در بلوار آفريقا، برج شيشهاي چهارده طبقهاي خودنمايي ميكند كه گفته ميشود از آنِ جوانان است يا درستتر آنكه بگوييم قرار بود در اين ساختمان براي جوانان كار شود، ولی اين روزها و در زمان ايجاد وزارت ورزش و امور جوانان براي جوانان چه كارهايي انجام ميشود؟!
به گزارش فارس، از زماني كه بحث ايجاد وزارت ورزش و جوانان، نزدیک شش ماه پيش مطرح شد تا امروز، هنوز نميتوان در هيچ كجاي كشور، ساختماني با نام وزارت ورزش و جوانان يافت. در حقيقت، هنوز امور جوانان در ساختمانهاي سازمان ملي جوانان و امور ورزش نيز در ساختمانهاي سازمان تربيت بدني پيگيري ميشود.
به رغم حضور سرپرست براي وزارت ورزش و جوانان، هنوز جايگاه جوانان در ساختار اين وزارتخانه مشخص نيست و اگر كسي به دنبال پيگيري مسائل جوانان است، بايد به ساختمان سازمان ملي جوانان در بلوار آفريقا برود.
در آستانه روز جوان و به بهانه پيگيري مسائل جوانان، سري به ساختمان سازمان ملي جوانان زديم.
* درخشش «تمثال شهيد سرلشگر حاج منصور زهدي» بر ساختمان منتسب به جوانان
----------------------------------------------------------------------------------------------
در منطقه 3 تهران در بلوار آفريقا و در خيابان سايه، برج شيشهاي چهار طبقهاي خودنمايي ميكند. برجي كه گفته ميشود از آنِ جوانان است و يا شايد درستتر است كه بگوييم قرار بود در اين ساختمان براي جوانان كار شود.
«تمثال شهيد سرلشکر حاج منصور زهدي»، نماي آن سمت از ساختمان سازمان ملي جوانان را تشكيل ميدهد كه رو به بلوار آفريقاست؛ نماي ساختمان كه در خيابان سايه است، از شيشههاي رفلكس آبي پوشيده شده است و سردر ورودي را با كامپوزيت كار كردهاند.
تابلوي پايگاه بسيج جواد الائمه ـ عليهم السّلام ـ مركز مقاومت بسيج نهاد رياست جمهوري از جمله مواردي است كه باعث جلب توجه ميشود؛ انگار نام و اهداف بسيج با اين ساختمان شيك و خوش بر و رو همخواني ندارد.
پايين ساختمان كه ميايستي دلت ميخواهد ساختمان را حسابي برانداز كني، وقتي به طبقه آخر برج نگاه ميكني به قول قديميها كلاه از سرت ميافتد.
* استفاده از آسانسور براي افراد غريبه اجباري است
دل از ظاهر مادي و معنوي ساختمان كه ميكني و پس از گذراندن چند پله و باز كردن در ورودي داخل كه ميشوي، ميز حراست در مقابل قرار گرفته است.
به خلاف اين تصور كه سازمان ملي جوانان پس از ادغام چون هنوز به وزارت ورزش و امور جوانانن نپيوسته است، بايد مراجعهكننده كمي داشته باشد؛ اما تعداد مراجعين به اين ساختمان كم نيست.
پس از هماهنگي و ارایه كارت شناسايي برگه ملاقات صادر و اجازه ورود به ساختمان داده ميشود.
همه نشانهها از جمله استندهاي مناسبتي و برگههاي نصب شده روي تابلوي اعلانات حكايت از فعاليت و جاري بودن امور بهخلاف سكوت خبري اين سازمان دارد.
وقتي ميخواهي براي يافتن پاسخي به حس كنجكاوي از پلههاي مجاور آسانسور به طبقات بالا بروي تا بداني در اين ساختمان و سازمان منحله چه ميگذرد، يكي از پرسنل حراست با طعنه خطابت ميكند: «آقا! با آسانسور راحتتر ميرويد، تا طبقه يازدهم خيلي راه است».
اين نخستين باري است كه خيلي دلت نميخواهد از آسانسور استفاده كني، چرا كه به نظر پاسخ به سؤالي كه تو را به اينجا كشانده، بيشتر در طبقات اين ساختمان است تا در روابط عمومي اين سازمان.
به اجبار طبقات را با آسانسور بالا ميروي. آسانسور تو را تا جلوي لابي روابط عمومي كه در طبقه يازدهم است، مشايعت ميكند و در طبقه يازدهم با خوشرويي و برخورد مناسبي كه فقط از كارمندان روابط عمومي ميتوان انتظار داشت مواجه ميشوي.
* كشف مأموريت كارمندان يك سازمان منحله
محيط روابط عمومي اين سازمان محيطي گرم و صميمي است و اين را هر تازهواردي خوب ميفهمد. يك سالن بزرگ كه به دو قسمت شمالي و جنوبي تقسم شده، مبل راحتي شش نفره در قسمت جنوبي سالن، لابي مناسبي براي ميهمانان است كه پشت به پنجرههاي قدي ضلع جنوبي طبقه يازدهم چيده شده و وقتي روي آن قرار ميگيري پشتت به جنوب تهران است.
