بازدید 15201
۸
اختصاصی تابناک : دستنوشته شهید باقری در روز بیست و یکم بهمن57 :

آن روز معلوم نبود چه خواهد شد...

در دهانه تونل ماشینهایی که به طرف نیروی هوایی و انتهای تهران می رفتند سخت کنترل و بازدید می شدند حتی آمبولانسها و عده ای را هم بر می گرداندند.اکثر سربازها و درجه دارها صورتهایشان را دوده مالیده بودند و سیاه کرده بودند.هنوز ار اسلحه هایی نظیر برنو – کلانشینکف و... خبری نبود.
کد خبر: ۲۲۵۴۷۳
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۰ - ۲۰:۴۸ 08 February 2012
سردار سرلشکر غلامحسین افشردی (حسن باقری) جوانی انقلابی و مؤمن بود که در سالهای دفاع مقدس با تکیه بر ایمان و اخلاص خود دوست و دشمن را به حیرت واداشت.
او که قلمی زیبا و دلنشین داشت در روزهای پر حادثه منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی آنچه دیده را به رشته تحریر در آورده بود. او این خاطرات که حال و هوای آن روزهای آتش و خون را دارد و بیانگر مقاومت و فداکاری مردم انقلابی ایران است را در دفتری یادداشت کرده بود.دفتری که توسط برادر گرامی این شهید در اختیار تابناک قرار گرفت و برای اولین بار منتشر می شود.ضمن سپاس از اعتماد این برادر عزیز با هم بخش هایی از یادداشتهای سردار سرلشکر غلامحسین افشردی (حسن باقری) از روزهای 21 و 22 بهمن 1357 را با هم مرور می کنیم.

لازم به یاداوری است که اسامی خیابانها و میادین این نوشته مربوط به نامهای آنها در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است که به جهت امانتداری هیچگونه تغییری در آنها ایجاد نشده است.
-------------------------

روز جمعه 21/11/57 از عصر اعلام کرده بودند که قرار است در شب،‌ نزدیک یک ساعت فیلمی از آمدن آیت‌الله خمینی را نشان دهند و امروز،‌ درست هشت روز از آمدن امام خمینی به ایران می‌گذرد و بختیار همان رجزخوانی‌های گذشته را دارد و گفته بودند، 140 همافر اعلام کرده‌اند و 44 تای دیگر را هم می‌خواهند به زودی اعدام کنند و در حین نشان دادن فیلم به پادگان نیروی هوایی فرح آباد حمله می‌کنند.(از طرف گارد)

ما رفتیم این فیلم را دیدیم که البته فرق چندانی با فیلم اولیه نداشت. از ساعت نه و نیم تا ده و نیم، وقتی آمیدیم تا ساعت 12 و یک نیمه شب، صدای مردم بود و تظاهرات و تلفن‌های گوناگونی که از منطقه فرح آباد و پیرامون پادگان نیروی هوایی و محدوده‌های خیابان وثوق‌ می‌شد، حاکی از صدای تیراندازی گسترده‌ای بود و حرف بر سر اعدام عده‌ای همافر و این ساعت‌های نشان دادن فیلم بوده است و چون از ساعت 12 نیمه شب، حکومت نظامی بود، نتوانستیم برویم و بعدها معلوم شد که گارد حمله می‌کند به تعدادی از خانه‌های سازمانی نیروی هوایی و شماری از هنرجوها با ریختن مردم به خیابان و درگیری با مردم کشته و زخمی می‌‌شوند و عده‌ای به طور مختصر شبانه مسأله ختم می‌شود تا صبح و البته درگیری شب از سالن تلویزیون هنرجوها آغاز می‌شود.وقتی در فیلم نام امام خمینی برده می‌شود، هنرجوها صلوات می‌فرستند و همین باعث آغاز درگیری می‌شود.

از شب تا صبح نیروی هوایی نگهبانی می‌دهد و صبح که پرسنل وارد پادگان می‌ود، نزدیک هفت و نیم با تظاهرات هنرجوها و دیگر سربازان روبه‌رو می‌شوند و آنان هم به ایشان می‌پیوندند.
روز از رخداد مهمی خبر می‌داد و معلوم نبود چه خواهد شد.فرمانده دژبانی از گارد کمک می‌خواهد و از سوی گارد نزدیک هفتصد نفر نیرو فرستاده می‌شود و نزدیک هشت و نیم صبح،‌ نخستین درگیری‌ها رخ می‌دهد و چند نفر در صف نخست را زخمی کرده و می‌کشند و این در حالی بوده که هیچ یک اسلحه نداشتند و به سوی آسایشگاه‌های خود می‌روند که اسلحه‌خانه هم همانجا بود.

در اینجا رشادت یک گارد درجه‌دار مسلح ستودنی است.درب اسلحه‌خانه را باز کرده و اسلحه‌ها را میان پرسنل تقسیم می‌کند و این نخستین نوید پیروزی بود.

