این روزهای مردم ایران، آمیخته با روزهای نامطلوب برخی از سیاستمداران ایرانی است که هنوز یاد نگرفته و یا نمیخواهند که در عین اختلاف نظر در کنار هم زندگی کنند؛ سیاسیونی که در گذشته و تجربه نه چندان دورشان، مردان و زنانی را دیده و تجربه کردهاند که زمین خدا گنجایش حضور آنان را نداشت. مردان و زنانی که برای این کشور، این خاک و این مردم جان خود را فدا کردند؛ اما افسوس که در این روزها نه خود آنان و فداکاریشان دیده میشود و نه گویی قرار است خاطره و تجربه آنان، چراغ راه امروز سیاستمداران ایرانی باشد.
«تابناک» به همین مناسبت و برای یادآوری به همه و از جمله سیاستمداران امروز ایران، میکوشد تا توصیهها و وصیتنامههای مردان مرد، شهدای انقلاب و ایران را منتشر میکند؛ تا شاید توشهای گرفته شود.
در نخستین مورد از این مطالب، وصیت نامه شهید داود حیدری، فرمانده دلاور گردان خیبر از گردان کمیل لشکر قدس گیلان را منتشر میکند؛ وصیتنامهای که مخاطبش همه مردم و سیاستمدارانی است که باید خود را مدیون او و همقطارانش بدانند.
سلام بر تیرها و ترکشها؛ سلام بر آن تیری که مأموریت دارد تا مرا به پیش یار ببرد. چقدر زیباست لحظه شهادت و چقدر زیباست در راه خدا جان دادن و چقدر شیرین است یاران و همرزمان شهید را ملاقات کردن. آری شاید برای بعضیها مفهوم نباشد، ولی برای من مفهوم است که باید پیش خدا بروم.
خدایا تیرها و ترکشها را تحمل میکنم. خدایا با پای مجروح و تنی خسته از لابلای جادهها و درهها و بالای کوهها عبور میکنم. خدایا دوری از زن و بچه را تحمل میکنم. خدایا ندیدن فرزند را تحمل میکنم، ولی خدای بزرگ عذاب جهنم تور را چطور تحمل کنم؟ خدایا من چطور از رضوان تو دور باشم؟ خدایا من چگونه از تو دور باشم؟
خدایا مرا ببخش. خدایا برای حسین (ع) اشک ریختم. آیا گناهانی که کردم از من خواهی گذشت؟ خدایا دنیا شیرین است، ولی به اندازه شیرینی شهادت نیست. خدایا برای تو آمدم و برای تو به شهادت میرسم تا با انقلابم خون دهم تا انقلاب به اهداف خود برسد تا انقلاب همانند موجی خروشان به پیش برود. آری همه بدانند اهل خانه من بدانند و همسرم بداند که من هرگز از یاران با وفای اسلام و قرآن جدا نبودم و با ریختن خون خود این را عملاً اثبات کردم.
شب عملیات است و من در حالی که دلم شکسته است، چند کلامی را مینویسم.
خدایا به عظمت این شب، ما را راست قامت در پیشگاه حق قرار بده. خدایا خود را امشب که در حال رفتن به منطقه عملیاتی هستم، به تو سپردهام و از تو میخواهم مرا هر گاه که میخواهی به بهشت روانه کنی از دنیا ببر، چون من آرزوی دیدار با دوستان شهیدم را دارم. من دیوانهام دیوانه شهادتم. من بسیجیام بسیجی آزادهام آزاده هر حملهام. ای خدای بزرگ دلهای رزمندگان ما را از محبت خود مملو کن و به آنان جرأت و صبر و استقامت عنایت کن.
اما چند کلمه با خانواده گرامی خودم:پدر جان و مادر جان قبل از هر چیز شما را به تقوای الهی دعوت میکنم و از شما میخواهم در شهادتم گریه زیاد نکنید. البته گریه برای شهید اجر دارد، ولی پدر و مادرم از آنجایی که در فقر و تنگدستی مرا بزرگ کردید و مرا طوری تربیت کردید که رزمنده جبهه باشم و به جای انحراف از صراط مستقیم راه خدای حسین (ع) را طی کنم، از شما نهایت تشکر را دارم شما برای من خیلی زحمت کشیدید و پدری دلسوز و مادری بزرگوار بودید و هستید.
پدر جان: من شما را وصی خود قرار دادهام. هر چه به نظر شما میآید، انجام دهید شما را به خدای میسپارم.
اما همسرم از شما عذر میخواهم که مدت زیادی با شما زندگی نکردم و میدانم برای تو سخت بود که به این زودی همسر خود را از دست بدهید، ولی چه کنم. مگر نبود در صدر اسلام که حنظله را ملائکه غسل دادند. آری همسرم اسلام و اهداف عالیه انقلاب مرا میطلبد و من به خاطر تحقق آرمان انقلاب اسلامی راهی جبهه شدم.
همسرم به فرزندم بگویید که پدر شما در جبهه هنگام رویارویی با دشمنان اسلام به شرف شهادت رسید. فرزندم را خوب تربیت کنید تمام اموالم را به فرزند بدهید و هر چه شما میخواهید بردارید.
همسرم: امشب شبی است که هوا بارانی و برفی است ولی رزمندهها شوق دیگری دارند و هم مشغول کاری هستند و من هم مشغول نوشتن وصیتنامه میباشم.
همسرم در شهادتم بیتابی نکنید و خود را اذیت و آزار نکنید. فقط از شما میخواهم که فرزندم را اسلامی تربیت کنید اما چند جمله با فرزندم: فرزندم در دوران عمر چندین ساله سعی کردم مسلمان باشم و درایت زمان که نعمت خدا بر ما ارزانی شده و دوران انقلاب و مقارن با هجوم بیگانه به سرزمین ما عازم جبهه شدم و این چندین ساله با متجاوز جنگیدم و به شهادت رسیدم. پسرم من عاشقانه رفتم و این افتخار من بود از تو میخواهم که عاشقانه گام برداری و اسلامی بودن و انقلابی بودن را فراموش نکنی و سعی کنی که در زندگی از قرآن دور نشوی و زیاد به دنیا دلبستگی نداشته باشی که حب دنیا انسان را میفریبد و منحرف میکند.
فرزندم نمازهای قضایم را بجا آور و روزه یک ماه یا بیشتر را بجا نیاوردهام چون در جبهه بودم سعی کنید که بجا بیاورید و همه وسایل شخصی که متعلق به من است به شما تقدیم میکنم.
چند کلامی با مردم شریف:ای مردم بزرگ و شریف برای ما پیامبری آمد که در حال حاضر ما ادعای پیروی چنین پیامبری را داریم و خود را مسلمان میدانیم. ای مسلمانها هر کس که میخواهد در ادعای خود راست گفته و در جهالت مرده است و از دین رسول الله (ص) پیروی نکرده است؛ البته کسی که توان رزم دارد بنده برای کسانی که تا به حال خود را هم فکر اقیانوس انقلاب و اسلام نکردهاند حرفی ندارم ولی باید عرض کنم که جهالت تا کی و تا کجا. چرا نمیبینید و چرا نمیشنوید؟ ای کور باد آن چشمی که مظلومیت و حقانیت انقلاب را نبیند و ای بریده باد آن دستی که علیه انقلاب اسلامی توطئه کند و لال باد زبانی که علیه انقلاب حرف بد بزند.
به دوستان و برادرانم سلام عرض میکنم و از همه میخواهم مرا حلال کنند. از برادرم محمد میخواهم که خود را آماده کنند تا یک رزمنده خوبی باشد. از برادرم احمد میخواهم خود را آماده کند و درس بخواند و دنبال مکتب اسلام برود و نیروی خوبی برای انقلاب باشد. از خواهرانم طلب عفو و بخشش را دارم. همه شما را به خدا میسپارم فقط باید به عرض همه مردم برسانم که فرزندم را یتیم صدا نکنید، چون پدر او نمرده و در پیش خداوند روزی میخورد.
و السلام علیکم و رحمتالله
داود حیدری ـ مورخه ۲۵/۱۰/۶۶ اطراف منطقه کوهستانی ماوت