اسطوره، کلمهای معرب است که از واژهٔ یونانی Historia، به معنی «جستجو، اگاهی و داستان» گرفته شده است. بازماندهٔ این لغت History به معنی «تاریخ» و Story به معنی «داستان و قصه» است.
در انگلیسی، واژهٔ «Myth»، به معنی اسطوره از «Mythous» به معنی گنگ، مبهم، شرح، خبر؛ مشتق شده است. متضاد Mythous، واژهٔ «Logous»، است که به معنی «شناخت، روشن» میباشد که «Logy» از آن گرفته شده است. بنابراین Mythology، یعنی اسطورهشناسی.
با در نظر گرفتن موارد فوق، در یک کلام، میتوان اسطوره را چنین تعریف کرد: اسطوره، عبارت است از روایت یا جلوهای نمادین دربارهٔ ایزدان، فرشتگان، موجودات فوق طبیعی و به طور کلی جهانشناختی که یک قوم به منظور تفسیر خود از هستی به کار میبندد. اسطوره، سرگذشتی راست و مقدس است که در زمانی ازلی رخ داده و به گونهای نمادین، تخیلی و وهم انگیز میگوید که چگونه چیزی پدید آمده، هستی دارد، یا از میان خواهدرفت و در واقع اسطوره به شیوهای تمثیلی کاوشگر هستی است.
اسطوره، در هر جامعهای وجود داشته است و به راستی یکی از سازههای مهم فرهنگ بشری است و با ویژگیهای کلی و جزئی خود بازتابنده، شارح و کاشف تصویر منحصر به فرد آن ملت است. بنابراین مطالعه و تامل در اسطورههای یک ملت، در شناخت آن ملت و طبعا مهندسی فرهنگی برای آن ملت اهمیت فوق العاده زیادی دارد و اساسا بدون توجه به آن، نمیشود به مبانی و مبادی فرهنگی یک قوم دست یافت. لب مطلب آنکه، نقطهٔ عزیمت برای شناخت ملتی، شناخت اسطورههای آن ملت است.
اقوام باستانی در دوران اساطیری یا تاریخی، هر چند دارا ی ساختهای اجتماعی – فرهنگی گوناگون بودند، اما همگی به گونهای با مفهوم «نوشدگی» و «نوروز» آشنایی داشتند. انسانهای دورهٔ اساطیر ی معتقد بودند که جهان بر الگوی تکوین یا مطابق اسطورهٔ آفرینش، هر سال یا در هر دورهٔ زمانی، نو میشود. این نوشدگی به راستی گونهای تجدید خلقت و باز آفرینی کیهان بوده است. اساطیر مربوط به آفرینش، به گمان «میرچا الیاده» در کتاب «چشم اندازهای اسطوره»، اساطیر خلقت کیهان را به یا مردمان میآورند.
هرچند روزگاران درازی است که نوروز، آئین کهنسال و عید ملی ایرانیان از پیش از اسلام تاکنون به شمار میرود، با این حال، تردیدی نیست که اقوام باستانی دیگر، از جمله ساکنان سومر، عیلام، بابل و مصر و... نیز سال نو را از دیر باز جشن میگرفتهاند یا آئینی همانند نوروز ایرانی داشتهاند.
پیش از آنکه حتی مفهوم سال پدید آید، انسانها برای خود یک گردش زمانی دایره وار تصور میکردهاند که از یک نقطه، آغاز میگردید و با گردشی مدور به همان نقطه، پایان مییافت. با نوروز یا آغاز هر سال، کهولت زمان از یادها زدوده میشود و همهٔ آفریدهها جان تازه مییافتند. سبز شدن گیاهان، رویش دانهها و جاری شدن شیرههای حیات بخش در رگهای سبز رستنیها، دمیده شدن جان تازهای را در تن آدمی القا میکرد. آغاز کیهان، همیشه در ذهن انسان همچون «بهشت گمشدهای» بود، برای بازگشت به ازلیت دلخواه و موعود.
این «اسطورهٔ بازگشت جاودانه» یا آفرینش ادواری و نوشدگی متناوب زمان، به زعم «الیاده» مسالهٔ واژگونی و بر انداختن تاریخ را طرح میکند، پس نوروز در نزد اقوام باستانی به گونهای در هم شکستن زمان به شمار میآمد. تسخیر زمان و احساس نکردن گذشت زمان، برای آنان شادی بخش بود؛ حتی باور داشتند که «فروشیها» یا ارواح در گذشتگان نیز در مراسم نوروز شرکت میکنند.