دیگر اسلحه‌خانه‌ها به همین ترتیب تخلیه و درگیری مستقیم با گارد آغاز می‌شود.
قرار بود برای یکی از دوستان به خرید برویم،‌ ولی به گفته یکی از اقوام، او ساعت 9 صبح از سلیمانیه به آن طرف نمی شد که رفت لذا برگشتیم خانه و ساعت 5/9 صبح به اتفاق برادرم و دوست او که موتور داشت راهی خیابان فرح آباد شدیم.در سرتاسر شرق تهران کیسه و گونی بود که بود که به طرف نیروی هوایی می فرستادند و جنب و جوش عجیبی به چشم می خورد.با چندین زحمت به خیابان و جلوی پادگان رسیدیم که در اینجا پدرم را دیدم که او هم از محلی دیگر با یک پژو سفید آمده بود.

 آنجا صدای تیراندازی از توی پادگان کاملا به گوش می رسید و مردم از درب بیمارستان نیروی هوایی یخ و پنبه و دیگر وسایل پزشکی برای تو می فرستادند و آمبولانسها هم مشغول رفت و آمد بودند.سربازانی که پایان خدمت خمد را از نیروی گرفته بودند در داخل پادگان برای نگهبانی و یا غیره استفاده می کردند.

مسأله مهم این بود که با کیسه های شنی تمام مسیرها را می بستند.البته کنترلی در کار نبود چون هنوز درگیری حالت عادی همه روزه را داشت که در یک نقطه گارد با مردم درگیرمی شد تصمیم گرفتیم برگردیم و مقداری یخ و پنبه و دیگر وسایل تهیه کنیم و بیاوریم که کاری لااقل انجام داده باشیم برگشتیم حدود 5/ 10 صبح بود که یک سرم خریدیم و مقداری یخ و پنبه و غیره برداشتیم که در راه هم دیگر وسایل را که می خواستند بفرستند به ما می دادند. بیشترین زخمی ها در بیمارستان بوعلی و جرجانی بودند و با اینکه هنوز ظهر نشده بود ولی از بس لوازم به همه جا رسیده بود کسی چیزی نمی خواست فقط بیمارستانی که در سوم اسفند بود سرم لازم داشت.در بین راه از شدت سرعت و هیجانی که همه داشتند سه بار تصادف کردیم ولی اصلا کسی پیاده نشد.وقت این حرفها نبود.بالاخره بعد از گشتن تمام بیمارستانها برگشتیم میدان فوزیه و وسایل را به مسجد امام حسین علیه السلام تحویل دادیم و ماشین را گذاشتیم در کوچه ای و به طرف خیابان تهران نو سرازیر شدیم در آخرین خیابانی که نزدیک فوزیه از شمال به تهران نو وارد میشود در یکی از کوچه های فرعیش کارخانه کوکتل مولوتف سازی بود و کم کم افراد به کوکتل مسلح می شدند.دو طرف تونل زیرزمینی را بسته بودند و عبور و مرور فقط از طریق تونل بود.خیابان هم هر ده – بیست متر سنگر بندی بود.بعد از چند دقیقه متوجه شدم که پشت بامهای مشرف به میدان و خیابان تهران نو سنگر بندی شده و سربازان و درجه داران اماده هرگونه درگیری اند.

در دهانه تونل ماشینهایی که به طرف نیروی هوایی و انتهای تهران می رفتند سخت کنترل و بازدید می شدند حتی آمبولانسها و عده ای را هم بر می گرداندند.اکثر سربازها و درجه دارها صورتهایشان را دوده مالیده بودند و سیاه کرده بودند.هنوز ار اسلحه هایی نظیر برنو – کلانشینکف و... خبری نبود.توسط مردم شیر ، خرما ، کمپوت ، میوه ، بیسکویت می رسید ولی کسی حال خوردن داشت.به نظر می رسید کار بطور عجولانه ای پیش رفته که اگر غایله پایان نیابد می تواند پیش درآمد جنگی خانگی گردد.

 مینی بوسی را دیدیم که یک روحانی در داخل آن از بلندگو اعلام میکرد که امام هنوز حکم جهاد نداده اند اما گفته اند مردم آماده باشند.دود از باقیمانده های لاستیک سوخته ها بلند بود.خستگی همراه با سردرد خفیفی به سراغم آمده بود.حدودا ساعت یک به بعد بود که رادیو اعلام کرد که از ساعت 5/4 بعد ازظهر مقررات حکومت نظامی توسط سپهبد مهدی رحیمی به اجرا در خواهد آمد و حدود ساعت 5/3 بود که حکم امام مربوط به خروج همه مردم از منازل و در نطفه خفه کرده اولین جرقه های کودتایی سهمناک بود.

متن کامل این یادداشتها را در ستون گزارش مطالعه کنید.
 

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۸
خداوند ایشان را رحمت فرماید و در جوار ائمه اطهار مسکن دهاد. من هر روز از میدان شهدای تبریز که رد میشوم تندیس ایشان بهمراه چند تن دیگر از فرماندهان دفاع مقدس را میبینم و بی اختیار دلم میشکند و صلواتی نثار روح مطهرشان میکنم. التماس دعا
روح شهدباقری وسایرشهدای سرزمین ازاده ایران اسلامی شادباد
خداوند درجات فاتح خرمشهر شهید حسن باقری و دیگر مجاهدان مخلص روح خدا (ره ) را متعالی فرماید .
با سلام به روح پر فتوح تمامی شهدا انشاءالله ادامه دهنده راه آنها باشیم.
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل
آخرین اخبار