بازدید 391497

مدت پایداری مردان بعد از طلاق

تجربه نشان می دهد مدت پایداری مردان به سه دلیل نیاز فردی مردان به یک شریک، وجود کودک در محیط خانواده و فشار اطرافیان، درصد بسیاری از مردان در دو سال ابتدایی بعد از متارکه اقدام به ازدواج مجدد می کنند.
کد خبر: ۱۵۰۴۷۸
تاریخ انتشار: ۰۷ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۱:۱۱ 26 February 2011
دی‌نا: فشارهای روحی و روانی، ابتلا به انواع آسیب ها مانند اعتیاد به مواد مخدر، الکل، اختلافات رفتاری، خودکشی، انحرافات جنسی و قرار گرفتن در معرض انواع بیماری های عفونی و ویروسی، از دست دادن پیوندها و همبستگی با خانواده، طرد خانوادگی و اختلاف با سایر اعضای خانواده، تن دادن به ازدواج های موقت و ازدواج های ثانویه، اختلاف بین فرزندان با همسر در صورت ازدواج مجدد و داشتن فرزند، از جمله آثار و پیامدهای منفی طلاق برای مردان است.

مدت مدیدی بود از شهاب خبری نداشتم، تا اینکه هفته گذشته بعد از هشت ماه بی خبری با من تماس گرفت، صدایش می لرزید و مثل گذشته سرحال نبود، هرچه علت را از او پرسیدم چیزی نگفت و از من خواست همان روز در پاتوقی که دوران دانشجوییمان را در آن سپری می کردیم مرا ببیند.

در سه ساعت مانده به موعد قرار، خاطرات گذشته ام را با شهاب مرور می کنم، من و شهاب بعد از دبیرستان در دانشکده فنی قبول شدیم و دوران دانشجویی خود را با هم گذراندیم، سال دوم شهاب پس از کش و قوس فراوان با مریم که یکی از هم دانشگاهی هایمان بود ازدواج کرد.

زیباترین خاطره من روزی بود که به عنوان شاهد ازدواج بر برگه ای از جنس عشق خطی به یادگار نوشتم. در آن روزها گویی دنیا، تنها شهاب را شاد و خندان می خواست و چنین نیز بود، دیگر شهاب را کمتر در تجمعات دوستانه می دیدم، هرازگاهی او را بعد از دانشگاه و اتفاقی در خیابان دیدم و چهره اش را به شکل لبخندی ماندگار در ذهن خود حک کرده بودم، شهاب زندگی آرام و بی دردسری داشت.

اما آن روز پاتوق دوران دانشجوییمان شاهد اتفاق تلخی بود که نه من آن را باور می کردم و نه شهاب، شهاب خسته و رنجور، با چهره ای رنگ پریده، و سیگاری در دست خبر جدایی خود از مریم را به من داد و گفت که این اتفاق بعد از گذشت 8 ماه روزهای آخر صدور حکم را انتظار می کشد، و از من می خواست که به عنوان شاهد برای شهادت به دادسرا بروم.

سه سال پیش شاد و خندان شاهد اتفاقی دو نفره بودم و زیر برگه ای را که خبر از وصال می داد به یادگار پر کردم و امروز غمگین و ناراحت شاهد اتفاقی دو نفره هستم و می بایست برگه ای را امضا کنم که جدایی دو نفر را فریاد می زند. آنقدر وضعیت جسمانی و روحی شهاب بد است که نمی دانم از علت جداییشان بپرسم یا آشفتگی جسمی و روحی دور از انتظارش.

مردان قربانی تاثیرات زیانبار طلاق

دکتر پرویز مظاهری دبیر انجمن روان پزشکان ایران، تاثیرات زیانبار طلاق در خانواده را به ترتیب بر دوش فرزندان، سپس مردان و در انتها زنان دانست و اظهار داشت: از آنجاییکه مردان توانایی برخورد یا کنار آمدن با مشکلات را ندارند و توانایی روانی زنان در این گونه مسایل بیشتر می باشد و علت آن نیز ترشحات هورمون «استروژن» است ، هنگام متارکه مردان به دلیل وابستگی به همسر از نظر مسایل تربیتی و مسایل حاکم بر زندگی ضربه بیشتری را متحمل می شوند.

دکتر مظاهری افزود: از آنجاییکه مردان بخاطر مشغله کاری خارج از محیط خانواده نمی توانند همانند زنان زندگی را اداره کنند و عدم آشنایی با مشکلات محیط خانواده اعم از تربیت فرزندان و مسایل حاکم بر خانه، دچار شکست روحی روانی می شوند.

دکتر فربد فدایی، روان‌پزشک معتقد است بلافاصله بعد از جدایی، برای بیشتر مردان، یک دوره‌ی تضاد، دوگانگی عاطفی و تغییرات خلقی شدید پیدا می‌شود. تضاد از این جهت که مرد طلاق‌گرفته، در این که کاری که انجام داده درست بوده یا نه مردد است و همیشه با این سوال که آیا می‌توانسته کار بهتری انجام دهد یا نه مواجه است.

مرد در عین حال که از همسر سابق خوشش نمی‌آید، همزمان نسبت به او احساس مثبتی هم دارد؛ چون ممکن است بعضی از جنبه‌های وجود او را که در گذشته دوست داشته، هنوز هم دوست داشته باشد.

پس از جدایی گاهی اوقات، مرد احساس تاسف می‌کند؛ چون فکر می‌کند می‌توانسته بهتر رفتار کند، یا احساس شرم در او به وجود می‌آید؛ به این دلیل که در یکی از نهادهای مهم اجتماعی که ازدواج و تشکیل خانواده است، شکست خورده است.

طلاق؛ فرایندی با ابتدا و بی انتها

دکتر محمد مهاجری جامعه شناس و آسیب شناس اجتماعی بر این باور است که فرآیند طلاق بر اساس مطالعات جامعه شناختی فرایندی است که ابتدا دارد، اما انتهایی ندارد، به این معنا که طلاق صد در صد اتفاق نمی افتد و صرفا این مساله به شکل حقوقی پایان می پذیرد، اما مسایل عاطفی ناخودآگاه در ذهن طرفین می ماند.

سوختن و ساختن یا سوختن و سوزاندن

دکتر مهاجری در تشریح این نظریه گفت: فرآیند طلاق در بررسیهای جامعه شناسان 13 مرحله است، هفتمین مرحله آن طلاق پنهان است که با رنگ باختن عش و علاقه در محیط خانواده بین زوجین اتفاق می افتد، و از آنجاییکه ساختار سنتی بر جامعه حاکم است، زنان به جمله «می سوزم و می سازم» اکتفا می کنند، در این مرحله زن معتقد به سوختن و ساختن برای نگاهداری از پیوند خود است، این در حالیست که هر چه بسوزد می سوزاند، و قربانی این تفکرزنان، مردان می باشند، در این مرحله که به ظاهر بر اساس ایثار زن صورت گرفته است و مرد برنده آن است، آثار مخرب روحی و روانی و زیانبار آن بیشتر متوجه مرد می شود.

دکتر مظاهری با اشاره به فرهنگ حاکم بر جامعه که از کودکی به دختران اجازه گریستن در صورت بروز مشکل را می دهد، افزود: جامعه ما به زن اجازه گریه کردن را می دهد، از دوران کودکی دختر بچه حق گریستن دارد در صورتی که اگر پسر بچه ای گریه کند همه او را سرزنش می کنند، این تلقین از دوران کودکی مدام در ذهن مرد شکل می گیرد و از آنجاییکه عادتا مردان غرور مردانه ای دارند از گریستن و یا بیان مشکلات خود سرباز می زنند، که این مساله باعث رفتارهای ناهنجاری در مردان پس از متارکه ، مانند پرخاشگری ، افسردگی و... می شود.

افسردگی رایج ترین بحران مردان بعد از طلاق

دکتر امیرحسین توکلی روانپزشک، در تشریح پیامدهای طلاق بر روی مردان گفت: غالبا احساساتی نظیر ناامیدی، یاس، افسردگی، کاهش اعتماد به نفس، کاهش پذیرش شخصیت فردی، زیر سوال بردن زیباییهای شخصی و زیر سوال بردن تواناییهای شخصی و فردی بعد از متارکه به شکل گسترده و پنهان در مردان شکل می گیرد.

دکتر توکلی افسردگی را رایج ترین بحران مردان بعد از متارکه دانست و گفت: افسردگی در این دوران بسیار شایع است؛ زیرا مردان نمی‌داند چه وضعیتی در انتظار آنهاست. به طور کلی در دوره‌ی پس از طلاق، خشم و تاسف و عشق و نفرت در هم می‌آمیزند. ممکن است بعضی اوقات، مرد احساس راحتی کند؛ زیرا بر این باور است که دیگر فشارها و دخالتها تمام شده؛ اما ترس از آینده‌ی نامعلوم، این احساس راحتی موقت را از بین می‌برد. در این دوران، مردان با یادآوری‌های مکرر گذشته و بررسی رابطه‌ی ازهم‌گسیخته‌ی خودشان، دچار اختلال تمرکز می‌شوند و نمی‌توانند به هیچ‌چیزی به طور طبیعی فکر کنند.

دکتر مظاهری درمورد پیامدهای جسمی و روحی طلاق برای مردان تصریح کرد: متارکه می تواند استرس مضاعفی را برای مردان ایجاد کند، در کنار افسردگی حاصل از این اتفاق، مرد دچار اضطراب می شود، اضطرابی که در مردان بعد از متارکه شکل می گیر بسته به نوع شخصیت مردان باعث بروز ناراحتیهای قلب و عروق، بیماریهای ریوی، ناراحتیهای گوارشی، ریزش مو و یا سفید شدن موی سر می شود.
دکتر مهاجری اعتقاد دارد آثار مخرب طلاق ضربه روحی سنگین تری را بر مردان وارد می کند و می افزاید: حوزه آسیب ها و کارکرد های منفی طلاق بر روی مردان شبیه زنان نیست و به مراتب بیشتر است، اما جلوه دادن و تجلی دادن آثار منفی نزد زنان بیشتر است که آن هم به مکانیزم دفاعی زنان باز می گردد.

زنان مکانیزم دفاعی بسیار خوبی دارند و آن مکانیزم برون ریزی اتفاقات تلخ و بیان مشکلات و تجلی آن است که باعث ایجاد تعادل در زنان می شود، اما مردان از آنجاییکه از این مکانیزم برخوردار نیستند و آثار روانی و اجتماعی طلاق و مشکلات ناشی از آن را نهفته و پنهان در خود دارند که این مساله باعث اختلال در مکانیزم دفاعی مردان می شود.


دکتر مهاجری پیامدهای منفی اقتصادی بعد از طلاق را در دو دهه اخیر پر رنگ تر دانست و گفت: یکی از پیامدهای منفی طلاق برای مردان که در دو دهه گذشته رواج پیدا کرده است مسایل اقتصادی ناشی از مهریه های سنگین است.

متاسفانه بخاطر رسم و عرف اشتباه حاکم بر جامعه مردانی که توان مالی کمتری دارند براساس هیجان، احساسات، چشم و همچشمی و بیان عشق و علاقه خود مهریه های سنگینی را که دور از عقل و منطق است تقبل می کنند و دلیل برخورد خود را جمله بی معنای « کی داده ، کی گرفته » می دانند.

این مساله باعث ضررهای سنگین اقتصادی، روانی و اجتماعی برای مرد می شود و سپس مرد را دچار عقده های نهفته برای بازپرداخت مهریه می کند، و در صورت عدم توان پرداخت مرد دچار فرایند قضایی تازه ایی می شود که تبعات روانی منفی در پی خواهد داشت.

مدت پایداری مردان بعد از طلاق

دکتر مظاهری درباره مدت پایداری مردان نسبت به همسر سابق خود پس از طلاق خاطر نشان کرد: عادتا مدت پایداری مردان پس از متارکه یا فوت همسر بسته به میزان علاقه و وابستگی متغیر است، در بعضی اوقات علاقه و وابستگی به همسر سابق مدت پایداری مردان را بالا می برد، و در شرایطی دیگر سرخوردگی از ازدواج اول باعث بالا رفتن مدت تجرد مردان بعد از متارکه می شود.
دکتر مظاهری افزود: تجربه نشان می دهد مدت پایداری مردان به سه دلیل نیاز فردی مردان به یک شریک، وجود کودک در محیط خانواده و فشار اطرافیان، درصد بسیاری از مردان در دو سال ابتدایی بعد از متارکه اقدام به ازدواج مجدد می کنند.

مردان بعد از طلاق غمگین ‌تر از زنان

مردان در مقابله با تمامی مراحل مختلف قطع رابطه از زنان ضعیف تر هستند و طی چند سال اول پس از طلاق، روابط کمتری با دوستانشان
برقرارمی کنند. روانشناسان و محققان معتقدند زنان در مقایسه با مردان در مواجهه با بحران ناگهانی مثل طلاق، با شرایط بهتر کنار می آیند.

بنابر یک تحقیق در یورکشایر انگلستان ، 61 درصد از زنان طی 2 سال اول بعد از طلاق، بسیار خوشحال‌تر از موقعی هستند که هنوز در حال زندگی مشترک بودند در حالی که این رضایتمندی تنها در 51 درصد از مردان وجود داشته است.

براساس این تحقیقات زنان در مقابله با تمامی مراحل مختلف قطع رابطه از مردان قوی‌تر هستند و طی چند سال اول پس از طلاق، این روابط بیشتری با دوستانشان برقرار و وقت بیشتری را صرف خانواده‌‌شان می کنند و به‌دنبال مشاوره‌ها و درمان ناراحتی‌هایشان هستند در حالی که مردان غالبا به‌دنبال لذت‌های موقتی اند.

با از بین رفتن قبح فرآیند طلاق و افزایش آمار روبه رشد آن، روزانه افراد بسیاری را در قالب دوست یا آشنا مشاهده می کنیم که خواسته یا ناخواسته درگیر این اتفاق شوم شده اند. اما در این بین تأثیر طلاق بر روی مردان به صورت ناهنجاری هایی در جامعه بروز می کند، گاها برای مقابله با مشکلات ناشی از طلاق به مسایلی پناه می برند که از لحاظ عرف جامعه مذموم و نکوهیده است و برای خود شخص بار منفی بسیاری دارد. بی شک عدم اندیشه و وجود راهکار مناسب برای مقابله با این مشکلات، جامعه را به سوی ورطه ای هولناک سوق می دهد، ورطه ای که هر لحظه هر کداممان را به سوی خود می کشد و می بلعد.

