بازدید 43537

پیر حماسه‌سرای ایرانی بدرود حیات گفت + فیلم

این استاد هنر نقالی و نمایش، علاوه بر تهیه و تنظیم چندین طومار نقالی، روایت‌های گوناگون شاهنامه را نیز در چندین جلد گردآوری کرده که یک جلد آن با نام مشکین‌نامه توسط انتشارات نمایش به چاپ رسیده است. او علاوه بر نقالی بسیاری از داستان‌های شاهنامه را کارگردانی کرده ‌که از آن جمله می‌توان به «‌داستان سیاوش»، «هفت خوان رستم»، «تولد رستم» و... اشاره کرد.
کد خبر: ۳۳۶۲۳۹
تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۷:۵۸ 03 August 2013
مرشد ولی‌الله ترابی که از داستان‌سرایان و نقال‌های برجسته تئا‌تر ایران و از نمادهای بین‌المللی سنت نقالی و شاهنامه خوانی عصر روز شنبه دوازدهم مرداد ماه در سن ۷۷ سالگی به دلیل بیماری سرطان در بخش I. C. U بیمارستان مدائن چشم از جهان فروبست تا یکی دیگر از پیشکسوتان این هنر اصیل ایرانی با کوله‌باری از تجارب ثبت نشده، دیده فروبندد.

به گزارش «تابناک»، مرشد ولی‌الله ترابی سفیدآبی، داستان‌نویس، طومارنویس و نقال پرآوازه پنج دهه اخیر هنرهای نمایشی ایران‌ در سال ۱۳۱۵ در ده اسبی‌آب یا‌‌ همان سفیدآب از توابع شهرستان تفرش در استان‌ مرکزی به دنیا آمد. وی کودک بود که همراه خانواده به تهران آمد و در محله دروازه غار ساکن شدند.

در این دوران ضمن کمک به پدر، یک شب در میان به مکتب رفت و خواندن و نوشتن را آموخت. خودش در این باره می‌گفت: «یکی از آن شب‌ها وقتی پدرم فهمید که من خواندن و نوشتن بلدم، به ناگهان شوکه شد و گفت، تو خواب نما شدی...‌» پدرش تعزیه‌خوان بود و ولی‌الله هم از‌‌ همان دوران کودکی، نقش طفلان مسلم را در نمایش‌ها بازی می‌کرد.

مرشد ترابی درگذشت

با گذشت روزها پس از نقش دو طفلان، وی به ترتیب نقش‌های حضرت قاسم (ع)، حضرت علی‌اکبر (ع) و حضرت یوسف (ع) را خواند، ولی پس از مدتی در حدود بیست سالگی، تعزیه خوانی را‌‌ رها کرد و به سراغ آموختن فنون ورزش‌های رزمی قدیم مثل چوب‌بازی، شمشیرزنی، پرتاب نیزه و کارد و... رفت. مدتی هم گود مقدس زورخانه، فنون کشتی قدیم و خصلت‌های جوانمردی و پهلوانی را تجربه کرد.

نزدیک سال ۱۳۳۵، ترابی با اجازه پدر‌ به خدمت مرشد روح‌الله شوقی نقال رفت و روایت‌های سینه به سینه نقالی را از ایشان آموخت و پس از مدتی نقالی را آرام آرام و خودجوش با تمرین ‌‌در زمینه نحوه ورود شخصیت‌ها،‌‌ رها کردن تیر از کمان، زدن گرز، جیغ و شیون و فریاد و دیگر حرکات نمادین آغاز کرد. نزدیک ‌‌سال ۱۳۴۰ وی از محله دروازه غار به محله شهر ری نقل مکان ‌و در حوالی منطقه محل سکونت خود، در یک قهوه‌خانه بزرگ رسماً اجرای نقالی را آغاز کرد.

او درباره در این دوران می‌گوید: «واقعاً در آن روز‌ها نقال حرفه‌ای نبود، بیشتر شاهنامه خوان‌های قابلی بودند که نقالی هم می‌کردند. نزدیک همان سال‌ها از محله دروازه غار به محله شهرری رفتم. یک قهوه خانه بزرگ در حوالی منطقه محل سکونت من وجود داشت. وقتی برای نخستین بار وارد آن شدم، دستم را روی صندلی کشیدم، پرخاک بود. فهمیدم مشتری ندارد! به قهوه چی گفتم یک میز و چهارپایه در وسط و یک قالی روی چهارپایه می‌گذاری. باور کن پس از مدتی کوتاه چای یک قرانی قهوه خانه بی‌مشتری به دوزار رسید تا جایی که مردم صندلی‌ها را پیش خرید می‌کردند».

