در تقویم دیپلماسی ایران، سفرهای ماه سپتامبر (شهریور) رییسجمهور به اجلاس سازمان ملل در شمار رویدادهای تأثیرگذار ثبت شده است، به گونهای که بیشتر دیپلماتها اجلاس تابستانی مجمع عمومی را به عنوان میدان رویارویی تهران با حریفان جهانیاش (آمریکا و اسراییل) میشناسند.
بنابراین، همه خبرها و تصویرها از ایران و آمریکا در آستانه تشکیل اجلاس سازمان ملل رنگی از برخورد و رویارویی سیاسی میان تهران و واشنگتن پیدا میکند، ولی امسال همزمان با اجلاس نیویورک اتفاقاتی رخ نمود که مصاف همیشگی جبهه صهیونیسم با ایران را در حاشیه قرار داد تا جایی که مأموریت اصلی دیپلماسی ایران در این مصاف که آشکار کردن چهره واقعی سیاستهای سلطه جویانه غرب بود، به فراموشی سپرده شد.
در سالهای گذشته، آهنگ حرکت سیاست خارجی ایران در چنین روزهایی، آهنگی تهاجمی بود که در آن تهران لیستی بلند از قانون شکنیها و اشتباهات قدرتهای سلطه جو را به همراه شکایات ملتها برای طرح در تریبون سازمان ملل به صحن سازمان ملل میبرد، اما امسال فضایی کاملاً متفاوت شکل گرفته است. در رسانههای جهانی چندان از رویارویی و تهاجم دیپلماسی ایران سخن نمیرود، بلکه بیشتر گزارش منابع اروپایی و آمریکایی حول این محور پیش میرود که تیم همراهان رییسجمهور برای آب کردن یخهای دشمنی به نیویورک میآیند.
نخستین بار دو رسانه پر نفوذ آمریکا و انگلیس (واشنگتن پست و بی.بی.سی) گزارشی را همزمان درج کردند که حاکی از این بود که تیم مشاوران رییسجمهور با رهبری «اسفندیار رحیم مشایی» برنامهای جدی برای رایزنی با طرفهای آمریکایی تدارک دیدهاند. «واشنگتن پست» با استناد به گزارش منابع خبری خویش در مورد «تلاشهای اسفندیار رحیم مشایی برای گشودن باب مذاکره با آمریکا» نوشت: «آقای مشایی «علایم متعددی فرستاده مبنی بر این که مایل به دیدار با مقامهای آمریکایی است». [1]
در این میان، شبکه «بی.بی.سی» در گزارش خویش نکاتی فراتر از مطالب واشنگتن پست منتشر کرد و نوشت: «برخی شواهد حاکی از آن است که گروهی از مدیران احمدی نژاد در فرصت دیدار نیویورک پیشنهاد مبادله امتیازاتی را بین طرف آمریکایی و ایرانی به امید برچیدن تحریمها مطرح میکنند.» همچنین این شبکه در گزارشهای خود از ترکیب همراهان رییسجمهور با عنوان افرادی با نگاه جدید به غرب یاد کرد و در این باره تلاشهای قبلی گروههای اصلاحطلب و کارگزاران برای گشایش باب دوستی با آمریکا را خاطر نشان ساخت.
در گزارش هر دو رسانه آمریکایی و انگلیسی بر این نکته تأکید شده است که طیف مدیران احمدی نژاد پیش از عزیمت به نیویورک علایمی را برای جلب توجه کشور میزبان (ایالات متحده) فرستادهاند که مهمترین آن تلاش برای آزادی دو تبعه آمریکایی متهم به جاسوسی در ایران است. به این ترتیب، اگر سفر امسال عزیمت رییسجمهور به نیویورک رنگی از حماسه و مبارزه با اردوگاه سلطه جهانی به خود نگرفت نباید چندان تعجب کرد زیرا تمامی شواهد نشان از آن داشته که گروه برنامهریزان سفر، طرحی کاملاً متفاوت از سالهای قبل تدارک دیدهاند. برخی از این شواهد را میتوان در تصویرها و خبرهایی که گروه رسانهای از مبدأ، نیویورک ارسال میکند، دید.