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۱۳
در انتظار بررسی: ۶
انتشار یافته: ۶۵۲
آثار مثبت خیلی زیادتره . نمی خواد بزور مردم رو از طلاق بترسونید . همون مهریه سنگین و دردسرهای دادرسی های تعمداً کشدار و طولانی و خرجهایی که بابت اطاله زمان می شه کفایت می کنه . کسیم به الکل کشیده نمی شه . مگر البته غیر مسلمان
با ازدواج ثانویه هم آثار منفی به کسی نمی رسه . کی گفته ازدواج های ثانویه اثر منفی هستن ؟!
حالا تایید نکن تا فکر کنی حرفت به کرسی نشسته
شما که راست میگید لطف کنید تحقیقات شرو ورتون و نگید علط اصلی 95% طلاقها همون آقایونن
پاسخ ها
ناشناس
| France |
۱۱:۴۹ - ۱۳۹۷/۰۸/۰۷
بر اساس کدوم تحقیق شما به این تتیجه رسیدید که عامل اصلی 95% طلاقها همون آقایونن ؟ اتفاقا علت اصلی 100% طلاق ها آقایونند که ازدواج کردند
پژمان
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۵:۰۵ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۹
وقتی که معتقد هستید آقایون مشکل دارند چرا ازدواج می کنید دیگه؟ بابا ازدواج را شماها به ابتذال کشانده اید ودیگه عملا باید اسمشو بذارن دردسر نه ازدواج
واقعیت اینه که قبلا ازدواج ساده برگزار میشد الان شده یک پروژه خفن و سنگین که بسیار هزینه زا هست وکاربردی هم نداره مسئولیتش و هزینه اش هم بسیار زیاد شده نمیصرفه وقتی که نمی تونید مسئولیت قولب کنید خب ازدواج نکنید تو خونه بابات راحتی پسره هم خونه خودش راحته چه لزومی داره ازدواج کنید اصلا؟ اونم با پسر ایرانی که معتقد هستید لولو است و حق شما را میخوره و ظلم میکنه؟
مگه مجبورید ازدواج کنید که اخرش این همه ناله کنید؟
احیانا آقای دکتر کانون حمایت از آقایان به راه انداختند؟ ما همسر محترم همه بلایی به سرمون آوردند در عرض پنج ماه دو مرتبه ازدواج نمو و بعد هم دادخواست طلاق داد به نظر شما این آدم دچار افسرگی شده یا هوسبازی
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۵:۰۶ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۹
هر دو بار گرفتار زن ناسازگار شده
سلام
رفتارهای نابخردانه مادر همسرم و دخالت ها ی بی مورد در خصوصی ترین مسایل زندگی مون و عدم توانایی همسرم در نحوه همسرداری و اجازه دخالتهای مکرر باعث جدایی در دوران عقد شد ناگفته نمونه که من همسرم و خیلی دوست داشتم ولی به این باور رسیدم که ایشون توانایی اداره زندگی مشترک رو ندارن ونمی شه بهشون تکیه کرد
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۵:۰۷ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۹
شما برو از بازار تکیه گاه بخر یا یه دیووار کوچک برا خودت بساز بهش تکیه بده
بیچاره مردها که باید تکیه گاه همه چب باشن
دوره زمونه تکیه گاه تموم شده زنی که کار میکنه دیگه ادعای تکیه گاه و..نباید دداشته باشه
آره البته اگر به جای مرد،نامرد نباشند.همچین مردان مردان می کنی که انگار تو جامه زندگی نمی کنی.بیچارره زنهای بدبخت که مجبورند برای زنگی با یکسری نامرد کلی بدبختی بکشند،مهریه و همه چیز رو ببخشند،افسردگی بکشند،آینده ای نداشته باشند و در انتها مقاله جالبی دربیاد که اصلا نیاز به توضیح نیست...
اصولا"مردان نسبت به زنان کم عاطفه ترندومعمولا"علاقه شان نسبت به همسروفرزندانشان تاحدودی نسبی است وبه همین دلیل چون به خودشان بیشترازهرکسی فکرمیکنندبعدازطلاق زودترازخانمهایشان ازدواج میکنند.
پاسخ ها
ئ
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۰:۴۸ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۱
جنس عاطفشون فرق میکنه. همین
بهزاد
| United States of America |
۱۶:۴۹ - ۱۳۹۴/۰۹/۲۳
سلام.فاطمه خانم.زن من .بااینکه عاشقش بودم وتمام امکانات روبراش فراهم کرده بودم به خاطر چندتارفیق مطلقه خونه موکه به نامش زده بودم فروخت ومن ودختر12سالموول کردورفت .حالادخترمومثل دسته گل نگه میدارم .پس همیشه مردهابی عاطفه نیستن بلکه زنهاهم ...من 35 سالمه وقسم خوردم بایادوخاطره زنم زندگی کنم
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۵:۰۹ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۹
کاملا تکذیب می کنم
زنها از مردها احساساتی تر هستن ولی مردها عاطفه بیشتری دارند احساس با عاطفه فرق داره
بسیار من دیدم زنه بچه کوچکش را ول کرده رفته و مرد خودش بزرگش کرده حتی بچه 6 ماهه را
سلام.من 1دخترم.1مرد خيلي خوب از همه لحاظ كه حدودا 7-8ماه پيش از همسرش جدا شده بهم علاقه منده.اينو به واسطه 1نفر ديگه بهم گفت.همكارمه.منم ازش خوشم مياد.ازهمون روزهاي اول طلاق بهم توجه داشت.همه چيزش عاليه.اما ميترسم.خيلي پخته و آگاهانه عمل ميكنه .اما من نه.لطفا راهنماييم كنيد.ممنون
خداییش حق مطلب رو ترکوندین! الان مردها بیشتر بعد از طلاق آسیب می بینند یا زنها؟ اکثر مردها بعد از طلاق خیالشون از جهت اقتصادی و آینده راحته و در این دوره زمانه مرد های بسیاری هستند که با تحت فشار قرار دادن زنشان آنها را وادار به طلاق توافقی و بذل مهریه می کنند.بگذریم از آثار رو حی و جسمی زن های طلاق که قابل مقایسه با مردان نیست.این حقایق جامعه ماست
من داراي يك پسردوساله هستم.به خاطرخيلي مشكلات مثل زن بازي شوهرم ورفيق بازي ودست بزن ودروغگويي او بي ايماني اوكه اهل نمازوروزه نيست.حلال وحروم سرش نميشه تاحالادزدي كرده وبه زندان رفته.دارم ازش جداميشم.
من ازشب ولادت امام رضاباكتكي كه خوردم ازدستش به خانه مادرم امدم وفرزندم پيش اوست مراحل قانوني روطي كردم.بخاطراينكه منوزده 450تومن ديه براش بريدن.اون بعددوماه امده وميگه سرم به سنگ خورده ولي اون هنوزطلبكارانه منومقصرميدونه وبه اشتباهش اعتراف نميكنه.الان18بهمنه ودرخواست تمكين داده ومن نميتونم تصميم بگيرم كه برگردم يانه؟
lممنون خیلی جالب بود
فاطمه خانم کاملا درست میگن
من و همسرم با وجود عشق زیاد به دلیل نفرت من از رفتارای خانواده همسرم جدا شدیم.دورادور از حال همسرم خبر دارم و نگرانم و دعا میکنم زودتر با شرایطش کنار بیاد
پاسخ ها
محمد
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۳:۰۷ - ۱۳۹۷/۰۲/۲۷
یعنی این نفرت از خانواده و مادر شوهر بلای جان خیلی از ازدواج هاست
واقعا قابل درک نیست
به نظر من نمیشه راجب همه ی مردان یا همه ی زنها یک نظر کلی داد بیشتر از جنسیت به نظر من نوع تربیت تو رفتار افراد موثر
شک نکنید نیاز زن به مرد خیلی از مورد برعکس آن بیشتر است اما چون درشرایط فعلی قحطی شوهر است زنان چاره ای جز ابراز رضایت از جدایی ندارند
خواهر زنم باعث طلاق ما شد
او حدود 15 سال از همسرم بزرگتر بود و مجرد
او با دخالتها و اظهار نظر و تصمیم گیری برای ما ، روی فکر همسرم تاثیر می گذاشت
تا اینکه با دخالت برادر زنم که متاسفانه معتاد بود من و همسرم از هم جدا شدیم
حالا از نبودن همسرم رنج می برم
و از خدا می خواهم که قدرت تفکر و کنترل شرایط و زندگیم را به من بدهد
یکی از دلایل ازدواج زودتر مردان فراهم بودن شرایط بهتر برای ازدواج است ازجمله :تشویق خانواده واطرافیان برای ازدواج مجدد.در دسترس بودن موارد زیاد برای ازدواج. داشتن حق انتخاب بیشتر .
پذیرش فرهنگی وعمومی برای ازدواج یک مرد مطلقه با یک دختر وغیره
اساسا خانمها فکر می کنند با عاطفه تر از مردانند در صورتی که آنها تنها احساسی تر از مردان هستند. بین این دو مفهوم باید تفاوت قائل شد زیرا یک شخص منطقی که اسیر احساسات آنی نیست می تواند در برابر عزیزانش بسیار با عاطفه باشد حال آنکه شخصی که درگیر احساسات قوی عاشقانه است حالاتی چون خشم، نفرت، حسادت و امثالهم نیز در وی قویتر است که در بسیاری مواقع قدرت تشخیص و تصمیم گیری درست را از وی سلب می نماید و این خود معظلی بر سر راه یک زندگی تفاهم آمیز می باشد. من حیث المجموع مردان به دلائلی که در مطلب فوق اشاره شده است مانند درون ریزی غصه ها از زنان شکننده تر می نمایند. در مقابل برون ریزی و درد دل خانمها به آنها کمک شایانی در فائق آمدن بر مشکلات می کند. در ضمن مردان به دلیل ساختار منطقی شان تا مدتها و شاید تا آخر عمر خود را درگیر تحلیل و قضاوت روزهای تلخ و شیرین زندگی مشترکشان میکنند، حال آنکه زنان با نفرتی که درشان پدید آمده فقط تف و لعن نثار شریک خود کرده و سعی در فراموشی و تجدید قوا می نمایند. البته این درباره زنان طبقه متوسط نسل گذشته که ازدواج مجدد را مذموم می دانستند اندکی متفاوت است.
شوهرمن دوهفته بعد ازطلاق نامزدکرده.بعداز دهسال زندگی مشترک پرازعشق البته ازطرف من.بخاطر بچه منوطلاق داد
منکه فکر کنم جدا بشم شوهرم فردای طلاق اولا احساس راحتی وشادی میکنه بعدش میزنه به بی خیالی دوم میگه راحت شدم کاش سه سال پیش رفته بود سوم پا میشه میره پیش مامان جونش چهارم همه چی رو میندازه گردن من کلی هم بهم فحش میده تا سبک بشه پنجم همه چیرو میفروشه میره یه ماشین گرون قیمت میخره عشقه ماشینه باهاش حال میکنه ومیگه گور بابای دنیا وزن خلاصه عاطفه نداره که افسرده بشه فقط شاید بگه کاش مهریه را هم مثل جوونیش که هدر رفت میبخشیدش هاهاهاهاها چه خوب میشناسمش چون عاطفه نداره ادم نیست حیوونه
pokj
این موضوع ذو نباید از یاد برد که هرچند مردان بعد از طلاق ازدواج مجدد داشته باشند باز هم در ازدواج دوم تمام خصوصیات زن اول و دوم را با هم مقایسه میکنند.این امر ناخودآگاه رخ میدهد.
بعضی از مردا خیلی نامردن فقط به خودشون فکر میکنن فکر نکنم به هیچ وجه بعد از طلاق غصه بخورن تازه کلاشونم میندازن هوا .
من یه زن مطلقه هستم وبه بظرمن مردها خیلی زود همسرشون روبعدازطلاق فراموش میکنن درواقع چون زنها خیلی عاطفی هستیم زمان زیادی میبره تااون خاطرات فراوش بشه نم خودم خیلی خیلی پشیمونم از جداییم دوستان اگه به این سایت سری زدید واگه مشکلتون مثل من بود خواهش میکنم حتی اگه یک درصدبرای زندگی راه هست برگردید من اگه همسرم فقط دوستم داش
سلام ..به نظر من مردان اصلا عاطفه ندارن ..من بعد از یک مسافرت اجباری و دور از وطن و در تنهایی و غربت متوجه شدم همسرم ازدواج مجدد کرده ..فعلا طلاق گرفتم و دارم تلاش میکنم این دوره سخت رو با ارامش بگذرونم اما در عین حال با همسر سابقم رابطه تلفنی هم دارم به خاطر فرزندانم ..حس میکنم بچه های خودش رو هم دوست نداره ..میخوام پیش خودم بیارمشون ..اما از اینده خودم میترسم از اینکه من با 4 تا بچه میتونم یه اینده خوب داشته باشم (غیر ممکن میدونم )
متاسفانه به دلیل اینکه جامعه ی ما هر بدی و زشتی (منجمله طلاق) را برای خانم ها عیب میداند و برای آقایان عیب نمی داند بنابراین آقایان آزادترند در امر ازدواج مجدد
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۵:۱۱ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۹
ول شده این حرفها دیگه
نسترن
| Japan |
۲۲:۰۳ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۸
دوست پسرم اومد گفت میخوام همسرم رو طلاق بدم رفته به هوای دیدار خانوادش خارج از کشور و دو ساله بر نگشته. گفت بیا باهام دوست شو طلاق میگیرم .، باهلش دوست شدم الان بعد هشت ماه اومده میگه همیسرم برگشته برای زایمان ایران. قبل اینکه من بهش جواب مثبت بدم با همسرش بوده . الان هم طلاق کلا ملتفی شده. کی گفته مردا بی عاطفه اند ؟ چقدر برام از سختی تک تک روزهایی گفت که زنش بدون اجازه اش رفته و محل اش نزاشته گفت اما حالا از منی که تو تمام این روزها برا مردی که شکست خورده بود و روحیه داغون داشت رو با جون و به زندگی برگردوندم میگذره واسه خاطر زن و بجش. زنشه اسمش تو شناسنامشه مردای ایرانی از همسرشون خیلی سخت میگذرن
میتونین به مادران فداکاری هم اشاره کنید که بعد از طلاق یا موقع قهر و دور بودن زن و شوهر از هم به کارهای خانه و همصحبتی با پسرشون و مشغول میشن تا اقا اصلا یادش نمونه که این خونه قبلا زنم توش میاومد و میرفت حالا کجاست چرا اینو به سرش اوردم؟؟؟
این نظر شخسی شماست و واسه خودتون محترمه.
زنها تا موقعی که اسم شوهر روشون هست بیچاره شوهررو به هر گربه ای که میخوان میرقصونن و بعد زانوی غم بغل میگیرن.
اما خوشا به مردای با غیرت که ی زهر چشی از خانوما میگیرن(طلاق ساختگی) و بعد بر میگردن سر زندگیشون و زنشونم حساب کار دستشون میاد.
چون حق طلاق با مردان است بعد از متارکه به راحتی ازدواج میکند واین زن اول است که باید برای طلاق اقدام کند ومرد ضربه خیلی کمی از نظر عاطفی می خورد
این زن بدبخته که هزارتا مشکل و مریضی میگیره
آقایون محترم بعدازطلاق تازه عذاب وجدان میگیرن که چرا راهی پیدانکردند تا طلاق اتفاق نیافته متاسفانه همه بعضی هاشون تامسایل بغرنج نشه هیچ چیز راجدی نمیگیرند.
با تشکر از مطالبی که ارایه نمودید مردان اشتباه میکنند ولی واقعا پشیمان میشوند نمی توان گفت توبه گرگ مرگ است از دموکراسی به دور است و اما زنان که همیشه نشان میدهند که قانون به نفع مردان است ولی اینظور نیست.
برخی از خانمها اصلاً واسشون مهم نیست که چه اتفاقی واسه همسرشون بعد از طلاق می افته اما آقایون به شدت به این مسئله فکر میکنن.
خانومها به راحتی ازدواج میکنن و به راحتی فراموش میکنن در حالی که آقایون اصلاً اینطوری نیستن.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۶:۳۳ - ۱۳۹۳/۰۴/۰۲
آفرین
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۲:۰۵ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۵
من مردی هستم که از خانمم حدا شدم پس لز سه ماه زندگی ولی با این وجود و کارهایی که کرد ودست دارم شاد باشه
سیمین
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۵:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۸/۰۸
ولی در ظاهر که اقایون از شرایط بعد از جدایی خیلی ابراز رضایت می کنند و میگن راحت شدیم .... من مواجه نشدم با افسردگی در اقایون بعد از طلاق......تغلب ازین فرصت واسه کسب لذتهای زودگذر استفاده میکنند.....
ناشناس
| Italy |
۰۹:۰۳ - ۱۳۹۴/۱۲/۲۰
دقيقا امير درست ميگه...
سلام به همه.تجربه شخصی من اینه که قبل طلاق هر قدر میتونید برای اصلاح زندگی تلاش کنید تا اگه کار به طلاق کشید تاسف نخورید. همچنین این تلاش بعد از طلاق بهترین مرهم دردها میشه.این جمله رو هم به یاد داشته باشید که "یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایان است"
پاسخ ها
یه بدبخت
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۱:۰۱ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۰
مزخرف نگو خب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این جمله حالمو به هم میزنه
کسایی اینو میگن که قبل ازدواج کور بودن طرف مقابلو نشناختن و دوسش ندارن دیگه
من هشت سال با همسرم ساختم و او بعد از هشت سال به راحتی به زندگی ما پایان داد. بدون اینکه به درستی در مورد دلایلش بامن صحبت کند و در حال حاضر او به راحتی با این قضیه کنار آمده و من با مشکلات پس از طلاق درگیر هستم
منم با نظر آقا امیر موافقم من هم در شرف جدایی هستم و تا حالا هر کاری که از دستم بر اومده انجام دادم تا به اینجا نرسیم اما امان از خانواده همسرم و خود همسرم من مهریه و بچه ها رو به همسرم دادم همسرم هم میگه که اینطوری راحتتر هستش
همین جمله اون هم وجدان منو راحت تر میکنه
این جمله آقای امیر هم خیلی کاربردی واقعا همینطوری هست
یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایان هست
واقعا اگر ما و خیلی های دیگه که فکر میکند برگردن سر خونه و زندگیشون ، همه چی خوب میشه سخت در اشتباها چون دائما در فکر های گذشته هشتن واین افکار دوباره زندگی رو برای همه هم مزد و هم زن و هم بچه ها و همه اطرافیان زهر مار میکنه
با تشکر
من هم در شرف طلاق هستم يعني همسرم اصرار به طلاق داره منم فكر ميكنم با وجود اصرار اون ديكه نباىد براي زندكى اصرار كنم .اون براي دل كندن از زندكي خيلي بد برخورد ميكنه منم فكر ميكنم ممكنه بعد بشيمون بشه ولي فايده نداشته باشه .اون داره همه بل هاي بشت سرشو خراب ميكنه
ولي به نظر من مردها بعد طلاق
باسلام
به اعتقاد من برای اینکه کاربه دادگاه-طلاق و پرکردن جیب وکیلای از خدابی خبر وناپک نرسه
من معتقدم بایدتاقبل ازطلاق همه تلاششوبکنه چون بعدش دیگه برگشتن بیفایده است.
سلام به همگی من 4روزه که جدا شدم دلیل طلاقمم70درصدش ب خاطره دخالت های مادر و پدر شوهر سابقم بود و با دستای خودشون از رویه حسادت زندگی عاشقانه ی پسرشون و خراب کردن و بیشتر پسر خودشون ضربه خورده همان طور که گفته شد مردها بیشتر ضربه میخورن من حتی دلم نیومد مهرمو ازش بگیرم به اندازه کافی از سمته خانوادش ضربه خورده و میخوره
من تا الان رو این جمله :همچنین این تلاش بعد از طلاق بهترین مرهم دردها میشه،فکر نکرده بودم اما امروز اپسیلونی ارامم کرد
بخدا باور كنين طلاق براي مرد خيلي سخت تر هست
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۵:۱۳ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۹
زنها اتفاقا دنبال این هستن زجر کشیدن مردشون را ببین چون بشدت کینه ای هستن
چه زجری میکشد کسی که انسان است واز احساس سرشار است
بانظر محمد موافقم
گاهی اوقات ترس از چیزی دردناکتر از خود اون موضوعه من با اینکه مردم ولی در مجردی فکر میکردمدر مسله طلاق خانوما بیشتر ضرر میکنن از تمام جهات ولی اشتباه میکردم خودم کارم به دادگا کشیده شد خیلی اوضاع روحیم بدتر از خانم بود نمیدونم عذاب وجدان الکی آینده مسولیت یا چیزای دیگه به هر حال کاش کمی از حق مردا دفاع میشد که طلاق دادن واسشون خیللللللللللللی سخته با اینکه از همسرشون هیچ خیری ندیده باشن با در نظر گرفتناینکه همه مردا و همه زنا مثل هم نیستن بازم میگم مردا خیلی اسیب پذیرن
برای مردی که بی دلیل رها بشه وازروی اعتماد همه چیزش رو ببازه واقعا سخته من هم زنم وهم همه ی داراییم رو باختم
ابصحتک
سلام من وهمسرم سر ی موضوع بسیار الکی دعوامیکنیم متاسفانه مادرش میفهمه ودخالت اون باعث خیلی مسایل بزرگ میشه همه اینها برمیگرده به دخالت بزرگترها اقایون خواهش میکنم خیلی هم ب حرف ماماناتون گوش ندین نمیگم بی احترامی کنین ولی حساب داشته باشین واسه حرف مادرش6ماه بهم سر نزد و اصلا یادم نکرد الان من موندم واشک و دل شکستم مهریم رو بخشیدم وجدا شدم
روزی میرسه خدا واسشون جبران میکنه
ان شا ا...
ددطزیدزدزن ئز ی ی تن ز
اصولا هيچ ازدواجي براي مردان ازدواج اول نميشه بخصوص اگر بچه هم بعد ازدواج باشه اما چرا طلاق ؟واقعا چرا؟ و به چه قيمتي ميشه دوباره زندگي كرد ؟به نظر زنان تصميم مصمم تري در طلاق دارند تا مردان بايد واقعا چاره اي انديشيد.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۵:۱۴ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۹
هیچ چیزی مجرد بودن نمیشه
طلاق سختر از ان هست كه فكرش را ميكنيم بعد از طلاق افسردگي منتظ رتان هست هرچي باشه با شريك زندگيتان خاطرات خوشي را داشتيد اينا هرگز فراموش نميشود هرگز هرگز و اين نابودتان ميكند
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۵:۱۴ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۹
جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت نبود؟
سلام درجواب خانم بامزه ای که خودشوفاطمه معرفی کرده بگم که شما امثال شماس ک بافقط واسه افه وکلاس گذاشتن زندگی روتباه میکنید بدون اینکه ب اینده فرزندفکری کنید وخیلی راحت هم صیغه کسی دیگه میشید نمونش توجامعه زیاده خانم کافیه کمی بجای قر وفرخودتون وقت واسه دقت بمسائل دیگه هم توجه کنید
منم یک ماه از همسرم جدا شدم من به این جدایی مجبور شدم تو این یک سال زندگی فقط 6ماه زندگی کردم همسرم بعد ازدواج شروع به آزار و اذیت روحی و روانی من کرد که من خسته بشم و مهرم ببخشم ومن هم تسلیم خواستش شدم وقط افسوس میخورم که چه ساده باورش کروم واین مساله برام خیلی دردناک یه مرد چقدر بی وجدان که با زندگی و آبرو یه دختر بازی میکنه