مرشد ترابی درگذشت

مرشد ترابی در سال ۱۳۵۳ توسط عطاءالله بهمنش، ‌از مفسران معتبر ورزشی، نقال افتتاحیه جشن طوس ‌شد و پس از آن نیز در جشنواره‌های شیراز و اصفهان و بسیاری دیگر، مقام اول نقالی را به دست آورد. او درباره شیوه انتخابش می‌گوید: «نفر اول بلند شد و فریاد زد به نام خداوند جان... بهمنش گفت: بنشین... بنشین.. بعدی از جا برخاست و آرام شروع کرد: ستایش می‌کنم ایزد پاک را... بهمنش گفت: بنشین... بنشین... این روند تا آخرین نفر ادامه داشت. نوبت به من رسید، از روی صندلی بلند شدم و گفتم: اشکبوس تنگ اسبو محکم کشید، پرید تو خونه زین و یک چرخ زدم. بهمنش گفت: پیدایش کردم. همه بروید. من شاهنامه خوان نمی‌خواهم، من نقال پرتحرک می‌خواهم...».

این استاد هنر نقالی و نمایش، علاوه بر تهیه و تنظیم چندین طومار نقالی، روایت‌های گوناگون شاهنامه را نیز در چندین جلد گردآوری کرده که یک جلد آن با نام مشکین‌نامه توسط انتشارات نمایش به چاپ رسید. او افزون بر نقالی بسیاری از داستان‌های شاهنامه را کارگردانی کرده است که از آن جمله می‌توان به «‌داستان سیاوش»، «هفت خوان رستم»، «تولد رستم» و... اشاره کرد.

این نقال صاحب سبک طی سال‌های اخیر به دلیل بیماری و وضعیت نامناسب جسمانی نتوانست به فعالیت مؤثر و مستمر خود در زمینه نقالی و پرده‌خوانی ادامه دهد و حضور کمتری از او در محافل فرهنگی و به ویژه تلویزیون دیدیم و بستر بیماری برای دوره طولانی میزبان این معرف شخصیت‌های اساطیری بود.

در ‌هفته‌های اخیر و از ۲۴ تیر ماه به دلیل شدت گرفتن بیماری سرطان مرشد ترابی، او در بیمارستان مدائن بستری بود و در روزهای اخیر به دلیل وخامت شرایط جسمی به بخش I.‌C.‌U منتقل شد و عصر امروز شنبه دوازدهم مرداد ماه در‌ ۷۷ سالگی و پس از نیم قرن تلاش برای ‌فرهنگ ایران، چشم از جهان فروبست.

در دوره وخامت حال این هنرمند ارزشمند‌ به جز معاون هنری وزیر ارشاد، هیچ یک از مقامات ارشد فرهنگی کشور به عیادت این پیشکسوت عرصه نمایش‌های سنتی نرفت که این رویداد جای بسی تأسف دارد.

«تابناک» به سهم خود، درگذشت این استاد برجسته را به پیشکسوتان هنرهای نمایشی از جمله هنر رو به نابودی پرده‌خوانی و هنر مهجور نقالی و حماسه سرایی شاهنامه تسلیت می‌گوید.

هم‌اکنون ویدئویی از یکی از اجراهای او با نام «نمک خوردن با حضرت عزرائیل» را ‌می‌‌بینید.