در آغاز فروردین، مطابق سنتی دیرینه، چراغ خانهها باید روشن باشد، چون اگر خانهها روشن نباشند؛ فروشیها یا ارواح در گذشته رو گردان شده، از بازماندگان خود میگریزند. در گذشته، در این روز، بر پشت بامها آتش میافروختند تا راه گشای فروشیها باشد. مطابق اسطورههای کهن، حتی سنت گرد گیری ویژهٔ نوروز نه تنها به خاطرنظافت، بلکه به خاطر این است که فروشیها ناراحت نشوند و نگریزند. آئینهای مربوط به سوگ سیاووش (سووشون) نیز پیش از نوروز بوده که بلافاصله پس از آن، «حاجی فیروز» در خیابانها ظاهر شده و نوید شادی میآورده است. در گذشته، در روزهای فروردگان، در گورستانها و پشت بامها برا ی پذیرایی از ارواح، خوراکی میگذاشتند و میتوان احتمال داد که سفرهٔ هفت سین اصالتا برای فروشیها بوده است.
در برخی از روستاهای ایران، عصر آخرین روز اسفند ماه، تقریبا عموم روستائیان با لباس معمولی و همیشگی خود به گورستان آبادی میروند و بر سر مزار مردگان خویش گرد میایند، شمع میافروزند و برای مردگان خیرات میدهند. شب هنگام از گورستان به خانه باز میگردند و در اطراف خانه، انباری، حیاط و... شمع میافروزند و مشعل روشن میکنند.
در ایران باستان، جشن سوری یا جشن برپائی آتش، پنج روز پیش از نوروز رایج بوده است. اختصاص روز چهار شنبه بدین جشن تحولی تازه است که پس از اسلام به وجود آمده، چون ایرانیان باستان اصلا روزهای هفته را شنبه، یکشنبه،... نمینامیدند، بلکه هر روزی از هفته و ماه نامی داشت و متعلق یه یک ایزد ویژه بود؛ مثلا نخستین روز هر ماه «اورمزد» و شانزهم هرماه «مهر روز»، نام داشت.
زردشتیان یزد و کرمان، شب آخر سال در پشت بامهای خود آتش میافروزند و چراغی هم به لبهٔ بام خانهٔ خود میگذارند که تا بامداد روشن روشن است. سحرگاه روز نخست عید نیز در پشت بامها دوباره آتش افروزی را ادامه میدهند. به احتمال زیاد چهار شنبه در نزد عربها نحس و نامبارک بوده است. نمونهٔ نحسی چهارشنبه در اشعار برخی شاعران آمده؛ از جمله، منوچهری گفته است:
چهارشنبه که روز بلاست، باده بخور / به ساتگین میخور تا به عافیت گذرد
سوری به معنای «سرخ» است، چنانکه گل سوری به معنای «گل سرخ» است. در جشن سوری، بر پشت بامها غذا میگذاشتند که برای فروهرها و ارواح درگذشتگان که برای فروهرها و ارواح در گذشتگان بود و امروزه آئین «قاشق زنی» و مراسمی همانند آنکه خود را پوشیده و پنهان میکنند و هدیه میگیرند، هنوز رائج است.
در بسیاری از نقاط آذربایجان، نوجوانان و جوانان با پوشاندن خود، شالهای بلندی را از دریچههای فوقانی منازل آویزان میکنند تا از صاحبخانه هدایای از قبیل جوراب، کشمش، سنجد و.. که همگی نمادی از «نوشدگی» است دریافت کنند. «شهریار» شاعر آذری، قریب به این مضمون، میگوید:
نه یاخشی بیر قایدادی شال ساللاماخ / شال ساللاماخ اونا آلما، جوراب باغلاماخ
از سنتهای دیرینهٔ دیگر، «هفت سین» است. از دیر باز در ایران، هفت «سینی» از دانههایی که به سفرهها برکت میبخشید، میرویاندند و بر «خوان نوروزی» مینهادند. «هفت سین»، شاید بازماندهٔ همین هفت «سینی» باشد که نماد سبزی و خرمی است. با گذشت زمان، هفت «سینی» به هفت میوه، گل یا سبزه یا چیزهای دیگر که نام آنها با «سین» آغاز میشود، مبدل گشت:
سبزه: نمودار گلهای زینتی و زیبا، سرسبزی و خرمی.
