سخنان تحريكآميز، تجزيهطلبانه و ضدايراني اخير «الهام علياف»، رئيسجمهوري حكومت باكو، با تلويزيوني «گوني آذر تيوي» به همراه تكرار اقدامهاي خصمانه دولتمردان اين كشور عليه ايرانيان كه حتي ميشود دشمنانه نام گيرد، زنگ خطري جدي است كه بايد مورد توجه و واكنش مناسب دولتمردان ايران واقع شود. «علياف» در اين سخنان درباره ضرورت تجزيه ايران سخن گفته و به خيانتپيشگان اين بشارت را داده كه در آينده نزديك، با اتحاد كشورهاي تركزبان همسايه [منظور ايران] رويدادهاي بزرگي در منطقه رخ خواهد داد.
پيشينه جدايي اران و شروان منطقه شمال ارس و شرق ايران در تاريخ كهن ايرانزمين، همواره با نامهاي اران و شروان و يا آلبانياي قفقاز به عنوان بخشي از ايران شناخته شده، در حالي كه آذربايجان واقعي در همان محدوده استان اردبيل، استانهاي آذربايجان شرقي و غربي ايران در همه كتابها و اسناد كهن تاريخي آمده شده است. اران و شروان از هنگام جدا شدن از خاك ايران توسط روسها در قرارداد شوم گلستان (1813 ميلادي) همواره به عنوان ايرانينشين يا Persidesky معرفي شده و تا هنگامه تغييرات نظام حكومتي شوروي از سلطنتي تزاري به حكومت كمونيستي در بيش از صد سال با اين نام شناخته ميشده است.
ذكر اين لازم است كه در قرارداد شوم «تركمانچاي» در سال 1828 ميلادي، منطقه ايروان كه بعدها به نام جمهوري ارمنستان شناخته شد و منطقه نخجوان كه بين ايران و ارمنستان واقع است نيز از ايران جدا و به قلمرو روسيه تزاري اضافه شد.
در فاصله سقوط نظام امپراتوري روسيه و استقرار نظام جديد كمونيستي، زمينهاي براي استقلال منطقه فراهم شد، ولي در غفلت ايران و سران بيكفايت قاجار براي بازپسگيري اين منطقه، اين ميدان، عرصه تاخت و تاز عثماني قرار گرفت و گروهي از انديشمندان و آزاديخواهان قفقازي، با حمايت و پشتيباني قدرتهاي منطقهاي، حكومتي با نام جمهوري آذربايجان در منطقه اران و شروان تاريخي راهاندازي كردند. نامگذاري يكباره اين منطقه به نام يكي از بزرگترين و مهمترين ولايات ايران از همان آغاز شايبه توطئه چشمداشت به سرزمينهاي ايراني را براي انديشمندان ايراني به همراه داشت به گونهاي كه بلافاصله با واكنشهاي تند همراه با نگراني بزرگاني ميهندوست چون ملكالشعراي بهار و علامه دهخدا روبهرو شد. اين بزرگان آيندهنگر، در حالي كه دولتمردان آن روز ايران در خواب غفلت بودند، در مقالههاي متعددي كه در روزنامههايي چون «رعد»، «نوبهار» و «ايران» در فاصله سالهاي 1296 تا 1298 خورشيدي (1917 تا 1919 ميلادي) به چاپ ميرساندند، هشدار ميدادند كه مصادره نام يكي از ولايات ايران در آن سوي مرز در آينده تماميت ارضي، آذربايجان واقعي را در معرض تهديد جدي قرار خواهد داد و همينگونه نيز شد.
با تشكيل حزبي پانتركيست با نام «كميته مساوات» در باكو، فعاليتهاي ضدايراني دولت باكو با حمايت دولت عثماني شكل جديدي به خود گرفت. با اين حال، سران اين حزب كه به دنبال يافتن جايگاهي منطقهاي براي خود بودند، با عوامفريبي كوشيدند نگراني ايرانيان را براي اطلاق نام جمهوري آذربايجان به اران و شروان بيمورد نشان دهند. اينگونه بود كه محمدامين رسولزاده، از سران كميته مساوات، در پاسخ به اعتراض ايرانيان در 89 سال پيش نوشته است: «... از ما چرا ظنين هستيد؟ بايد تصور كنيم چنين گمان كردهاند كه از گرفتن نام آذربايجان كه اسم يك ولايت ايران است، به مسماي آن [منظور آذربايجان واقعي در ايران] نيز ما چشم داريم ... دعوي مختاريت آذربايجان به هيچ وجه به جنوب ارس راجع نيست. باز بالفعل اين را اثبات ميكنيم ... » (روزنامه ايران، شماره 439 ـ تاريخ 26 ثور 1298 خورشيدي).
رخدادهاي بعدي اما اين را نشان داد كه رهبران ضدايراني باكو از اين تغيير نام، تنها و تنها هدف توسعهطلبانه و جدايي آذربايجان واقعي را با نام جعلي و واهي آذربايجان جنوبي در سر ميپروراندهاند و درواقع به رغم ادعاهاي رسولزاده، «بالفعل اثبات كردند» كه با جعل نام آذربايجان به «مسماي» آن چشم داشتهاند، زيرا چند سال بعد، بهانه اين نامگذاري در سال 1945 حتي به اشغال و جدايي يك ساله آذربايجان واقعي از ايران منجر و با همت ميهندوستان ايراني، قايله تجزيهطلبان با شست روبهرو شد.
دومين فرصت از دست رفته
دومين فرصت تاريخي بازپسگيري سرزمينهاي آن سوي ارس به مام ميهن، هنگامه فروپاشي شوروي سابق در ژانويه 1991 بود كه متأسفانه باز هم ايرانيان از اين فرصت تاريخي استفاده نكردند؛ پتانسيلي كه تركيه، آمريكا و اسرائيل با فرصتطلبي از آن خود كردند. اينگونه شد كه به تدريج با پا گرفتن و پشتيباني لابيهاي صهيونيستي آمريكايي در جمهوري خودخوانده آذربايجان، فشارها و تهديدهاي گوناگون عليه تماميت ارضي آذربايجان ايران در سالهاي اخير گسترش يافته است. بخشي از اين تحركات خصمانه باكو را با هم ميخوانيم:
1- تجزيه و پشتيباني همهجانبه گروههاي تجزيهطلب قومي آذري با حمايت رسانههاي همگاني باكو، شبكههاي تلويزيوني، راديويي و ماهوارهاي.
2- تحركات خصمانه در مرزهاي دو كشور، از جمله نصب و راهاندازي دوربينهاي ديد در شب با برد 300 كيلومتر ـ نصب رادارهاي جاسوسي و رزمايشهاي متعدد نظامي.
3- تجاوز به محدوده آبهاي ايران و حوزههاي نفتي ايراني درياي مازندران از جمله حوزه البرز و تغيير نام اين حوزه به «آلو».
4- در پيش گرفتن موضع خصمانه دايمي نسبت به حقوق تاريخي و خدشهناپذير ايران در درياي مازندران به ويژه سهم ملي 50 درصد ايران از اين دريا.
5- رفتارهاي هيجاني همراه با كينهورزي و دامن زدن به دشمني با ايرانيان با تلقين هويت جداگانه و غيرايراني به آذريهاي ايراني.
6- مصادره چهرههاي تاريخي و فرهنگي ايران زمين از جمله بابك خرمدين، شهريار، نظامي گنجوي، خاقاني شرواني، مولوي و ... به عنوان مشاهير كشور خودشان.
7- تحت فشار قرار دادن كميسيون دايمي سازمان ملل متحد و جمع پارلمان اروپا در راستاي ناميدن ملت آذربايجان به عنوان ملت تجزيه شده به منظور آماده كردن بستر مناسب براي اجراي برنامههاي شوم صهيونيستي تجزيه شمال غرب ايران براي اجراي طرح خاورميانه بزرگ آمريكا.
