بازدید 15671
محمد مطهری در یادداشتی برای «تابناک» نوشت:

آيا شهيد مطهري را دوباره بايد تشييع جنازه كرد؟

اگر بیان مبانی اسلام و نظام جمهوری اسلامی، عملا به مقامات اجرایی واگذار شده است، آیا بهتر نیست شهید مطهری را از ایدئولوگ نظام اسلامی بودن خلع کرده و امام خمینی، علامه طباطبایی و شهید مطهری را دوباره تشییع کنیم و این بار پیکر و افکارشان را یکجا به دل خاک بسپاریم؟
کد خبر: ۳۱۷۱۱۳
تاریخ انتشار: ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۰:۵۴ 04 May 2013
شهید مطهری نزدیک بیست سال پیش از شهادت، قبری برای خود در خواجه اباصلت در کنار مزار پدر و مادر خود خریده و وصیت کرده بود ‌او را در آنجا دفن کنند؛ اما در ماه پایانی عمر به یکباره وصیت خود را پس گرفت و به همسرش چنین سفارش کرد: «مرا هر جا که امام خمینی گفتند دفن کنید»! مادر هنوز افسوس می‌خورد که چرا آن روز از ایشان نپرسید ‌مگر قرار است چه اتفاقی بیفتد که امام که حدود بیست سال از شما بزرگترند، باید محل قبر شما را تعیین کنند؟!

چند هفته بعد گلوله‌ای که به مغز شهید مطهری شلیک شد، سرّ این وصیت را آشکار کرد. او به نقد عمیق و در عین حال مؤدبانه جزوه‌های گروه فرقان - که قرآن را تفسیر مارکسیستی می‌کردند - دست یازیده بود؛ جزواتی که در آن به صراحت تهدید کرده بودند که اگر کسی با افکار آنان مخالفت کند، «او را در دادگاه خلق به اعدام انقلابی محکوم خواهیم کرد» و جالب اینکه استاد زیر همین جمله خط کشیده بود.

یک روز در پاسخ به این پرسش من که چرا دوستان نزدیک شما همگی عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی شده‌اند، ولی شما نشده‌اید، گفتند: این افراد در آینده پست‌های مهم کشوری خواهند داشت، ولی من می‌خواهم در‌‌ همان کتابخانه‌ام به کارهای فکری که پس از انقلاب شدیدا مورد نیاز است بپردازم.

اما به راستی چرا شهید مطهری که خود را برای انجام چنین پروژه عظیمی آماده کرده بود، با این گروه خطرناک و کم تعداد درگیر شد؟ آن جزوات تنها در چند صد نسخه منتشر شده بود و چه بسا پنج هزار خواننده هم پیدا نکرده بود.
 
این تحریفات به ظاهر کم اهمیت چنان بر استاد گران می‌آمد که نقل کرده‌اند ‌وقتی در جلسه‌ای فردی به نام آشوری از سخنان تحریف آمیز و التقاطی گروه فرقان در باب قرآن دفاع می‌کرد، دستان استاد در زمان پاسخ گویی بی‌اختیار و به وضوح می‌لرزید. مطهری‌‌ همان کسی است که چنان به تضارب آرا‌ معتقد بود که با تدریس مارکسیسم در دانشکده «الهیات» توسط یک استاد مارکسیست مشروط به آمادگی وی برای شنیدن نقد‌ها مخالفتی نداشت؛ اما آنجا که غیرمتخصصان افکار خود را به اسلام می‌بستند، لرزش قامت استوار او را فرا می‌گرفت. تحمل نداشت که افراد غیرمتخصص در لباس اسلام‌شناس ظاهر شده و به خود اجازه دهند در باب اسلام نظریه‌پردازی کنند و در این راه خود را برای شهادت آماده کرده بود و سرانجام در همین راه با خون خویش وضو گرفت.

اینکه امام خمینی (ره) با تأکیدات استثنایی بر افکار آن شهید مهر تأیید زده و رهبر انقلاب نیز افکار استاد را زیر بنای فکری نظام اسلامی دانستند از آن جهت بود که مبادا روزی مطالب سطحی و بعضا با ظاهری جذاب، جای معارف عمیق اسلامی را در اذهان بگیرد.