دانلود
سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱۵
انتشار یافته: ۱۴
مدتها توی بیمارستان بود اما هیچ کس ازش یاد نکرد فقط یه عده از شاگرداش هواش رو داشتند متاسفام برای صدا و سیما
مرحوم اگرچه از نظر شناسنامه ای تفرشی حساب می شوند ولی از نظر موقعیت تولد مربوط به روستای سفیداب از توابع شهرستان فراهان می باشند
برای شادی روحش همه با هم صلوات اگر هم حالشو داشتیم الفاتحه. تابناک خواهش میکنم چاپ کن
خداوند روحشان را قرین رحمت الهی بگرداند دورود به روان پاکش
روحش شاد
خداوندرحمت کنداین مرحوم وبهشت روزیشان
یکی از معدود یاران حکیم در قرن 21 روحش شاد
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
مرشدترابي رفت
از شمار دو چشم يك تن كم وز شمار خرد هزاران بيش!
انگار همين ديروز بود در دانشكده ادبيات دانشگاه اهواز مرشد ترابي رفت روي سن و سهراب كشي كرد؛ اواخر دهه هفتاد بود و سالن آمفي تئاتر دانشكده مملو از دانشجو و استاد بود اگر اشتباه نكنم دكتر اسلامي ندوشن هم به عنوان سخنران اصلي مراسم قبل از آن سخنراني كرده بود؛ مرشد ترابي رفت بالا و جمعيت يكپارچه سكوت شد تا بخشي از دردناك ترين تراژدي تاريخ حماسي پهلوانان قدر قدرت ايراني در قالب تئاتري يك نفره به روي صحنه برود يك نفر در دو نقش هم غالب و هم مغلوب يك نفر كه چه بگويم كز شمار دو چشم يك تن كم! تني نحيف و گيسواني بلند و تن پوشي بلند با هزار نقش ! نقل موجز اين مثنوي بلند به آنجا ختم شد كه پيرمرد يك بار در نقش رستم:
سبك تيغ تيز از ميان بركشيد               بر پور بيدار دل بردريد!
و بعد عصا را به زمين زد و غلتيد روي خاك و غلتيد در نقش و جامه سهراب :
كنون گر تو در آب ماهي شوي            و يا چون شب اندرسياهي شوي
بخواهد هم از تو پدر كين من              چو بيند كه خشت است بالين من!
و فغان از دلها برخاست و چشم ها به پهناي چهره ها غرق در آب ديده شد آن هنگام كه سهراب شاهنامه در ميانه ميدانگاه كوچك سالن آمفي تئاتر دانشكده سه گوش و در برابر چشم سپاهيان ايران و توران كه روي صندلي هاي پلاستيكي قرمز و زرد سالن ميخكوب شده بودند، دو دست را روي پهلوي دريده گذاشته و از درد به خود مي پيچيد!
نمايش تمام شده بود يكي دو نفر از دست اندركاران برنامه رفتند روي سن  و زير بغل مرشد را گرفتند و مشايعت كردند تا رديف اول صندلي ها بنشيند اما مرد آنچنان درنقش خود غرق شده بود كه تا دقايقي پس از پايان نمايش و تا پاي پله هاي سن همچنان يك دست به پهلو فشرده بود يعني كه سهرابم و زخم خورده ام و يك دست به كمر گرفته يعني كه رستمم و پشتم شكسته است! روانش شاد، نامش بلند و راهش ... (بعيد است كه رهروان زيادي داشته باشد.)
علمدار متولي
ایزد هنرپرور روحش را شاد گرداند.
خاطرم هست اجرای وزین ایت هنرمند را فقط یکبار در سالن همایش های بین المللی صدا و سیما به نظاره نشستم که الحق موبر بدنم سیخ گردید و چنان نافذ بود دندان به دهان آرزو داشتم که به اتمام نمی رسید.
همچنان یادم هست که در حین اجرا به او خبر دادند که خانه اش مورد یورش دزدان قرار گرفته لیکن او نمایش را با ابهت به پایان رساند و در خاتمه از وزیر فرهنگ که حضور داشت خواستار مساعدت و حمایت گردید لیکن لیکن احتمالا تنها حمایت از او جایدادن کالبدش در قطعه هنرمندان و نام آوران باشد.
حیف حیف
خداوند رحمتش کند .
یادش بخیر روحش شاد
خدایش رحمت کند.
سال 69 در ماه مبارک رمضان آمده بودم تهران. وصف این استاد را شنیده بودم. آن زمان در قهوه خانه سنتی آذری شبها اجرا می کردند. یک شب را مختص برنامه ایشان قرار دادم. برایم زیبا بود و ماندگار اولین جملات ایشان: جونا شب های ماه مبارک رمضانه اومدیم اینجا دور هم افسانه های ملی را بسرایم که " غیبت نکنیم" .
بعد از اون شروع به نقالی کرد. تنها از شاهنامه نمی خواند. اتفاقا آن شب شعر محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت از پوین اعتصامی را اجرا کرد. براستی باعث غرور و افتخار ملی بود.
خدایش رحمت کند و با پاکان محشور نماید.
روحش شاد .سفیداب روستایی است در منطقه فراهان اراک مابین روستاهای دارستان،کشه،سربند و گونه در شمال شرق فراهان.فاصله شفیداب تا جاده اسفالت فرمهین به آشتیان حدود 3 کیلو متر است و مردم سفیداب مانند مردم سربند دارستان کشه و واشقان به زبان خلجی صحبت میکنند
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هجدهم رمضان # شب قدر