گزارشگران حاضر در مقر سازمان ملل به صورتی کاملاً حساب شده نام و تصویر یک نفر را به عنوان رهبر دیپلماسی ایران مخابره میکنند؛ فردی که بنا بر گزارش واشنگتن پست حاوی اندیشه گشایش همکاری تهران و واشنگتن و هر لحظه ممکن است در لابی هتلهای محل اقامت، دیپلماتهای نزدیک به او پیشنهادی برای مراوده و همکاری مستقیم یا غیرمستقیم ایران و غرب ارایه کنند و او کسی نیست جز رحیم مشایی که گزارشگران آمریکایی او را مرد شماره (2) دولت احمدی نژاد لقب دادهاند.
کارکرد دو گانه اجلاس سازمان ملل (کانون مراوده و سازش یا میدان مقاومت) در دنیای دیپلماسی، اجلاسهای دورهای سازمان ملل آکنده از حوادثی با ابعاد حماسی یا تراژدیک است. ایرانیان در زندگی 32 ساله جمهوری اسلامی، از مقصد نیویورک، بارها خبر نطق حماسی یک دولتمرد ایرانی نظیر: «محمدعلی رجایی» ضد نظام سلطه را شنیدهاند و در برههای دیگر، شاهد مراودههای پنهان دیپلماتهای لیبرال برای بازگرداندن طرفهای آمریکایی به صحنه اقتصاد و سیاست ایران بودهایم. به همین دلیل، افکار عمومی ایران همواره با نگاهی پر از بیم و امید هیأتهای دیپلماتیک خویش را برای اجلاس سپتامبر سازمان ملل بدرقه کرده است.
حال این پرسش مطرح میشود که به راستی آیا اجلاس دورهای سازمان ملل و یا مجمع عمومی، ظرفیت یا شرایط لازم برای پیاده کردن سناریوی یک معامله پنهان یا زد و بند سیاسی را دارد؟
واقعیت امر این است که زمینهها و فرصتهای چنین مراودههای پشت صحنه نه در درون اجلاس بلکه در کریدورهای سازمان ملل فراهم میشود. در این کریدورها، بخش پرحجمی از برنامه سفر هیأتهای دیپلماتیک کشورها، صرف حل و فصل دعاوی سیاسی یا حقوقی آنها با یکدیگر یا با سازمانهای بینالمللی مثل اعضای شورای امنیت یا شورای حقوق بشر میشود؛ بنابراین، بازار «دیپلماسی پنهان» در ایام برگزاری اجلاس سازمان ملل در شهر نیویورک بسیار داغ است و لابیگران از فرصت فشرده و طلایی حضور سران دولتها در این مکان برای پیشبرد نقشههای خویش بهره وافر میبرند. چنان که در خاطره بسیاری از سفرا ثبت شده، سران دولتها در اقامت چند روزه در نیویورک به جز سخنرانیهای عمومی، دهها دیدار خصوصی انجام میدهند که خبرنگاران و تصویربرداران به آنها راه نمییابند.
برخی دیپلماتهای ایرانی در سفرنامهها و خاطرههای خویش از سفرهای رؤسای جمهور ایران به اجلاس سازمان ملل مواردی از دیدارهای تیم لابیگران یا گروههای پرنفوذ سیاسی و اقتصادی با هیأت ایرانی را نقل کردهاند. با این حال در شش سال گذشته، به دلیل موضع آشکار و شفافی که رییسجمهوری کشورمان در نفی سیاستهای سلطه جویانه آمریکا در پیش گرفت، تقلای گروهها و لابیگران یاد شده، راه به جایی نبرد و هر پیشنهادی برای برچیدن دیوارهای جدایی میان تهران و واشنگتن با این پاسخ آشکار از سوی هیأت ایرانی روبهرو میشود: «طرف آمریکایی باید در رفتارهای زورمدارانه خویش تجدید نظر کند».
همزمان با عزیمت رییسجمهور به نیویورک، بیشتر محافل خبری به کمک آرشیو خویش، فهرستی از مواضع بینالمللی تیم رییس دفتر را منتشر میکنند. این فهرست به روشنی میگوید جریان انحرافی نخستین گامهای خروج و تجدید نظر در مشی انقلابی دولت اصولگرا را چگونه برداشته است. حرکتهای جریان یاد شده برای تغییر نگاه طرفهای بینالمللی به ویژه آمریکاییها نسبت به خود، یک منحنی را تشکیل میدهد که پله اول آن تغییر در گفتمانها و ادبیات دیپلماسی تهاجمی دوره احمدی نژاد است:
1ـ تغییر ادبیات و گفتمان در سیاست خارجی تیم همراه رییسجمهور، رویکرد تغییر در سیاست خارجی را از تغییر در ادبیات دیپلماسی آغاز میکند. نخستین موضعگیریهای این جریان در قبال مسائل بین المللی، دارای ادبیات و لحنی کاملاً آشتی جویانه است و هیچ نشانی از واژگان مبارزه و مقاومت در آن نیست. در حالی که گفتمان دولت احمدی نژاد در صحنه جهانی با عنوان گفتمان پایداری و نفی مظاهر نرمش و کرنش شناخته شده و به این اعتبار، توجه آحاد آزادی خواهان و مسلمانان را به خود جلب کرده است. جریان جدید در نخستین حضور خویش در دیپلماسی عمومی، بر مفاهیم «همسخنی، محبت ورزی و دوستی بیقید و شرط» تکیه میکند تا جایی که حتی از سیاست مهرورزی رییسجمهوری که دارای ابعادی انسانی است، تفسیری در جهت تنش زدایی با قدرتهای متخاصم ایران به عمل میآورد.
تغییر لحن جریان انحرافی به صورت گسترده در رسانهها و تریبونهای منسوب به این جریان نیز بازتاب مییابد، به گونهای که واژگانی که دارای بار انقلابی و استکبارستیزی هستند، جای خود را به مفاهیمی با رنگ و لعاب گفتمان لیبرالها میدهند. پس از طرح مفاهیم جدید، جریان انحرافی با سه حرکت جنجال ساز به سمت تغییر اصول گفتمان دیپلماسی اصولگرایان در سیاست خارجی گام برمیدارد:
الف) این جریان در نخستین حرکت در میان نگاههای ناباورانه افکارعمومی، موجودیت و واقعیت پدیده اسلام خواهی در صحنه بینالمللی را زیر سؤال برد؛ این رویداد، یعنی انکار پدیده اسلام گرایی از سوی جریان انحرافی در شرایطی رخ داد که همه حریفان بین المللی ایران از آمریکا و انگلیس گرفته تا رژیم صهیونیستی، اسلام گرایی را آلترناتیو اصل کمونیسم، تکیه گاه اصلی سیاست خارجی ایران و حلقه اتصال جنبشهای جدید منطقه به زرادخانه قدرت ایدئولوژیک ایران میخوانند.
ب) دومین رخداد در گفتار معروف رهبر جریان انحرافی در میانه فعالیت دولت احمدی نژاد روی داد که طی آن، اسفندیار رحیم مشایی در مقام معاون رییسجمهور برای نخستین بار خواهان دوستی مردم ایران و اسراییل شد؛ این چرخش، بزرگترین شوک را در محافل اسلامگرای خاورمیانه پدید آورد. استقبال گسترده رسانههای تلآویو از اظهارنظر وی این معمای بزرگ را پیش کشید که چگونه به موازات گفتمان چالشگرانه رییسجمهور ضد اسراییل و نقد افسانه هولوکاست، دستیار و معاون او موجودیت ملتی به نام اسراییل را رسمیت میبخشد.
پ) در سومین گام، جریان یاد شده با الهام از اصول فکری ناسیونالیستها در صدد برآمد تا تعریف تازهای از هویت و جایگاه سیاسی و فرهنگی ایران ارایه دهد. این گروه با مقدم شمردن هویت ایرانی بر هویت ایدئولوژیک و اسلامی آن این پیام روشن را به جهان خارج مخابره کرد که پس از این، اولویت نخست در عرصه همکاری سیاسی و فرهنگی ایران، جوامع اسلامی نیستند. اکنون محافل سیاسی و رسانهای در اروپا و آمریکا با تصویر و دو ذهنیت کاملاً متفاوت عملکرد دستگاه دیپلماسی ایران را دنبال میکنند. تصویر نخست به مواضع خود رییسجمهور اختصاص دارد که در آن ایران دوره احمدی نژاد، دولتی سازش ناپذیر در عرصههای گوناگون، به ویژه سیاستهای هستهای است، اما در تصویر دوم که سیاست خارجی ایران بر پایه علایم آشتی جویانه رحیم مشایی برای دوستی با دشمنان قدیمی، معرفی میشود.
البته هرچند دیدگاههای جریان انحرافی در سیاست خارجی توجه گسترده محافل غرب را به خود معطوف ساخته، هیچ یک از آنان در ارزیابی آن مفاهیم یا ادبیات ساختارشکنانه، نمیپذیرند که این مفاهیم یک «نوآوری یا نظریه جدید» است. محافل دیپلماتیک در تحلیل تفکر ساختارشکنانه رهبر جریان انحرافی معتقدند که او اغلب واژگان خویش در نقد اصولگرایی یا اسلام خواهی و استکبار ستیزی را از محافل روشنفکری ایران وام گرفته است. فصل مشترک اندیشه آنها با جریان انحرافی این بوده که در روابط بینالملل به اصالت نفع و برتری مصلحت و منافع بر ایدئولوژی باور داشتند. اصل «اصالت منفعت» به این جریان این جرأت را میبخشد که آن چه از ایدئولوژی و آرمان سد راه اهداف این جریان است را پشت سرگذارند.
2ـ همچنان که بسیاری از کارشناسان سیاسی گفتهاند، جریان انحرافی برای به کرسی نشاندن طرحها و آمال خویش در عرصه بین المللی از مجموعهای از روشها و شگردها بهره میگیرد و در برههای به سمت دوستی با دولتهای دوست و متحد آمریکا گام برداشت که این جریان برای گشودن این رشته از روابط با شرکای آمریکا مجموعهای از توجیهات تاریخی و فرهنگی را به خدمت گرفت؛ برای نمونه، برای نزدیک شدن به مصر دوره مبارک به این استدلال کهنه توسل جست که قاهره و تهران نماینده دو تمدن بزرگ هستند و یا آن که برای نزدیک شدن به دولت اردن به دستآویزهای مذهبی توسل جست و مدعی شد که با نزدیک شدن به اردن خواهد توانست بخشی از اماکن مقدس و مورد علاقه شیعیان را احیا نماید و در این راستا از «ملکعبدالله» پادشاه اردن برای حضور در ایران دعوت رسمی کرد.
نهادهای غیردولتی جریان انحرافی برای گشودن باب دوستی با آمریکا و رقیبان متخاصم ایران، تلاش کردند تا بیشتر روشها و الگوهای رفتاری اصلاح طلبان یا کارگزاران را به آزمایش بگذارند. استفاده از کانالهای فرهنگی و دید و بازدیدهای به ظاهر شهروندی یکی از نخستین کارهای این جریان بوده است.
در این راستا مجموعهای از طرحها و اجلاسها را تدارک دیدند که برخی از آنها به کانون تماس و داد و ستد میان نزدیکان جریان انحرافی با طرفهای نزدیک به آمریکا بدل گشت. جریان انحرافی همانند تمامی گروههای سابق که دیپلماسی تماس و آشتی با غرب را در سر داشتند، مکانیسمهای دیگری را نیز در این راه به کار گرفت. بخشهایی از این طرح طی سالهای گذشته در قالب دیدارها عملیاتی شده است. این جریان بر این باور است که میتواند از ارتباطات و نفوذ رسانهها و چهرهها برای باز کردن راه تماس بهره گیرد.
جریان انحرافی از سفرهای نیویورک در سالهای گذشته نیز بیشترین بهره را برای پیشبرد این بخش از برنامههای خویش صورت داده است. چندین دیدار با گروههای پرنفوذ اقتصادی و یا نخبگان فکری و فرهنگی صورت گرفت و از آنان خواسته شد تا رسالت تاریخی سوق دادن دولتها به سمت تنش زدایی را بر دوش بگیرند.
جریان انحرافی برای گشودن باب دوستی با آمریکا و رقیبان دشمن ایران، تلاش کردند تا بیشتر روشها و الگوهای رفتاری اصلاح طلبان یا کارگزاران را به آزمایش بگذارند. استفاده از کانالهای فرهنگی و دید و بازدیدهای به ظاهر شهروندی، یکی از نخستین اقدامهای این جریان بوده است.
توجه بیش از اندازه سران حلقه جریان انحرافی به نقش ثروت و سرمایه در عمل این اتفاق را رقم زد که آنها بیش از روابط سیاسی در پی تثبیت مراودههای اقتصادی و تجاری با غرب باشند. طبیعی است جریانی که در معادلههای سیاست داخلی، پول و ثروت را شاه کلید میداند در سیاست خارجی نیز بر این باور باشد که ریل گذاری همکاری اقتصادی و تجاری، راه بسته دیپلماسی ایران با دشمنانش را بگشاید.
در دست گرفتن گلوگاههای روابط خارجیدست کم در دو سال اخیر تلاشهای جریان منسوب رییس دفتر رییسجمهور برای به دست گرفتن هدایت دستگاههای کلان سیاست خارجی و امور امنیتی کشور از نگاه هیچ ناظری دور نمانده است. افزون بر آن که این جریان برای پیشبرد برنامههای یارگیری خویش در صحنه بین المللی اساساً منتظر تغییر سیستم وزارت خارجه یا اطلاعات و ... نماند و نمایندگان این جریان با عناوین گوناگون، «فرستاده یا نماینده ویژه» بارها با مسؤولان کشورهای دیگر به مذاکره نشستند.
در مأموریت نهادی که این جریان با عنوان شورای ایرانیان به راه انداخت این نکته گنجانده شده بود که سفارتخانههای ایران به مرکز رایزنی برای آوردن طرفهای اقتصادی و تجاری غرب به ایران تبدیل شود. آن گونه که بیشتر ناظران گفتهاند بزرگترین حرکت این جریان در قالب همایش «ایرانیان مقیم خارج از کشور» به نمایش درآمد که در آن جریان یاد شده تمامی پلهای ارتباطی خویش را برای آوردن چهرههای پرنفوذ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایرانی از پایتختهای اروپا و آمریکا به کار بست. پیامهای ارسالی این جریان از راه میهمانان اجلاس در رسانههای آمریکا و اروپا بازتاب یافت، به گونهای که برای نخستین بار مطالبی در نشریات آمریکا درج شد که در آن ناظران آمریکایی گفته بودند حلقه مشاوران رییسجمهور، قضاوتی متفاوت درباره سه زندانی آمریکایی دارند و بر این باور نیستند که این افراد جاسوس هستند.
در گزارش دیگری «بی.بی.سی» برای نخستین بار اعلام کرد که ماجرای آزادی ملوانان انگلیسی در نوروز 86 یکی از ابتکارهای این جریان بود تا بتواند از ظرفیت انگلیس در بر داشتن موانع همکاری تهران و غرب بهره بگیرد. برخی شواهد حاکی از آن است که جریان انحرافی بیش از هر جا با نهادها و مؤسسههای تحقیقاتی آمریکا ارتباط برقرار کرده است. به باور آنها این بخش از ارتباطات با لابی طرفهای دوست مشایی نظیر دکتر «امیر احمدی» فراهم شده است.
ارتباطات جریان انحراف با مراکزی که اتاق فکر دیپلماسی آمریکا شناخته میشود از کانال هر فردی فراهم شده باشد، واقعیتی است که این روزها در قالب مقالات و تحلیلهای این مؤسسهها نمود یافته است؛ مثلا محققین مؤسسه «بروکینگز» آمریکا که در حوزه سیاست خارجی آمریکا نقش مهمی ایفا میکنند، از برخی رفتارهای مشاوران رییسجمهور و شخص مشایی تمجید کردهاند.
«سوزان مالونی» از محققین این مرکز و از اعضای شورای روابط خارجی آمریکا مینویسد: «جریانی در داخل ایران به دنبال فراتر کردن اختیارهای نهادهای اجرایی است. این جریان با سوء استفاده ماهرانه از انگیزههای ملی و برخی نارضایتیهای اقتصادی از هر فرصتی برای مطرح کردن پایگاههای قدرت و اظهار نفوذ خود استفاده میکند؛ این همان هوش سیاسی است که این جریان را به استقبال از مذاکره با واشنگتن فرا خواند؛ پیشنهادی که در تعارض با ایدئولوژی رسمی و ضد آمریکایی ایران است». [2]
چنان که از اظهار نظرهای محافل دیپلماتیک پیداست، جریان انحرافی بیشتر پروژههای خویش برای تماس و مراوده با طرفهای آمریکایی را به صورت چراغ خاموش و در قالب دیپلماسی پنهان دنبال کرده است و حتی خبر این تماسها و دیدارها نیز پس از مدتی به رسانهها درز پیدا کرده است. تمامی جریانهای عملگرا و معتقدان به اصل برتری مصلحت بر ایدئولوژی این پیش فرض نادرست را از این ذهنیت برخی عوام الناس بهره وافر میبرند که خصومت با غرب سرچشمه مشکلات کشور است را مبنای حرکت خویش به سمت غرب قرار میدهند؛ بنابراین، انتظار دارند به عنوان یک کلید گشایش در روابط ایران و غرب عمل کند.
در یک مقطع، سخنگویان حلقه انحرافی از این موضع رییسجمهور را به گفتوگوی مستقیم و بیواسطه با طرفهای آمریکایی ترغیب کردند که جمهوری اسلامی در موقعیت برتری است و نباید از نشستن پشت میز گفتوگو با دشمن ترسی داشته باشد تا جایی که گفته میشود، سرحلقه این جریان در یک جلسه خصوصی گفته است که واشنگتن همه جا به دنبال فرصتی برای رایزنی با احمدی نژاد است، اکنون وقت مذاکره با آمریکاست و بعضی به دولت حسادت میکنند.
این گونه استدلالها میتواند هر دولتمرد و مسئولی را وسوسه کند که گویی دوران کنونی مناسبترین موقعیت برای حل معمای دشمنی ایران و آمریکاست و اگر این طلسم به دست او شکسته شود، آنگاه هم یک پیروزی در کارنامه او ثبت میشود و هم منافع عمومی، جامه عمل میپوشد یا آن که شگرد دیگر این جریان این بوده که همواره نوعی روکش قداست نیز به تفکرات بینالمللی خویش میبخشیدند تا این گونه وانمود شود که این جریان سیر تحولات جهانی را از همان دریچه مهدویت مینگرد؛ برای نمونه، بحث سقوط آمریکا را از دریچه پیشگویان و تئوری آخرالزمان مطرح میکند.
به هر حال، در مرکز سناریوی سیاسی جریان انحرافی این نکته جلب توجه میکند که ساختار شکنی یا آنچه رهبر این جریان تابو شکنی مینامد، راهی میانبر برای کامیابی سیاسی است. حلقه جریان انحرافی با این فرض که پتانسیل چنین ساختار شکنی در هرم دولت دهم وجود دارد، از هر فرصتی برای وادار ساختن احمدینژاد به عبور از گفتمان اصولگرایی بهره جسته است. فهرست بلندی که امروز از هنجار شکنی این جریان در دست است به روشنی عزم و ولع آنها را برای زیر پاگذاشتن خط قرمزهای نظام آشکار میسازد. این ساختار شکنی شامل تمامی عرصههای فرهنگ، هنر، سیاست و مذهب میشود.
پنداری به نام شکستن طلسم تحریمهااز هنگامی که موضوع هستهای محور مسایل ایران و آمریکا قرار گرفت و بلوک غرب طرح محاصره اقتصادی و تشدید تحریمهای ایران را مبنا قرار داد، جریانهای پراگماتیست و از جمله جریان انحرافی بحث مذاکره با آمریکا را راه برون رفت از تحریم میبینند. این جریان با آن که در اظهار نظرهای رسمی خویش پروژه تحریمها ضد ایران را پایان یافته معرفی میکند، برخی منسوبان آن صریحا در موضعگیری خویش مشکلات کنونی کشور را به سیاست تحریم معطوف میسازند. در این مدت خبرهای بسیاری از گزارش نویسیهای مدیران تحت امر مشایی منتشر شده که در بیشتر آنها، تلاش شده با بزرگنمایی آثار تحریم اقتصادی، مسئولان نظام و شخص رییسجمهور، مجوزهایی را برای ارتباط گیری و یا جذب دوباره همکاری طرفهای آمریکایی و اروپایی به دست آورند.
برای همه جریانهای عملگرا و پراگماتیست، گشایش درهای سیاسی و تجاری نقش یک فرصت طلایی را دارد که بسیاری از آرزوهای آنها را در عرصه سیاست داخلی برآورده میسازد. این جریانها شکستن دیوار دشمنی با یک قدرتی مثل آمریکا را یک فتح و پیروزی میدانند که ظرفیت آن را دارند که بازی سیاست را در داخل نیز به نفع این جریان رقم بزنند.
تمامی گامهای این جریان در واپسین روزهای زندگی سیاسیاش، رنگی از انتخابات به خود گرفته است. جریان انحرافی از مدتها پیش، جایگاه انتخاباتی خویش را از اصولگرایان جدا کرده و در پی آن است که به ائتلافهای تازه با نیروهای مخالف و ضداصولگرایی دست بزند. ای
ن گفته رهبر جریان انحرافی به روشنی نقشه راه انتخاباتی این جریان را مشخص میسازد که اعلام میکند: «احمدی نژاد در پی جذب آرای پانزده میلیون هوادار جنبش سبز است».
جریان انحرافی در بازی با کارت جریان سبزها اهدافی دوگانه در سر میپروراند؛ از یک سو این جریان با آگاهی به این که جریان یاد شده، ریشه و عقبهای گسترده در خارج دارد، امیدوار است که از عناصر و تریبونهای خارج از کشور این جریان برای جلب حمایت قدرتهای اروپایی و آمریکایی بهره بگیرد و از سوی دیگر، با پوشش تبلیغی و سیاسی این قدرتها بتواند نظرهای افکار عمومی ایران را در مبارزههای انتخاباتی آینده نسبت به خود جلب کند.
این هدفگذاری در ارتباطگیری جریان انحرافی با بازیگران جریان فتنه در مصاحبه امیر احمدی به روشنی آشکار شد. «هوشنگ امیر احمدی» در مصاحبه جنجالی خویش با روزنامه «گاردین» برای نخستین بار این پیام را به مخاطبان غربی مخابره کرد: «مشایی آلترناتیو جنبش اصلاحات است»[3] و در نهایت ابراز امیدواری کرد: «مشایی و همفکرانش برای یک دوره دیگر رشته امور دولت ایران را در دست بگیرند.» بیآن که اعلام شود دو جریان انحرافی و فتنه در دو سال باقی مانده از کار دولت یک پروژه مشترک را تعقیب میکنند. چنان که یکی از صاحبنظران توصیف کرده هر دو جریان به همدیگر به عنوان پلی حیاتی برای بازگشت به صحنه قدرت نگاه میکنند. (*)
پینوشتها:1 ـ بی.بی.سی فارسی ـ 28 اردیبهشت 902ـ سایت ندای انقلاب ـ شنبه، یازدهم تیر 13903ـ روزنامه کیهان ـ شنبه سوم اردیبهشت 1390 * گروه سیاسی برهان؛ محمدمهدی تقوی، کارشناس مسایل سیاسی