بازدید 5682
۲

شهيدي كه نامش "سلام ،خداحافظ" بود

کد خبر: ۲۰۹۳۷۸
تاریخ انتشار: ۲۰ آذر ۱۳۹۰ - ۰۹:۰۲ 11 December 2011
برات سقايي از جمله فرماندهان شهيد دوران دفاع مقدس است. وي در روز اول خردادماه سال 1341 در اردبيل به دنيا آمد. او دومين فرزند خانواده بهلول( پدر) و اشرف ( مادر) پناهي بود.

سرويس فرهنگ و حماسه ايسنا مروري دارد بر زندگي و فعاليت‌هاي اين شهيد.

مادرش به علت شرايط نابسامان محيط محله به «برات» اجازه نمي‌داد تا با ديگران دوستي كند. روزها گذشت و برات در مدرسه ابتدايي «رشديه» ثبت‌نام و شروع به تحصيل کرد.



مادرش که به رفت وآمدهاي فرزندانش بسيار حساس بود و سعي مي‌کرد تا آنها دوستان‌شان را از ميان اقوام و فاميل انتخاب کنند به همين خاطر، برات نيز بيشتر اوقاتش را با پسر عمويش به تفريح و ورزش فوتبال مي‌پرداخت. در يکي از روزهايي که برات به مدرسه مي‌رفت،در راه برگشت کنار جمعي از افراد که به قماربازي مي پرداختند، مي‌ايستاد و آنها را نگاه مي‌کرد که اين صحنه را پدرش مشاهده کرد و منتظر ماند تا برات به خانه بازگردد. وقتي پسرش به خانه رسيد پدر رو به فرزندش گفت: فرزندم هر چقدر پول مي‌خواهي به تو مي‌دهم و در عوض ديگر تو را پيش آن افراد نبينم چرا که آنها کار درستي نمي‌کنند و اگر دوباره اين عملت تکرار شود مجبور مي‌شوم تا دست روي تو بلند کنم و اگر اين چنين کنم مسلماً شخصيت تو را خرد کرده‌ام. پس نگذار کار به آن مرحله برسد.

برات روز به روز با هوش‌تر و فهميده‌تر مي‌شد و با اتمام مقطع ابتدايي وارد مدرسه راهنمايي «اعيادي» شد. نتيجه تلاش‌هايش كسب نمرات عالي بود.

ايام مبارزات انقلاب از راه مي‌رسيد و برات مثل سايرين وارد حال و هواي انقلاب مي‌شد. او در سال سوم راهنمايي ترك تحصيل ‌کرد تا با عزمي راسخ‌تر در ميادين مبارزه با رژيم طاغوت حاضر شود.

برات با شنيدن سخنان و پيام‌هاي امام خميني (ره)، به کلي دگرگون شده و از لحاظ روحي فردي متفاوت از قبل شده بود. بيشتر اوقات در مساجد حضور مي‌يافت و از دوستانش نيز مي‌خواست تا در انجام کارها، وي را ياري کنند. در بيشتر راهپيمائي‌ها حضور مستمر داشت واعلاميه‌ها و عکس‌هاي امام را منتشر مي‌کرد.

برات در تمام لحظات انقلاب اسلامي حضور داشت و گاهي اوقات نيز در کنار دوستش «جعفر دوستي» که هم محله و همکلاسي‌اش بود به تبليغات اسلامي مي‌پرداخت.

با پيروزي انقلاب اسلامي، او همچنان به فعاليت‌هاي خود ادامه مي‌داد تا جائي که در سن 16 سالگي جزو اولين نفراتي بود که به عضويت سپاه اردبيل درآمد و چون آن ايام مصادف با شروع جنگ تحميلي بود سعي مي‌کرد تا به هر نحو ممکن در جبهه حضور يابد.

برات در پادگان به فعاليت مي‌پرداخت و بعضي اوقات نيز به جاي افراد متأهل نگهباني مي‌داد. او که از اوايل جنگ يعني سال 59 از طريق سپاه در جبهه حضور يافته بود شجاعانه وارد ميدان نبرد شد تا عرصه را بر دشمن تنگ کند. او در همان ايام وارد خط مقدم شد اما سردار يسري ( فرمانده وقت سپاه اردبيل) مجبور شده بود تا وي را در حالي که ديده‌باني مي‌کرد پيدا كرده و به اردبيل بازگرداند. در همان ايام بود که در منطقه جنگي آبادان به شدت مجروح شد و دو انگشت پايش را از دست داد.