منم یک ماه از همسرم جدا شدم من به این جدایی مجبور شدم تو این یک سال زندگی فقط 6ماه زندگی کردم همسرم بعد ازدواج شروع به آزار و اذیت روحی و روانی من کرد که من خسته بشم و مهرم ببخشم ومن هم تسلیم خواستش شدم وقط افسوس میخورم که چه ساده باورش کروم واین مساله برام خیلی دردناک یه مرد چقدر بی وجدان که با زندگی و آبرو یه دختر بازی میکنه
البته طلاق ضربه بزرگی به هردو می زنه اما بنظرم خانمها ضربه بیشتری می خورند من قربانی افکار نادرست همسرم شدم
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۵:۱۵ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۹
قبل ازدواج که میگفتی عاشقش هستم و بهترینه و..چی شد؟
منم بعد 6 ماه زندگی مجبور به طلاق توافقی شدم هرکی با آرزوی خوشبختی وارد یک زندگی میشه من خیلی تلاش کردم ولی همسرم اصلا انگار علاقه به زندگی نداشت من ازدواج اولم بود ولی همسرم برای بار دوم ازدواج میکرد یک بیمار روانی بود یک انسان بی لیاقت قدر نشناس که نفهمید خداوند چه لطفی در حقش کرده
من هم در شرف جدايي از همسر هستم.ولي شوهرم در جلسات دادگاه عنوان كرد كه از اول هيچ علاقه اي به من نداشته و به اجبار خانواده اش به ازدواج بامن تن داده. به هر حال من هر وقت به اين فكر مي كنم كه شايد يه روزي ممكن بود ما با هم آشتي كنيم، ولي با حرفي كه ايشون زد ازش متنفر ميشم. و به عنوان يك زن اونو نفرين مي كنم با زندگي من اينجوري بي رحمانه بازي كرد و الان فكر خوشي خودشه و خوشحاله كه من و بچه ام رو از سر خودش باز كرد.
سلام من در شرف جدایی از همسرم هستم، داشتیم زندگیمونو میکردیم، آره اختلاف داشتیم ولی در حال زوج درمانی بودیم و همه چی داشت بهتر میشد که یهو ۴ ماه پیش شوهرم بهم گفت میخوام جدا شم،منم همه کار کردم که منصرفش کنم ولی اون دادخواست طلاق داد و ۲ جلسه هم رفتیم دادگاه که محیط ترسناکی هم بود‌، دادگاه هم ما رو به داوری ارجاع داد، من نمیخوام ازش جدا شم، من شوهرم و زندگیمونو دوست دارم، داره اشتباه میکنه، ولی اصلا از خر شیطون نمیاد پایین،نمیدونم چی کار کنم،همش ۳ سال از زندگیمون میگذره، نمیخوام از دستش بدم ولس اون خیلی مصممه
به نظر من مردا خیلی زود همه چی رو فراموش میکنن زنشونو ندید میگیرن و زندگی رو سرد و بی محبت میکنن
اگه دست خانم ها باشه همون فرداش ازدواج میکنن اما کو خواستگار
اگه دست خانم ها باشه همون فرداش ازدواج میکنن اما کو خواستگار
علت اصلی جدایی خانوما هستن،یه جمله اول رو نخونین و تحریک بشین هیچ کس از زندگی دیگری خبر نداره به همین دلیل انتظار ندارم کسی جمله منو قبول کنه
علت اصلی جدایی خانوما هستن
مردا عذاب وجدان دارند براي اينكه وقتي زن از زندگيشون ميره تازه ميفهمن چي از دست دادن
سلام به همه ، منم ین اتفاق شوم رو تجربه کردم ، بهترین کار تکرار و البته عمل به این جمله است :
میروم دلمردگی ها رو ز سر بیرون کنم .. گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم ...
من هم تأوه طلاق گرفتم ٥ماه با همسرم زندگى كردم و نه نق زدم نه دعوا رآه انداختم نه بى احتراما كردم ولى تا دلتون مى خواد توى اون غربت رنج كشيدم و به قول أمير اقا وجدانم راحته در ضمن مهريهام را هم بخشىدم
سلام. منم مهریه رو بخشیدم بهش. همه چی رو بخشیدم
سلام دوستان مطالب رو خوندم من بعد از7سال اشنایی و4 سال زندگی مشترک با همسرم به این نتیجه رسیدیم که دیگه نمیتونیم با هم زندگی کنیم به نظر من برای یه مرد خیلی سختره من الارغم اینکه همیشه هر کاری کردم که زندگیم بهتر بشه و همیشه خواستم کوتاه بیام و واقعا ثابت شده که مشکل از زنمه ولی نمیدونم چرا فکر میکنم عذاب وجدان میگیرم ولی وواقعا برام سخته لطفا یه کسی که متارکه کرده به من بگه که من دارم زیادی خودمو تحت فشار قرار میدم یا نه قضیه راحتر از این حرفاس
پاسخ ها
فاطمه
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۰:۳۳ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
سلام خیلی سخته تا اون حدی که فکرشم نمیتونی بکنی تحمل کن زندگیتو بساز این خیلی راحتتره
بارت
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۱۷ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۸
دوست عزیز شما به سایت انجمن همدردی سزبزنید مشگلتون بذطرف میشه
ناشناس
| United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland |
۲۲:۴۱ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
شوهر من با این دلیل که تو خانواده منو دوست نداری 7 ماهه منو ول کرده و دادخواست طلاق داده
H
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۱۶ - ۱۳۹۷/۰۲/۱۷
من هم دقیقا حال شما رو دارم.با وجود اینکه شوهرم مقصر بیشتر بودن اما حالا که جدا شدیم احساس میکنم مقصر جدایی و تمام اتفاقات خودم بودم و اصلا بدیهای ایشون رو فراموش کردم
سلام طلاق هم سخته هم وجدان درد داره بهتره همه ی سعیتو بکنی ک جدا نشی تا اگه مجبور شدی مثل من وقتی یادش میوفتی دلت نسوزه ک کوتاهی کردی
سلام تو بحث طلاق هر دو نفر به نوعی مقصر هستن اولین قدم بعد طلاق ازته قلب واسه طرف مقابل ارزوی سعادت و خوشبختی کنید
سلام با نظرتون مخالفم چون من واقعا مجبور ب طلاق اونم توافقی شدم مخالفتم بیشتر از این ب خودم صدمه میزد شرایطها با هم فرق دارن مهم اینه پیش خودت ووجدانت راحت باشی مقصرتراشی در شان انسان بالغ نیست بچه ک نیستیم
سلام به همگی من درشرف طلاقم اونم ازنوع اجباری،من همسرم وزندگیمو دوست دارم باورنمیکنید چقدالتمسشو کردم که زندگیمو ازم نگیرولی با پروگی تمام میگه دیگه نمیخامت،مقصرخانوادشن،همه کارای دادگاهیمونم کردیم ولی بازم امیدوارم،امامیدونم کسی که نخادو نمیشه مجبورکرد،طلاق تلخ وترسناکه من طلاق نمیخام،کاش حق طلاق بامردانبود،من دارم دق میکنم
پاسخ ها
گلناز
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۲۸ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۷
مهتا جون منم زندگیمو دوست داشتم.ولی شوهرم با لج ولجبازی وپروویی بهم ریخت.منم سکوت کردم اما نتیجه نداد اصلا صبر نداشت.مردای این دوره زمونه همشون بی معرفتن.به قول تو کسی که نخواد رونمیشه مجبورکرد
بارت
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۲۰ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۸
دوست عزیز شما به سایت انجمن همدردی سربزنید
وبه سایت حمایت از خانواده حتما سر بزنید
شما تحت هیچ شرایطی نباید التماس مکردید
باران
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۷:۴۶ - ۱۳۹۳/۰۳/۳۱
منم مث خودتم
نامزدم دیگه نمیخاد زندگی مشترک داشته باشه
علی
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۹:۱۷ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۶
سلام مهتاخانم.البته.امیدوارم اتفاق قشنگی برات بوجودبیاد
ن
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۱:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۸
سلام شرایط منم تقریبا اینجوریه شوهرم منو خیلی دوس داشت اماالان میخواد زودتر تمومش کنه
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۰:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۰
l
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۵:۱۶ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۵
خانمها هیشه قیافه حق به جانب میگیرند ولی برخی از اونها واقعا جون مرد را به لبش میرسونن
مریم
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۲:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۶/۰۱
من فقط ماه زندگی کردم شوهرم خانوادش خیلی ادیتم کردن الان سال دارم میرم دادگاه اما نشده جداشم اونم چند ماه بعدش رفت ازدواج کرد الان بچ داره اما هنوزم نتونستم فراموشش کنم همش ب فکرشم
سلام دقيقا منم وضيعتم مثل مهتا خانمه،از وقتي با خانوادم درد و دل كردم كه شوهرم أذيت ميكنه فقط يك كلام ميگن طلاق از أونور هم خانواده شوهرم هم اين طور ،شوهرم كه يبار ميگه ميخوام يه بار ميگه نميخوام ،من اين وسط موندم از طلاق بدم مياد،دوسش دارم با همه بديهاش،هر دو تا خانواده لج كردن ،هرچي به خانواده خودم ميگم شما كوتاه بيان ميگن نه فقط طلاق،يا ما يا أون
پاسخ ها
بارت
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۲۲ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۸
دوست عزیز سایت مشاورین انجمن همدردی و سایت خانواده مشگلتون رو در میان بزارید
عاطفه
| United States of America |
۱۹:۱۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۲۲
چ جالب منم مشکل تورو داشتم سپیده جان ولی طلاق گرفتم ولی تو اینکارو نکن طلاق واسه ما زنها خیلی بده من پشیمونم بدجور
سلام وقتی زندگی تشکیل دادید باید پاش وایستید اما وقتی مجبورید دست شما نیس وضع فرق میکنه دور از شما وقتی کسی رو مجبور به شرب خمر کنن گناهی پاش نوشته نمیشه جبر تحمیل کردن ب نوعی برگ برنده ی شماست همه چیزو ب خدا بسپارید دنیای کوچیکی داریم ب زودی اونا نتیجه اعمالشونو میبینن ب خدا واگذار کنید
مهتا وسپیده من یلدا هستم کامنت بالا رو هم من فرستادم شما همه ی تلاشتونو کردیدفعلا تنها توصیه م ب شما اینه ک روز جدایی با سکوت بدون حرفی وکلامی امضا کنید وبرگردید این بیشتراز هر فحش وبی احترامی طرفو میشکنه سر بالا بدو اشک وآه با امید ب خدا قدم بردارید انشااله ک خیری هس خدا خیلی مهربونه نگران ونا امید از فضل خدا نباشید
بدتر از مرد جماعت خود مرد هست.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۵:۱۷ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۹
خب بیخود میکنید جواب مثبت بهشون میدین
تا حالا به موردی هم برخوردين که مرد التماس کنه و زن پاشو بکنه تو یه کفش و طلاق بخواد !!!
7 ساله ازدواج کردم ، دو سال و نیمه بچه دار شدیم ، زنم اولش بچه نميخواست ، 1 سال که از زندگيمون گذشت ناخواسته باردار شد و با اصرار سقطش کرد !!! 3 سال بعد با کلی دوا و درمون باردار شد ، 6 ماه از تولد بچمون نگذشت رفت مهريشو اجرا گذاشت و گفت طلاق میخوام ، بعد پشيمون شد و برگشت ، الانم 5 ماهه رفته و بازم طلاق میخواد ، نمیدونم چكار کنم ؟؟
هر التماسي بگين کردم ، نتیجه نداد ، بيچاره بچم که باید فدای این وضع بشه ...
البته مشاورها خیال زنم رو راحت كردن که مشکلی نیست !!! بچه عادت میکنه !!! ولی هر وقت که بچه رو ميارم پيش خودم ، بعدش که میخوام تحویل مامانش بدم ، کلی گريه میکنه و ميگه میترسم !!!
کسی با مورد اینجوری برخورد داشته ؟
پاسخ ها
یلدا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۰۲ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۸
سلام نگفتید بچه دختره یا پسر؟
اگه دختر باشه مادرش خیلی بی عاطفه تشریف دارن اما اگه پسرباشه مشکل شما کمتره
طلاق بابچه وحشتناکه اما وقتی مجبوری و ب حرفت گوش نمیکنه شما مسوول نیستی التماس هم نکن خانمها وقتی از مردالتماس ببینن حالت دفاعی میگیرن منطقی باهاش حرف بزن وتوکل ب خدا کن
بارت
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۸
علی جان سایت انجمن همدردی خیلی عالیست اونجا مطرح کن
l
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۱:۳۴ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۸
راست میگه
سیمین
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۵:۵۲ - ۱۳۹۴/۰۸/۰۸
شبیه شما خیلی کمه... شما مرد وفاداری هستید......هرچی خیره پیش بیاد براتون
6ماهه عقد کردم.فقط 1ماهه اول نامزدم باهام خوب بود بعد ازاون بهونه گرفت وکلی اذیتم کرد.توهین وتحقیرکه پشیمون شده.منو نمیخواد.کلی ایراد گذاشت روم.گفت که این زنه کم حرفه!!!نمیدونم من خیلی مظلوم واقع شدم.دوس دارم خدا جوابشو بده.هیچوقت فکر نمیکردم یروز طلاق بگیرم.ولی میخوام مهریمو بگیرم هرطور شده تا تنبیه بشه بخاطر.بی معرفتو بدذاتیش
پاسخ ها
مينا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۴/۲۶
سلام من هم يك پسر 10 ساله دارم كه نزد پدرشه و يك دختر 2سال و نيم كه به حضانت گرفتم از طرف دادگاه قرار شد يك روز در هفته آن هم روز جمعه مي‌توانم پسرم ببينم. پدرش بعضي جمعه‌ها قادر به ديدنش نمي‌شوم تمام هفته حس مي‌كنم قلبم از جاش م‌خواهد بكند
درود
من سه سالی میشه که درگیرم
۱۲ ساله ازدواج کردم یه پسر ۳ ساله و دخترم ۱۰ ساله
خانومم شخصیت قربانی داره و کنترل بیرونی
اولش که شروع شد در ۲۴ ساعت ۱ ساعت میخوابیدم و ۴ پاکت سیگار در این مدت میکشیدم و خوراکم گاه
ی یه لیوان اب بود تا اخر جنون رفتم اخر سر هم گفت طلاقم بده بچه ها هم مال خودت منم قبول کردم درکل ۱ سالی بچه ها رو گذاشت و رفت الانم خیلی ارومم و تمام تلاشم اینده رو بسازم
در کل همه چیزم رفت بابت کسی که کنارش مرگ تدریجی داشتم
شما هم چه مرد و چه زن با چنین ادمی خودت رو ازار نده
پاسخ ها
یلدا
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۴۱ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۹
توکل بخدا آخه بچه ها چ گناهی دارن!!!کاش بخاطر اونا تحمل میکردید.....
امیدوارم خدای مهربون بهتون کمک کنه
سلام امیر وگلناز برا هردوی شما متاسفم...اما گلناز جان مهریه حقته بگیر اما مواظب باش در راه گرفتنش چیزهایی از دست ندی ک واسه یک زن ارزش باشه بعدها باید زندگی کنی وخواه نا خواه گذشته در آینده دخیل هس
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۳۴ - ۱۳۹۲/۱۲/۱۳
من خودم 6 ماه طلاق گرفتم و خیلی ام ناراحتم ای کاش مهرشو سر دعوای الکی اجرا نمی کرد چون با این کارش ثابت کرد که سکه های مهریشو از من بیشتر می خواهد
هادی
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۳۸ - ۱۳۹۲/۱۲/۱۳
منم 6 ماه طلاق گرفتم خیلی ام ناراحت هستم ای کاش از اول به جای سکه های مهرش من و انتخاب میکرد وسر دعوای الکی مهرشو اجرا نمی کرد درسته بعدا پشیمون شد ولی چه فایده که اون واسه خودش قیمت گذاشته بود
من 1 زن 34 ساله هستم که یک دختر 7 ساله دارم 2 ماه فهمیدم همسرم بهم خیانت میکنه و جدا شدیم 1 کم افسردم اما به خاطر دخترم میخوام دوباره برای شروع زندگی مجدد تلاش کنم توک به خدا
پاسخ ها
بارت
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۸
قبل از تلاشتون یه سر به انجمن همدردی بزنید بعد اقدام کنیذ
w
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۱:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۸
مریم جان برا بهبود زندگیت سخنرانی های خانم همیز و دکتر فرهنگ و گوش کن
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۳۱ - ۱۳۹۵/۰۱/۲۱
عزیزم منم مث تو خیانت دیدم برگشتم ولی اصلا درست بشو نیستن،رفته رفته پر رو ترم میشنفبعد خیانت 3 سال باهاش زندگی کردم هم شدید استرس داشتم که نکنه بازم...،هم اینکه طرف خیالش از بابتت رتحت میشه که این با هر دردی میسازه
من20ساله ازدواج کردم یه دختر18ساله دارم زنم پاشوکرده تویه کفش که طلاق میخوام به هردری زدم چندجلسه مشاوره رفتیم زنم زیربارنمیره دلم برای دخترم میسوزه دکتربهم گفت عزت نفس داشته باش دیگه التماسشو نکن خیری شایدباشه حالم افتضاست
پاسخ ها
بارت
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۲۹ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۸
اکبر اقا من حالم از شما بدتر بود برو سایت انجمن همدردی
بد شانس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۲:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
افرین به شما
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۱:۴۲ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۸
سلام جوابم به علی و بخونید
ناشناس
| Canada |
۰۹:۲۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۹
منم مثل تو بعد از بیست و یک سال زندگی مشترک و دو تا بچه ۱۶ و ۱۲ ساله و بعد از دو ونیم سال زندگی در کانادا و رو شدن دست زنم که با مردهای از طریق وایبردوست بوده وهست و جدیدا با یکی از کی که رفت و امد تو کانادا داریمدوست شده و پاش رو کرده تو یک کفش و و طلاق میخواد
سلام منم 4 ساله ازدواج کردم. از دوران عقد با دخالت خانواده ها منو همسرم اختلاف پیدا کردیم. دوران عقد اصرار میکرد طلاق میخواهم. انقدر که انرژی و پولو عمرمو گذاشتم تا به اون بفهمونم که طلاق بهترین راه حل نیست خودم خسته و افسرده و درمونده شدم. آخرشم بعد از یک سال خانه داری داریم از هم جدا میشم. زندگی اجباری بی ارزشه. ...حیف اون قلب و احساس و عمری که خرجش کردم....الانم افسردگی شدید گرفتم. ..شوک بدی بود. ...
پاسخ ها
سارا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۸:۵۴ - ۱۳۹۳/۰۶/۳۰
جملت قشنگ بود.حیف اون قلب و احساسو... ک خرجش کردم
سلام منم 4 ساله ازدواج کردم. از دوران عقد با دخالت خانواده ها منو همسرم اختلاف پیدا کردیم. دوران عقد اصرار میکرد طلاق میخواهم. انقدر که انرژی و پولو عمرمو گذاشتم تا به اون بفهمونم که طلاق بهترین راه حل نیست خودم خسته و افسرده و درمونده شدم. آخرشم بعد از یک سال خانه داری داریم از هم جدا میشم. زندگی اجباری بی ارزشه. ...حیف اون قلب و احساس و عمری که خرجش کردم....الانم افسردگی شدید گرفتم. ..شوک بدی بود. ...
واقعا طلاق بدترین.
یلدا ،اکبر،مریم،امیر،گلناز،علی،مهتا،محمد،امید،سپیده،نوشین،رونا،دوستانی که یا طلاق گرفتید یا در شرف طلاق هستید،دلم خیلی گرفته، بدترین روزهارو دارم سپری میکنم،امیدوارم خدا به همه مون رحم کنه....
پاسخ ها
بارت
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۳۱ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۸
سینا یه سری به انجمن همدردی و سایت مشاورین خانواده بزن برات خوبه
باران
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۷:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۳/۳۱
الهی امییییییییییییییییین
منم دارم قربانی طلاق اجباری میشم
سلام سینا
من اصلا حالم بد نیست
خوشحالم از اینکه مظلوم بودم ن ظالم
باورم اینه ک عکس العمل اعمال ما بخودمون برمیگرده!فقط دلم میگیره و اینم طبیعی هس تا ب وضعیتم عادت کنم زمان میبره تعجب میکنم ک چرا اینهم کم صبرید
دیگران اگر نیستند خدا هست.....
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۳۳ - ۱۳۹۵/۰۱/۲۱
این مظلوم بودن که بیشتر عذابمون میده،مخصوصا که زن باشی،از بچه ات هم نتونی دل بکنی
سلام یلدا. آخه همونطور که من از اوضاع تو خبر ندارم تو هم خبر نداری،سخت اینکه دل به یکی ببندی بعد ببینی همش دروغه. وقتی بفهمی که تمام قلب و روحت رو تسخیر کرده و بعد بفهمی همش دروغه. ....
پاسخ ها
بارت
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۸
اخ عجب حرفی زدی
خب حالا شما هم خبر ندارید ک شرایط منم چی بوده اما نمیشه ک بشینی فقط غصه بخوری زندگی جریان داره....
مطمئن باش پاشو میخوره
در مورد اونم اینطوری قضاوت نکن مطمئنا اونم از پاشیدن زندگیش خوشحال نیست
کسی که واسه ثروت میاد وبه خواستش نمیرسه چی بعد از طلاق چه حالی میشه من راحت شدم چون هر کاری که میتونستم انجام دادم ولی نشد بریم خوش باشیم
من هم خیلی دوست دارم تلاق بگیرم یکی از بزرگترین ارزوهامه ولی خیلی می ترسم. از خودم بدم میاد که جسارت ندارم. من با امیر که میگه پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایانه .ولی جرات این کارو هنوز پیدا نکردم.
پاسخ ها
بارت
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۳۳ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۸
گیتی برو انجمن همدردی سوالتو مطرح کن
ناشناس
| Turkey |
۲۱:۵۴ - ۱۳۹۴/۰۹/۲۳
طلاق

چرا ما حرف دیگه برای گفتن نداریم
یا داریم و هیچ کدوم میل شنُفتن نداریم
همه حرفای من و تو دیگه تکراری شده
خونه قلب منو تو جای بیزاری شده
من پریشون تو گریزون زندگی ساکت و سرد
خونه ما مثل زندون پر حسرت پر درد
خونه ما مثل زندون پر حسرت پر درد

میشه با گفتن نه با طلاق
سرنوشتا رو جدا کرد و گذشت
میشه پیوند یه عمرو پاره کرد
آشیونها رو رها کرد و گذشت
آشیونها رو رها کرد و گذشت

اما این غنچه گلامون چی میشن
اونا که فردا رو باید بسازن
اونا که با چشم گریون میبینن
امروز و فردا رو دارن می بازن
دلای مظطرب و کوچیکشون
که تو سینه داره پر پر میزنه
مثل گنجشکی که افتاده به سنگ
میون سرخی خون جون میکنه
من و تو مسئولیم من و تو مسئولیم

اما این غنچه گلامون چی میشن
اونا که فردا رو باید بسازن
اونا که با چشم گریون میبینن
امروز و فردا رو دارن می بازن
دلای مظطرب و کوچیکشون
که تو سینه داره پر پر میزنه
مثل گنجشکی که افتاده به سنگ
میون سرخی خون جون میکنه
من و تو مسئولیم من و تو مسئولیم
من و تو مسئولیم من و تو مسئولیم
با سلام
هرچیزی خواست براش فراهم کردم هرچی که به نظرت میرسه ولی دو ماه زندگی البطه به دو ماهم نکشید ک ماه زندگی مشترک الن میبینم خوب شد تموم شدیم
چون یه نامهای برام گذاشته بود که از اولم دوست نداشتم ازت نفرت داشتم نامه شو یادگاری نگهداشتم همیشه جلوی چشمم باشه من 26 میلیون دادم راحت شدم من میگم اگه دوسم نداشتی چرا باهام ازدواج کردی چرا زندگی منو داغون کردی دیگه به هیچکس اعتماد ندارم میترسم در کل کسی که از ته دلش عاشق کسی شد و بهش دل بست خیلی سخت دل کندن بیخیال مجرد بودن خوبه البته واسه من چون روزای مشترک 9 ساعت کارمیکردم الان 20ساعت کار میکردم و به خودم قول دادم هرچیزی تو اون روزا از دست دادم تا 30سالگی برگردونم سر جای خودش در کل طلاق خیلی بده......
من هم ازکسای هستم که طلاق گرفتم ..
ولی باید بگم بعضی از مردها حقشونه درگیر این احساسها بشن ..چون قانون طبعته هر چی بکاری همون قدر برداشت میکنی...وباید بگم طلاق چیز خوبی نیست..خیلی غمناکه...
اکرم خانوم شما مشکلتت با همسرت چی بود سر چی بود ولی مشکل من سردی همسرم بود خسته شدم ولی بازم دوسش داشتم دارم خواهم داشت اخرش تا جای که میتونین از طلاق بپرهیزیت اولش شاید از مشکلات فرار کنید ولی بعد از چند ماه تازه میفهمید که چه اشتباهی کردید زندگی اولش سخته ولی بعدش خیلی خوبه پس خواهش میکنم از طلاق دوری کنید خواهش کنم موفق باشید
من تازه عروس بودم که فهمیدم شوهرم معتاد.همه کار کردم که ترک کنه.حالا من دیگه دل کندم ازش اون میگه من ترک کردم.آقایون خانومها لطفا دیر یادتون نیفته برای جبران اشتباه.
سلام دوستان عزیزان هر چی شده و بوده تموم شده زندگی الان رو دریابید
ک مجدد اشتباه نکنید خواهشی دارم صبور باشید صبور باشید وعاقلانه زندگی کنید قرار نیس با یک شکست اینهمه
ببازیددوستان روزهای سخت نمی مونند اما آدمهای سخت ماندگارند!صبور باشید
و شادبودن رو تمرین کنیدما هنوز زنده ایم
وشایسته ی زندگی!جای ناامیدی بهم انرژی مثبت بدید
دو روز ديگه قراره جدا شیم،همسرم به جای فکر کردن به تصمیمش حتی به فرداشم فکر نمیکنه. میدونم پشیمون ميشه زمانیکه دیگه خیلی دیره و من به تنهایی عادت کردم وازش بیزار شدم. ...
پاسخ ها
یلدا
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۹:۲۱ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۳
موقع جدا شدن حرفی نزن یا حرکتی نکن ک
بعدا از یاداوریش پشیمون شی تمرین کن صبور باشی زندگی ماها پر از تجربه ی دردناکه شما نمیتونی فکرشو عوض کنی پس جنگیدن فایده ای نداره!برای اینده الان تصمیم نگیر شاید بعداین جدایی وصال باشه با کوهی از تجربه
محسن
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۱۱ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۵
من با یلدا موافقم مهمترین و بهترین حرکت اینه که بعد از تلاش برای برگشت دیگه سکوت کنی در هیچ شرایطی پل های پشت سرتو نباید بشکونی حتی بعد از طلاق کلا سعی کن صبور باشی و سکوت کنی انسان صبور و ساکت همیشه برنده ی داستان میشه ،آدمی که جنگجال به را میندازه و عصبی میشه با شکست بدی مواجه تو طلاق بعد از تلاش از ته قلب برای برگشت مصلحانه بهترین کار سکوت و صبره.به امید زندگی شیرین برای شما
یه مرد یا زن برای چی ازدواج میکنه؟
برای اینکه در کنار هم با آرامش زندگی کنند، ولی وقتی این آرامش رو بزرگترها از بین میبرند فقط برای اینکه بچه خودشون راحت باشه ... خانمم 7 ماهشه و بچمون دختره ولی توی این 4 ساله اون قدر خسته شدم از همه که تصمیم به جدایی گرفتم و خانمم رو که دیگه هیچ علاقه ای بهش ندارم فرستادم خونه پدر و مادرش. خسته شدم
من دو ساله که طلاق گرفتم 9 سال همه تلاشم را برای بهبود زندگی کردم ولی نتیجه نگرفتم جدا شدم مهریه را بخشیدم حتی دختر 7 ساله ام را گرفت. خیلی عذاب کشیدم طلاق سخته ولی عذابهاش میگذره
وقتی روحیه ام را به دست آوردم درس خوندم الان دانشجوی PHD دانشگاهم.
دوستان طلاق خوب هم داریم.
پاسخ ها
بارت
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۸
سلام ازر خانم به شما هم سایت انجمن همدردی رو پیشنهاد می کنم
فرانک
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۵:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۱/۲۴
خانم محترم الان که دارم این صفحه رو می خونم تو هفته اول برایاقدام به جدایی هستم...پدرم مرد اینقدر درد نکشیدم...هرروز گریه می کنم و پسر 7 ساله ام رو 5 روزه ندیدم...و امیدی به اینکه کی می بینمش ندارم...کاشکی ادم 1 بار می مرد انگار هر روز می میری..
ﺩﻭﺳﺘﺎﯼ ﺧﻮﺑﻢ ﻣﻨﻢ ﭘﻨﺞ ﻣﺎﻫﻪ ﺟﺪﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ .ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﺮﺩﻡﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﺩﺭ ﺣﻗم ﺧﯿﻠﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﺮﺩ.هم ﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ،ﺍﺯ ﺧﺪﺍ مﻣﻨﻮﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺧﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻧﻤﯽ‌ ﮐﻨﻪ،ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﺮﺯﯼ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﮐﺘﺮﺍ ﻣتﯽ‌ﺧﻮﻧﻢ.ﺍﺯ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺘﻮﻥ ﺩﻋﺎ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﺩﺭ اﯾﻨﺪﻩ ﺧﻮﺵ ﺑﺨﺖ ﺑﺸﯿﺪ ﻭ ﻣﺠﺪﺩﺍ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﯿﺪ.
پاسخ ها
سیدحامد
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۳:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۹/۰۲
حتما تو زندگی هم همینطوری با شوهرت رفتار کردی
آخه طلاق و شکست در زندگی خانوادگی رو میخوای با پز دادن به استاد دانشگاه بودنت درست کنی؟

اگه تونستی ی ازدواج موفق و با ثبات داشته باشی موفقی
من هم در حال طلاق گرفتن هستم. خیلی سخته. با اینکه خانواده همسرم رو مقصر اصلی این اتفاق میدونم ولی باز هم احساس عذاب وجدان میکنم.
بعضی زن ها آدم رو بیچاره میکنند.
17 روزی هست جدا شدم یکم بهتر شدم ولی هنوز زهرخاطرات تلخ وشیرین گذشته روانمو آزار میده. شبا بی خواب شدم....هنوزباورم نميشه که چه راحت برای یکی دیگه پله شدمو ازم بالا رفت. ...
پاسخ ها
بد شانس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۲:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
اقا سینا کاملا درکت میکنم
17 روزی هست جدا شدم یکم بهتر شدم ولی هنوز زهرخاطرات تلخ وشیرین گذشته روانمو آزار میده. شبا بی خواب شدم....هنوزباورم نميشه که چه راحت برای یکی دیگه پله شدمو ازم بالا رفت. ...
سلام سینا
خوب شد اومدی غصه نخور خدا بزرگه من تا هفته دیگه یک سال از طلاقم میگذره روزهای سختتری در پیش داری
فقط سعی کن از این تجربه ی تلخ استفاده ی مفیدی ببری
سلام دوستان عزیز تمامی متن های شما رو تا اینجا مطالعه کردم،باید بگم طلاق آخرین تصمیم حل مجموعه ی مشکلاته زن و شوهر باید باشه ،اگه برای دو طرف طلاق به صرف رسیدن به چشمک های جدید دنیا و پیشنهاد های واقعی یا غیر واقعی باشه صد درصد دو طرف در طلاق دچار اشتباه هستند و آینده ی منفی را به دنبال خواهد داشت،که من صرفا طلاق بگیرم و برم دنبال یک شخص دیگه،اگه به این نتیجه رسیدید که زن یا شوهر هر کدام واقعا از نظر عاطفی و جنسی نیاز های همدیگه رو بر طرف نمیکنند میشه به طلاق فکر کرد در صورتی که نیازها برطرف میشه فکر به طلاق کار اشتبلست صرفا به تفاوت ها و مشکلات فکر کنید تا آنها رو حل کنید.این برای اونایی که در شرف طلاق هستند.
من 2ماهه که جدا شدم از همسرم سخت بود چون اون به اجبار طلاق داد چون توی جمعی قسم خورده بود منو طلاق بده اما 1ساعت از جداشدنمون نگذشته بود التماس میکرد اشتباه کردم رجوع کنیم دیگه قبول نکردم چون آزموده را آزمودن خطاست عذاب وجدان ندارم چون تمام تلاشمو برای حفظ زندگی کردم گاهی انتخابمون در انتخاب همسر اشتباهه آقا سینا به این فکر کنین به شمل میگذره و به اون ...
پاسخ ها
مهدی
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۱:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۷
به نظر من شما اشتباه کردید الهام جان خدا بندههاشو میبخشه باید از خدا یاد بگیریم نه از شیطان ببخشید نظر من بود
علی اصغر
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۳۲ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۶
الحق جملاتت ستودنیه... افرین که عمرتو مثله من پای یه موجود بی وجود نذاشتی....
سلام همسر من هم دست بزن داره هم بددهنه هیچی نداره جز چندقطعه زمین بیکارم هست باکوچکترین حرکتی عصبی میشه توهین میکنه بطور متوسط سالی4یا5 بار از خونه بیرونم میکنه ولی من میمونم بهم میگه اگه یکم انسان بودی ول میکردی میرفتی وقتی هم میرم پیام میده اگه میتونی ادم بشی ادامه بدیم وگرنه انقدر عذاب نکشیم ومنظورش اینه همه چیمو ببخشم برم دنبال کارم با اینکه خیلی اذیتم ولی از طلاق میترسم شما بگین چیکارکنم؟
يكي از دوستانم همسرش(ن ن ) را طلاق داده. اين زن همه چيز زنگيشو برده تازه ميگه من مهريه ام را نگرفتم . يعني چيزايي كه بردم حق مسلم منه و مهريه يه مساله ديگه اس كه چون من زن بي نظيري هستم اونو بخشيدم.
خدا رو شکر میکنم عقد کرده نبدوم چون میدونم همه شما دارید زجر مضاعفی میکشید
این آقایی که من 2 سال عمرم رو به پلش تلف کردم و فکر میکردم دوسم داره و ازدواج میکنیم
خیلی راحت همه چیز رو تموم کرد و گفت دختری توی تصوراتش داره که اگه تو زندگیش ظاهر شه نمیدونه باید چیکار کنه و هزارتا اراجیف دیگه
منم سنگ رو یخ شدم جلوی خانواده خودم و بیحرمت جلوی خانواده اون
در صورتی که خودش اصرار داشت من باشم و من رو از دست نده
از روز جدایی تا الان خیلی خوشحاله،کار جدید شروع کرده،مسافرت و پیک نیک میره,محدودیت روابط نداره چون تعهدی نداره و حتی دفعه آخر که تماسی بود بسیار شوخ و راحت بود
در صورتی که من انقدر بیمار شدم که دستگاه اعصاب مرکزیم در حال مختل شدنه و نه تنها وضعیت روحیم بلکه جسمیم به شدت به هم ریخته
اینم تفاوتم من به عنوان زن و اون به عنوان مرد
پاسخ ها
یلدا
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۳:۴۸ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۵
سلام ما زجر مضاعف نمی کشیم ما زندگی کردیم و پر از تجربه هستیم من تازه الان فهمیدم ک چ توانایی هایی دارم غمگینم اما صبور....
علی اصغر
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۳۷ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۶
عشقه لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق یکجا باختم....کردمت اواره صحرا نشد... گفتم عاقل میشوی اما نشد....
من. 28سالمه یک سال ونیم پیش به اصرار وخواهش زیاد همسرم باهاش عقد کردم ولی اون از همون روز عقد شروع به ناسازگاری کردویه ماه بعدعقد بعد ازرسیدن به خواستش گفت منو نمیخواد ورفت یک سال همه کار برای نجات زندگیم کردم ولی...6ماهه که منتظر رای دادگاهم دیگه خسته شدم نتیجه ترحم نسبت به کسی که ازهرنظرازم پایین تر بود اینه 
من 5ماهه عقد کردم.وبه خاطر گذشته ای که وجود نداره وبدبینی شوهرم الان تقریبا کار داره به طلاق میکشه.همسر من خ مرده خوبی بود ولی بعد از عقد خ بد شد.هیچ اعتمادی به من نداره.از 5ماه4ماهش باهام قهر بوده.یکبارم پاشو خونه مانذاشته.اقا تازه یادش به عشق خیانتکاره قبل ازدواجش افتاده.عکساشو فیلماشو نگاه میکنه.منو کتک میزنه.نمیدونم چیکار کنم؟
پاسخ ها
سپیده
| United States of America |
۱۶:۱۷ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۲
دوست عزیز . این آقا مشکل روانی داره . حتما به روانپزشک مراجعه کن . چه جدا بشی چه نشی.
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۱:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۵
طلااق بگیر بابا
سلام دوستای زجر کشیدم - منم 5 ماهه جدا شدم البته توافقی بود خیلی ناراحت یو تنهایی کشیدم نمیدونم شاید تنها تصمیم درست زندگیم همین بود اما عوارض بعد از جدایی خیلی زیاده و مشکلات بیشتری از قبیل اینکه همیشه باید مواظب همه چی باشی و حواست به همه چی باشه - یه وقتایی از این که این همه مسئو.لیت رو باید به تنهایی به دوشم بکشم میترسم و خسته میشم
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۱:۵۴ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۸
منم مثل توام امروز توفقی جدا شدیم عوارضش چیه دقیقا؟
سلام من شوهرمو خيلي دوست داشتم ما با هم مشكلي نداشتيم خانوادش به هر دليل و بي دليلي با من دعوا ميكردن خوشبختانه در دوران عقد جدا شدديم ولي من هنوزم دوستش دارم خدا كنه كه بر گرده من براش آرزوي خوشبختي نميكنم بلكهر اون و خانوادشو به خدا واگذلر كردم
الكي كه نيست كه با آبروي ي دختر يتيم بازي كنن و بذارن برن
دنيا دار مكافاته الكي كه نيستش
پاسخ ها
باران
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۳:۵۴ - ۱۳۹۳/۰۳/۳۱
الهی قربونت بشم,منم مث خودتم
تورو خدا واسه ام دعا کنید من زندگیمو دوست دارم عاشق شوهرم هم هستم ولی اون بخاطر مادرش و زنایه هرزه میخواد ازم جدا بشه من عاشقشم ولی اون داره با زندگیمون بازی میکنی تورو خدا واسه ام دعا کنید
پاسخ ها
بارت
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۸
ندا خانم برو سایت انجمن همدردی مشگلتو مطرح کن حل میشه
باران
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۲۰ - ۱۳۹۳/۰۴/۳۱
شوهر منم همینطور
جدا شدم . حالا خیلی تنها شدم. ...از دستش راحت شدم ولی دلم به حال خودم میسوزه. ...جدایی خیلی تلخه. ...ندا جان از واقعیت نترس، باهاش روبرو شو. ...اگه شوهرت نخواد زندگی کنه بالا خره جدا میشه. ...
پاسخ ها
یلدا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۲/۰۷
سلام سینا
ودوستانی که از طلاقتون ناراحتید
این خیلی خوبه ونشون میده شما
زندگیتونو دوس داشتید و مقصر نبودید
یه چیزی بهتون میگم بدونید که طرفتون
واقعا لیاقت شما رو نداشته روزی میرسه
این حرف میشه باور شما..............
لیلا
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۳:۱۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۹
سلام من شوهرم رفته ازدواج کرده همیشه فک میکردم واس مردا اصلا سخت نیس میخام بدونم مردایی ک زن دوم میگیرن خوشبختن
سلام
به قول آیت الله بهجت ما آمدیم زندگی کنیم تا قیمت پیدا کنیم نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم
بنظرم رعایت تقوای الهی در بسیاری از موارد حافظ زندگیست و در موارد استثناء ( درصورت جدایی )باز هم رعایت تقوا حل کننده بسیاری از مشکلات و پله صعود است. ومن یتق الله یجعل له مخرجا.....
سلام منم مث شما از طلاق بیزارم اما مجبورم کردن جدا بشم همش 20 روز زندگی کردم و بعدش دخالت خانواده ها ما رو به اینجا کشوند اگه یکم بیشتر تلاش میکرد شوهرم شاید اینجور نمیشد
من پس از فوت همسرم با یک مرد مجرد ازدواج کردم. دارای سه فرزند بودم . این مرد ابتدا قول هایی داد اما بعدا به هیچکدامش عمل نکرد. او بعدا گفت من آمده بودم تمام اموالت را به نام من بکنی و فرزندانت را نیز از خانه بیرون کنی!
منم 26 فروردین امسال بصورت توافقی از هم جدا شدیم از روز اول خانم بدلیل فرار از منزل پدری (شهرستان) و علاقه به زندگی در تهران با من ازدواج کرد ولی بلافاصله پشیمان می شود تا اینکه پس شش ماه قهر میکند ولی با راهنمایی خانواده اش صلح کرد تا اینکه پس از سه سال عروسی کردیم
الهام خانم به نظر من خود خواه نباش برگرد پشیمون شده شاید از اشتباهاتش و دوستت داره فکر کن گناه داره
سلام دوستان باز من چی بگم که بعد 4 ماه از عقد شوهرم تومور مغزی گرفت با همون شرایط کمکش کردم تا بلند شد رفتیم خونه خودمون 4 سال از عقدم باهاشم تو تمام سختی ها خرج زندیگمون رو دادم ولی الان دیگه نمی تونم مراقبت ازش سخت شده دکترا ناامیدم کردم خانوادش کمکم نمیکنن کارم شده از اول عقد سرکار دکتر خونه خیلی دوسش دارم 4 روزه ندیدمش می خوایم ازهم جدا شیم ولی من دیگه طاقت ندارم نبودنش واسم سخته دارم دیونه میشم
پاسخ ها
[
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۱:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۸
امیدت به خدا باشه دکترا چه کارن
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۷:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
از خدا شفاش رو خواستارم انشاله هر چه زودتر سالم بشه.
فروغ
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۸:۱۸ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۸
خدا کنه اگه عاشق همین به هم برسید.. شوهرت چرا مراقبتش سخته؟ احسان و سولماز برنامه ماه عسل رو نگاه کن.. اگه عشق باشه.. سرطان هم نمیتونه عشق رو نابود کنه
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۱:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۵
خدا شفا بده ناراحت نباش خدا بزرگه
مهدی
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۳۳ - ۱۳۹۴/۱۱/۲۸
سوده خانم؛ همسرتون خیلی خوش شانس بوده
سلام دوستاي عزيز خوشحال باشيد كه طلاق گرفتيد و از يك زندگي زجر آور خلاص شديد.
به عنوان یک زن و یک همسر عاشق برایمان قابل افتخاری. اما حالا که خیلی شرایط سخت شده برات ایمانت را به خدا قویتر کن. چرا که در مرحله سخت آزمونی و اینجاست که باید مراقب باشی و با نفست مبارزه کنی و به کمال برسی.
من زهرا هستم.9ماهه درگیر کارای دادگاه و طلاق هستم. نمی دونم اخرش می خوام چکار کنم طلاق بگیرم یا نه...چیزی که اذیتم میکنه اینه که شوهرم هیچ وقت تو این مدت حتی یکبار هم باهام حرف نزده و الان با دخترای دیگه در عشق و حاله....
دوستاي عزيزم همه مطالبتون رو خوندم.من 5سال پيش قرباني طلاق شدم.عقد بودم.همسرم هميشه تحقيرم ميکرد و خسيس بود ولي من دوسش داشتم.نشستم دودوتا چارتا کردم که بمونم يا برم.؟که طلاق توافقي رو ترجيح دادم.الانم تازه ازدواج کردم و همسرم ماهه.اما بعد اين همه سال کابوس روزهاي بعد جداايي و دوستش که داشتم.و آهنگامون تنهام نميزاره و زجر ميکشم.ولي خيلي آزارم داده
سلام.منم دارم جدا میشم.جدایی خیلی سخته..دارم دیوانه میشم.یاد خاطراتش.انگار جزیی از وجودم بود اما ظالمانه تنهام گذاشت
باید هم اینگونه بشه با این قانون یک طرفه به نفع زن
سلام دوستان
من الان 11 روز جدا شدم
7 سال زندگي كرديم با اينكه بچه دار نمي شيم مشكل از اون هم هست ولي به من خيانت كرد ولي بازم بهش يك فرصت دادم ولي ايندفعه يشنهاد طلاق رو اون داد و خيلي هم عجله داشت خيلي دلم شكسته ولي هنوز دوستش دارم
اميدوارم يك روز بفهمه چقدر به پاش وايسادم دلم براي شوهرم خيلي تنگ شده اما به اصرار اون ما ازهم جدا شديم
نویسنده در مطالب بالا تمام دردها و افسردگی ها و زجر ها رو بعد از طلاق به اقایون بیشتر نسبت داده تا به زن ها
منم اضافه کنین
سلام دوستان من هم در استانه طلاق با زنم هستم خیلی ناراحت وکسل هستم و زنم را دوست دارم ولی امان از دخالتهای بیجای اطرافیان .
سلام به همه
من 20 روزه طلاق گرفتم
بچم رو بهم داد در عوض 5میلیون گرفت و رفت
دوسش دارم اما اون منو به خانوادش فروخت و رفت
سلام دوستان منو شوهرم 2سال باهم دوست بودیم و الان 4ساله ازدواج کردیمو یه بچه 1ساله داریم من خیلی بد دلی و شکاکی کردم همیشه چکش میکردم ولی الان برعکس شده حالا اون داره اذیت میکنه پسرم اوج شیرىن زبونیشه حالا باید شاهد کتک کاری های ما باشه و از ترس جیغ بزنه لعنت به من به شوهرم داریم جدا میشیم تکلیف پسرم چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟.
من 23 سالمه و سه ساله ازدواج کردم اما الان فهمیدم شوهرم دروغگوه، همه حرفاش دروغه ،این اخرا خیلی بد شده بود من سر از کارش درنمیاوردم ولی فهمیدم که اعتیاد داره از اولش معتاد بوده به من نگفتن وقتی خودم دیدم مواد میکشید گفت نه اولین بارمه، من ساده باور کردم، بعد دیگه نتونستم تحمل کنم آمدم به خانواده گفتم الانم دارم طلاق میگیرم
من 23 سالمه و سه ساله ازدواج کردم اما الان فهمیدم شوهرم دروغگوه، همه حرفاش دروغه ،این اخرا خیلی بد شده بود من سر از کارش درنمیاوردم
من 23 سالمه و سه ساله ازدواج کردم اما الان فهمیدم شوهرم دروغگوه،
ایمان باطنی ، وفاداری و عدم دخالت دیگران
سلام عزیزان.من کمترازدوسال بودازدواج کرده بودم شوهرم دوسم داشت ولی بامخالفت ودخالتای بیجای خانوادش مخصوصا مادرش که هروخ بهم محبت میکردحسو دیش میشدتابالاخره وقتی من دوران نقاحتموبخاطرسقط بچه ی هشت نه ماهه طی میکردم شوهردهن بین وبیمسعولیتمووادارکردتابامن قهرکنه
سلام دوستان.من شوهرم خیلی عاشق هم بودیم باهم عقدکردیم امادخالت دوخانوادها باعث نشد بین ماجدایی بیفته
من فکر می کنم اگه مرد عاقل باشه و البته صبور می تونه خانوادشو حفظ کنه چون مشکل خانمش مشکل اونه و این مرد هس که وظیفه حفاظت از زندگی زن و بچشو بعهده داره
سلام
منم 2 ماه جدا شدم ...
هفته دیگه میریم محضر واسه جاری شدن صیغه طلاق،بعداز۱۲ سال زندگی
سلام دوستان من 5سال باهمسرم زندگي كردم و همه جور محبتي بهش كردم اما او خيلي با احساس و نكته بين هست كه اين باعث ايراد گرفتن و دعواهاي ما ميشه. حالا هم اصرار داره كه عشقي به من نداره و سرد شده
درجواب اون خانومهایی که میگن مردا بی عاطفه و.. باید بگم اتفاقا اینجوری نیس!
درجواب اون خانومهایی که میگن مردا بی عاطفه و.. باید بگم اتفاقا اینجوری نیس! من خیلی از خانومارودیدم که طلاق گرفتن و اغلبشون هم میگن ایراد از مرد بوده!
من ده ساله طلاق. گرفتم نه. من نه شوهرم هیچ مشکلی نداشتیم خیلی هم عاشقانه همدیگر رو دوست داشتیم.حتی روز طلاق همسرم اینقدر گریه میکرد .اما خانواده شوهرم منو دوست نداشتند
سلام ۱۴ ساله ازدواج کردم یک پسر ۱۰ ساله ویک دختر ۶ ساله دارم همسرم سر هر مساله کوچکی که با صحبت قابل حل شدنه یگ جنگ حسابی راه میاندازه طوری جیغ وداد میکنه وفحش میده و چیزی میشکنه که همه همسایه ها وبعد فامیل متوجه میشن
سلام ۱۴ ساله ازدواج کردم یک پسر ۱۰ ساله ویک دختر ۶ ساله دارم همسرم سر هر مساله کوچکی که با صحبت قابل حل شدنه یگ جنگ حسابی راه میاندازه طوری جیغ وداد میکنه وفحش میده و چیزی میشکنه که همه همسایه ها وبعد فامیل متوجه میشن
بعد از 13 سال زندگی مشترک همسرم از من جدا شد نصف خانه ام را به نامش کرده بودم
بچه ها شرايطه منم خيلي سخته نمي دونم چي كار كنم
من بعد از يك سال و نيم عقد كردن مجبورم به خاطره بد بودن خانواده همسرم أزش جداً شم خيلي سخته
سلام
من فقط دوست دارم از تجربم واسه اونایی که به این سایت سری میزنن و. در حال جدایی هستن بگم
با سلام به همه دوستای عزیزم وضعیت منم مثل شما هاست. واقعا طلاق چیز بدیه
يک هفته پيش خانمم مهريه اش را بخشيد و با وجود يک پسر 5 ساله و 12 سال زندگی مشترک طلاق توافقى گرفتيم
من چند ماه جداشدم همسرم عصبی بود یکی از بچه های خواهرم عقب مونده ذهنی بود فک میکردیم از دیر بدنیا اومدنش بوده بعد ازدواج بچه دیگه خواهرم مشکوک به همون بیماری شد دکتر با همسرم زیاد رفتم دکترا گفتن با ازمایشات میشه جلوش گرفت اما همسرم قبول نکرد گفقت باید تعهد بدن بچم سالمه .و همه اعضای خانوادت برن ازمایش بدن .رفتیم روانشناسای متعدد گفتن همسرت وسواس فکری داره جدا شو .همسرم گفت بچه تو ناسالمه نمیخوام ادامه بدم چند ماه توافقی جداشدیم.دلم گرفته اما خدا هست و جای حق نشسته
من هم بعد از ده ماه شوهرم میگه دوسم نداره وپشیمونه .دوتامون ی جا کار میکنیم .من واقعا دوسش داشتم اما از وقتی فهمیدم که 3 ماه یعد عقد پشیمون شده به روم نیورده که من خودم پشیمون بشم و حلال کنم خیلی ازش ناراحتم
سلام. از سال 85 كه با همسرم آشنا شدم تا پايان سال 91 خيلي خوب و خوش با هم زندگي كرديم توي اين مدت احساس ميكردم كه همسرم موضوعي رو از من مخفي ميكنه البته ميدونستم كه در خفا سيگار ميكشه و احتمالا" حتي مواد ولي هيچ وقت به روش نياوردم با چند تا مشاور صحبت كردم و كارهايي رو كه توصيه ميكردن انجام دادم ولي هيچ فايده اي نداشت به شدت لاغر و نحيف شده بود و با تمام دوستان و آشنايانمون هم قطع رابطه كرديم. تا اينكه دو هفته پيش فهميدم چند ماهيه كه با فرد ديگري در تماسه دنيا روي سرم خراب شد اون تموم زندگي من بود و حالا از من ميخواست كه از زندگيش برم بيرون.
یک سال پیش نامزد کردیم.زنم عاشقم بود.عشقشو ندیدم
مرگ بر طلاق
سلام. منم چند وقته شوهرم رفته دادخواست طلاق داده. با همه ی بدی ها و بد رفتاری هاش خیلی سعی کردم که برگرده به زندگی.حتی به خودکشی هم رسیدم
من5ماه عقدکردم فقط 3روزباهم خوش بودیم بعدازان مشکلات به وجوداومدانم سرگذشتم بودالان مجبورم میکنه ک طلاق بگیرم.
سلام نه سال پیش با همسرم آشنا شدم هفت سال زندگی کردیم عاشق شده بودیم ولی حالا میگه نمیخوامت همه زندگیا سختی داره اما شوهرم دیگه نمیخواد دارم درد میکشم
سلام دوستان وقتی دیدم این همه ادم مطلقه وزجر دیده مثل خودمو کمی اروم شدم من هنوز طلاق رسمی نگرفتم
سلام دوستان من رابطه خوبي با نامزدم داشتم ولي بعد از سفري كه با خانوادم رفتم ميخواد رابطه رو بهم بزنه وعلنا تو صورتم اعلام ميكنه نميخوامت وتو خيانت كردي وقتي ميخوام كه بهم ثابت كنه حرفي نميزنه، من جاي خاليشو ونبودنشو نميتونم تحمل كنم كمكم كنيد.
سلام منم تاره جدا شدم شوهرم پارانوءا داست
بچه ها من راراهنمایی کنید شوهرم چشم چران است بادوربین خونه های مردم را میبینه میگه باید بسازی جداشم یانه با یک بچه
سلام
خانم ها خیلی راحت زندگی رو خراب میکنند
چون براشون هیچی اهمیت نداره
سلام، من هم بعد از نه سال زندگی مشترک، خانمم من را طلاق داد. ابتدای زندگی، بصورت لفظی و شفاهی اختیار طلاق را بهش دادم، از سه سال پیش، هر سال از من تقاضای طلاق میکنه، بعد از دو بار اقدام اولیه برای طلاق از طرف همسرم و منصرف شدنش، امسال برای سومین بار تقاضای طلاق کرد و من هم چون این اختیار را به او واگذار کرده بودم و بهش قول داده بودم، با تقاضای او موافقت کردم. خدا را شاهد میگیرم به هیچ عنوان راضی به این طلاق نبودم، ولی در کمال سنگدلی و بیرحمی از من طلاق گرفت
سلام دوستان دل شکسته،من هم در شرو طلاق هستم،همسرم رو خیلی دوس دارم اما متأسفانه اون یه مرده کاملا وابسته به خانوادشه و عاقبت هم دخالتهای خانوادش مارو به اینجا کشوند
منم یه ماهیه جدا شدم سال گذشته همسرم به خاطر دوست دخترش میخواست بعد 5 سال زندگی جدا شیم تلاشمو کردم واسه حفظش خیلی خوب شد و زندگیمون خوب بود و پابه پاش کمکش کردم از لحاظ مالی مشکلاتش حل بشه اما دمه عید دیدم داره ادامه میده با دوستش دو ماه تموم فکر کردم و اینبار من خواستم جدا شیم
سلام دوستان عزیزی که طعم جدایی را چشیده اید من هم یک زن 35 ساله هستم که علی رغم میل باطنیم شوهرم گگفن هیچ علاقه ای بهت ندارم
خیلی ناراحتم
سلام به همه شما دوستان عزیز.من خودم حدود 4 سال در حال کشمکش با خانمم در دادکاههای مختلف بودیم..واز طلاق و مسایل مربوط ب طلاق خاطرات خوشایندی ندارم.با اینکه زندگیه خوبی نداشتیم. و استکاک میونمون زیاد بود.ولی سعیمو کردم که شالوده زندگی از هم نپاشه..
من 23 سالم بود باهمسرم که مطلقه بود ویه بچه داشت و8سال ازم بزرگتربود ازدواج کردم مشاور خانواده هستم و بخاطر اینکه از تنهایی بیش ازحدبهم وابسته شده بود تویه مدت دوماهی اشنایی شاده بمن وابسته شده بود باوجود عصبی بودنش گفتم شایدبتونم آرومش کنم اما دست بزن داشت
سلام منم دارم جدا میشم ...ولی داغون داغونم
اصلا تو زندگیم شاد نبودم نمیدونم پسرایی که هنوز بچه ننه هستند
سلام منم دارم جدا میشم ...ولی داغون داغونم
شوهرم منم میگه که دیگه منو نمیخواد هر چقدر اصرار کردم نشد که نشد همه میگن وقتی نمیخواد دیگه هیچ کاریش نمیشه کرد الان چهار ماهه که رفته خونه مامانش
شوهرم منم میگه که دیگه منو نمیخواد
شوهر من مرتب بهونه میگیره و میخواد جدا بشیم 11 ساله همه جور توهین وتحقیر از طرف خانواده اش شنیدم اما بخاطر بچه ام و شوهرم چیزی نگفتم ولی شوهرم میگه خانواده من حتی اگه کتکت هم بزنن بخاطر من باید ناراحت نشی
میدونی قشنگیه لیاقت به چیه
سلام دو ماهه خونه بابا م هستم بعد از 15 سال زندگی مشترک دوستان طلاق خیای سخته
سلام دو ماهه خونه بابا م هستم بعد از 15 سال زندگی مشترک دوستان طلاق خیای سخته
مرد در اصل يك موجود ضعيف و ناتوان در مقابل
زن است
باسلام:همه مردان وزنان يك جور نيستند بينشان خواب وبد فراوان است .
اما من زندگى را باختم چرا ؟ نمى دونم .كى باعث شد براى چى نمى دونم . بعد از سى سال زندگى با خانمم و درست شب سالگرد عروسيمان
همه مردان وزنان يك جور نيستند بينشان خوب وبد فراوان است
سلام به همه دوستان توصیه م اینه تو هرشرایطی به خدا توکل کنید و نا امید نشید
سلام به همه دوستان توصیه م اینه تو هرشرایطی به خدا توکل کنید و نا امید نشید
سلام دستان .من اولین باراین مطالب پنداموز شماهارامیخونم
جدایی درمواقع عذاب وسختی بهترین راهه.من ازهمسرم جداشدم چون خلافکاربود
من با همتون فرق دارم چون بعد از یکسال هنوز نتونستم فراموشش کنم
من دو ماه پیش پس از شش ماه زندگی به اجبار مادرزنم مجبور به طلاق توافقی شدم
سلام دوستان منم الان 5ماهه جداشدیم نامزدم و پدرش درست یه روز قبل عروسی همه چیز بهم زدن خیلی سخت بود هر التماسی کردم حاضر بودم
نامزدم داره بعد دو سال طلاقم میده کارمون تو دادگاهه زده زیر همه قولهاش به من قول مردانه داده بود ولی الان همه چی یادش رفته اونقدر از طلاق دادن من خوشحاله که انگار قراره مدال افتخار بهش بدن
نامزدم بعد دو سال داره منو طلاق میده هرچقدر اصرار کردم التماسش کردم فایده ای نداشت
فکر میکنید تاثیر مسایل جنسی در طلاق چقدره؟من کسانی رو میشناسم که بخاطر بی میلی همسرانشون دارن جدا میشن
راستش منم طلاق گرفتم بزور خانوادم پشیمونم کاش برگرده
من تا زه مهریمو گذاشتم اجرا
بانام خدای پاکان ومظلومان وبی کسان بعداز 23سال زندگی مشترک که حاصلش سه تا دختر پاک ومعصوم بوده نا گهان بادخالت برادر زن دینداروباایمان طوفان سختی از طرف ایشان شروع به وزیدن گرفت
بچه ها من با عشق ازدواج کردم خیلی تلاش کردم تا بهش رسیدم اما چه فایده
سلام منم 6 ماه از عقدم میگذره . قبل عقد شوهرم یه آدم دیگه بود بعد از عقد یه آدم دیگه شد ..
من یک ساله عقد کردم شوهرم منو نمیخواد
نظرتون درمورد زنی که عاشقش هستین واز این ورم این زن بهتون خیانت میکنه وخودتون با چشماتون شاهد خیانت میشین چیه ایا داغون میشین وعذاب میکشین
منم 3ماهه از طلاقم میگذره البته دوران عقد جدا شدم توی 7ماه پدرمو دراورد اما دوسشداشتم هنوزم ته دلم دارم اما مادر و 4خواهرش نذاشتن زندگی کنیم اونم تک پسر و بچه ننه بود به حرف مادرش راحت ولم کرد
سلام دوستان من یکساله جدا شدم خیلی سعی کردم بعد متارکه آسیب کمتری ببینم اما وضعیت من بعد یکسال قدرت تصمیم گیریم رو از دست دادم عدم تمرکز دارم کم حافظه شدم هنوز خوشحالی رو حس نمیکنم نمیدونم دوباره مثل قبل میشم یا نه
سلام دوستان
منم یه ماهی میشه طلاق گرفتم . حالا حسرت و افسوس و عذاب وجدان واسه کم کاری هایی که کردم . مشاورا هم می گفتن همه تلاشتو بکن که بعدش پشیمون نشی
من 38 سالمه تقریبا یک ازدواج بدون احساس رو شروع کردم فقط به دلیل اینکه تو خونه ترشیده نشم.از دوران نامزدی با همسرم اختلافات شدیدی داشتم دوران عقد هم بدتر شد.نمیشه بگم همش اون مقصر بود.دوستش داشتم می خواستم واسه خودم باشه.دوست داشتم ازم تعریف کنه دلم میخواست اولین نفر تو زندگیش باشم ولی اون همیشه می گفت
به نام خدا .سلام به همه من حرفهای همه شما را خوندم دوست دارم به تسلای دلتون چیزی بگم حقیقت منم یه مدت تب زن گرفتن داشتم بالای پنجاه بار خاستخاری و بعد راضی شدم و اون دختر بی تجربه بود و در دنیایی از دروغ گرفتااار من با فکر زیاد راضی به ازدواج شده بودم و اون دختر بعد از شیش ماه به ارزوش رسید اما وقتی عقد کردیم خودش را گم کرد و انتقام تمام ندارش را ازم خاست بگیره و من در اون برهه کمی وضع مالیم خوب نبود اما اون صبر نکرد با اصرار اون طلاقش دادم
سلام به همه دوستان این خیلی خوبه که ماهاتجربه هامونو بی ریا در اختیار همدیگه قرار میدیم خیلی کلافه بودم الان احساس خوبی دارم وامیدوار شدم برا زندگیم بجنگم مهم نیست نتیجه اش چی میشه مهم اینکه من تلاش خودم کردم
سلام
من 23 سال دارم. سه ساله که ازدواج کردم یک سال پیش روز 2 فروردین فهمیدم همسرم که تمام زندگیم بود به من خیانت میکرده. داغون شدم میخواستم خودکشی کنم ولی جنمشو نداشتم خونمو ترک کردم به مدت دو ماه.یه ماهشو کلا تو بیمارستان بودم و افسردگی شدید پیدا کرده بودم تو این مدت فقط طلاق میخواستم ولی همسرم منو طلاق نمیداد حتی با وجود اینکه گفتم مهرمو میبخشم طلاقم نداد و گفت که از تو بهترو زیباتر پیدا نمیکنم
با سلام
برای من دعا کنید
با تمام اقداماتم دارم از زنم که خیلی دوستش داشتم جدا میشم
بخدا دارم داغون میشم
منم شوهرم بچه ننس خانواده اش میگن طلاقش بده.اون تورو ازما مگیره...منم دوستش دارم.اما میگه طلاق بهتره...به خدا سپردمشون...حیف احساسی که عاشقانه بهش داشتم و نفمید.برام دعاکنید
سلام
من دختر مذهبی بودم با دانشجوی امام صادق ازدواج کردم یک سال ونیم تحقیر شدم دم نزدم تمام تلاشم را برای کم کردن اختلافات بینمون کردم التماس میکردم بریم مشاوره . میگفتم همه اشتباهات از منه تا شاید راضی بشه بیاد ولی نه اون حالا دانشجوی دکتری بودبه خیال خودش علامه ددهر.الان 2.5 در دورا عقد ترکم کرده و پیام میده هر وقت خواستی بیا طلاقت بدم!
سلام من شوهرم دیگه منو نخواست هیچ جوری نتونستم جلوشو بگیرم الان داریم توافقی ازهم جدا میشیم من خیلی عذاب میکشم ولی شوهرم خیلی خوشحاله
6 سال باهاش بودم تو بدترین شرایط کنارش بودم تا موادو گذاشت کنار دو سالی بود پاک شد و عقد کردیم خیلی همو دوست داشتیم ولی سر لجبازی و مسال الکی جدا شدیم در واقع ما ازدواج کرده بودیم ولی کسی اطلاعی نداشت از همه حق و حقوقمم گذشتم ولی الن خیلی سخته اصلا فکرشم نمیکردم پشیمونم اونم پشیمون ولی راهی نیست
سلام منم 3سال ازدواج کردم تو این سه سال هرچی داشتم فروختم کمک شوهرم کردم ولی یه تشکر هم نکرد با کمال پرو به اعتیاد رفیق بازی وشکاکی ادامه داد الانم در شرف طلاق هستیم ولی واقعا دوست ندارم طلاق بگیرم دو دلم پایه زندگیمونم با دروغ شروع شد
سلام
من دو سال و ۱۸روز است که ازدواج کردم و نامزدم داره منو طلاق میده به اجبار میگه ناسازگاری الانم منتظر صدور نفقه هستم بعد هم مهریه من اصلا راضی به طلاق نیستم با اینکه نامزدم خیلی به من بد کرده ولی به علت وقوع تمکین خاص نمیخوام طلاقو ولی تو قوانین ایران مرد بدون دلیل میتونه زنشو طلاق بده و شوهرم از این حقش کاملا سو استفاده کرد منم به خدا واگذار کردمش پنج ماهه کارمون تو دادگاهه واقعا آینده من نابود شده نمیدونم چیکار کنم؟
کاش بزرگترها می فهمیدن وقتی بر طبل طلاق میکوبند برای نجات دخترشان براستی او را قربانی هوسهای خود میکنند.اینها کودک درونشان هنوز بزرگ نشده
اگه بعضی بزرگترا بذارن زندگی جوونا خوبه وطلاق پیش نمیاد دخالتها زندگیارو خراب میکنه
اگه بعضی بزرگترا بذارن زندگی جوونا خوبه وطلاق پیش نمیاد دخالتها زندگیارو خراب میکنه
خانواده همسرم خیلی اختلاف انداختن تو زندگی ما از دوران عقد تا الان همسرمم با مادر و خواهرش همیشه هم دست بوده چون میگه اونا راست میگن همین باعث شده بود که قبلا هم در دوران عقد زن ائلشو طلاق بدهخیلی تا الان ازارم داده از حرف زدنو محبت کردن خسته شدم فقط میه باید خودتو ابروتو شخصیتتو فدای خواهرمو مادرو کنی در حالی که من فقط در اون وظیفه دارم نه کسی دیگه که خیلی براش خدمتکردم الانم میگه طلاق میدم به شرطی که پول بدید با اینکه من ازش هیچی نخواستم
سلام من دو ماهه طلاق گرفتم البته به پیشنهاد من چون اصلا نمیتونستیم حرف هم و بفهمیم مدام یا دعوا داشتیم این اواخرم کلا حرف نمیزدیم هردوتامونم تا شب سرکار بودیم بازم هزینه هامون بالا بود و درامدمون کفاف نمیداد
سلام من بيشتر مطاللبي كه ارسال شده بود رو خوندم من و همسرم ٢١سالزندگي خوبي داشتيم حاصل زندگيمون دوتا دختر ٢٤و١٧ساله هست والان ٥سالس هست كه جدا شديم همسر من سالهاي اخر زندگيمون عاشق همكارش شده و فيلش ياد هندوستان كرد
ما 20 سال پیش بعد از چهار سال خواستگاری با عشقی زبانزد ازدواج کردیم تا امروز هم همه فامیل به زندگی ما غبطه میخورن. 3تا هم بچه داریم. دو هفته پیش شوهرم اومد گفت که به یه خانم مطلقه علاقه مندشده و قصد دارن با هم ازدواج کنن. ازم میخواد بمونم و مثل قبل زندگی کنم.
من 18 سالمه و 4 ماهه عقد کردم وفقط 29 روز باهم خوش بئدیم ودیگه تموم شد ودیگه منو نمیخواد
خیلی جالبه که هم از جدایی شوندمیگن ولی سی مثل شهرزاد از مشکلات پس از جدایی نمیگه.
هیچ کس مشکلش مثل من نیست من نامزدم و دوست داشتم و اونم منو بعد از عقد متوجه شدم که یه بیماری داره. همین بیماری باعث شد که خانوادام به اجبار من و اون و از هم جدا کنن الان داغونم از عذاب وجدان از دلتنگی از همه چیز
اگر در صورت بخشش مهریه قانون به زن مجوز طلاق بدهد عادلانه است
من زنم دوست دارم ممکنه یوقتایی بداخلاقی کرده باشم اما دوستش دارم. الانم خیلی ناراحتم .مهریه اش اجرا گذاشته.
سلام منم دارم طلاق میگیرم
سلام همشم شما خانم ها همش حق و به خودتون ميديد
دوستان فکرشو بکنید که همسر من بعد از 27 سال زندگی با داشتن یه پسر دکتر و یه پسر مهندس عمران که قبل از من عاشق دختر داییش بود و همدیگه رو دوست داشتن ولی شوهر من که منو میبینه میاد با من ازدواج میکنه به گفته خودش اونموقع من کیس خوبی بودم نگو دختر دایش چندین سال در کمین میشینه بعداز 3 تا شوهر کردن توی یه فرصتی شوهرمو گیر میندازه
خدا جای حق نشسته
سلام به همه ی شما که به ناچار طلاق رو مثل من تجربه کردید
سلام به همه ی شما که به ناچار طلاق رو مثل من تجربه کردید،من بخاطرپنهان کاری و دروغ های خانواده شوهراز مشکل پسرشون که قبلا ازدواج کرده بود(صیغه)با هم ارتباط داشتن،ودیگری اینکه پارانویید داشته
من در شرف طلاقم همسرمو دوست دارم عاشقشم اونم دوستم داره و از ترس پدر و مادرش نمیتونه مقاومت کنه.پدرش کاملا تو زندگی ما حضور پررنگ داشت حتی در حریم خصوصیمون.علت جدایی ما خرید خونه بود من خونه خریدم باباش گفت باید بزنی بنام دخترم وگرنه طلاق و این شد همه دارایمو اون مرد ازم گرفت
دوستاني كه اين نظر رو ميخونيد فقط در جريان باشيد تا يك چيز رو از دست نديد قدرش رو نميدونيد
من 9ماهه ازدواج کردم تازه فهمیدم که شوهرم اسکیزوفرنی داشته واژ من مخفی بوده با اینکه زندگیمو دوست دارم وکلی جهاز خریدم نمیدونم چیکارش کنم عاقبتم ید طلاق چی میشه من سارا 22 سال دارم
سلام شش ساله باهاش ازدواج کردم و تصمیم دارم جدا شم همسرم منو.ب خاطر پول خواست هر کاری ک.فک.کنید انجام دادم.جدا نشیم تاز ه عروس بودیم فهمیدم معتاده
سلام

من اصلا طلاق دوس ندارم
اما زنم کارایی میکنه که دیگر زندگی به من خیلی سخت شده
از بهانه گیری برا ی هر چیزی تا تلافی جویی برای هر کاری که من میکنم
سلام من سه ماه ازفریبا جداشدم توزندگی هیچی براش کم نگذاشتم جزبعضی وقتها نسبت به کارهاش بی احترامی میکردم بعدکه صلاق میخواست التماسش کردم گریه کردم اماجواب ندادالانم دارم التماسش میکنم که برگرد ولی نمیاددیگه خسته شدم ولی واقعادوستش دارم برام دعا کنیدچون طلاق خیلی بد
سال تقریبا 8ماه عقد بودم ولی نتونستیم باهم کنار بیاییم .تقریبا یک ماهی میشه جدا شدیم .فکرم خیلی اشفته شده .ناراحتم .بهم ریخته شدم .حوصله هیچ کس رو ندارم .کسی میدونه چیکار باید کنم به ارامش روحب دست پیدا کنم .با تشکر
سلام منم تازه جداشدم اما عذاب وجدان ندارم چون همه کاری برای زندگیم کردم طلاقم غیابی بود حق طلاق وبهم داده بود اما این وسط دختر 6ساله ام تمام نگرانی منه
من و همسرم 8 ساله که ازدواج کردیم.ولی از ابتدای ازدواج متوجه خیانتاش شدم،رابطش با دوست دختر سابقش ادامه داشت و در طول این 8 سال بیشتر از 15 بار متوجه روابطشون شدم، خیلی وقتا انکار میکرد،خیلی وقتا التماس میکرد که دفعه اخرشه ،ولی 6 ماهه پیش به بهانه اینکه من روابط خوبی با خانوادش ندارم خونه رو ترک کرد
من ٤ ماه با شوهرم عقد بودم خيلي همو دوست داشتيم و از هم راضي بوديم، حتي از لحاظ ظاهري و مالي كمبودي نداشتيم، همه ميگفتن خيلي به هم ميايم، اما مادرش ديوونم كرد همه جا تو فاميلم آبروي ما رو برده بود حتي آبروي شوهرمو همه جا برده بود
نظرات دوستان رو بررسي كردم و متاثر شدم انشااله كه همه بتونن با مشاوره هاي مداوم از پيامدهاي اين اتفاق در امان بمونن.
سلام به همه دوستان من هم جدا شدم خیلی زیاد زنمو دوست داشتم ولی گاهی اوقات از اراده ما خارجه
سلام من بع از شش سال و یه بچه شش ماه سر دخاتهای بیمورد خانواده زنم و دهن بین بودن و عدم استقلال زنم ,حالا ÷اشو کرده تو یه کفش که طلاق میخام 10 روزه بچه رو برداشته برده خونه باباش دارم دق میکنم برام دعا کنید
من 4 سال گذشته ازدواج کردم بعد یک سال نامزدی جدا شدم چون بعد دوماه از نامزدی متوجه شدم همسرم با یک دختر رابظه داشته و داره هرچی من سعی می کردم درست بشه و فراموش کنم اون نمی ذاشت با دختره رابطه تلفنی داشت و با من مدام بد اخلاقی می کرد
من مهندس عمرانم.به اصرار همسرم و به علاقه خودم ، ادامه تحصیل دادم و بناچار درامدم کمتر شد اما رقابت همسرم با زن داداش هاش کار ما رو به طلاق توافقی کشوند. زود عصبی میشه و خیلی فحش های رکیک به من و خانوادم و دختر 1سالمون میداد اما دیوانه وار عاشقشم.فردا قراره بریم محضر تا کار رو تموم کنه اما 4 ماهه اینقد التماسش کردم که دیگه توان التماسو ندارم.دخترمو دادم مهریه اش رو بخشید.هردو مون هم قبلا ازدواج ناموفق داشتیم.موندم با این درد و غم چطور کنار بیام.
یروز میشه منم بگم چند ماهه ک طلاق گرفتم.منم تو راه جداییم.اما شوهرم میگه طلاق نمیدم ک من از حقم بگذرم.اما من نمیگذرم,چون پشتوانه من تو زندگیه,همیشه اذیتم کرده اینم یه اذیت دیگشه خدا کنه یروز بیاد ک دیگه نباشه تو زندگی و سرنوشت من..ای خدا کمکم کن
زندگی که از اول زندگی نشه همون بهتر که همون اولش تموم بشه تا بعد گذشت چند سال زندگی مشترک چندتا بچه رو هم به آتیش خودمون نسوزونیم جوونیمون میره اعصابمون داغون میشه اگه کارمند باشیم پولمونم میره آخر سر یه زندگی مزخرف داری که هر روز آرزوی مرگ میکینی درسته طلاق سخته و ناخوشیند ولی بعضی وقتها فرشته نجاتت میشه تا از دست آدم مزخرفی که اسمشو گذاشتی شریک زندگی راحت بشی
زندگی که از اول زندگی نشه همون بهتر که همون اولش تموم بشه تا بعد گذشت چند سال زندگی مشترک چندتا بچه رو هم به آتیش خودمون نسوزونیم جوونیمون میره اعصابمون داغون میشه اگه کارمند باشیم پولمونم میره آخر سر یه زندگی مزخرف داری که هر روز آرزوی مرگ میکینی درسته طلاق سخته و ناخوشیند ولی بعضی وقتها فرشته نجاتت میشه تا از دست آدم مزخرفی که اسمشو گذاشتی شریک زندگی راحت بشی
دوستان حققیت بنده از شما متفاوتر است چندی قبل اطلاح یافتم که خانم با من داره خاینت میکند با پسر عموی اش در تماس است یک استاد اش را خانه خواسته به گفته خودش برایش بوسه داده حالا همه دوستان میگن که طلاق اش بدهم اما هنوز تصمیم نهایی را نگرفتم لطفاَ رهنمایم کنید
من وقتي ازدواج كردم فهميدم شوهرم از لحاظ مالي مشكل داره وزير بار قرضه باز گفتم اشكال نداره ولي شوهرم افتاد فكر پدر ومادرشو بياره با منزندگي كنه در حالي كه از لحاظ مالي خوب نبوديم هر هفته دعوا داشتيم خيلي اوضاع بدي بود تا اينكه پدر فوت كرد اوضاع بدتر شد خانوادش منو مقصر ميدونستن وميگفتن كه من بايد از پدر ومادش نگهداري مي كردم تا اينكه يه روز منو كتك زد و زنگ زدم پليس دوسش دارم ولي اون هي دروغ ميگه براي اينكه خودشو مقصر جاو نده ٤٠ روزه از هم خبر نداريم خانواده اونا ميگن ما خانوادمون نميدونه و شوهرم ميگه من نميخوامش چون زنگ زدم پليس ميگن شوهرم ناراحت مرگ پدرشه نميدونم چيكار كنم تا دو ماه ديگه دادگاه دارم براي كتك زدن من همه ميگن طلاق بگير چون اون طلاق ميخواد خسته شدم لطفا كمك كنيد
من 12ساله ازدواج کرده ام مشکلات زیادی دارم زنم چند ماهه طلاق میخواد یه دختر 5ساله دارم هر چه التماسش می کنم قبول نمی کنه چکار کنم برام دعا کنید
سلام دوستان عزیز_من 30ساله هستم حالا به معنای واقعی کلمه ناچار و با تمام وجودم درک میکنم_هیچ در بازی برا من وجود نداره_من شوهرمو خیلی دوست داشتم_همه جور خیانتی ازش دیدم دلم پر از کینه و نفرته ازش_من همه کار برا حفظ زندگیم کردم همه جور محبت بهش کردم_همه کار کردم_ولی جز خیانت چیزی ندیدم چند بار به روش نیاوردم باز ادامه داد_دیگه صبرم تموم شد زدم تو روش جز سیلی جواب دیگه ای نداشت_اصلا بهش اعتماد ندارم_نشستم باهاش حرف زدم که طلاقم بده_نمیده میگه دوست دارم اگه تو نبودی میمردم‏(که دروغه‏)_چرا مردها انقدر طنوع طلب و هوس باز هستن؟تا صبح پا کامپیوترشه عکسای لختی دوست دختراشو میگیره_همه جا هم میگه مجرده_برام یک گرفتاری مالی درست کرده که مجبور باشم باهاش زندگی کنم یعنی نه میتونم برم نه تحمل این کاراشو دارم_نمیتونم حضم کنم که منو دوست داشته باشه به قول خودش 50تا دوست دخترم داشته باشه_ظاهرش یک جوریه که هرکی ببینه سرش قسم میخوره_الان ازش متنفرم_آقایونی که نمیتونید با یک نفر زندگی کنید و تنوع طلب هستید عقلا زنتونو طلاق بدین زجرش ندین انصاف نیست به خدا
سلام من ناهید هستم 34 سالمه 17 سال ازدواج کردم شوهرم هر کاری دلش بخواد میکنه 7 سال اعتیاد داشت به یه مکافاتی ترکش دادم دست بزن داره و فحاشی میکنه الان جدیدا هم بهم خیانت میکنه ما در شروف طلاق هستیم همه وسایل. شوهرم شکونده یخچال و تلویزیون اما من هیچی نگفتم فقط سکوت دوتا بچه دارم یه دختر 15 ساله و یه پسر 10 ساله دوستان راهنمایی کنید ممنون
سلام.دوستان.من.مدتی.باهمسرم.سرمشکلات.علکی.ودخاتلتهای.فامیل.وخانواده.زنم.مشکلپیداکردیم
سلام مي خواستم بدونم عوارض بعد طلاق چي هست لطفا از تجارب خودتون بگيد نه حرفهاي كليشه اي ممنونم....
سلام. 7 سال ازدواج کردم. دختر 2 ساله دارم.ما از اول عاشق هم بودیم به سختی بهم رسیدیم ولی شوهرم از اول اعتیاد داشت هر کاری برای بهبودیش انجام دادم بدتر شد ک بهتر نشد الان شیشه مصرف میکنه دیگه توان ندارم و اقدام به جدایی کردم با تمام عشقم ادامه ی راه برام ممکن نیست. براش آرزوی بهبودی و خوشبختی دارم
بعد ازک هفت ماه هنوز باورم نمیشه جداشدم دلم برای خانه وزندگیم تنگ شده
دو سال اول زندگیم را خارج از ایران زندگی کردم به خاطر همین خیلی بهش وابسته شدم ولی وقتی امدیم ایران همه چیز فرق کرد اون ساعات زیادی را خارج از منزل میگذراند ومن تنهامی ماندمم ارامش من فقط در کنار اون بود وغیر از این بهم میریختم اگر عتراص میکردم منو دعوا میکرد وبیشتر و بیشتر منو تنها میذاشت جوری که حتی حاصر بود توی ساختمان باشه
سلام دوستان من تا ١ هفته ديگه دادگاه حكم جداييمونو صادر ميكنه ٣٤ سالمه و ٣ ساله كه ازدواج كردم هرتلاشيم از دستم بر ميومد واسه ادامه زندگيم انجام دادم
من زنمو طلاق دادم تنها چیزی که آزارم میده اینه که اگه مشکل مالی نداشتم اینطور نمیشد
با سلام.من ۳ سال بود که ازدواج کرده و الان ۳ ماهه که از همسرم جدا شدم.اونم فقط به خاطر زن داداشاش
خداهست بچه هاناراحت نباشید
سلام
الان 6 ساله جدا شدم. شوهرم معتاد بود و مشکل اخلاقی داشت. الان دیگه 30 سالمه. هر چی تلاش میکنم برای ازدواج مجددی که موفق باشه نمیشه. وقتی جدا شی همه خودشونو میکشن کنار. خواستگارا خیلی کم میشن. همشونم در بو داغونن. فقط میخوام خدا کمکم کنه واسه ازدواج خوب.
بابا طلاق خ سخته خوش باحالتون که حداقل خلاص شدید کاش قسمت ما هم بشه
سلام دوستان
همسره من هم تازه بعد از دو تا بچه اونم یکی پنج ساله و یکی دو ساله اصرار به طلاق داره
من یه شوهر بددل دارم که الان تصمیم به جدایی گرفتیم.هرروز تهمت و تحقیر و فحش های خیلی زشت.
از تمام دوستان که تجربهشون را به اشتراک گذاشتن تشکر میکنم
منم بیست روزه از شوهرم جدا شدم خیلی پست بود منو به زور طلا ق داد یه سال و نیم همش با هام بازی کرده\
سلام به همه دوستان، یکسالی هست جدا شدم. طلاق خیلی دردناکه
انشالا خدا به همه جوونها کمک کنه که آخر عاقبت بخیر بشن.
سلام من۱۸سالمه..
بعد دواز ده روز از ازدواجم فهمیدم همسرم خیلی آدممزخرفیه...خیلی دروغگو بود...به اسم دین فریبم داد.من درسم عالی بود رتبه برتر بچه های اصفهان..اما نابودمکرد...من مجبور به طلاق بودم..چون کار نداشت.اهل کارم نبود..خسیس بود.باورتون میشه چند بار از من پول میخواست.من باید براش شارژ میخریدم..یکی به من بگه من ۱۸ساله چه گناهی داشتم.
سلام میخام بدونم مردایی ک جدا میشن دوباره ازدواج میکنن با زن دومشون خوشبختن
سلام .. من يه سوال داشتم آقايون تا چه مدت بعد از طلاق نميتونند ازدواج كنند ،،،
چقدر زندگی سخت
من در شرف طلاقم
امشب همسرمو دیدم که داشت با باباش راه میرفت
حسودیم شد دلم براش تنگ شد یه هفتس ندیدمش
دوماهه طلاق گرفتیم توافقی .یکسال ونیم بهم خیانت کرد اما اونقدرعاشقشم و دوسش دارم نمیخاستم باور کنم
میخام بدونم مردام واقعا اذیت میشن یا نع
جدایی خوب نیست تلخه هیچ وقت نخواین بااحساسات کسی بازی کنین کسی که با احساسات یگران بازی کنه خیرنمیبینه
جدایی خوب نیست تلخه هیچ وقت نخواین بااحساسات کسی بازی کنین کسی که با احساسات یگران بازی کنه خیرنمیبینه
سلام،من سال ٩٢ازدواج كردم و ٩٣ طلاق گرفتم به خاطر دهن بيني و دخالت خونواده همسرم و ساده بودن و فوضول بودن خودم اما هنوزم عاشق همسرمم و ٢ماه به هم برگشتيم اما اون باز رفت
سلام دوستان،ن در شرو جدایی از همسرمم،پارسال تاپای طلاق توافقی رفتیم،ولی دلم لرزید که نکنه تمام تلاشمو نکرده باشم؟!
باهرزوری بود شوهرمو و خانواده هارو راضی کردم،برگشتیم،تو دوران نامزدی بودیم،من تمام تلاشمو کردم،ولی دیدم اسم خوبیای من برای همسرم و خانوادش خوبی و لطف نیست،باجه!
من با یک افای دوست بودم دوسال و به هدف ازدواج. اما اون نامرد اول بخودش وابستم کرد و بعئپد کلی اذیت و جدای. فک نمیکردم خدا اینقد زود جوابشو بده . خدا خ بزرگه
علت اکثر جداییها ترس ازدست دادن است
علت اکثر جداییها ترس ازدست دادن است
من خانومم مشکل افسردگی شدید داره و تو تصمیم گیری به شدت عجوله ، 10 ساله که دارم باهاش زندگی میکنم و یه دختر 5 ساله دارم ، حدود یک هفتس کارم شده سیگار کشیدن و غذا نخوردن ، چون بدجوری حالش بد شده و همه رو دشمن خودش میدونه ، تو این یه هفته اینقدر دکتر و مشاوره رفتم خسته شدم
آفرین به سوده با اینهمه فداکاری...خدا اجر میده بهت
و مت امیدوآر شدم از خواندن کانتهای آقاییونی که زنشون رو دوست نداشتن طلاق بدن...این یعنی هنوز مردای باعاطفه هستن
سلام من و شوهرم عقد هستیم من بهش خیانت کردم تلفنی خیلی دوسش دارم واقعا پشیمونم اونم میخاد جدا بشه الانیک سال هست اقدامی نکرده منم نکردم چندبار هم از دور دیدمش نمیدونم چکار باید بکنم میترسم
سلام من هانیه ام 30سالمه5ساله از دواج کردم که 2سالشو عقد بودیم بچه هم ندارم شوهرم عاشق من شد واشتیاق زیادی داشت ولی من از اول نمیخواستم چون قد کوتاه و کم قیافه بود من خیلی سر تر بودم اون دیپلم من لیسانس خانوادش فوق العاده پر جمعیت ولی ما 3وا بچه با فامیل کم پدر مادرش بی سواد مال من دیپلمه ی قدیم و کلی اهل مطالعه ولی فقط به یک دلیل قبول کردم...چون واقعا عاشقم بود .آرزوش بودم!
سلام 16 ساله ازدواج کردم،دوتا بچه دارم.زندگی خوبی داشتم از دو سال پیش همسرم درگیر فیس بوک،بعد هم شبکه های اجتماعی شد.اولش فکر کردم مریضه همه جا بردمش ،چند ماه پیش فهمیدم با یکی چت می کنه.بخشیدمش.متاسفانه مشاور به جای راهنمایی.بیشتر به اون ضربه زد وظاهرا حق رو به اون دادهو گفته کمبود عاطفه بود.
سلام بر همگی...
جفتمون خیلی مغرور بودیم، از هم جدا شدیم،مجددا ازدواج کردم، با وجود اینکه همسر گذشته ام در روز گوشه ای از ذهن من رو درگیر خودش میکنه به زندگی ای فعلی ام خیلی علاقه دارم ....امیدوارم روزی بشه که دیگه ذهن مشغول فرعیات نشه.
عاشقانه عاشقانه هامو به پاى شوهرم ريختم اما...از طلاق نميترسم الان با دختر يکساله و نيمم اواره ام از فردا ميرم دادگاه مهريه ناچيزمم ميگيرم حداقل اوضاعم از اين بدتر نميشه خدا جاى حق نشسته...
سلام عزيزم داشتم يكي يكي پيام ميخوندم ياد مشكلات خودم افتادم باور كردنش سختو دردناك بدوني كه اون كه سالها كنارت و با اون داري زندكي ميكني يه دفعه بخوات دل بكنه و جدا بشه منم چند روزي نه خواب دارم ونه خوراك تازه بابچه سه قلوي دوساله كه دارم دلم براي خودم نميسوزه فقط فقط بخواطر بچه ها نميكم اسرار نكردم ولي كفتم درست ميشه ولي نشد نميشه حالا يك نفر تو زندكيش اومده كه اكر بخواي درست كني هم نميشه بكيد چكار كنم چي بكم چجوري باشم داغون داغونم انقدر داغونم كه فكر ميكنم دارم خواب ميبينم و نميتونم از خواب بيدار شم واسم دعا كنيد
سلام من سه ماه از همسرم جدا شدم اون عاشق یه دختر دیگه بود و ظاهر منو دوست نداشت ولی من عاشقش بودم حتی برای طلاق به دست و پاش افتادم و گفتم بدون اون نمیتونم زندگی کنم الانم هر روز اشک می‌ریزم ولی اون سنگ دل تر از این حرفهاست و به من رسونده که زن گرفته واقعا یه مرد میتونه اینقدر سنگ دل بمونه?من که داغون شدم ولی نمیتونم ببخشمش و همیشه نفرینش میکنم
توروخدا یکی کمکم کنه دو ساله ازدواج کردم با مردی که 20 سال ازم بزرگتره خیلی دوسش داشتم اما شخصیتشو دیر شناختم مدام از زنای دیگه حرف میزنه مدم میگه اگه پول داشتم حرم سرا درست میکردم
سلام.من بعد از 2سال اشنایی و2سال ازدواج طلاق گرفتم.خانواده همسرم خیلی دوسم داشتن ولی همسرم قصد ازدواج با کسی دیگرو داره.خیلی عذاب وجدان داشت بخاطر کاری که در حقم کرده.ایا عدالتی هست??!!
مرد اگه مرد باشه دیگه نباید پشت سرشو نگاه کنه
سلام من 32 سالمه تو 20 سالگیم با پسری عقد کردم ولی به دلیل اعتیادش تو همون عقد جدا شدم و شناسنامه ام سفید و اصل بود و بعدش با برادر دوستم تو سن 23 سالگیم ازدواج کردم میتونستم بهش نگم از کجا میفهمید ولی گفتم و اون قول داد خوشبختم کنه اما بعد از عقد دایم تو سرم میزدن همون دوستم خیلی دخالت میکرد بعد از 8 سال تحمل شوهرم خونه ای که با کار کردن من بود یواشکی فروخت و رفت الان یک سال ونیمه تنهام خیلی زجر کشیدم شوهرم و دوست دارم اما اعتمادم رفته چند وقته دیگه طلاق توافقی میگیریم مجبورم انتخاب اشتباه و دومین شکست داغونم ک رده
سلام به همگی من دارم جدا میشم از زنم اوضاعم داغونه چرا چون الانم با قبل ازدواج فرق کرده شاید باورتون نشه من از قیافه و هیکل چیزی کم نداشتم تا اینکه با این خانم اشنا شدم قبلا ازدواج کرده بود من ادم ساده ای نیستم ولی با نیرنگ سرم رو شیره مالید عروسی کردیم البته من ۹ سال تنها زندگی کردم چون پدر و مادرم هم جدا شده بودن
خسته شده بودم و با این خانم ازدواج کردم تا این لحظه که داره کارمون تموم میشه بهش خیانت نکردم از خودم گزشتم ولی اشتباه کردم بدون دلیل رفت خونه پدرش مهریه رو اجرا گزاشت پدش بر گشت گفت ۱۰ بار دیگه ازدواج میکنه البته اصلا از روزی که رفت و مهریه رو اجرا گزاشت ۱ بار هم بهش زنگ نزدم
سلام فکر نمی کنم درد هیچکس از شما مثل درد بزرگی که من در دلم حس می کنم باشه من دارم طلاق دوم رو تو زندگیم تحمل می کنم البته بالاجبار همسر اول اعتیاد شدید به شیشه داشت وبا زنی که همسر داشت ومعتاد به شیشه بود ارتباط داشت و همسر دومم که اونم ازدواج دومش بود بعد از ۵ سال زندگی مشترک فهمیدم با یکی از همکلاسیاش ارتباط داره بخاطر اون ارتباط خیلی خیلی شکنجه روحیم داد و بعدش گفت که تموم کردم اما من باورم نمی شد چون با اینکه پیش مشاور میرفتیم و بقول خودش تلاش میکرد خیلی سرد و بی تفاوت شده بود همسرم در طی زندگی من مهریه زن قبلیشم می داد منم شاغلم و کلی کمکش بودم اما اون با بی چشم و رویی منکر تمام زحمات من شد هیچوقت هیچوقت اونو خونوادشو حلال نمی کنم یه ادم خورد شده رو خوردو خمیر کردن پیش همه همکارام و فامیل له شدم فقط امیدم بخداست
سلام همدردای عزیزم.
من باخانومم5سال رابطه داشتیم.همدیگرو رویایی دوسداشتیم.سال پیش نامزدکردیم8ماه بعدبخاطردخالتهای مادرش ازهم جداشدیم.الان5ماهه طلاق گرفتیم.تودوران نامزدی طلاق گرفتیم.خودموبه درودیوارزدم ک نذارم کاربه اینجابکشه ولی مادرش بدجوری مغزشوشستوشوداده بود.من ازهرلحاظ جزء بهترینهای هم سنوسالم بودم.ولی بخاطرتوقعات بیجای مادرش ازهم جداشدیم.خیلی زنمودوسدارم.شبوروزجلوچشامه.خیلی افسرده شدم.نمیدونم خداکمکم خواهدکردکه بااین قضیه کناربیام یابایدتاآخرعمرم مثل مرده هازندگی کنم.هروزبارهامادرشونفرین میکنم ونخواهم بخشید.
سلام ،حسین هستم ،دو ساله با دختری که دانشجوی پرستار بود عقد کردم باباش اجازه نداد دوره نامزدی داشته باشیم ،سه چهار ماه از عقدمون گذشت ،به الدین همسرم خیلی احترام گذاشتم اما اونها شروع کردن به مقایسه بنده و خانواده ام با دیگران و اینقدر خرده گیری و سپس رفتار تحقیقات آمیز کردن تا دخترش از بنده دل چرکین شد توی دو سال دوره عقد ما همسرم اخلاقش از لینروبه اون روشد دوباره با قاطعیت خواست از من جدا بشه که با هزار التماس نگذاشتم ،توی این مدت من با صبر و بردباری با رفتار تحقیر آمیز خانوادش و خودش ساختم،عقده برام درست شد خیلی رنجیده خاطر شدم ،چند روزقبل خواستیم با همکاری هم وام بگیریم وخونه بخریم و عروسی بگیریم شب قرار شد فردا بریم خونه ببینیم ،اما روز بع پدر پ مادر زنم مانع شدن گفتن به دختر ما ربطی نداره که تو می خوای وام بگیری وخونه بخری مشکل تو مشکل دختر ما نیست و تو باید خونه بخری به نام دختر ما کنی تا بیاد خونت و دختر ما هم هیچ قانونی براش وجود نداره که بخواد کمک تو قسط بده هر چی هم که از شغل پرستاری گیرش میا واسه شخص خودش هست وا وظیفه دا ی خرج ماهیانه ،اقساط خونه،و خرج شخصی زنت رو براش هر ماه بدی بین ما خط کشی کردن مشکل تو مشکل خودت هستند مشکل همسرت مشکل تو ،دیگه طاقت نیاوردم و مودبانه د مقابل دخالتش ایستادم متاسفانه همسر گوشی بود به من ثابت کرد قدرت تحلیل مسائل و ایستادن مقابل دخالت والدینش رو نداشت ،چند روز بعد هم بنا به تحریک والدینش درخواست طلاق کرد و من با این که دوسش دارم اما دیگه با درخواست طلاق مخالفت نکردم و الان داریم توافقی جدا می شیم .
مردمو گذاشتین سر کار چرا مطالبی که میفرستیم نمیزارید
منم 4 ساله با مردی زندگی کردم که هر بدی ای بود در حقم کرد. ولی هر بار بخشیدمشبه خاطر اینکه فکر میکردم با همه ی این بدیهایی که داره واقعا عاشقمه و بهم وفاداره. ولی افسوس بعد از 4 سال زندگی روزایی که باردار بودم و بعد از 2 ماه از فکر وناراحتی زیاد سقط کردم.شوهرم با یه دختره در ارتباط بوده وصبح تا شب وقتشو با اون میگذرونده. وقتی فهمیدم 3 هفته غذا نخوردم. اشک ریختم. خواب نداشتم و شوهرم دنبال ادامه ی روابطش بود. بعد از 3 هفته نامه ای که برا دختره نوشته بودو دیدم. حالا التماس میکنه که بمونم ویه فرصت دیگه بهش بدم. ولی چه تضمینیه،کسی که تو سخترین شرایطم بهم خیانت کرد از کجا مشخصه که دیگه خیانت نکنه. جواب دل شکستم چی میشه؟! دوسش دارم ولی هیچ وقت نمیتونم این نامردیشو فراموش کنم. دارم به طلاق فکر میکنم که تصمیم قطعیمو برا زندگیم بگیرم. زندگی با آدم بی وفا دیگه فایده نداره
سلام دوستان
چه زن چه مردوقتی توزندگیش خودخواه وخیره سرباشه نمیشه تحملش کرد .13 سال تحمل کردم دم نزدم به خاطر دخترم.آخرش خودش طلاق خواست.لحظه آخربرگشت بهم گفت میدونم بهترازتوپیدانمیکنم ولی دوست دارم آزادباشم برای خودم
سلام.من الان چند ماهه از شوهرم جدا زندگی میکنم و یه دختر 14 ساله دارم برای طلاق وکیل گرفتم و بسیار مصمم بودم اما از وقتی که همسرم تمام اثاث زندگی رو جمع کرد برد شهر خودش سخت دلگیر شدم و الان همش خودم رو مقصر می دونم از طرفی دخترم بزرگ شده وخانواده من میگن فقط طلاق اما خودم فکر میکنم کاش یه کم گذشت میکردم لااقل به خاطر دخترم .طلاق خیلی سخته بعد طلاق شکل مشکلات فقط عوض میشه حل نمیشه
سلام
من هفت ماهه که عقدکردم وهمسرم فقط یک ماه اول بامن خوب بود .بعدازیک ماه بهم گفت که من قبل ازعقد تورو نمیخواستم وهمینطوری باهات ازدواج کردم.خانوادش هم اصلا راضی نبودن واصلا برای اینکه کار به طلاق نکشه پاپیش نذاشتن.الان مهریموگذاشتم اجرا.من هیچ ایرادی ندارم وحتی هنوزم دوستش دارم..میدونم که یک روز پشیمون میشه....اون هیچ ارزشی برام قایل نشد....حالم خیلی بده..برام دعا کنید...
سلام
دو ساله جدا شدم تنهاتر از قبل شدم خانوادم هیچوقت دخالت نکردن انتخاب رو گداشتن با خودم. تمام تلاشمو کردم که زندگیم حفظ بشه نشد بعضی وقتا نمیشه شاید قسمت اینجوری واسم رقم خورده تمام ناحقی هارو باهام کرد میبخشمش میسپرمش به خدا. تا اخر عمرمم وفادار بهش میمونم وازدواج نمیکنم.ولی کاش مردا مثل ما یه ذره وفادار بودن
من بیچاره چی بگم 3بار ازش خیانت دیدم البته یه بار مچشو گرفتم به 3تا اعتراف کرد و گفت پشیمونه و هیچکی بهتر از من براش نیست اما شبا خاب نداشتم همش تو فکر اونا بودم رابطشم باهاشون فقط پیامک بود چون اصلا نمیذاشتم تنها بیرون بره و خودشم اهل این کارا نیست الان یه هفتس فرستادمش خونه پدرش5بار تو یه هفته فکر خودکشی کردم ولی نتونستم دوستش دارم فقط با اون شادم اما بهم خیانت کرده نمیدونم چیکار کنم کمکم کنید دوستان
من بیچاره چی بگم 3بار ازش خیانت دیدم البته یه بار مچشو گرفتم به 3تا اعتراف کرد و گفت پشیمونه و هیچکی بهتر از من براش نیست اما شبا خاب نداشتم همش تو فکر اونا بودم رابطشم باهاشون فقط پیامک بود چون اصلا نمیذاشتم تنها بیرون بره و خودشم اهل این کارا نیست الان یه هفتس فرستادمش خونه پدرش5بار تو یه هفته فکر خودکشی کردم ولی نتونستم دوستش دارم فقط با اون شادم اما بهم خیانت کرده نمیدونم چیکار کنم کمکم کنید دوستان
باسلام
سلام
عزیزانم خواهرهایم وبرادرانم چون خودم طلاق گرفتم به همه ی شما عزیرانم خدا قوت میگویم بقول معروف دردی کشیده ام که مپرس بعد 20 سال طلاق گرفتم وقتتان را هم نمیگیرم در اخر قاضی همسرم رابدلیل نداشتن تامین جانی وضرب شتم راهی زندان شد دلم نیامد رضایت دادم حکم طلاقمان صادر شد الان تنها ارزویم این است ای کاش زیر دست وپاش میمردم ولی طلاق نمیگرفتم چرا ادمها وقتی از هم جدا میشن فقط خوبیهای طرف یادش میمونه وقتی خبر ازدواج باشکوهش را شنیدم جگرم میسوخت خون گریه کردم وبرای برایش از ته دل ارزوی خوشبختی کردم چون عشق اول حالا هر کسی هم که باشد در ذهنت با هیچ پاکنی پاک نمیشود دوستت دارم
سلام .مدت سه ماه همسرم قهر کرده و خونه مادرش رفته و برای برگشتن شرط گذاشته که ماشین و خونه به اسمش کنم دارم دیونه میشم خیلی دنبالش رفتم فقط میگه اگه منو دوست داری به اسمم کن و من این کارو نمیکنم .لطفا راهنمایی کنید.یکسره صبح تا شب فکرم مشغولش دیونه شدم
سلام .مدت سه ماه همسرم قهر کرده و خونه مادرش رفته و برای برگشتن شرط گذاشته که ماشین و خونه به اسمش کنم دارم دیونه میشم خیلی دنبالش رفتم فقط میگه اگه منو دوست داری به اسمم کن و من این کارو نمیکنم .لطفا راهنمایی کنید.یکسره صبح تا شب فکرم مشغولش دیونه شدم
در استانه جدایی هستم ولی با وجود تمام ازار و اذییت هایی که توسط همسرم و خانوادش بهم رسیده هنوز دوستش دارم من توی این 5سال زندگی مشترم خیلیییی سختی کشیدم و به خاطر فشارهای های روحی به بدترین بیماریها دچار شدم طلاق برای من و اسم خانوادگیم ضربه وحشتناکی هست ولی مجبورم که جدا بشم چون ادامه این زندگی ممکنه به قیمت جونم تمام بشه.الان از دوستان مشورت می خوام ما سر تعدادی سکه توافق کردیم که جدا بشیم زیر صدتا ولی هرکاری میکنم غرورم اجازه نمیده که قبول کنم همش میگم ععنی ارزش جوانی و عشق من همین بود؟؟بهم میگن اگه نگیری پشیمون میشی ولی خودم اینطوری فکر نمیکنم واقعا نمیدونم چیکارکنم کمکم کنید در ضمن از نظر مالی هم لنگ این مهریه نیستم.
با سلام، من احسان هستم حدود 3 ماه عقد بودیم و بعد از هفت ماه زندگی زیر یک سقف مجبور به طلاق شدیم، خانواده اش، بی رحم تر و نفهم تر از یزید بودن، حتی نذاشتن طفلک بیاد محضر برای طلاق، منم بخاطر شرایط بخشش مهریه و خیلی مسایل دیگه تن دادم به طلاق اما الان بعد از گذشت 9 ماه از طلاق دلم براش میسوزه، نسبت بهش احساس گناه دارم، نگرانشم با داشتن آون خانواده نفهم، و بخاطر بی سرو زبانیش، چکار کنم آرام بشم، تو رو خدا آگه کسی هست راهنمایی کنه من آرام بشم
من 3 ماه از همسرم جدا شدم ما تازه صاحب فرزند شده بودیم من زندگیمو و همسرمو خیلی دوست داشتم اما متوجه شدم به من خیانت کرده بعد از زایمان هم افسردگی گرفته بودم ولی درکم نکرد . خیلی ناراحتم خیلی غصه دارم چون حقم نبود، با زندگی من بازی کرد.
منم طئم تلخ طلاق رو چشیدم اشنایی ما اول با پدرخانوممم با دعوا شروع شد در واقع اصلا نمیشناختیم خلاصه گفتن اصل دعوا خیلی طولانیه بعد دعوا من و برادرم تصمیم گرفتیم که یه شکواییه تنظیم کنیم که این اقا چرا این کارو کردن خلاصه بعد اون ماجرا شکایت کشیده شد به دادگاه من و برادرم میخواستیم ببینیم چرا این کارو کردن ایشون تا رسیدن به دادگاه اضهار ندامت کردن و گفتن اشتباه کردم بعد ما هم رضایت دادیم بعد چند روز دیدم تلفنای عجیب و غریبی به خونه میشه بعد چند روز پدرم گفت با همون اقایی که دعوا شده از شما خوششون اومده و میخوان با دخترشون ازدواج کنین
سلام
من پنج سال پیش با همسرم ازدواج کردم زندگی به ظاهر خوبی داشتیم .متاسفانه پدر و مادرش واسه ما بزرگتری نکردن
من و همسرم خیلی همو دوست داریم.نمیدونم شاید فقط من اونو دوست داشته باشم.الان پنج ساله که ازدواج کردیم و هرکاری از دستم براومده کردم تا راضی باشه.ولی خانم من خیلی ایده آل گراست.از همه چی و همه کس ایراد میگیره.کاملا نقطه مقابل من!
من با زنم سر یک جر و بحث زندگیمون به طلاق کشید
من تازه جدا شدم از همسرم بعد از ۱۵سال زندگی و داشتن یک فرزند پسر
سلام دوستان من هم مدتی که طلاق گرفتم ولی بانظر یلداجون موافقم.زندگی جریان داره.محکم بلندشید واینده رابسازید طوری که همسراولتون حسرت یک دقیقه باشمابودن رابخوره.خدااااااااااااااااااااااااهست
من 43 سالمه و زنم بسیار شلخته و بینظمه اخلاقش هم تنده .... باوجودی که 2 بچه دارم میخام جداشم دیگه خسته شدم
من تازه رفتم نوزده سالگی 5ماه عروسی کردم دارم جدا میشم حالم خیلی بده خیلی از جداییم ناراحت نیستم چون واقعا هرکاری از دستم بر میومد کردم فقط این دادگاه رفتنا اعصابمو خورد میکنه و این که من یه دختر نوزده ساله ایندم چی میشه
سلام تودوران عقد خانواده خانومم دخالت بیجا میکردن ورفت مهریش رو گذاشت اجرا
وقتی جدایی پیش میاد به معنی خوبی یا بدی هیچ کدوم از طرفین نیست.
سلام منم با شما همدردم۳۲ سالمه ؛منم ۶سال با یه مرد معتاد زندگی کردم البته اولش معتاد نبود بعد معتاد بود اونم تاثیر بدِ خانواده ش بود؛چون خانواده ش همشون اعتیاد داشتن و من بعد از عقد متوجه شدم دوسال رفتم دادگاه و اومدم و با کمک وکیل تونستم ازش راحت بشم؛الان ۵سالِ که ازش جدا شدم و یه پسر ۸ساله دارم که باکمک وکیل تونستم حضانت بچه رو ازش بگیرم؛الان خیلی شادتر از قبل هستم؛خدا بزرگه وقتی راهی جز طلاق ندارید دیگه نمیشه کاری کرد
سلامم.چقد راحت اسم طلاقو میارید.با گذشت همه چی درست میشه.
خیلی راحت گرفتید طلاقو
واااای بر ما و جامعه ی ما
منم بارداردارم ودر شرف جدايي
من بعد از ۱۵سالزندگی که از این ۱۵سال نه سالش بامن قهر
بود و تمام سعیش این بود توافقی جدا بشیم
چهارساله ازدواح کردم هیچ خیری ندیدم
سلام دوستان منم یکسال تو عقدم ولی توی این یکسال هیچ نقطه اشتراکی با شوهرم ندارم از نظر فکری فرهنگی بنظرتون ادامه دادن این زندگی عاقبتی داره ,دوتامون به یک نتیجه منطقی رسیدیم ,نگه داشتن یک زندگی که هیچ نقطه اشتراکی نداره کار غلطیه ,جدایی سخته ,انشالله خدا برای هیچ کافر و مسلمونی نخاد
سلام ..دارم دق میکنم ..میخوام جدا شم ..هنوزبه شوهرم نگفتم ..منتظرم مدرسه ی پسرم تموم شه ..13 ساله ازدواج کردم ..شوهرم همش دنبال زن های دیگه ست ..چت ..سر قرار رقتن ..تلفن ..اما هیچ وقت یه زنگ به خونه و ما نمیزنه ..از طلاق متنفرم ولی دیگه راهی ندارم ..جایی رو هم ندارم برم ..دارم دیوونه میشم..
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۵:۲۴ - ۱۳۹۵/۰۲/۲۴
سلام محبوب خانم
درسته كه تحمل اين زندگي سخته ولي يك سوال دارم
شما كه اينقدر فرزندتون دوست دارين چقدر خوبه كه به خودتون هم اهميت بدين
طلاق در لغت خيلي راحت به زبون مياد ولي داغون ت ميكنه
مطمئن باش
روحيه خانم ها خيلي حساس هست
من بهت ميتونم اميد بدم كه اگر مدتي فقط به علاقه مندي هاي زندگي خودت توجه كني
رو اونها تمر كز كني و شاد باشي
مطمئن باش كه همسرت به سمت تو برميگرده
مردها عاشق زنهاي شاد هستند
نه بهانه گير و عبوس
سعي كن از زندگي ت لذت ببري
ما هم براي سر به راه شدن شوهرت دعا ميكنيم
ولي اينو بدون طلاق هيچ وقت راه حل مشكل نيست
بلكه بعد از طلاق بايد با هزار و يك مشكل ديگه كنار بياي
سلام طلاق بهتر از زندگی دردناک یبار اذیت بکشین بعدش زندگی کنین من 4 سال تو قهر اشتیم پیر شدم چون پول ندارم
من فکر میکردم طلاق چیز ساده ایه بعد گذشت 40 روز از طلاق انقد پشیمونم که دارم داغون میشم خیلی دوست دارم برگردم ولی خوانوادم مخالفن ازطرفی اگر هم بشه اونا کلی شرایط دارن اول راههای دیگه رو امتحان کنید اگه نشد برید سراغ طلاق که مثل من نابود نشید
درود به شما عزیزان
من الان ۳ ساله با همسرم مشکل دارم ایشون به مادر وخواهرم حساسیت پیدا کردن در صورتی که الان ۷سا هستش بیرون از ایران زندگی میکنیم وهیچ رفت وامد ی هم نداریم الان هم جدا شدش باز خدا رو شکر بچه ندارم ولی خیلی دارم عذاب میکشم نمیدونم چرا این خانم ها اینقدر سنگ دل هستند وقتی تو مغزشون یه چیزی کلید میخوره دیگه تمومه وهیچ چیزی نمیتونه نظر شون رو عوض کنه
منم بعد از 17سال زندگی زنم داره ازم جدا میشه خونه و ماشین و وکالت طلاق هم قبلا بهش دادم میگه بچه هارو هم نمی خوام دو پسر 15 و 7ساله دارم ومدام نگران اونهام هرچی التماس وگریه هم کردم روش جواب نمیده و بدتره امیدوارم چوب این سنگدلیشو بخوره
سلام،به نظر من طلاق بدترین اتفاقیه که ممکنه برای کسی بیوفته،من وهمسرم سیامک خیلی همدیگه رو دوست داشتیم،ولی بعد از یک سال ونیم دوران عقد بخاطر لج ولج بازی ازهم جداشدیم،الان یک سال از طلاقمون میگذره وسیامک ازدواج کرده،ولی من هنوز دوسش دارم،
به همین خاطر توصیه می کنم کسایی که درشرف طلاق هستند یه کم بیشتر فک کنن به زندگی شون،
بعضی از خانواده ها واقعا وقتی نمیخوان بذارن پسراشون زندگی کنن چرا براشون میرن خواستگاری؟؟ من مجبور به طلاق شدم ، بعد چند ماه عقد پدر و مادر شوهرم بعد تمام بدیا و بی احترامیایی که در حق من و خانواده م کردن زدن زیر همه چی ، شوهرمم مرد ضعیفی بود و حتی یه قدم برای حفظ زندگیمون برنداشت ..،
من ٨ ماهه عقد كردم خانواده شوهرم با اينكه آشنا بودن ولي نديده و نشناخته به من راضي نبودن تو هيچ مراسمي شركت نكردن شوهرم گذاشتشون كنار و خودش همه كارو انجام داد ولي چند ماه بعد ولم كرد و رفت پيششون الانم طلاق ميخواد ولي من دوستش دارم نميدونم بايد چيكار كنم
خدایا زودتر تموم کن این دنیارو. 3 ماهه جدا شدم.با من مشکلی نداشت.با مامانم مشککل داشت.تهران تنهام.زورش میومد بیاد مشهد.مونده بودم این وسط.بازم من اقدام نکردم.تا اینکه سری آخر تو مشهد بحثش شد و اومد تهران.بابام هم عصبانی شد و گفت طلاقت میدیم.ولی اقدامی نکردن،خودشم میدونست تقصیر اون بود که عصبانی شدن خونوادم و من.5 ماه از خونه رفت، بیرون میرفتیم یواشکی. خونوادش گیر دادن چون باباش اینجوری گفته باید طلاق بگیری.منم گفتم دوس ندارم دادگاه بریم،باشه توافقی.مهریه هم بهش دادم.ولی گفتم نکن این کار .بزور بردمش یه جلسه مشاوره.گفت از بابام باید اجازه بگیری یا با اون باید حرف بزنی.منم این کار و نکردم و آخرش جدا شدیم.تو اوج غربت و مظلومانه واسه جفتمون.همش میگم باید میرفتم التماس باباشو میکردم،چرا نرفتم. خدایا ارومم کن.
سلام آقامهدی خدا بزرگه دیگه کاریه که شده انشالله که باباش از اینکار پشیمون بشه و ازتون بخواد که دوباره برگردین به زندگیتون
بیخود شخصیتت داغون نکن. من رفتم با پدر زنم صحبت کردم کلی هم امتیاز دادم. فایده نداشت . احرش طلاق گرفت. ناراحتیش یه دوره ای داره. محکم باش. فرض کن سربازی هستی که تو جنگ دوستت از دست دادی. یا همسرت مرده.
سلام دوستان.من دوازده ساله ازدواج کردم و یه پسر هشت ساله دارم شوهرم خسیسه و ادم قانونمند و حساسه کلا ادم باحالی نیست و اصلا خرج منو نمیده من ارزوی طلاق دارم ولی هیچ حامی ندارم خونواده ام هم همکاری نمیکنن و روزی هزار بار ارزوی مرگ دارم فقط از تنهایی میترسم
سلام به همه منم 10 ماه جداشدم حالم خوب نیست تابا خانوادم درد دل میکردم میگفتین جداشو شوهرم دست بزن داشت خسیس بود و بچه ننه از اینده ای که نمیدونم چی میخواد بشه میترسم حالم اصلا خوب نیستش اعصابم خورده دوست دارم برگردم چون از ایندو میترسم
سلام من ٧ ساله ازدواج كردم ٤ سال هم قبلش با خانومم دوست بودم تو اين دو سال اخير امونم رو بريده ديگه بينمون چيزي به نام احترام نمونده تا با هزار بدبختي دو روز باهم خوب ميشم تا ترقي به تولوقي ميشه باز بي احترامي ميكنه. فقط هم غمش اينه كه ميان من و خانوادم رو بهم بريزه و پاي خانوادم رو از خونم ببره و هيچ خجالتي هم در اين مورد نداره با اينكه دوسش دارم ديگه هر دومون نميتونيم تحمل كنيم با اين كاراش ديگه خانواده ي منم ازش بدش مياد لطفا راهنماييم كنيد كه طلاق بدم يا نه
پاسخ ها
اسماعیل
| United States of America |
۰۰:۲۷ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۷
من فکر می کنم پیش چندتا مشاور بری و جزئیات قضیه رو باهاشون مطرح کنی. اونجا جواب بهتری می گیری
منم دارم طلاق میگیرم طلاق مثل عذادارشدنه وحتی سخت ترازاون .چون میدونی زندس ولی بعدطلاق دیگه مال تونیست
سلام به دوستان غم دیدم ماجرای من واقعا وحشتناک بود .من رو زمین کوبید . روانی شدم الان دو ماه از ماجرای طلاقم گذشته . 3 سال باهم بودیم وبعد ازدواج کردیم صاحب یه پسر 12 ساله ایم . 3 ماه بود سرد شده بود . هرکاری تونستم براش کردم .گفتم یه خانومه شاید ناراحتی های مختلف زنانه هستش و اعصابش دو ریخته به هم . دیوانه وار دوستش داشتم . میپرستیدمش . تا اینکه ....تا اینکه یک روز گفت من طلاق میخوام .
سلام من هم مثل شماها دارم جدا میشم بنا به دلایل بسیااار زیاد من یک پسر 27 ساله هستم که به خاستگاری دختری رفتم که هشت سال از خودم کم سن تر بود این اولین اشتباهم تا اینجا داشته باشید بقیش رو هم بگم رشتم معماری هست کار پیدا نکردم سوپرمارکت با برادر کوچکم شریکی راه انداختیم ماه اول نفری 3 میلیون تومن درآمد خالصمون بود 60 میلیون سرمایه داشتیم خانومم پاشو کرد تو یک کفش که من نمیخوام کار کنی باید به من برسی من رو ببر گردش تفریح من پول نمیخوام بهش گفتم زن حسابی من اگه کار نکنم از کجام بیارم خرج تو بکنم الان که میری بیرون شهر کباب و گوشت میخوری بخاطر همین مغازس من مغازم رو ببندم از کجا خرج عروسی رو در بیارم گفت نه تو باید مغازتو جمع کنی بعد هم پدرش رو فرستاد در مغازم بهم فحش ناموس داد من پدرم 14 سال قبل فوت کرده با کمال بی ادبی گفت پدرتو در میارم اگه به دختر من نرسی مادرش هم همینطور مغازه رو جمع کردم پدرش گفت من واست کار دولتی سراغ دارم گفتم حقوقش چقدره گفت قانون کار که میشه ماهی 900 هزار تومن گفتم مرد حسابی من در مغازه خودم روزی 9 ساعت کار میکردم ماهی 3 میلیون در آمدم بود حالا برم 9 ساعت کار کنم واسه 900 هزار تومن؟؟؟؟؟؟که دخترش گفت مهم پول نیست مهم اینه که به من برسی بعد از سه ماه پدرش گفت کاری که گفته بودم درست نشد من موندم و بیکاری و افسردگی و فحش هایی که شنیده بودم و تهدید ها نتیجه این شد که 60 میلیون ضرر کردم دیگه پول خرید یک نوشابه هم تو جیبم ندارم اول زندگی عین کف دست صاف صاف شدم بخاطر حماقت یک دختر و خانوادش تقاضای طلاق دادم وکیل گرفتم خانومم گفته من مهریمو تا دونه آخرش میگیرم قرار شده هر 4 ماه یک سکه بهش بدم چون بیکارم و بی پول ولی بهش گفتم طلاقت نمیدم سکه هاتو میدم حالمم ازت بهم میخوره نمیخوام تمکین کنی همینکه گورتو گم کنی خودش خیلی ارزش داره گواهی ازدواج مجدد رو هم میگیرم از دادگاه دو سال دیگه کار میکنم هرطور شده بعد دوباره ازدواج میکنم خانومم هم بمونه تا موهاش رنگ دندوناش سفید بشه آدم بی لیاقت رو باید تا میتونی حالشو بگیری من نه عذاب وجدان دارم نه ناراحتم حتی خوشحال هم هستم و سر نماز خدا رو شکر میکنم که مثل خیلی از دوستان که نظر دادن بچه ندارم اقلا از بابت بچه خیالم راحته یکسره یا گوشی منو چک میکرد یا رفت و آمدهام رو زیر نظر داشت تو کوچه خیابون هم چشمش دنبال خانومای دیگه بود که ببینه به من اگه نگاه میکنن بپره به جونشون از خودم تعریف نکنم چهرم واقعا جذابه همه میگن حتی غریبه ها در اولین برخورد مشکل من نیست صورتم نقص نداره مشکل اونه که نمیتونه بفهمه من اهل خیانت نبودم و نیستم آقایونی که خانومهاتون دقیقا نفهم تشریف دارند تحت هیییییچ شرایطی باج ندید والا من اگر زنم خوب بود الان بعد 1سال همه چی داشتم ولی الان هیچی ندارم نه اعصاب نه حس و حال نه انگیزه کلا هیچی واسم نمونده حسرت دوستامو میخورم که با شغلهای مختلف خانومهاشون حسابی هواشونو دارن اونوقت من بیچاره شدم واسه نفر بعدی حسابی چشم و گوشم رو باز میکنم موفق باشید
سلام من 17ساله با خانمم که معلم بود زندگی کردم حاصل ازدواجمون 2تادختره یکی 16 واون یکی 11 ساله توی این مدت فرازو نشیب زیادی داشتیم اکثرا بحث وجدل تا به این نتیجه رسیدیم که باید از هم جدا بشیم ناگفته نمونه که من برای پایداری زندگیم همه کار کردم الان 2تا خونه ویه ماشین به نام خودش داره ومن دوتیکه باغ از ارث پدر که باید اونم برای مهریه بپردازم قرارمون بود بچه ها رو اون نگه داره اما بعد از طلاق انداخت سرم رفت .الان من نه جایی برای موندن دارم ونه سرمایه ای برای کار چند بار خواستم دست به خودکشی بزنم اما چهره بچه هام اومده جلوی چشمم منصرف شدم نمیدونم چیکار کنم
پاسخ ها
اسماعیل
| United States of America |
۰۰:۲۲ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۷
منم زنم همه چی رو ازم گرفت. و یک دختر دارم. فکر می کنم باید صبور باشم و به خدا توکل کنم حتما راهی باز میشه
سلام.من بعد یک سال آشنایی و سه سال زندگی مشترک بعد اون همه عشق ,این همه وفاداری صبر تحمل خیلی چیزا,به خاطر یه مشاجره کوچیک که همسرم مقصر بود و مادرشون هم بانی این دعوا بود ,دارم جدا میشم.حالم بده و فقط آرزوی مرگ دارم.
منم دوساله عقدم و خیلی شوهرم و دوست دارم ،قراربود عروسی کنیم ولی مخالفت کردن ،خانواده همسرم میخوان مارو مجبور به طلاق کنن،همسرمم هیچ استقلال مالی و عاطفی نداره ار خانوادش،والان دو دله ،هم به من علاقه داره و هم نمیتونه خانوادش و کنار بزاره خانواده خودمم اگر این مسئله رو بفهمن دیگه کنار نمیان،این حق من نبود ،حلالشون نمیکنم ،حال بدی دارم ،من شوهرم و دوست دارم و نمیخوام جدا شم ،میترسم از طلاق ،چکار کنم حالا
زنها رو طلاق بدین بررررررن که نفس ادم رو میبرن آقا سیروس خانوم من هم دقیقا عین خانوم شما میمونه بنده هم قصد دارم طلاق بدم چون واقعا حوصلش رو ندارم انسان بیخودیه و خودخواه و حسود من 26 ساله ام و خانم 20 ساله طلاق تنها راه خلاص شدن از جهنمی هست که خودت با دستای خودت واسه خودت درست میکنی موفق باشین
سلام من همسرم دروغگو خیلی دروغگو دستش را خانوادش یکی هست شمارشو از من قایم میکنه تند تند شماره عوض میکنه منو بلاک میکنه اما من از طلاق میترسم برام دعا کنید سرش به سنگ بخوره
4 سال زندگی با عشق داشتم . مجبور به طلاق توافقی شدم . شوهرم یک برادر دو قلو داشت که مجرد بود و همیشه در زندگی ما بسیار دخالت می کرد و باعث ناراحتی و بی احترامی به من میشد و شوهرم هیچ وقت جوابش رو نمیداد و حتی پشت من جلوی خانوادش نبود . برادرش بهش گفت بیا مهاجرت کنیم خارج از کشور . کارش رو ترک کرد و 2 سال بیکار بود و زبان برای آیلتس می خوند و خرج خونه ماهی 1 میلیون از پدرش می گرفت . بشدت عصبی شده بود . بهش می گفتم بیا برو جایی سر کار اما تمام فکرش مهاجرت بود . و گفت دیگه نمی تونیم باهام زندگی کنیم بهش گفتم من که اینقدر پشتیبانت بودم با نداری و بی کاریت ساختم این حرف رو نزن گوش نکرد . چیز های خونه رو پرت می کرد و خودش رو میزد و می گفت باید طلاق بگیریم خیلی التماس های دنیا رو بهش کردم گفتم حیف زندگیمونه نکن . گوش نکرد . دادگاه جایی که هیچ وقت فکرش رو نمی کردم رفتیم و گفت جدایی . اشک ریختم هزارن بار اما گفت باید برم من اینجا آینده ای ندارم . رفت الان 2 روزه باورم نمیشه . با کمترین توقع وارد زندگیش شدم . منو رد کرد . حالا از خارج زنگ میزنه و من جیگرم آتیش می گیره حال منو می خواد بپرسه و می گه دوباره همه چیز رو درست می کنم . گفتم تو برادرت رو به من ترجیح دادی و رفتی و منو طلاق دادی . من حاضر بودم صبر کنم تا کارش درست بشه اما شوهرم می خواست از همه چیز خودش رو رها کنه . خانوادش هم هیچ حرفی نزدن . خدا می دونه چه حالی هستم
پاسخ ها
سعید
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۱:۵۲ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۲
فقط صبور باش قطعا درست میشه
عجب دنیایی شده هیچ وقت آدم نمیتونه با اونی باشه که همیشه آرزوش رو داشته من بخاطر خانومم از همه چی گذشتم واقعا از همه چی گذشتم ولی دست آخر عاشق یک نفر دیگه شد و رفت به همین سادگی
خدایا حکمتت تو چیه؟؟؟؟؟
دوستان اینو بدونین بعضی از انسانها سر گذشت شماها هستند یعنی باید یک موقعی وارد زندگیتون بشن تا درس بگیرین منم از ماجرای خودم درس خوبی گرفتم همسر من رفت و الان هم مجرد مونده همون نفری که بخاطرش منو ول کرد و رفت تنهاش گذاشته حالا بهم زنگ میزنه غلط کردم اشتباه کردم میتونم برگردم؟؟جواب من فقط یک کلمه بود و خواهد بود نههه
خانوما یادتون باشه غرور مرد یک چیزیه که اگر بشکنه عمرا دیگه شما بتونی درستش کنی هیچ وقت غرور مردا رو له نکنین همیشه یادتون باشه به حرفای پدر و مادراتون گوش ندید با شوهراتون لجبازی نکنین تجربه ثابت کرده وقنی پدر و مادرا باعث جدایی دخترشون میشن بعد مدتی خودشونو بی تقصیر جلوه میدن من دارم ازدواج میکنم من که رفتم ولی کی بدبخت شد؟متاسفم واسش فقط همین حالا بشینه ور دل مادرش
سلام من ۶ساله ازدواج کردم...۳سال هم با شوهرم دوست بودیم...از اول باهم دعوا داشتیم و کل کل ...بهم شک داشت و کتکم میزد منم که عاشقش بودم گفتم خوب میشه ب مرور هرسال که گذشت بدتر شد تا حد سر شکستن و دست شکستن جلو رفتیم ولی میگفت عاشقمه و درست میشه هرروز دعوا و کل کل ...تا اینکه حامله شدم و بچه سقط شد دکتر تنها دلیلش و استرس زیادی که داشتم عنوان کرد تو زمان بارداری کتکم میزد ولی میدونم دست خودش نبود چون وقتی عصبی میشه حالت جنون بهش دست میده بطوری که با چاقو دنبالم میکرد توی خونه و واقعا میگفت که میخوام سرتو ببرم با این حال واقعا عاشقش بودم تا اینکه دوباره باردار شدم و دوباره سقط شد بچم باز هم دکتر گفت تا وقتی استرس داری بچه رشد نمیکنه تو زمان بعرداری طوری توی گوشم داد زد که حالت غش بهم دست داد ولی با همه این کارایی که میکرد بعد ۱۰دقیقه میومد عذرخواهی و منم مثل همیشه میبخشیدیمش اما به مرور نمیدونم چیشد حس کردم توی دلم دیگع نیست شبا همش کابوس میدیدم که کتکم میزنه وضعیت روحیم خیلی داغون شده...اما ی ۶ماهی تصمیم ب جدایی گرفتم ...حس میکنم ازش کینه بدل گرفتم دیگه واسش نمیمیرم و ذوق نمیکنم اینم بگم تو این ۶سال برام ی دونه کادو نخریده ی تیکه طلا یا حتی ی لباس .....خونه فامیلام ۶ساله نرفتم حتی واسه پاگشا ....با همه دوستام قطع رابطه کردم چون از دوست بدش میاد هرجا هم میرم باید با خودش برم اونم اگه بیاد ...اینارو گفتم تا شما یکم راهنماییم کنیین که طلاق خوبه یا بد در ضمن ۲۵سالمه و خونوادم ۱۰۰درصد بهم گفتن از همه لحاظ حمایتم میکنن ولی باز موندم تو دوراهی مشاوره های زیادی رفتم ولی باز نمیتونم تصمیم بگیرم توروخدا کمکم کنین
سلام خواهر عزیز من نه خانومم رو کتک زدم نه تهدید نه اذیت همیشه هم سرش رو شونه هام بود وقتی نبودم گریه میکرد خلاصه پدر و مادرش چنان دخالتی توی زندگیمون کردن که دادخواست طلاق دادم عشق و همه چیز مردد انگارهمین دیروز بود عقد کردم یکسال گذشت من 28 سالمه و اون 20 نازی خانوم شوهر شما یه دیوانس بهت قول میدم دو حالت داره که اینکارا رو میکنه یا دلش رو زدی که داره کاری میکنه بگی مهرم حلال و جونم آزاد و یا اینکه دیوانس با این نکاتی که شما فرمودین صد در صد دیوانس چون گفتید موقع دوستی با شما هم همینطور بوده ببخشید من رک حرف میزنم دلیل بر بی ادبی نیست حقیقته مردای امروزی اکثرشون دیوانه شدن بدلایل اقتصادی و خیلی چیزای دیگه ولی اگر با چاقو به جونت افتاده دلیل نمیشه بتونه کاری بکنه خیلی ببخشید انسان وقتی با گرگ روبه رو میشه گرگ بدون هیچ علامتی حمله میکنه و کارت رو میسازه ولی سگ از دور وق وق میکنه و میخواد بترسونه شده حکایت شوهر شما اگر عرضه داشت کاری میکرد با چاقو ولی اینم دلیل نمیشه یه موقع جنون به سرش نزنه و خدایی نکرده کاری که نباید بکنه رو بکنه اگر خانواده حمایتت میکنن به نظر من به حرفاش گوش نده برو سمت خانوادت برو سمت پدرت که هیچ کس پدر نمیشه اینو مطمئن باش موفق باشی
با سلام به همه!
سرگذشت منم یه جورایی شبیه سرگذشت آقا حسامه!
من یک و نیم ساله تو عقد بودم . تو این مدت هیچ چیزی برا نامزدم کم نذاشتم حتی از خودمم زدم ولی چیزی براش کم نذاشتم. تنها آرزوم فقط خوشبختی و خوشحال کردن اون بود. اولین و آخرین دختری بود که بهش دل داده بودم و واقعا دوستش داشتم و خیلی چیزایه دیگه که نمیشه همه رو نوشت...ولی خانومم چون 17 سالشه بخاطر یه دروغی که نمیدونم کدوم از خدا بی خبری بهش گفته بود تموم آرزوهامونو بر باد داد و ادعای طلاق کرد.الکیه الکی.همیشه در موردم زود قضاوت میکرد که این بار نیز با همین اشتباه منو پیش همه خراب کرد علیه من گفت و دلمو واقعا شکست. فک میکنم یه جورایی منو بازی داد تا اینکه دیروز توافقی جدا شدیم. الانم میدونم که اون بی خیاله چون اخلاقش خیلی بچگانست و فکرش به این چیزا قد نمیده اما من با اینکه دلمو شکسته هنوزم دوستش دارمو هیچوقت از درگاه خدا نا امید نیستم.شاید یه روز پشیمون شه!
حالا کسی هست که خدایی نکرده سرنوشت منو تجربه کرده باشه؟ اگه کرده ممنون میشم منم راهنمایی کنه.خیلی داغونم بچه ها خیلی!!!!
سلام به همگی لعنت به این دخالت های اطرافیان که زندگی منو اتیش زد
دو سال بود نامزد بودیم و قرار بود 31 تیر ماه جشن عروسیمون باشه یعنی 2 روز دیگه ولی الان 4 ماهه فقط دادگاه هستیم
من و همسرم عااااشق هم بودیم ولی مادر زنم به خاطر اینکه گفت عروسی رو اینطور بگیرید و ادم های مارو دعوت کنید سر این چیزا دعوا افتاد و زنمو هم اونقدر تحریک کردن و حتی گفتن بنده با زن و دختر های دیگه در ارتباطم بنده اعتیاد دارم و هزار تا کوفت دیگه زنم هم گفت منم دوست ندارم دیگع و الان زندگیم خراب داره میشه