سیب: میوهای بهشتی و نماد زایش.
سمنو: از جوانهٔ گندم، نماد رویش و برکت.
سنجد: بوی برگ و شکوفهٔ آن محرک عشق و دلباختگی است.
سیر: داروی تندرستی و از میان برندهٔ درد هاست.
اسپند: در لغت به معنی «مقدس» و در واقع، دافع چشم بد است.
سکه: نمودار برکت و دارایی است.
آینه و شمع بر سفره نیز نماد نور و روشنایی و شفافیت است. معمو لان تخم مرغی نیز بر سر سفره است که نماد نطفه و باروری و زایش است. استفاده از تخم مرغهای رنگین در «عید فصح» یهودیان و نیز در نزد ارامنهٔ ایران رایج است که احتمالا از طریق آنان به سراسر فرهنگ اقوام ایرانی تعمیم یافته است. گفتنی است که ارامنه از اقوام ایرانی است و برخلاف تصور رایج یک قوم (ایرانی) است و نه یک مذهب. ولی به خاطر اینکه اکثریت ارامنه، مسیحی هستند، اشتباها ارامنه مساوی با مسیحیت گرفته میشود.
در اساطیر هندی نیز آمده که جهان از «تخم مرغ نخستین» پدید آمده است. «ماهی زنده» بر سر سفرهٔ نوروزی، نشانهٔ تازگی و شادابی است. همچنین باید یادآور شد که اسفند ماه برابر «حوت»، به معنی «ماهی» است. در میان زردشتیان ایران، هفت شین هم رایج است که ناشی از شبیه سازی شین با سین است. شاید به این دلیل که شیر و شهد و شکر از دیر باز، جزو بنیادیترین مائدههای این سفره بوده است.
سبز کردن گندم و حبوبات از پیش از اسلام در ایران، معمول بوده است. در «المحاسن و الاضداد» آمده است که بیست و پنج روز پیش از نوروز در صحن کاخ شهریاران، دوازده ستون از خشت خام برپا میشده که بر هریک از آنها یکی از حبوبات را میکاشتند و آنها را نمیچیدند، مگر با نغمه سرائی و آوازخوانی. در ششمین روز عید، این حبوبات را میکندند و در مجلس میپراکندند و تا شانزدهم فروردین که «مهر روز» نام داشت، آن را جمع نمیکردند. دوازده ستون، نماد دوازده ستونی است که جهان بر آن استوار است و نیز تاکید بر تقدس عدد دوازده است.
در نوروز ایرانی، نوروز دوازده روز بوده است و روز سیزده را با برگشتی دوباره به دامان طبیعت گرامی میداشتند.
بیتردید «نوروز» واجد نمادها و نشانههای اسطورهای متعددی است که برای شناخت و البته بازشناخت آن بایستی به طور جدی همت گماشت؛ چه اینکه فرهنگ ایرانی با قدمت هزاران ساله حاوی و حامل مفاهیم و معانی الهی - انسانی بزرگی است که نسل جدید ایرانی با شناخت آن و بازشویی و عصری کردن آنها و ایجاد علقههای ملی – مذهبی میتواند با «فرهنگ فرنگ» که با هیبت و هویتی نوین ساختارهای فرهنگی ما را نشانه گرفته است، مقابله کند. بدون شک، اتفاقات آخر سال و از جمه «چهار شنبه سوری» که به جای سرور و شادمانی تبدیل به آشوب و اضطراب شده است، صادرات شوم همان فرهنگ غرب است و هیچ سنخیتی با رفتارهای یک ایرانی ندارد. ایرانی باید ایرانی بیندیشدو ایرانی زندگی کند که: «چو ایران نباد تن من مباد».
منابع:
ژاله اموزگار و احمد تفضلی، اسطورههای ایران باستان، تهران: سمت، ۱۳۸۳.
ابوالقاسم اسماعیلپور، اسطوره، بیان نمادین، تهران: سروش، ۱۳۷۷.
میرچا الیاده، اسطوره، رویا، راز، ترجمه رویا منجم، تهران، ۱۳۷۴
*دکتر محمد قربانی گلشن آباد - عضو هیات علمی دانشگاه ارومیه