تهران، باغشهر بود؛ حالا چیست!
به گزارش روزگارنو، تهران مجموعه ای بود از دهکده های سبز ییلاقی در اطراف ری و سپس تهران. و این مناطق جایی بود برای رهایی و شادی و سلامتی.... و این چنین بود تا پادشاهان قاجار از شکارگاه خود خوششان آمد و ورق برگشت. ورق برگشت و بخت از تهران نیز.
کار به جایی رسیده که امروز ما در تهران به جای هر درخت یک ستون از سیمان یا پولاد کشته ایم: باغشهر تهران به انبار آهن و سیمان تبدیل شده است و شادی و سلامتی از تهران کوچ کرده است.
ماجرای خانههای محصور در باغهای سرسبز را بسیاری تهرانشناسان امروز و دیروز پذیرفتهاند . تهران آن روزگار؛ منطقهای سرسبز و خوش آب و هوا بوده که چشمهها و رودهایش از شمال سرازیر و به جلگهای سبز وارد میشده است. زمینهای واقع در بین کوه توچال در شمال تهران و چشمهعلی در ری باستان؛ مسکونی بوده است. دروس و قیطریه هم گروههایی را در خود جای داده بودند. بخشی از جمعیت هم در زمینهای قابل کشت در پای البرز بین کویر و کوه ساکن شده بودند و بخش قابل توجهی از جمعیت در شهر ری و خانههای تهران آن روزگار که در یک فرسخی ری و شامل 12 محله بوده و محصور درمیان باغهای میوه و سبزیکاری، جای گرفته بودند.
تا اینجای داستان تازه نبود. همه آن را می دانیم.
داستان از آنجا آغاز شد که چندی پیش خبری منتشر کردیم از ایده مهندسی لبنانی که جبهه ای تشکیل داده است برای بازگرداندن درخت و سبزی به زادگاهش بیروت. و دیروز هم خبری خواندم در رسانه ای عربی که فردی مصری هم می خواهد چنین جبهه ای برای قاهره تشکیل بدهد. هر دو جبهه، علاوه بر غیر سیاسی بودن، متشکل است از متخصصان مختلف با ایده و آرمانی واحد: پس گرفتن شهر از سیمان و پولاد و بازگرداندن باغ ها به آن.
بنا بر این گزارش، ما ایرانیان همه مسائل را سیاسی می بینیم و فقط برای آن راه حل سیاسی داریم؛ و هرگز فکر نمی کنیم که ما هم در مقابل سکونتگاهمان مسئولیت هایی داریم. این است که نه تنها خود در مقابل آن احساس مسئولیت نمی کنیم، بلکه آن را به سیاستمدارن بی حوصله سپرده ایم تا به قربانگاه آهن و پولادش ببرند!
آری سیاستمداران بی حوصله فقط جبهه های سیاسی می سازند و دغدغه سیاست دارند و هیچ حواسشان نیست که چند صباحی دیگر شهری نیست که در آن بتوان کار سیاسی کرد! ما هم که همه چیز را به این عزیزان سپرده ایم. بازم بنازم به مهندسان مصری و لبنانی!
پس درست همان است که بگوییم: تهران شهر بی دفاع!