بدون آنکه خدای نکرده قصد مقایسه جنایتکاران فرقان با کج‌اندیشان امروز در کار باشد، متأسفانه باید اذعان کرد، این سال‌ها درست‌‌ همان چیزی که لرزه بر اندام استاد می‌انداخت و برای آن جان داد، دامنگیر نظام اسلامی شده است. اگر حافظ شیرازی نگران کسانی بود که ورقی بخوانند و گمان کنند که معانی را یافته‌اند ـ که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست ـ امروز افرادی که‌‌ همان یک ورق را هم نخوانده‌اند، درباره فلسفه بعثت، فلسفه خلقت، فلسفه مهدویت، جایگاه انسان کامل، نحوه فهم اسلام، رجعت و... مرتبا نظریه‌پردازی می‌کنند. گرچه وضعیت در دوره اصلاحات از جهات گوناگون با امروز متفاوت بود، آن زمان نیز همین گرفتاری وجود داشت که نسبت دین و آزادی، دین و مدرنیته، غایت دین، حقیقت دین، معنای کرامت انسان و... در نطق‌های سیاسی تعیین می‌شد.
 
آیا عجیب نیست که ما از یک طرف برای آثار امام خمینی (ره) متولی داریم که مبادا امر نادرستی به ایشان نسبت داده شود و بیشتر علما و بزرگان نیز با همین نوع نگرانی تنها اخبار صادره از دفتر خود را مورد تأیید می‌دانند، اما از سوی دیگر، اجازه می‌دهیم کسی که به واسطه شخصیت حقوقی و نه حقیقی وی، سخنرانی‌اش در کانون توجهات خبری قرار می‌گیرد در قالب «سخنگوی نظام جمهوری اسلامی» با هر معلوماتی و هر طور که میلش کشید در هر مسأله اسلامی «نظریه‌پردازی» کند؟! این مانند آن است که یک عالم دینی با معلومات نزدیک به صفر در علوم مهندسی در جمع اساتید رشته عمران حاضر شود و اصول پل سازی را زیر سؤال برده و بگوید، پل‌ها را باید چنین و چنان ساخت و ما سخنان او را به طور زنده در سراسر جهان پخش کنیم!

ادامه به اصطلاح نظریه پردازی‌های اسلامی رئیس جمهور محترم که نمونه بارز آن در اجلاس بیداری اسلامی در هفته گذشته مشاهده شد، که فهم دین را نسبی معرفی کرده و حتی در حضور علمای اسلامی حاضر نبود، هدف قیام امام زمان ـ علیه السلام ـ را احیای «اسلام» در جهان معرفی کند و اسلام را با توحید و عدالت و انسان دوستی جایگزین می‌کرد، گواهی است بر بی‌کسی امروز اسلام در نظام اسلامی. مسلمانانی که امروز در گوشه و کنار جهان این قبیل نطق‌های رئیس جمهور را می‌شنوند، گمان می‌کنند پلورالیسم، اومانیسم و نسبیت گرایی تا اعماق نظام فکری نظام اسلامی رسوخ کرده و ایشان مشغول بیان آخرین دستاوردهای متفکران اسلامی هستند.

روشن است که «بیان مسائل اسلامی» توسط مسئولان نه تنها هیچ مشکلی ندارد بلکه مطلوب هم هست؛ اما نباید اجازه داد تریبون سیاسی به جایگاه «نظریه‌پردازی»‌های عجیب و غریب در باب اسلام تبدیل شود. نمی‌دانم این چه رمز و رازی است که با انتخاب شدن به ریاست جمهوری، احساس ایدئولوگ بودن به افراد دست می‌دهد؛ گویی هر رأیی را که به نام آنان در صندوق ریخته می‌شود به منزله علمی افاضی از ملکوت می‌پندارند که در باب حقیقت دین و اسلام و قرآن و انسان و جهان بر قلب آنان وارد می‌شود.

مفسران و فقیهان درجه اول ما وقتی از اسلام می‌گویند، هرگز ‌این امکان را ندارند که سخنانشان همزمان در ده‌ها شبکه تلویزیونی دنیا پخش شود. حال که این امکان در همایش‌های مهم برای مقامات بالای کشور آن هم به واسطه مقام حقوقی آن‌ها فراهم است، مناسب است دردمندان در این باب چاره جویی کنند.

هر رئیس جمهوری که قصد نظریه‌پردازی دارد، طبعا می‌تواند در قالب مقاله و کتاب آن را منتشر کند. البته رئیس جمهوری که واقعا خود را نوکر مردم بداند، با ملاحظه مشکلات بی‌شمار مردم حتی دقیقه‌ای از دوران ریاست جمهوری را به صرف وقت در نظریه‌پردازی اختصاص نمی‌دهد. اما حال که امکان سوء استفاده از موقعیت سیاسی برای تحمیل و تبلیغ افکار خودساخته وجود دارد به نظر می‌رسد اتخاذ تمهیداتی از این قبیل برای «مقاماتی که سودای نظریه‌پردازی در مسائل اسلامی از تریبون‌های رسمی جمهوری اسلامی را دارند» ضروری باشد:

۱. پس از انتخاب، آزمونی تفصیلی توسط متخصصان دین از مقام مربوطه گرفته شود و نتیجه به اطلاع عموم برسد و وی تنها در صورت موفقیت در آزمون، مجاز به نظریه‌پردازی در مسائل اسلامی از تریبون‌های رسمی باشد.

۲. مقام مربوطه موظف باشد پس از هر سخنرانی نظریه پردازانه در باب اسلام، در جلسه‌ای با حضور کار‌شناسان، در برنامه زنده تلویزیونی به دفاع از نظر خود بپردازد.

گرچه عدم کفایت سیاسی معنای عامی دارد، ‌تجربه چند سال اخیر نشان داد که عدم کفایت برای اظهار نظر در مسائل اسلامی و نیز عدم کفایت اخلاقی باید به تصریح در قانون ذکر شود. رئیس جمهوری که مرتبا در حضور جهانیان وعده رسوا کردن مقامات همکار خود را می‌دهد ـ که شاید از این جهت در تاریخ معاصر در میان سران جهان بی‌نظیر باشد ـ بدون شک، بد‌ترین هتک آبرو را برای نظام اسلامی به بار آورده که ضررش از نسبت دادن تقلب به نظام بیشتر است.

همین امر، روشن‌ترین دلیل بر عدم کفایت سیاسی است. اما اگر بررسی عدم کفایت سیاسی، جایی برای مصلحت اندیشی داشته باشد، شهید مطهری با خون خود این پیام را به ما می‌دهد که در آنجا که کیان اسلام ولو ناآگاهانه مورد هدف قرار می‌گیرد، سکوت به ویژه از طرف روحانیت نه جایز است و نه تأخیر بردار.

اگر بیان مبانی اسلام و نظام جمهوری اسلامی عملا به مقامات اجرایی واگذار شده است، آیا بهتر نیست شهید مطهری را از ایدئولوگ نظام اسلامی بودن خلع کرده و امام خمینی، علامه طباطبایی و شهید مطهری را دوباره تشییع کنیم و این بار پیکر و افکارشان را یکجا به دل خاک بسپاریم؟ و اگر چنین نیست، پس باید در این باره اقدامی کرد. اولویت این مسأله با هیچ مسأله دیگری از چالش‌های موجود قابل مقایسه نیست.

در اوضاع وانفسای امروز که نام مبارک امام زمان ـ علیه السلام ـ نیز از سوء استفاده‌ها کنار نمانده است، فریاد استاد شهید را می‌توان با گوش دل شنید، آنجا که می‌گوید:

 من به عنوان یک فرد مسئول به مسئولیت الهی، به رهبران عظیم‌الشأن نهضت اسلامی که برای همه‌شان احترام فراوان قائلم، هشدار می‌دهم و بین خود و خدای متعال اتمام حجت می‌کنم که نفوذ و نشر اندیشه‌های بیگانه به نام اندیشه اسلامی و با مارک اسلامی اعم از آنکه از روی سوء نیت و یا عدم سوء نیت صورت گیرد، خطری است که کیان اسلام را تهدید می‌کند».
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل