برای درک چرایی نامگذاری شانزده آذر به نام «روز دانشجو» و شنیدن ماجرای شهادت سه دانشجو در آن روز، میتوان به سراغ روایتهای گوناگونی رفت که از سال ۱۳۳۲ مطرح شده است؛ اما چه بهتر سراغ روایتی برویم که راوی آن در بطن ماجرا بوده و از قضا، یکی از بهترین رهروان سه آذر اهورایی به شمار میآید.
به گزارش «تابناک»، نه سال پس از قربانی کردن سه دانشجو پیش پای میهمانان خارجی پهلوی دوم، شهید دکتر مصطفی چمران که آن زمان دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران و شاهد عینی کشتار بیرحمانه «احمد قندچی»، «آذر شریعترضوی» و «مصطفی بزرگنیا» بود، گزارشی مینویسد که شاید بهترین متر و عیار برای درک شرایط آن روز و رنج رفته بر دانشجویان باشد؛ روایتی که بد نیست به مناسبت این روز بزرگ، گوشههای از آن را مرور کنیم:
از آن روز سالها میگذرد، ولی وقایع آن روز چنان در نظرم مجسم است که گویی همه را به چشم میبینم؛ صدای رگبار مسلسل در گوشم طنین میاندازد. سکوت موحش بعد از رگبار، بدنم را میلرزاند. آه بلند و ناله جانگذار مجروحین را در میان این سکوت دردناک میشنوم، دانشکده فنی خونآلود را در آن روز و روزهای بعد به روشنی میبینم.
آن روز، ساكتترين روزها بود و دانشجويان بياندازه آرام و هشيار بودند كه به هيچ وجه، بهانهاي دست كودتاچيان ندهند؛ پس چرا و چگونه دانشگاه گلوله باران شد؟!
... اعلام شده بود که نیکسون، معاون رئیسجمهور آمریکا، از طرف آیزنهاور به ایران میآید. نیکسون به ایران میآمد تا نتایج پیروزی سیاسی امیدبخشی را که در ایران، نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده بود، ببیند.
دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، ضمن تظاهراتی گسترده، نفرت و انزجار خود را از دستگاه کودتا و طرفداری خود را از دکتر مصدق نشان دهند... این تظاهرات برای دولتیان، خیلی گران تمام میشد... .
صبح روز شانزده آذر، دانشجویان متوجه تجهیزات فوقالعاده سربازان و اوضاع غیرعادی اطراف دانشگاه شدند... ساعت اول، بدون حادثه مهمی گذشت و چون بهانهای به دست آنان نیامد، به داخل دانشکدهها هجوم آوردند. از دانشجویان پزشکی، داروسازی، حقوق و علوم، عده زیادی را دستگیر کردند. بین دستگیرشدگان، چند استاد نیز دیده میشد که به جای دانشجو مورد حمله قرار گرفته، پس از مضروب شدن، به داخل کامیون کشیده شدند. همچنین بین زنگ اول و دوم، سربازان به محوطه دانشکده فنی آمده، چند نفری را به عناوین مختلف و بهانههای مجهول و مسخره، گرفته، زدند و بردند... .
دانشجویان دانشکده فنی، محوطه دانشکده را ترک میکردند، ولی هنوز نیمی از دانشجویان در حال خروج بودند که ناگاه سربازان به دانشکده فنی حمله کردند؛ عدهای دانشکده فنی را به کلی محاصره کرده بودند، تا کسی از میدان نگریزد. دانشجویان، مات و مبهوت به این صحنه تأثرآور مینگریستند و سربازان، قدم به قدم با سرنیزههای کشیده به سمت دانشجویان نزدیک میشدند... اکثر دانشجویان بناچار پا به فرار گذاشتند، تا از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. در این میان، بغض یکی از دانشجویان ترکید.
او که مرگ را به چشم میدید و خود را کشته میدانست، دیگر نتوانست این همه فشار درونی را تحمل کند؛ آتش سینه پرسوز و گدازش به صورت شعارهای کوتاه بیرون میریخت. هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت و چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به کلی غافلگیر شدند و در همان لحظه اول، عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. دانشجویان یکی پس از دیگری به زمین میافتادند؛ به خصوص که بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمتهای جنوبی، سه پله وجود داشت و هنگام عقبنشینی، عده زیادی از دانشجویان روی این پلهها افتاده، نتوانستند خود را نجات دهند.
مصطفی بزرگنیا به ضرب سه گلوله از پای درآمد. شریعت رضوی که ابتدا هدف سرنیزه قرار گرفته بود، به سختی مجروح شد و دوباره هدف گلوله قرار گرفت. ناصر قندچی حتی یک قدم هم به عقب برنداشته و در جای اولیه خود ایستاده بود که یکی از سربازان با رگبار مسلسل، سینه او را شکافت و او را شهید کرد. در این میان، چند تن از دانشجویان دانشکده افسری که دانشجوی دانشکده فنی نیز بودند، دوستان دانشجوی خود را هدایت کرده، دستور دادند به زمین بخوابند و بدین ترتیب، عده زیادی از مرگ حتمی نجات یافتند.
... هنگام تیراندازی بعضی از رادیاتورهای شوفاژ بر اثر گلوله سوراخ شدند و آب گرم با خون شهدا و مجروحین درآمیخت و سراسر محوطه مرکزی دانشکده فنی را پوشانید، به گونهای که حتی پس از ماهها از در و دیوار دانشکده فنی بوی خون میآمد.
روز بعد نیکسون به ایران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بیگناه رنگین بود، دکترای افتخاری حقوق گرفت و از سکون و سکوت گورستان خاموشان، ابراز مسرت کرد و به دولت کودتا وعده هر گونه کمک داد و برای رئیسجمهور آمریکا پیغام برد که آسوده بخوابد.
صبح ورود نیکسون یکی از روزنامهها در سرمقاله خود با تیتر سه قطره خون، نامه سرگشادهای به نیکسون نوشت که فوری توقیف شد، ولی دانشجویان سحرخیزی که خواب و خوراک نداشتند، زودتر از پلیس روزنامه را خواندند. در این نامه سرگشاده ابتدا به سنت قدیم ما ایرانیها اشاره شده بود که هر گاه دوستی از سفر میآید... به فراخور حال، در قدم او گاوی یا گوسفندی قربانی میکنیم؛ آنگاه خطاب به نیکسون گفته شده بود: آقای نیکسون! وجود شما آن قدر گرامی و عزیز بود که در قدوم شما سه تن از بهترین جوانان این کشور، یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی کردند.
برای دریافت و دیدن آخرین اخبار تابناک، از هر نقطه ای در اینترنت Toolbar اختصاصی تابناک را از لینک زیر دریافت و بر روی مرورگر خود نصب کنید:لینک دریافت Toolbar تابناک