نكته قابل توجه اينكه، جمهوري آذربايجان كه با كمتر از هشت ميليون نفر جمعيتي به مراتب كمتر از جمعيت آذريهاي ايران جمعيت دارد، خود از جمعيت چشمگير غيرآذري (دو ميليون تالشيهاي پارسيزبان، لزگيها، كردها و ارامنه) برخوردار بوده و بهتر است به جاي ادعاهاي واهي، به حل مشكلات داخلي خود با اقدام متعدد غيرآذريزبان بپردازد و چارهآي براي منطقه قرهباغ بينديشد كه يك پنجم خاك آن كشور را تشكيل داده و سالها از قلمرو حكومت باكو خارج شده و در اختيار كشور يك و نيم ميليون نفري ارمنستان است؛ بنابراين، اگر ميتواند ادعايي مطرح شود، بايد از سوي كشور ايران براي بازپسگيري جزيي از سرزمين كهن خود انجام شود، نه از سوي جزء به كل.
ايران به عنوان ولي نعمت و مام ميهن سرزمينهاي آن سوي ارس تاكنون كارهاي مثبت بيشماري در حمايت از حكومت باكو داشته كه نه تنها واكنش مثبتي نداشته، بلكه همواره با حرمتشكني و گستاخي مقامات جمهوري آذربايجان و عوامل نفوذي آنها همراه بوده است. از آن جمله است:
1. پناه دادن به هزاران پناهجوي آذري در جنگ قرهباغ.
2. فرستادن سوخت رايگان و تأمين برق و گاز رايگان به جمهوري نخجوان كه هيچ مرز مشتركي با جمهوري آذربايجان ندارد و تنها ارتباط آن از راه ايران امكانپذير است.
3. در اختيار گذاردن راههاي مواصلاتي ايران براي انتقال كالا و مواد غذايي از باكو به نخجوان.
كوتاه سخن اينكه حال كه تاريخ اعتبار قراردادهاي شوم گلستان و تركمانچاي به سر آمده، هنگامه آن است كه اقدامي عاجل براي بازپسگيري سرزمينهاي زادگاه نظامي گنجوي و خاقاني شرواني صورت گيرد. بيترديد مديريت قاطع، تحرك بيشتر ديپلماتيك و حساسيتهاي بجاي سياسي ايرانيان، ميتواند علاوه بر حفظ تماميت ارضي ايرانزمين، از دسيسههاي دشمنان اين آب و خاك، زمينه بازيابي سرزمينهاي ايران بزرگ را فراهم سازد.
نبايد فراموش كرد كه در نقشههاي خاورميانه بزرگ كه براي آينده منطقه ترسيم و منتشر شده، خواب تجزيه ايران و جداسازي آذربايجان، كردستان، خوزستان و بلوچستان و تشكيل كشورهاي جداگانه در هر يك از اين مناطق ديده شده است؛ بنابراين، هر يك از تحركات و موضعگيريهاي آمريكايي صهيونيستي همسايگان گستاخ ما در راستاي اين طرح بايد مورد ارزيابي و واكنش مناسب قرار گيرد.
با نگاهي دقيقتر به وقايع كشورهاي همجوار ايران كه همزمان در حال اجراست؛ از جمله ناآراميهاي كشمير، درگيريهاي شرق تركيه و شمال عراق، افغانستان، پاكستان و ... و تحركات گسترده دولت امارات در هويتزدايي از خليج فارس و جزاير سهگانه ايراني و نيز توطئههاي موجود عليه اعتبار قرارداد مرزي 1975 الجزاير با عراق و ناديده گرفتن حقوق ايران در درياي مازندران بايد براي حفظ تماميت ارضي سرزمين كهن و ميراث گذشتگان، بسيار هشيار رفتار كرده و حسابشده گام برداريم.