سرویس اجتماعی ـ شب اول سهمیه بندی بنزین، مصادف شد با هجوم بیاندازه مردمی که میخواستند باک خودروشان را با بنزین صد تومانی پر کنند؛ صفهای طولانی که در برخی نقاط به آتش سوزی هم کشیده شد و فضا را به شدت امنیتی کرد؛ هیاهویی باور ناپذیر برای اختلاف قیمتی جزیی که شاید به زور به ده هزار تومان میرسید؛ بین یک باک بنزین صد تومانی آن روز و چهارصد تومانی سهمیه بندی شده از فردای غایله!
به گزارش «تابناک»، در چند هفته گذشته، خبر افزایش نرخ سکه و دلار به اندازهای شایع شده بود که پس از سلام و احوال پرسی، نرخ آنها مورد پرسش واقع میشد. خبری بسیار مهم که نقاط تاریک بسیاری داشت؛ دو معیاری که همیشه رشد یکی با سقوط دیگری روبهرو میشد، این بار دست به دست هم داده بودند تا سقف رکوردشکنیشان را بالاتر ببرند و شاید دست نایافتنی شوند... با این توضیح که: خدا میداند چه دستهایی پشت پرده نقش آفرینی میکرد (و شاید هم میکند!).
به ظاهر باورپذیری مردم دچار ضربه شده است، چرا که هنوز بسیاری از مردم، شرایط سخت دوران دفاع مقدس را از یاد نبردهاند که نه وعده و وعیدی برای کنترل بازار مطرح بود و نه کسی ولع انبار کردن اقلام گوناگون را برای مصرف داشت. اینجاست که باید به مسئولان، صدا و سیما و دیگر نهادهای مسئول خرده بگیریم که چرا این بیاطمینانی را موشکافی و ترمیم نمیکنند؟ آیا به راستی ارایه توضیح به مردم، ولو علمی و سطح بالا، شدنی نیست؟
سرعت تغییرات به اندازهای زیاد بود کهگاه تا میخواستی نرخ جدید را بگویی، خبرت بیات شده بود، آن هم در شرایطی که هیچ مانع مؤثری بر سر راه افزایشها قرار نگرفت. این گونه بود که حاشیهها هم شروع شدند و بازار شایعه را داغ کردند؛ شایعههایی از اثرگذاری تحریمها گرفته تا فرا رسیدن قحطی و حتی سقوط اقتصادی! اینجا بود که تب روانی جامعه بالا رفت و وعده و وعید مهار نرخ سکه و دلار و اینچنین کردنها و آنچنان کردنها هم افاقه نمیکرد و چه بسا به بحران دامن میزد.
موشکافی کردن ولع خرید در مردم بر عهده کیست؟
در غیاب تصمیمگیریهای بهنگام و مدیریت شرایط، هر کسی تفسیر خودش را از شرایط داشت؛ تفسیرهایی که بعضا به «افزایش هزینه تولید» هم میرسید و به ظاهر، از پشتوانه علمی هم برخوردار بود، ولی به ترغیب مردم به خرید نیازمندیهای روزمره منجر میشد و در عمل، آغازی بود برای بحران بعدی؛ گرانی ناشی از بر هم خوردن بازار عرضه و تقاضا.
هنوز از یاد نبردهایم که چند سال پیش، با افزایش نرخ شیر یارانهای، مردمان یک استان، خرید شیر را تحریم کردند و به این روش اعتراض مسالمت آمیزشان را به رخ مسئولین کشیدند؛ اما چه بسا در چند روز گذشته، همان مردمان هم به سمت فروشگاههای محلشان سرازیر شدند. آیا حق نداریم، بپرسیم کارکرد نهادهای اجتماعی چیست؟ آیا در این تغییر رویکرد مردم به مسائل هم پای پیامکهای انبوه (قیاس کنید با حجم پیامکهای تبلیغاتی روزانه که هیچ کدام انبوه لقب نمیگیرند!) فلان خبرگزاری در میان است؟!
اینجا بود که هجوم به فروشگاهها آغاز شد و کاری کرد که در بسیاری از هایپرمارکتها و فروشگاههای زنجیرهای، جایی برای سوزن انداختن نباشد. انگار برخی از مردم میکوشیدند تا منازلشان را به سوپر مارکتهای کوچک تبدیل کنند و به دور و اطرافیانشان هم توصیه میکردند که هر چه میتوانند بخرند، چرا که بعد توان خرید نخواهند داشت؛ اقدامی عجولانه و غیر اقتصادی که البته موجب نشد که مسئولان سکوتشان را بشکنند و دست به اقدام عاجل بزنند!
غافل از اینکه هجوم برای خرید، نه تنها کمکی برای حل مسأله نخواهد کرد، بلکه زمینه ساز بر هم خوردن تعادل بازار شده و خود عاملی برای گرانی به شمار میرود؛ به عبارتی بهتر، باز هم سود بیشتر به عدهای خاص خواهد رسید که {با نگاه توجیه کننده برخی مسئولان} احتمالا تب ذخیره سازی را جرقه زدهاند و سرانجام، منجر به گرانی کاذب شده و دودش به چشم مصرف کنندگان خواهد رفت؛ نتیجهای عکس برای عامه مردم!
سرانجام: دوستی از دوران دانشجوییاش در یکی از دانشگاههای بزرگ کشور خاطرهای تعریف میکرد که بیشباهت به جامعه امروز ما نیست:
ساکن مجتمع خوابگاهی دانشگاه بودیم و روزهای اول هر سال تحصیلی که به خوابگاه میرفتیم، همه چیز عادی بود و همه دوشهای حمامهای بلوکهای خوابگاه سردوش داشت. گاهی به چند ساعت نمیکشید که بسیاری از دوشها بیسردوش میشدند؛ بعضی از بچهها میترسیدند که بیسردوش بمانند و پس از نخستین استحمام، سردوش را باز کرده و به اتاق میبردند! بوفه خوابگاه هم همیشه سردوش برای فروش داشت و در مجموع در بسیاری از اتاقها بیشتر از یک سردوش بود؛ اما کافی بود که مهمانی داشته باشید که میخواست به حمام برود؛ آن وقت بود که باید به یک سردوش تجهیزش میکردید و با این کار کلی پرسش بیپاسخ در ذهنش میساختید؛ پرسشهایی که هنوز هم برای آن پاسخ معقولی ندارم... .
و پرسشهایی که شاید جا داشت به عنوان یک پایان نامه دانشجویی در مقطع کارشناسی ارشد هم طرح شود، ولی نه دانشجویی تلاش کرد به آن پاسخ بگوید و نه برای مسئول خوابگاهی مهم جلوه کرد اما چه بسا هنوز هم پا برجا باشد؛ هم در آن خوابگاه و هم در جامعهای بزرگتر از آن!
این شباهت عجیب نیست؟!