خيلي تلاش ميكني از آن نقطه، مكانهايي از شهر را كه مدنظر است، ببيني اما از آنجا نه جنوب شهر معلوم است و نه جوانان جنوب شهر ديده ميشوند، دليلش شايد ارتفاع كم ساختمان و يا شايد هم دود ماشينهاي گران قيمت در حال تردد بلوار آفريقاست.
در همين فكرها هستي كه با تعارف يك استكان چاي رشته افكارت پاره ميشود، به كارمندان كه توجه ميكني ميبيني، در عين جديت براي انجام امور محوله سازمان منحله كه نميداني آن امور چيست، با هم خوشوبش و شوخي ميكنند و با صفا و صميميت مشغول كار هستند و هيچوقت برايت معلوم نميشود كه مأموريت كارمندان يك سازمان منحله چيست!
در محيطي صميمي با كارمندان مهربان روابط عمومي سازمان منحله، شرايط براي ديدار با مديركل روابط عمومي اين سازمان آماده ميشود، يكي از پرسنل روابط عمومي كه رابط خبري سازمان با رسانههاست، اين نكته را كه «تو براي يك گپ دوستانه به اينجا آمدهاي» را بارها به تو مستقيم و غيرمستقيم گوشزد ميكند.
او تو را به كنج جنوب غربي سالن و به سمت يك اتاق هدايت ميكند، اتاقي كوچك كه ميان آن يك ميز تي شكل (T) با پنج صندلي چرخدار دور آن و سر ميز يك صندلي بزرگتر از بقيه صندليها و يك مانيتور السيدي خودنمايي ميكند؛ در نگاه اول بعيد ميداني كه اتاقي به اين سادگي و كوچكي اتاق مديركل روابط عمومي باشد، اما اينجا اتاق طالبزاده مديركل روابط عمومي اين سازمان است.
*بدرقه در ابهام
-----------------
او كه به بدرقه مهمان قبلياش رفته وارد اتاق ميشود و رابط خبري سازمان تو را به او معرفي ميكند؛ با او دست ميدهي و با تعارف او روي صندلي كنار ميز مينشيني. شروع ميكني به حرف زدن و كمي از خودت ميگويي و او را شريك گلايهها و دغدغههايت ميكني.
او به دقت به حرفهايت گوش ميدهد و بعد از پايان صحبتهايت به انحلال سازمان اشاره كرده و پاسخ همه سؤالات را موكول به تعيين تكليف سازمان ميكند و وقتي تاريخي از او ميخواهي، ميگويد اميدوارم در آينده نزديك تكليف سازمان معلوم شود، تقريباً در پاسخ به همه سؤالهايت همين جمله را ميشنوي.
البته او نويد روزهاي خوب را ميدهد و از برنامههاي فراوان اين سازمان برايت ميگويد، اما تمام اينها مشروط به تعيين تكليف سازمان منحله ميشود؛ از او وعده ميگيري در صورتي كه قرار بر ارایه مصاحبه از سوي مسئولين سازمان شد، تو را از قلم نيندازد و پاسخ سؤالهاي فراوانت را از آنها بگيرد.
خلاصه اين ديدار و مذاكره چيزي جز اضافه شدن به ابهاماتت نيست، چرا كه چيز جديد دستگيرت نشد؛ حرفهاي مبهمتان كه تمام ميشود با بدرقه او و همراهي رابط خبري تا پاي آسانسور سختكوش كه دائم در حال رفت و آمد است، پيش ميروي و با همه خداحافظي ميكني و از ساختمان خارج ميشوي، سازمان را ترك ميكني؛ آمده بودي تا پاسخ سؤالت را بگيري كه سؤالات متعدد ديگري در ذهنت ترسيم ميشود.
* بهراستي نصيب جوانان از بيش از يك دهه فعاليت سازمان ملي جوانان چه بوده است؟
-------------------------------------------------------------------------------------------------
در خيابان سايه كه ميايستي ياد خاطرات سالهاي دور ميافتي، در آن زمان كه خبرنگاران در سايه ميايستادند و با شيطنت خاصي از جوانان ميپرسيدند: آيا سازمان ملي جوانان را ميشناسيد؟ و وقتي بیشتر آنها با تعجب از شنيدن نام اين سازمان شانههايشان را به علامت منفي بالا ميانداختند، خبرنگاران درمييافتند سوژه مناسبي پيدا كردهاند تا به آن بپردازند.
خبرهاي رسيده حاكي از آن است گروهي از جمعيت جوان شاغل كشور كه در قالب تشكلهاي مردمنهاد يا همان «سمنها» در حال فعاليت بودند، ماههاست كه با ادغام سازمان حامي خود در بلاتكليفي بهسر ميبرند و در انتظار مهر و امضايي براي تمديد اعتبارنامه خود هستند تا بتوانند به صورت قانوني ادامه فعاليت دهند.
اما امروز از جوانان كه در خصوص سازمان ملي جوانان ميپرسي، تنها پاسخي كه ميدهند اين است نام اين سازمان را شنيدهام و ميدانم مربوط به جوانان است، اما نميدانم چهكاري براي جوانان انجام ميدهد و اگر اين سؤال را همانند ما از جوانان بلوار آفريقا بپرسي، پاسخ ميشنوي: سازمان را ميشناسيم، ساختمانش در سايه، بالاتر از شوراي عالي ايرانيان است...