در گذشته، جنگها و فتح کشورها و شهرها، عامل مهم ورود واژههای خارجی بودند که حتی در زمان طولاتیتری، موجب حذف یا تغییر کلی زبان هم میشدند. در جغرافیای نزدیک به ما، حذف زبانهای قبطی و بربری و بابلی و فینیقی و... از تاریخ زبانی بشر، از این نمونهاند.
اما در روزگار ما فناوریها و تولیدات نو صنعتی و غیر صنعتی، عامل اصلی ورود واژه از زبانی به زبانهای دیگر است؛ برای نمونه، همین واژهٔ مشهور و اختصاری «s.m.s» که از زبان انگلیسی وارد زبان فارسی شده و بعدها ـ البته با سرعت ـ به «پیامک» یا «پیام کوتاه» فارسی تبدیل شده، نمونهٔ خوبی برای موضوع مورد بحث است.
در کشور مبدأ، وقتی فناوری پیامک ساخته میشود، روشن است که با واژگان همان کشور نامگذاری میشود؛ اما نکتهٔ بنیادین این است که نخست، کشوری که این فناوری را با واژهٔ بومیاش وارد میکند، باید برای جایگزینسازی واژههای دخیل، برنامه و سامانهای داشته باشد و در مرحلهٔ دوم در صورتی که این اراده باشد، در مرجع تخصصی آن به برابرسازی واژه بپردازند.
مثلاً برای همین واژهٔ وارداتی «s. m. s»، واژهٔ فارسی «پیامک» یا «پیام کوتاه» از طرف مرجع تخصصی آن در فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده و منتشر شد. بقیهٔ واژهها هم همین وضعیت را دارند. واژههایی مثل فناوری، به جای تکنولوژی/ نشانواره، به جای لوگو/ غذای فوری، به جای فستفود/ پالایه، به جای فیلتِر/ کارنما، به جای کاتالوگ/ نورافشان، به جای لوستر/ جاوید و جاویدان، به جای ابدالدهر/ خوش آمد، به جای خیرمقدم/ دیداری ـ شنیداری، به جای سمعی ـ بصری/ برگه، به جای فیش/ بنابراین یا پس، به جای فلذا/ نوشتافزار، به جای لوازمالتحریر/ و هزاران واژه و برابر آن، از این دست.
روشن است که مسئولیت پارسیبانی و ساخت واژههای فارسی و گسترش آن، تنها متوجه اهالی ادبیات و استادان و نویسندگان نیست؛ که تمام مهندسها، مبتکران، پژوهشگران، پزشکان و دستگاه سیاست خارجی و همه و همه در این باره مسئولیت دارند؛ چگونه؟
برای نمونه، هنگامی که مهندسی یا مبتکری، ابزاری جدید یا فنآوری مدرن مورد نیاز بشر بسازد، میتواند نام آن را فارسی برگزیند و با همین نام آن را به دنیا صادر کند. آنگاه کشورهایی که فنآوری بومی یک فارسیزبان را خریداری میکنند، مجبورند واژهٔ فارسی را برابرسازی کنند. منظورم این است که همه در برابر فارسی گستری، مسئولیت مهم و کاربردی دارند.
فارسیگستری با دستور و بخشنامه انجام نمیشود اصلاً قرار نیست یک شبه یا یک ساله، همه واژههای خارجی مورد استفاده در زبان فارسی را بیرون بکشیم و برابرسازی کنیم، بعد هم به مردم بگوییم که استفاده کنند. با دستور و بخشنامهٔ اداری هم هرگز اجرا شدنی نیست. در هیچ زبان و در هیچ کشوری چنین امکانی نیست.
این موضوع، ریشه در چند علت دارد؛ نخست اینکه، کسانی که باید واژههای برابر شده را بپسندند و به کار ببرند، خودِ مردم هستند که اگر واژهای هم برابرسازی و به ایشان پیشنهاد شود، باید موافق ذوق و سلیقهشان باشد تا آن را به کار ببرند. به همین دلیل، میبینیم که برخی از واژههای معادلسازی شدهٔ خارجی که به مردم پیشنهاد میشود، به سرعت مورد کاربست در فرهنگ گفتمانی و نوشتمانی قرار میگیرند؛ اما برخی واژهها نیز با اینکه چند سالی از آن میگذرد، مردم علاقهای به کار بردن آن ندارند و این یک امر طبیعی است، زیرا پسند مردم، شرط نخست گسترش و مانایی یک واژهٔ تازه است.
موضوع دوم آن که همه طبقات سِنی هم یکسان در برابر تغییرات، واکنش نشان نمیدهند. بیشتر آدمها وقتی به میانسالی به بعد میرسند، معمولا در برابر تغییرات، مقاومت میکنند؛ برای نمونه، همهٔ ما بارها دیدهایم که پدربزرگها برای تنظیم ساعت خود در اول بهار و پاییز، مقاومت میکنند و شاید حتا اصل کار را بپسندند؛ اما ساعت خود را به شکل جدید تنظیم نمیکنند؛ بیشتر آنان میگویند، نیازی به تنظیم جدید نیست! این وضعیت در برابر الگوهای پوشش، خورش و... هم صدق میکند؛ پس سن افرادی که جامعه هدف برای فارسیگستری هستند نیز بسیار مهم است. کودکان و نوجوان و جوانان بهترین طبقهٔ سنی برای پیشنهاد واژگان تازه به ایشان است.
سخن پایانی این که برای جا افتادن یک واژه یا انبوهی از واژگان پیشنهادی، باید از زیادهروی و سستی یا همان افراط و تفریط به شدت پرهیز کنیم و با شکیبایی و حوصله و آهسته و پیوسته، این راه را بپیماییم، گاهی حتا باید یک نسل صبر کنیم؛ اما نباید بایستیم و غافل باشیم.
vahidkhalili.blogfa.com