بازدید 15351

نخواستیم فقط پرچم شیعه را بلند كنیم

روایت امیرخانی از همراهی با رهبر انقلاب
کد خبر: ۳۰۴۳۰۷
تاریخ انتشار: ۰۳ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۴:۵۴ 21 February 2013
كتاب «داستان سیستان» اثر آقای رضا امیرخانی، روایت ۱۰ روز همراهی نویسنده  است با رهبر انقلاب در سفر ایشان به استان سیستان و بلوچستان. متن زیر معرفی كوتاهی از این كتاب است كه به مناسبت سالروز این سفر منتشر شده است:

سنت سفرنامه‌نویسی، از سنت‌های قدیمی در ادبیات فارسی است. این سنت به حدی در میان ایرانیان طرفدار داشته كه حتی به كشورهای همسایه هم سرایت كرده و یكی از قدیمی‌ترین منابعی كه درباره‌ی تاریخ ایران به جا مانده، سفرنامه‌ای است كه یك جنگجوی یونانی در سپاه هخامنشیان (گزنفون) در قرن پنجم پیش از میلاد نوشته است (آناباسیس). سفرنامه‌ها علاوه بر ارزش ادبی و روایی، یك ویژگی مهم دیگر هم دارد. اینكه سفرنامه‌های یكی از ابزارهای كار محققان و پژوهندگان تاریخ است. معمولاً مورخان آن قدر موضوع برای روایت كردن دارند كه جایی برای جزئیات نمی‌ماند و محقق باید برای دست یافتن به جزئیاتی درباره‌ی زندگی اجتماعی یا خصوصیات شخصی چهره‌های تاریخی، به روایت‌های غیررسمی نظیر همین سفرنامه‌ها مراجعه كند.

این مقدمه كوتاه را از این بابت آوردیم كه موضوع كتاب «داستان سیستان» هم یكی از همین روایت‌های غیررسمی از یك اتفاق رسمی است. رهبر معظم انقلاب در اسفند ۱۳۸۱ سفری به استان سیستان و بلوچستان داشتند. اهمیت این سفر در آن شرایط خاص سیاسی كه تنها مدت كمی بعد از جنگ افغانستان و شكست طالبان صورت می‌گرفت، به حدی بود كه نه تنها رسانه‌های داخلی كه همه‌ی خبرگزاری‌های جهانی هم به گزارش اخبار این سفر پرداختند. منتها مسأله همان موضوع كثرت موضوعات مهم برای نقل در اخبار است. در اخبار رسمی جایی برای جزئیات نیست. خود خبر آنقدر مهم است كه دیگر جایی برای چیزهای دیگر نمی‌ماند. كسی كه اطلاعاتش را از اخبار رسمی می‌گیرد، چیزی از اینكه رهبر معظم انقلاب در بالا رفتن از تپه‌ی نورالشهداء زاهدان سریع‌تر از همه محافظ‌ها حركت می‌كرده‌اند، پیدا نمی‌كند و درباره‌ی اینكه سران قبایل بلوچ، اسلحه ماكارانوفشان را مثل كیف سامسونت همراه خودشان این طرف و آن طرف می‌برند نخواهد خواند. این چیزها را فقط می‌شود در یك سفرنامه سراغ كرد؛ سفرنامه‌ای پر از جزئیات و اطلاعات ریز كه نویسنده از این سفر و در واقع از حواشی این سفر نوشته است.

«داستان سیستان» داستان همراهی ۱۰ روزه‌ی رضا امیرخانی با تیم همراه رهبری در سفر سال ۸۱ ایشان به سیستان و بلوچستان است. امیرخانی كه در این كتاب هم با استفاده از تسلطش بر زبان فارسی و البته حس طنز توانسته سفرنامه‌ای خواندنی به دست بدهد كه در آن چهره‌های آشنای بسیاری حضور دارند: از خبرنگاران تلویزیونی تا مسئولان مختلف. نویسنده متوجه حواشی بوده و اخبار رسمی دیدارهای رهبر انقلاب را به رسانه‌های دیگر واگذار كرده است: از پلو مرغ‌های سفر، از دقت‌های تیم محافظت، از شور و شوق مردم، از آدم‌هایی كه سعی می‌كردند به هر دیداری برسند و خودشان را توی هر دسته و گروهی كه دیدار دارند جا بكنند و حتی از چانه زدن فرزندان رهبر معظم انقلاب در هنگام خرید!

«بهمن ۵۷، ساواكی شده‌ای!» این جمله، شروع كتاب است كه ملامت یكی از دوستان نویسنده است به او كه چرا موقعیت‌سنج نیست و درست وقتی كه آمریكا دارد در دو طرف ایران (عراق و افغانستان) عملیات نظامی می‌كند، تازه رگ ولایتش جنبیده! باقی كتاب در واقع جواب نویسنده است به آن دوست كه چرا نباید ترسی از دشمن داشت و چرا رگ ولایتش می‌جنبد!

سرتاسر كتاب پُر است از مشاهدات نویسنده از مناسبات و پدیده‌هایی كه او در جریان این سفر ۱۰ روزه از منش و سلوك شخصی رهبری و كنش و واكنش‌های بین ایشان و مردم در موقعیت‌های متعدد این سفر مشاهده كرده است. منتها نكته در اینجاست كه روایت او از این مشاهدات، به هیچ وجه شبیه گزارش‌های رسمی خبرگزاری‌ها از سفر رهبر معظم انقلاب نیست. گزارش‌های مطبوعاتی معمولاً به اقتضای حرفه‌ی ایشان، لحنی جدی، رسمی و مستقیم دارد. در حالی كه در این كتاب ما با زبانی ساده و سرراست و صمیمی طرف هستیم كه در آن حتی  شیطنت‌ها و كلك زدن‌های نویسنده برای دست‌یابی به مقاصدش هم بی‌رودربایستی روایت می‌شود. اینكه چطور خودش را جای عكاس جا می‌زند تا محافظ‌ها را فریب بدهد، چطور از اسم‌های دیگران استفاده می‌كند و كارهایی نظیر این. حتی در روایت دیدارهای رسمی هم حواس نویسنده بیشتر پی ماجراهای حاشیه‌ای است: «میانه صحبت رهبر ناگهان یكی فریاد می‌كشد: برای سلامتی دشمنان آمریكا صلوات!! بعضی اتوماتیك صلوات می‌فرستند. بعضی مشغول محاسبه‌اند، بعضی گیج می‌خورند، خود آقا هم لبخند می‌زند. مثلاً صدام جزو كدام گروه است؟»

نویسنده در جریان سفر، به تدریج بیشتر و بیشتر به تصویر نهایی مورد نظرش نزدیك می‌شود. ما این تغییر را همراه با او حس می‌كنیم. حتی چیزهایی مثل فشردگی سفر و حجم بالای برنامه‌ها هم نه از نوشته كه از خود لحن و روایت پیداست. (فقط ۴ روز اول كتاب ۱۵۴ صفحه شده و ۶ روز بعدی روی هم از این كمتر است. كل كتاب ۳۰۰ صفحه حجم دارد.) همین‌طور است تغییرهای دیگر در حس نویسنده و البته در متن. چنان كه در اواخر كتاب، روایت سختگیری‌های تیم حفاظت به جملاتی نظیر این تبدیل می‌شود كه وقتی محافظان رهبر انقلاب با هجوم مردم مشتاق مواجه می‌شوند، نویسنده می‌گوید به نظرش رسیده كه «هر گروه می‌خواستند آقا را از دست دیگری نجات بدهد»!

یكی از ویژگی‌های قابل توجه این كتاب، پرداخت مناسب به موضوع قومیت‌گرایی و نیز موضوع شیعه و سنی است. در بخشی از این كتاب آمده است: «شاید یكی از به‌ترین صحبت‌های ره‌بر كه درهیچ رسانه‌ای منتشر نشد، صحبت در همین جلسه بود. آقا اول صحبت تأكید می‌كند كه «خداوند دل‌های ما را به هم نزدیك كرده است، الله الّف بین قلوبنا...»

بعد از تلاش برای این نزدیكی به عنوانِ یك وظیفه می‌گوید. آقا در پرده می‌گوید: «محرم نزدیك است. برای من بسیار مهم است كه در این محرم آینده در پاكستان خونِ شیعه و سنی سرِ این تعصباتِ كور ریخته نشود، حتا یك نفر...»
بعد آقا راجع به حكومتِ اسلامی صحبت می‌كند و تعبیرِ یدخلون فی دین‌الله افواجا را برای توصیفِ اوایلِ انقلاب به كار می‌برد كه بسیار جذاب است:

«از همان ابتدای انقلاب، ما نخواستیم فقط پرچمِ شیعه را بلند كنیم، ما پرچم اسلام را بلند كردیم تا همه دورِ هم جمع شوند. امروز كتاب‌های ضدِ شیعه، تحریفِ تاریخِ شیعه، زیاد چاپ می‌شود، نه مثلِ قدیم‌ها و آن چاپ‌های بدِ پاكستانی. در شكل‌های نو و جذاب. ما هم می‌توانیم جواب‌شان را بدهیم. توانش را هم داریم. اما این كار را صلاح نمی‌ دانیم، این كار را نمی‌كنیم. در جوانی كه در مسجد بینِ مغرب و عشا منبر می‌رفتم، كارم این بود كه معارفِ عمیقِ اسلامی را منتقل كنم. از همان زمان تأكید داشتم بر وحدت. البته خیلی‌ها مرا متهم می‌كردند به سنی‌گری، اما من می‌گفتم كه فرصتِ جواب دادن به این‌ها را ندارم.»

این مطلب نخستین بار در پایگاه اطلاع رسانی رهبر انقلاب منتشر شده است.
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس