با دانش و پژوهش امر دشوار تصميم سازي را تسهيل نمايند. آنها فرصت ندارند دانشجويان را تربيت نموده و گزارش آنها را به صورت حرفه اي نقد و هدايت نمايند؛ و به قول هاي همکاري که مثل نقل و نبات به اين و آن مي دهند (و برخي را بسيار اميدوار مي کنند) عمل کنند.  در نتيجه اين چرخش از حرفه اي گري به روش هاي سنتي، در عوض توليد مقاله و کتب ارزشمند ما با حجم عظيمي از مقالات ساده و مصاحبه و گمانه زني هاي سليقه اي از سوي متخصصان در جلسات و نشريات روزمره روبرو مي شويم که نه تنها راهگشا نبوده که بالعکس گمراه کننده است. با اين اوصاف طبيعي است که متخصص فرضي ما در واپسين لحظات پس از تقسيم کار بين دانشجويان و تازه فارغ التحصيلان از هر کدام يک گزارش دست و پاشکسته دريافت (که آنها هم احتمالا از اينترنت دانلود کرده اند) و آنها را سرهم کرده و چند خطي به آن افزوده و به دفتر وزير تحويل دهد. جناب وزير نيز که خود از چند و چون کيفيت کارهاي اطرافيان خويش آگاه است، به احتمال زياد حتي زحمت ورق زدن آن گزارش را هم به خود نخواهد داد.

در نهايت در يک جلسه در آخرين لحظات با حضور وزير و معاونين و مشاورين و متخصصين و به مدد يک ماشين حساب و چند آمار ساده از ميزان مصرف هر حامل انرژي و هزينه توليد آن و ضرب و تقسيم بودجه موجود و بودجه مورد نياز و کسري هاي احتمالي، قيمت حامل هاي انرژي در سال بعد تعيين مي گردد. رسانه هاي عمومي نيز اعلام خواهند کرد قيمت جديد حامل هاي انرژي پس از هزاران ساعت کار کارشناسي تعيين و ابلاغ گرديد.

 

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل
آخرین اخبار