برات شبانه‌روز در پايگاه‌هاي بسيج فعاليت مي‌كرد و خيلي کم به خانه سر مي‌زد به طوري که اعضاي خانواده‌اش نام وي را "سلام ، خداحافظ" گذاشته بودند. پدرش نيز که در سپاه فعاليت مي‌کرد هميشه اين افکار و عقايد فرزندش را تحسين مي‌كرد.

در يکي از گردهمايي‌ها، سردار يسري اعلام كرد که همه پاسدارها بايد ازدواج کنند. برات پس از سخنراني به خانه بازگشت. او که قبل از اين سخنراني، زير بار ازدواج نمي‌رفت، مشتاق ازدواج شد و از پدر و مادرش خواست تا دختري مؤمن و معتقد را براي همسري وي انتخاب کنند و مادرش از شنيدن اين سخن او خوشحال شد. برات بيشتر اوقاتش را در جبهه سپري مي‌کرد براي همين در خانه پدرش مسکن گزيد تا در هنگام نبودش، نوعروسش تنها نباشد.

او که از همان ابتداي جنگ در جبهه حضور داشت به عنوان فرمانده گردان منصوب شده بود و رزمندگان را فرماندهي مي‌کرد. برات که آرزوي شهادت را در سر مي‌پروراند از همه مي‌خواست تا براي شهادتش دعا کنند.

روزها سپري مي‌شد و برات بدون اينکه از لطف الهي مأيوس شود به نبرد عليه باطل ادامه مي‌داد تا اينکه در روز بيستم مرداد ماه سال 1361 به آسمان پر كشيد.

منطقه شلمچه ميزبان عمليات رمضان بود. رزمندگان وارد ميدان نبرد شده بودند. برات همچنان با گام‌هايي استوار مي‌جنگيد که ناگاه پيکر پاکش هدف گلوله دشمن قرار گرفت و به شهادت رسيد. خبر شهادت برات به خانواده‌اش رسيد ولي انگار خبري از پيکرش نبود و در همان محل مفقودالاثر شده بود.

سال‌هاي غم و فراق از پي هم مي‌گذشتند تا اينکه در سال 1374 پيکر پاک شهيد برات سقايي با پلاکي که نشان وي بود به وطن بازگشت و در اوج افتخار روانه گلشن زهراي علي‌آباد شد و گوشه‌اي از خاک گلزار را به وجود خود مزين كرد.


تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
سلام بر روح پاک کسانی که خود را میمیرانند تا قبل از انکه بمیرند آری رسم روزگار این است عده ای خود راباید فدا کنند و از عزیزان خود دل بکنند تا عده ای بدون دغدغه و آسایش به زندگی روزمره خود ادامه دهند و ما آدمیان این روزگار باید گاهی تلنگری به خود بزنیم و وجدان خفته خود را بیدار کنیم که امروز ما مدیون خون چه کسانی هستیم .
رفته رفته زندگی ها بیشتر رنگ مادی گرایی به خود می گیرند و عرصه زندگی و حیات را بر انسانها تنگ تر می کنند و من منشا این حالات را حرص و طمع انسانی می دانم و خداوندا این چه روزگاریست که ما در ان دم از حیات می زنیم ولی هر روز شاهد کشتار هزاران انسان بی گناه هستیم عده ای بیدارند و سلاحی جز اشک در دست ندارند و عده ای خود را به خواب زده اند و سرنوشت دیگران برایشان مهم نیست و . .
و کلام اخرم با تابناک هستش که میگه کلام این شهید یک سلام و خداحافظ بوده ولی این طور نیست در میان یک سلام و خداحافظی این شهید هزاران کلام خفته وجود داشته که نایی برای گفتن اون نبوده چون گوش شنوایی نبوده و شاید کسی توان درک کلام این شهید رو نداشته و شاید فاصله این دو تا کلمه بار سنگینی بر ما انسانهای این زمونه هستش که بفهمیم مدیون چنین انسانهای بزرگواری بودیم و هزاران شاید های دیگر که منم از اهراز ان عاجزم .
خداوندا دلم گرفته بود خواستم درد و دلی کرده باشم اگه حرفام به شما دوستان سنگینی کرد کمی به خودتون بیاین و برای منه گمنام نیز دعا کنید که شما بیشتر به خداوندگار نزدیکید .
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها