سرویس دفاع مقدس «تابناک» پشت سرت آب می ریزم
کلمات پس و پیش شده به دنبال تو را
از میان کوچه بر می دارم
و شمع روشن می کنم شعر تازه ام را برای تو
تو گرم تر از جنوب به راه می افتی...
آهای خاک! هنوز هم به دنبال پلاک گم شده ام، هراسان به هر کوی می دوم، تو آن را ندیده ای؟!
هنوز هم به دنبال روزهایی می گردم که نمی دانم کجایند، به دنبال شقایق ها در صفحه ی تاریک امروز.
و می دانم هنوز قلم به یاد تو می نویسد و با خط خوشش نام تو را می سراید.
ای خاک! باز گو کدام دست ها را بلعیدی یا کدام قصه ها را در خود جای دادی؟
ای خاک! تو چه دیدی که از خجالت سرخ شدی؟
ای خاک! دسته گلی از جنس نور به تو می سپارم.
ای خاک! فراموش نکن تو فراموش ناشدنی ترین واژه را در خود جای دادی!
پ.ن1.پلاك نبود، تاريخ تفحص نبود، كد رجعت نبود. فقط همين را مي دانم كه هر چه نباشد، تو هستي، او هست..همين2.بالاي جنازه خونينش پرسيد: زنده اي؟ لرزان گفت: نه هنوز!*برگرفته از وبلاگ مسافر آسمان