بازخواني و تأمل در انديشههاي اشخاصي که اين آب و خاک، مرهون مجاهدتها و جانفشانيهاي آنهاست، تکليفي است که بر دوش همه ماست تا با شناساندن آنها و افکارشان، پاسدار زحمات بيدريغشان باشيم. اين نوشتار به بهانه سالروز شهادت سيد حسن مدرس در روز دهم آذر ماه نوشته شده که در روزنامه جام جم به چاپ رسيده است؛ بنابراين، توجه شما خوانندگان سايت وزين «تابناک» را به انديشههاي سياسي اجتماعي اين سياستمدار فقيه و شجاع جلب ميکنم که با رشادت خود تا آخرين لحظه، درس دفاع از اسلام و وطن را به نسل ايراني آموخت.
سيد حسن طباطبايي قمشهاي، ملقب به مدرس در سال 1287 هجري قمري در «سرابه» اردستان به دنيا آمد و تا چهارده سالگي در شهرضا، مقدمات عربي را فرا گرفت. پس از آن در شانزده سالگي براي ادامه تحصيل به اصفهان رفت و مدت پنج سال به فراگيري دروس صرف، نحو، منطق و بيان پرداخت. سپس در سال 1311 ه.ق و پس از پايان تحصيلات خود در اصفهان براي ادامه تحصيل به نجف اشرف مهاجرت کرد. شهيد مدرس در دوران تحصيلات بيست ساله خود، اساتيد زيادي را داشت که از جمله اساتيد مشهور وي، ميتوان به آقا ميرزا عبدالعلي هرندي نحوي، ميرزا جهانگيرخان قشقايي، آخوند ملامحمد کاشاني، آخوند ملامحمد کاظم خراساني، صاحب کفايه و سيد محمد رضا طباطبايي يزدي، صاحب عروه اشاره کرد.
وي پس از اين که به درجه اجتهاد رسيد، براي ارشاد و تدريس به اصفهان رفت که همزمان با دوران رشد و گسترش نهضت مشروطيت بود. جالب آن که چون سيد حسن طباطبايي قمشهاي، نزديک به سي سال به تدريس اشتغال داشته، بنابراين به «مدرس» ملقب شد.
همچنين گفته شده که مدرس از همان آغاز که در اصفهان بوده، اين لقب را داشته و مرحوم آخوند خراساني، وي را به عنوان مجتهد طراز اول با همين لقب به مجلس شورا معرفي کرده و تا آخر عمر نيز به همين لقب شهرت داشته است. مدرس علاوه بر به دست آوردن مدارج عالي حوزوي با تاريخ غرب و فلسفه سياسي اروپا نيز آشنا بود، به گونهاي که خود در اين زمينه ميگويد: در نجف، روزهاي جمعه کار ميکردم و درآمد آن روز را نان ميخريدم و در يک هفته با آن نانها به سر ميبردم. تکههاي نان خشک را روي صفحه کتابم ميگذاشتم و ضمن مطالعه ميخوردم. کارفرماي من مردي مسن و يکي از تجار اروپايي بود که بسيار مطالعه ميکرد و در عوض کارگري به من تاريخ غرب ميآموخت. در دوران اين کارگري بود که مدرس، تاريخ شاردن، روح القوانين منتسکيو و تاريخ شهريار ماکياولي را نزد کارفرماي خود خواند.
مدرس داراي ويژگيهاي برجستهاي همچون زهد، قناعت، سادهزيستي، رفيع الطبع و عدم تعلق به دنيا و مظاهر آن، شبزندهدار، آزاد از تعلقات، نکته سنج و با درايت بود و در رفتار و گفتارش صراحت و شجاعت داشت و توانست در زمانه جور و ستم رضاخان، به يک مبارز سياسي و قهرمان آزادي مبدل شود، به گونه اي که خودش ميگويد: شهريارا، خداوند دو چيز به من نداده: يکي ترس و ديگري طمع. مدرس، وطن خواهي است که همه چيز خود را براي دو چيز اسلام و وطن ميدهد.
شهيد مدرس در سال 1328 ه.ق از سوي مراجع عظام نجف اشرف به عنوان يکي از پنج عالم طراز اول براي دوره دوم مجلس شوراي ملي برگزيده شد و تا دوره ششم در اين سمت بود. از نکات جالب توجه در زندگي مدرس پس از ورود به مجلس اين بود که همواره داراي زندگي ساده و محقرانهاي بود، به گونهاي که دولت آبادي در مورد سادگي زندگي وي مينويسد: مدرس با وجود آمد و شد زياد با رجال دولت و اعيان مملکت باز جنبه طلبگي خود را از دست نداده و روي گليمي مينشيند... هر کس بر او وارد ميشد و داراي هر مقامي که باشد بايد روي زمين و به روي همان گليم بنشيند.
وي در سال 1303 هجري شمسي، کابينه رضاخان را استيضاح کرد و در سال 1305 بار ديگر مورد سوءقصد قرار گرفت، اما با تحرک سريعي كه كرد، گلولهها تنها او را مجروح ساخت. از راهيابي وي به مجلس هفتم جلوگيري شد، به گونه اي که حتي آن يک رأي را هم که خودش به خود داده بود، نخواندند. سرانجام، مدرس در بهمن ماه سال 1307 ه.ج با تدابير شديد امنيتي از تهران به روستاي خواف در خراسان تبعيد شد و سرانجام پس از ده سال تبعيد و زنداني بودن در آنجا در دهم آذر سال 1316 ه.ش در ترشيز يا همان کاشمر كنوني به شهادت رسيد. از شهيد مدرس، آثار متعددي بر جاي مانده است که ميتوان آنها را بدين صورت دستهبندي کرد که عبارتند از:
1ـ مجموعه سخنان ايشان در مجلس شوراي ملي از اواسط دوره دوم تا دوره ششم که مدرس در مجلس حضور داشت (در دو جلد).
2ـ آثار فقهي؛ شامل حاشيه بر رسائل شيخ انصاري، اصول تشکيلات عدليه، خاطرات خواف، رساله في سهو الامام و المأموم، رساله في قضاء الفوائت، رساله في الضمان الغاصب المغضوب الفائت و رساله في بعض مسائل العده.
3ـ کتاب زرد که مهمتر از دو مجموعه آثار پيشين است که تاکنون چنين اثري يافت نشده، با وجود اين که مدرس در سخنان و مذاکرات مجلس شوراي ملي به مناسبتهايي از اين کتاب نام برده و گفته بود که پس از مرگش در دسترس قرار خواهد گرفت، اما همان گونه که گفته شد، فعلاً اثري از اين کتاب در دست نيست.
از آنجا که انديشه سياسي مدرس هم همانند ديگر انديشوران در پاسخ به بحرانهاي زمانه شکل گرفته، در اين جا در آغاز به زمانه وي و بحرانهاي آن عصر ميپردازيم. مدرس در زمانهاي ميزيست که در شرايط زماني ميان قاجار و پهلوي، شاهد رويکرد انزواگرايانه روحانيون به سياست و نيز سيطره دو قدرت انگليس و روسيه بر ايران و گرايش بسياري از نخبگان سياسي کشور به اين دو قدرت هستيم.
او با دادن تز «ديانت ما عين سياست ماست و سياست ما عين ديانت ماست» و نيز سياست موازنه عدمي و سلبي، رويکرد جديدي را در ميان نخبگان سياسي ايران مطرح کرد. شهيد مدرس، وضعيت اجتماعي سياسي ايران در آن زمان را بسيار بد و ناگوار خوانده و ميگويد: اين وضعيت حاليهاي که اين مملکت سرتاسرش دارد، از 150 سال تاكنون، همچون وضعيتي نداشته است. تقريباً از زمان دولت افشاريه تاكنون که امروز باشد، مملکت ايران چنين وضع ناگواري نداشته است. مدرس، اين بحرانها و بيثباتيها را ناشي از حضور بيگانگان در ايران و تأثيرشان بر مراکز تصميمگيري ميداند؛ بنابراين، بايد گفت که مدرس با دو گونه بحران يا مشکل اساسي روبهرو بود: استبداد حکام محلي و پايتخت و ديگري، استعمار و دخالت قدرتهاي خارجي که در عصر پهلوي اول، هر دو بحران به شکل شديدتر و با گرايش دين ستيزي ظهور پيدا کرد.
او در مجالس دوم و سوم به نمايندگي از اصفهان برگزيده شده بود و در مجلس چهارم به نيابت رئيس مجلس معرفي شد. اوج مخالفتهاي مدرس عليه اقدامات و عملکرد رضاخان در مجلس پنجم بود که رضاخان در برابر اقدامات شهيد مدرس تاب برنميآورد و تصميم بر حذف سيد حسن مدرس ميگيرد. حال که با زندگي و زمانه شهيد مدرس آشنا شديم، اکنون به مفاهيم کليدي در انديشه سياسي ايشان ميپردازيم.
1. رابطه دين و سياست؛ شهيد مدرس، شريعت اسلام را به منزله روح در پيکر ميداند و با بيان اين جمله معروف در نطق سال 1302 ه.ش خود که ديانت ما عين سياست ما و سياست ما عين ديانت ماست، به سراغ ريشهيابي علل انحطاط مسلمين رفته و آن را در جدايي سياست و ديانت جسته و ميگويد: فکر ميکردم چرا ممالک اسلامي رو به ضعف رفته و ممالک غير اسلامي رو به ترقي؟ چندين روز فکر ميکردم و سرانجام دريافتم که ممالک اسلامي، سياست و ديانت را از هم جدا کردهاند، براي همين، در ممالک اسلامي، اشخاصي که متدين هستند، دوري ميکنند از اشخاصي که داخل در سياست هستند. آنها که دوري کردند، ناچار همه نوع اشخاص رشته امور سياست را در دست گرفته، لهذا رو به عقب ميرود.
2. عدالت؛ مدرس در تعريف از عدل ميگويد: عدل، آن است که از مورد گرفته شود و به مورد خرج شود. از همانهايي که گرفته ميشود، خرج همانها بشود. اين معناي عدل است. از ملت، پولي گرفته ميشود به مصارفي برسد که به سود آن ملت باشد و هذا معني العدل. مدرس بر اين باور بود که اگر در جامعه اي عدالت رعايت شود، جامعه از هم گسسته نخواهد شد و دچار بحران نيز نميشود، ولي اگر عدالت رعايت نشود هميشه جامعه در تمام ابعادش متضرر خواهد بود. او عدل و رعايت عدالت را در همه ابعاد اقتصادي، مديريتي و ... زندگي مهم ميداند و ميگويد اگر اين عمل (اجراي عدالت) در جامعه بشود، هرگز به مملکت نه در حوزه اقتصاد و نه در حوزههاي ديگر ضرري نخواهد رسيد. مدرس در باب ضرورت و اهميت اجراي عدالت بر اين باور است که اگر عدالت در جامعه و کشوري اجرا نشود و اهميت داده نشود، آن کشور با مشکلات عديدهاي از جمله مهاجرت، روبهرو خواهد شد؛ از اين روي، به دولتمردان ايران سفارش ميکند که اگر ميخواهيم ايرانيان در ايران بمانند خرج هم نميخواهد، بايد ترتيب عدالت را براي مردم درست کنيم.
3. تفکيک قوا؛ نقش مدرس در ساخت و ساز اصولي نهاد عدليه و نهاد قانون، به منزله دو اصل مهم مشروطه و سعي در تفکيک کارکرد آنها از دولت را ميتوان به مانند انديشه تفکيک قوا در آثار او به شمار آورد. آنچه به عنوان نفوذناپذيري قضائيه در برابر تطميع و تهديد و دخالت و اعمال نفوذها مطرح است، در مجلس شوراي پس از مشروطه، حامي و داعي کوشاتري از مدرس نداشت.
4. موازنه عدمي؛ اين مفهوم در زماني که ايران از لحاظ سياست خارجي و داخلي، تحت هژموني دو قدرت استعماري روس و انگليس و نيروهاي خودفروخته داخلي بود، از سوي شهيد مدرس مطرح شد: من از هر دولتي که بخواهد دخالت در امور ما بکند، ميترسم و بايد توازن عدمي را نسبت به همه مراعات کرد؛ نه توازن وجودي؛ يعني شما براي خودتان؛ ما هم براي خودمان. به تعبير ديگر، وقتي ملتها هر گونه قدرت و سلطهاي را در رابطه با خود نپذيرفته و آن را نفي كردند، موازنه عدمي را مراعات کرده و آزادي و استقلال خود را در ابعاد سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي حفظ نموده و توازن آن را برقرار کردهاند.
اين اصل موازنه عدمي و عدم وابستگي به ديگران و اتکاي به خود، سرچشمه تحولات عميقي در ايران بود و بعدها نيز به صورت موازنه منفي و نه شرقي و نه غربي مطرح شد.
5. جمهوريت؛ مدرس، بارها نظر مثبت خود را درباره اصل جمهوري به عنوان نظامي که از مشروطه سلطنتي هم به اسلام نزديکتر است، بيان کرده است: من با جمهوري واقعي مخالف نيستم و حکومت صدر اسلام هم تقريباً و بلکه تحقيقاً حکومت جمهوري بوده است، ولي اين جمهوري که ميخواهند به ما تحميل کنند، بنا بر اراده ملت ايران نيست، بلکه انگليسيها ميخواهند به ملت ايران تحميل نمايند و رژيم حکومتي را که صد در صد دستنشانده و تحت اراده خود باشد، در ايران برقرار سازند (مکي، تاريخ بيست ساله ايران). چنان که دريافته ميشود، مخالفت مدرس با جمهوريت، به سبب طراحي آن از سوي رضاخان بود و حتي مدرس، هدف آنها را از طراحي اين تز، سلطه و تحميل اراده خود بر ملت ايران ميداند. به همين سبب به مخالفت برميخيزد.
6. سياست؛ در نگاه شهيد مدرس، سياست، تدبيري خاص است که در آن انسان، بيبرنامه و ناشيانه و خام در ميادين و صحنههاي حيات سياسي وارد نشود، چرا که در اين صورت شکست خواهد خورد، بلکه بايد به گونهاي وارد صحنهها شود که اسير قدرتهاي ديگر نشده که هيچ، بلکه پيروزمندانه از ميادين و صحنهها بيرون آيد. او به نوع خاصي از سياست که ايرانيان بايد دارا باشند، اشاره ميکند و ميگويد: سياست ما ايرانيها بايد سياست بز کوهي باشد. سياست بز کوهي آن است که هميشه بينالطلوعين چرا ميکند که به قدري روشن باشد که علف را ببيند، اما به قدري روشن نباشد که صياد او را صيد کند. ما ايرانيها هم بايد سياستمان به گونهاي باشد که زندگي کنيم، اما صياد ما را صيد نکند.
از ديدگاه شهيد مدرس، سياست به معناي تعميرالبلاد و تأمينالعباد هم آمده است؛ بدين معنا که سياست در نگاه ايشان تنها برد و باخت نيست، بلکه به پيش بردن و هدايت نمودن با فرهنگ اسلامي و احياي فرهنگ ائمه و نه با هر فرهنگ ديگري.
7ـ قانونگرايي؛ مدرس در اين باره ميگويد: بنده، خودم را اهل قانون ميدانم و اهل پارلمان هستم. وي در ادامه بيان ميکند که اگر همه علوم اروپا را هم بياوريم و بخواهيم قانون وضع کنيم، محقق است زحمت بيهودهاي است و شباهت به قانون ما ندارد. مدرس در عين تلاش بيوقفه براي قانون مند شدن مجاري امور سياسي و اداري کشور، از پشتوانه شرعي قوانين و ماهيت ديني آن نيز دفاع کرده و ميگويد: هر جايي که قانون اسلام است، بايد دقت کرد سر مويي بر خلاف نشود... امروز قانون سي کرور از اهل اسلام به تصويب مجلس مقدس رسيده، قانون اسلام است و اشکال ندارد قانوني که در مملکت ما وضع ميشود، هر جا لفظ قانون ميگوييم، يعني قانون اسلام؛ اعم از اين که به عناوين اوليه يا ثانويه باشد.
خلاصه کلام اين که قانون در ديدگاه شهيد مدرس، مفهومي است که دو حيث و جنبه دارد: يک حيث که متعلق به ماهيت است و يک حيث هم متعلق به شکل اداره کردن و اجرايي كردن قانون؛ بنابراين در بخش نخست، ايشان بارها تأکيد ميکند که قوانين ما نبايد سر مويي از حدود اسلامي تجاوز کند.
شهيد مدرس در باب مفاهيم اساسي ديگري همچون نظريه سياسي، ملت، وطن، مشروطه مشروعه، مجلسگرايي، دولت و اصول ملکداري، کارويژههاي دولت، وظايف دولت در قبال مردم، ارکان دولت، ناسيوناليسم، حکومت، جامعيت، مملکت، روابط خارجي، جنگ و صلح، آسيبشناسي نظام سياسي نيز داراي ديدگاه و نظر هستند که در اين نوشتار به همين مقدار بسنده ميکنيم.
منابعي براي مطالعه درباره شهيد مدرس:
1. مرد روزگاران، علي مدرسي
2. مدرس در پنج دوره تقنينيه، محمد ترکمان
3. حاشيه رسائل شيخ انصاري، رضا استادي
4. انديشه سياسي شهيد مدرس، رضا عيسي نيا
5. فصلنامه ياد، ش 14
6. تأملات سياسي در تاريخ تفکر اسلامي، موسي نجفي
7. تاريخ بيست ساله ايران، حسين مکي و ... .