توی این 2 سال هیچی براش کم نذاشتم
تو دلش هر چی بود براش تامین میکردم

الان فکر میکنم از محبت زیاد هم مرض حاصل میشه واقعیته

دار و ندارم رو ریختم به پای خانمم ولی اخرش الان اینقدر بی وفایی میکنه

انصاف نیست
لعنت به عشق های دروغین
سلام به روی ماه همگی؛من شوهرم هم معتاد بود شیشه میکشید هم دست بزن داشت حتی مامان باباشو میزد اینقدر دلم برای مامان باباش میسوخت وقتی این حیوون کتکشون میزد هم ۱رور ۲رور خونه نمیومد اوایل از مامان بابام پنهون میکردم ولی دیگه مجبور شدم بهشون بگم به چه امیدی بله گفتم
سلام بچه ها منم در استانه طلاقم بیستو هشت سالمه و هشت ساله ازدواج کردم و یک سالم دوست بودیم و خانواده ها خبر داشتن هیچکدوم از دو خانواده راضی نبودن اما ما دوتا عاشق بودیم طی یه عشق شدید نامزد کردیم.وقتی باردار بودم یعنی سال نود گفت دوباره عاشق شده و منو دوست نداره و اشتباه کرده خیلی کوتاه اومدم هم خودم هم خانوادم بخاطر دخترم دو سال با بدبختی گذشت تا سربراه شد اخرشم گفت امتحانت میکردم یعنی حرفی میزنه ک حس کنی خر هستی باباش سر همین مساله سکته قلبی کرد و مرد اخه خیلی دوسم داشت با اینکه مخالف ازدواجمون بود از اول البته ناگفته نمونه خانوادش خیلی دوسم دارن و حمایتم کردن شوهرم خیلی گیر میداد سرهر مساله ای حتی خوردن زمین دخترم گوشی رو میگرفت خسیس نبود ولی اگه مانتو میخریدم و بهش نمیگفتم حتی میرفت بانک و شماره پوز طرف و از تهران گیر میاوردو .... تا به من ثابت کنه ک من مثلا مانتو خریدم من خودم با پول طلاهای خودم مغازه لوازم ارایشی زده بودم با پول اون خر . نمیکردم ولی بخاطر گیراش نمیگفتم بهش اخرش خواهراش از بس گوشی و ازم میگرفت گفتن خودت یه گوشی دیگه بخر اون ک پیشت نیست من نزدیک مادرشوهرم اینا زندگی میکردم و شوهرم شهر دیگه کار میکرد من گوشی و خریدم و چندتا برنامه چت و برا سرگرمی نصب کردم تا رفتیم با خانومای دوستاش مجردی مشهد نمیدونم کی بهش خبر داد ک گوشی دارم الان فهمیده و گوشی رو ازم گرفته چیز خاصی توش نبود چندتا چت ساده اما اومد خونه پدرم اینا دعوای شدید راه انداخت حتی کار به کتک کاری کشید حالا پاشو کرده تو یه کفش ک طلاق هرچی میگم اشتباه کردم کوتاه نمیاد خانواده اش هنوز پشت من هستن چون شوهرم خخودش دائم گوشی دستشه و همیشه هم قفله و خانوادش میدونن بخاطر دخترم خیلی نگرانم اون فقط پنج سالشه وگرنه من همون جونم هم خوش قیافه موقعیت زیاد دارم ولی بخاطر دخترم دارم دیوونه میشم‌ بخدا.هرچی میگم پشیمونم قبول نمیکنه گفتم من مساله به اون بزرگی رو بخشیدم داداشت دست تو دست با دختره گرفتت من چشامو بستم حالا تو ببخش میگه نه تو هم اشتباه کردی بخشیدی.خونه هم به نام من هست مهریه هم میگه میدم زمانی ک با من بود فقط یه سرباز بود دامادمون بردش سرکار حالا بخاطر یه اشتباه بعد ده سال میخواد ولم کنه
دوستان گلم داداشای عزیزم الان دوره دوره طلاقه
از شما خوانندگان خواهش می کنم هيچوقت خودتونو آويزون یکی ديگه نکنید، اگر همسرتون چه مرد چه زن شما رو نمی خواد، شرافتمندانه با حفظ احترام دو طرف جدا شيد
متاسفانه دختر و پسرای امروزی تمام عقده های کودکیشون رو دقیقا دارن سر هم خالی میکنن
سلام
من 29 سالم هست و از نامزدم که 23 سال داشت یک ماهه جدا شدم
مدت نامزدی ما 6 ماه بود
به خاطر چشم رو هم چشمیایی که اون و خونوادش داشت جدا شدیم
واقعا مسخره وار ازم توقع داشت خونه من 90 متر بود و از روز دوم خواستگاری میدونست ولی این اواخر می گفت باید خونه کفش 120 متر باشه
سلام بچه ها,منم در شرف طلاقم,8ماهه نامزدم.20سالمه همسرمم 27سالشه..دوتامونم ناراحتیم.. خیلی افسرده شدم..خیلی دختره شادوشنگولی بودم.شوهرم بددلو کینه ایه..ولی دوسش دارم ومیدونم طلاق بده و بعده طلاق خیلی چیزارو باید تحمل کنم.مشکل ما دوطرفس..هم من اذیتش کردم هم اون..نمیخوام جدا بشم ولی همسرم میگه نمیخوامت..ازش یه فرصت میخوام تادوتایی ازاول همه چیو درست کنیم..ولی........
سلام.من 28 سالمه.وقتی شوهرم اومد خواستگاریم بعد از چند ماه متوجه شدم دختر عمش رو دوست داشنه،وقتی ازدواج کردیم به شوهرم گفتم دختر عمت رو خیلی دوس داشتی؟گفت اون موقع تو اوج غرور بودم و همو دوس داشتیم،اما من تو دلم خیلی ناراحت شدم،چون شوهرم و دختر عمش خیلی سال باهم بودن.واسه هم کادو میخریدن و نامه و..... تا اینکه دختره رفت دانشگاه.باز هم همو دوس داشتن،اما بعد از چند وقت دختره یه خواستگار خوب براش اومد رفت سر خونه زندگیش.یه روز به شوهرم گفتم چی شد ازدواج نکردین؟گفت شوهر دختر عمم زرنگی کرد و مخ دختر عمم رو زد. همیشه این حرفای شوهرم تو ذهنم بود. حس میکنم هنوز بهش فکر میکنه، ته دلم میگه فراموشش نکرده، اینم بگم منو شوهرم از نامزدی تا الان بارها دعوا کردبم.بارها بهش گفتم اگه دختر عمت بودم انقد باهام دعوا نمیکردی
میخوام از شوهرم طلاق بگیرم.چون میدونم آرزو داشت با دختر عمش ازدواج میکرد،از این موضوع دارم عذاب میکشم.خودش یه بار گفت دختر عمم تموم شد رفت.من دارم زندگبم میکنم،اسم اون دبگه نیار،میگه دختر عمم بچه داره خجالت نمیکشی اسمش میاری؟اما من نمیتونم بی خیال این موضوع بشم.به خاطر مساعل مختلفم با سوهرم دعوا دارم،حالا اومدم خونه بابام و میخوام طلاق بگیرم
سلام. از روز اولی که ازدواج کردم همه چیز رو خوب بررسی کردم و از سلامت روحی خودم و همسرم مطمئن شدم و چون هر دو سن حدود ۲۸ داشتیم تصمیم گرفتیم خودمون دو تا زندگیمونو اداره کنیم و به خانواده های هم احترام بزاریم. از خواستگاری با هم تمام مراحل مشاوره ازدواج رو رفتیم و صدای مشاور رو هم ضبط کردیم. میدونستیم که حتی بعضی و وقتا خانواده ها با بیخردی زندگی بچه هاشونو نابود میکنند پس محل زندگیمونو دور کردیم. دوری و دوستی. سعی میکنیم پا رو ارزشهای زندگی نزاریمو حرمتها رو نریزیم. الحمدالله همه چی عالی هست. برای همه عزیزانم آرزوی سلامتی دارم
سلام شيوا جون زندگي من عينه زندگي تو شوهر بحاطرحارج ازم جدا شد الان پشيونه و هي زنك مي زنه
واقعا مسخرس زندگی نیست که یکسره جنگه تو سر هم کوبیدنه و تحقیر کردن همدیگس یکی کلاس میرازه مدرک عالیه داره یکی به پولش مینازه یکی به تیپش یکی به قیافش وقتی به عمع فاجعه رجوع میکنی میبینی هر دو طرف چه دختر چه پسر عقده ای تشریف دارن نسل 60 و 70 کلا بدرد زندگی ساختن نمیخورن نه که نا سلامتی مشکلی داشته باشن نه منتها اینقدر بدبختی کشیدن که اعصاب کلا تعطیل شده با کوچکترین حرف بی ربطی بای بای همه چی تموم به همین راحتی تعدادی از نظرات رو خوندم فوق لیسانس عمران هستم 28 سال سنمه خانومم 20 سالشه پدر و مادرش زندگی رو واسم جهنم کردن با دخالتهاشون دخترشونم که از حق نگذریم خوب بلده اعصاب خراب کنه خدا شفاش بده دارم طلاقش میدم واسش آرزوی خوشبختی میکنم
سلام من۱۸سال دارم یه دختردوساله بخاطرخیانت شوهرموانجام ندادن شرایطم میخوام جدابشم امامیترسم ازآینده خودموبچم
سلام به همه..مطالب همه رو خوندم 24سالمه
منم 7سال هست ازدواج کردم تا دوسال پیش همش با شوهرم مشکل داشتیم به هم بی احترامی میکردیمبه خانواده هامون هیچ اعتمادی بینمون نبود من چتدین ماه خونه پدرم قهر بودم خانواده هامون درگیر بودن حرفهای مردم خلاصه هیچ چیز سره جاش نبود آخرین باری که قهر رفتمدوسال پیش بود 6ماه قهر بودم خیلی ها بهم گفتن برم دادگاه اما به حرف خانوادم گوش دادم و نرفتم بعد 6ماه شوهرم برای اولین بار بهم زنگ زد اما باز هم اخلاق تندشو داشت باهاش حرف زدم توکل کردم بخدا و برخلاف نظر دیگران خودم بدون اینکه بیاد به دنبالم خونه ی پدرم رفتم سراغ زتدگیم ..
چخانومها هم آقایون فکر نکنید چون قیافه دارید یا وضع مالی خوب دارید زندگی بعد طلاق براتون کویته بعد طلاق کمتر مردی میاد طرفتون که قصدش ازدواج باشه
من 40سالمه بعد20سال زندگی مشترک از شوهرم جداشدم الان چشمام پراشکه خواهران گلم شوهرتون حالاهرچی توروبه قران طلاق نگیرییدبخداسخته خیای سخته مرگ برام شده یه ارزو
من 14 ساله ازدواج کردم با خانواده ای ک اصلا با خانوادم همخونی نداشتن. از اول این ازدواج فقط دعوا و ناراحتی داشتیم ب جرات میتونم بگم بین یک ماه تا دوماه بیشتر با هم خوب نبودیم و دلیلش فقط و فقط دخالتهای خانواده همسرم بخصوص مادر شوهرم بود. باز میخاستم بمونم و کنار بیام اما شوهرم در کنار وابستگی شدیدی ک ب مادرش داشت شم اقتصادی خوبی نداشت ب طوری ک بعد 14 سال زندگی شاید 100 هزارتومان هم توی حسابش نباشه. خیلی کم خودم گذاشتم تا ب جایی برسه اما منو ندید و خیانت رو در کنار بی مهری هاش قرار داد. چندین بار خیانت کرد بهم الان ی دختر 5 سال و نیمه دارم گفتم بمونم بالا سر بچم اما توی این 14 سال رمقم گرفته شده و یکسالیه با داروی اعصاب میخابم. از اونجایی ک مشکلاتی ک از لحاظ اقتصادی ک هر روز داره تکرار میکنه و الگوشو برادرهاش قرار داده ک الان بعد از 50-40 سال زندگی توی بد ترین وضعیت قرار دارند چرا؟؟ چون ژنتیک خرابکارن. الان همسرهای برادرشوهرام و بچه هاشون بیماری اعصاب گرفتن ب خاطر این وضعیتی ک این خانواده سر دخترای مردم در آوردن و حتی ب بچه های خودشون هم رحم نکردن.. با وجود این مشکلات بازم عذاب وجدان برای طلاق دارم با اینکه صدها بار گفت ببخشم از نو شروع میکنم و باز فرصت بده و من بارها و بارها این کار رو انجام دادم ک مبادا روزی مدیون زندگیم بشم... الان با وجود اینکه دیگه پدری بالای سرم نیست و از بس ب قول قدیمی ها سوختم و ساختم ادامه ی زندگی برام سوزوندن آینده بچم شده... منم راهی ندارم جز رفتن تا شاید همسر و امثال همسر من درسی بگیرن از زندگی ک ببخشش زیاد تاوان داره
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۳:۳۹ - ۱۳۹۵/۰۹/۰۷
طلاق نگیر، بعدش هم خبری نیست
من 8 روزه جداشدم بهتر بگم 8 روزه مردم
سلام،من بعد دوسال و هشت ماه از عقدم3ماه است که طلاق گرفتم.دلم خیلی آتیشه .خودش نگهم نداشت.خیلی متظر بودم بیان دنبالموخودش خواهراش مادرش همه تلاششون رو کردن واسه جدایی اما یکبارم نیومدن دنبالم.حتی دیگه مرگم دوست ندارم.خستم.از همه چی....کاش این دنیا کلا تموم بشه.خدادوسم داره اما من خستم.طلاق بد یا خوب ادمو از پا در میاره
سلام . منم بعد از 7 ماه عقد دارم از همسرم جدا میشم . اون نمیخواد . اصلا نمیخواد طلاق بگیره . التماسمو میکنه ولی چه فایده .
الان 7 ماه هست عقد کردیم از روز اول فهمیذیم خونواده ها اختلافای رسم و فرهنگ داریم .
سلام منم تا چند روز دیگه جدا میشم دوسال تموم با همسرم دعوا و مشکل داشتیم محبت نمیکرد میگفت تا اخر عمر بچه نمیخوام
متاسفانه خانوما موقع زندگی سرشون باد داره وقت طلاقم باد داره و با افتخار برگه طلاق رو امضا میکنن
سلام
من 7 سال زندگی مشترک با همسرم داشتم.و حاصل این زندگی یه بچه 4 ساله هست.گه گاهی با هم یه مشاجره هایی داشتیم ولی وقتی با هم خوب بودیم که شهر حسرت زندگی ما رو می خوردن.ما به دلیل مشکلات ابتدای راه، مخالفت خانواده و... به کسی اجازه ورود به مسایل شخصی و اتفاقات زندگیمان نداده بودیم و خودمان مشکلات را حل میکردیم گاه به روش درست و گاه هم نادرست متاسفانه.و بعد از این مدت ایشون درخواست طلاق دادن و یک پدر خوانده داشتن که با دوستی خاله خرسه ای با این قضیه برخورد کردن و به خیال خودشان می خواستن به ایشون کمک کنن.پله های دادگاه خانوتده رو زیاد زیر و بالا رفتیم و توی این مدت هر چند گاهی با هم ارتباط هم داشتیم.وقتی پیش هم بودیم نمی دونم ولی حتی به دروغ به همدیگه ابراز علاقه می کردیم و خاطرات رو برا همدیگه بازگو میکردیم. تا توی همین دیدارها یه با بنا بر حس کنجکاوی گوشی ایشون رو ازشون گرقتم و متوجه شدم خیانت رو انجام داده.
کلا مشکل اصلی این روزهای زندگی ما جوونا دخالت های بیش از حد خانواده هاست .فکر می کنن دارن در حق بچه هاشون خوبی می کنن ولی متوجه نیستن که با دخالت های نابجا زندگی ها رو به نابودی می کشونن .من خودم 4 سال زندگی خوبی داشتم و به همسرمم علاقمند بودم و در طول 4 سال زندگی واقعا مشکل خاصی نداشتیم غیر از اختلاف نظر در خصوص برخی مسایی که اونم طبیعیه
بخاطر دخالت های بیش از حد پدر همسرم زندگیمون در عرض 2 هفته نابود شد و در یک چشم به هم زدن طلاق اتفاق افتاد متاسفانه .
روزها واقعا به سختی میگذرن برای من الان 2 روزه که این اتفاق افتاده و من دلم پیش همسرم مونده . فقط خدا به دادمون برسه .
من قبلا يه ازدواج ناموفق داشتم بار دوم ازدواج كردم اولايلش عالي بوديم بعد سه سال يهو سر يه مسئله كوچيك ميگه نميخوامت ولي من از طلاق دوم ميترسم اخه واقعا بي گناهم ولي مردم جامعه ما كجا قبول دارن
بنده پس از گذشت 17سال زندگی مشترک و با یک فرزند در شرف طلاق از همسرم هستم که به اجبار به خاطر همسرم در دادگاه طلاق توافقی دادیم و یک هفته دیگر میریم محضر برا امضا با گفتن این موضوع خواستم بگم که اغلب مردها نه از روی قدرت بلکه از روی وابستگی عاطفی نمیخوان بپذیرن که از همسرشون جدا بشن چرا که در مردها بیشتر احساس گناه و کم ارزشی شدت داره که فکر میکردند شاید میتونستند جبران کنند -من نمیخوام بگم مردها اینجوری و زنها اونجوری اما مردهابعد از گذشت مدتها تلاش برای حفظ زندگی متوجه میشن که نتونستند زندگیشونو حفظ کنند احساس قربانی ،حقارت و کم ارزشی میکنند و به همین دلیل زودتر دچار بحران افسردگی میشن مثل خود من چراکه دوباره باید تلاش کنند برای ساختن یک زندگی جدید هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ روحی و روانی و به علت فرهنگ کشور ما به احساسات مردها در چنین مواردی کمتر توجه میشه به همین دلیل در اینجور موارد شکننده تر میشن تا خانمها
تو چن تا از پیاما خوندم خانوما گفتن شوهر شونو دوس دارن و نمیخان ازشون جدا شن. شاید باورتون نشه ولی با اشک دارم مینویسم براتون. کاش خانوم منم حتی شده واسه یه بار اینو بهم میگفت. من خیلی دوسش داشتم ولی خانوادش زندگیمونو خراب کردن. و اون این اجازه رو بهشون داد. من دیوونه وار زنمو دوست داشتم ولی با بی معرفتی تمام همه چیزمو ازم گرفت و دنیامو خراب کرد. اون الان از دواج کرده و بچه داره ولی من... هیچ وقت از خدا نخاستم که جواب نامردیاشو به من بده فقط خاستم خوشبخت بشه. یه جوری به زندگی باختم که دیگه نتونستم پاشم
مشکل اصلی دخالت بیمورد ونابجا خانوادهاست.مهریه بالا دلیل دومه.
با هر شرايطي ساختم ،خيانت،دخالت،نفقه ندادن......براي زندگيم خيلي دويدم،اما نشد...با دوتا بچه يكي دو ساله يكي دو ماهه
فقط آرزوم اينكه تاوانِ همه ي بَدي هايي رو كه در حقم كرده توي اين دنيا و اون دنيا ببينه.....................
باسلام خدمت دوستان. حدود 6 سال است که ازدواج کرده ایم، من ساکن تهران و همسرم ساکن شهرستان، از طریق معرفی یکی از اقوام قسمت شد ازدواج کردیم، ماه عسل به سفر حج رفتیم، خیلی به زندگی امیدوار بودم ، همسرم هم سادات بودند، من جوان بسیار فعالی بودم ، بسیاری از اقوام و آشنایان به من پیشنهاد ازدواج دادند، خدا شاهد قصد تعریف از خودم رو ندارم ولی پسر خوب ، فعال ، مقید و..... بودم، اگرزندگی همان روال رو پیش میرفت مسلما الان بنده با سن 32 سال یکی از مدیران ارشد کشور بودم، البته بچه جنوب شهر بودم و اصلا پارتی و رابطه نداشتم، خودم همت کرده بودم و خداوند هم لطف ، از بچگی تلاش کردم ، تا سن 27 سالگی ازدواج و زمانی بود که باید مزد زحماتم را میگرفتم و انچه کاشته بودم برداشت میکردم ، اما ، 2 سال بعد از ازدواج نفهمیدم چی شد که وسط باتلاق اعتیاد بودم، کسی باور نمیکرد ، خودم هم مات و مبهوت بودم،روم نمیشد از کسی کمک بگیرم، متاسفانه خانواده هم بنده های خدا نمیدونستن چه کنن که با مشاوره غلط فردی، شب که در منزل بودم ، پدرم با همکاری خانمم ناگهان درب را باز کردند و 4 نفر با چهره هایی خشن آمدند داخل ، من گفتم شما ، جلوی همسرم چنان کتکی به من زدند و دست و پای مرا با بست پلاستیکی بستند و جلوی سایر همسایگان با چک و لگد بردند داخل ماشین، بعد از مدتی به جایی رسیدیم که گفتند کمپ ترک اعتیاد،آغاز بدبختی من بود، بعد از 2 ماه آمدم بیرون، به پدرم گفتم من چهره شناخته شده بودم تو نباید اینطوری رفتار میکردی، انگار همه چیز برای من تمام شده بود، جلوی زنم اونطوری رفتار کردن، هنوز جا برای پیشرفت داشتم اما این رفتار خانواده باعث شد بی خیال همه چیز بشم، مجدد مصرف کردم، مجدد کمپ، 3 سال این روند ادامه داشت ، اسفند 94 بود که به همسرم گفتم خسته شدم و میخواهم برای همیشه ترک کنم، ضمنا همسرم دانشجو بودند و تصمیم داشتیم بعد از اتمام درس ایشان بچه دار شویم، خلاصه همسرم هم گفت من هم درسم تموم شده و منم خسته شدم و میخواهم برای همیشه بروم ، من ترک کردم و همسرم 20 فروردین 95 چمدان را بست وبه شهرستان خانه پدری رفت، 5 ماهه هر کار میکنم میگه فقط طلاق، ببخشید طولانی شد ولی من زن و زندگیمو دوست دارم، میگه امکان نداره برگردم ، تو رو خدا راهنمایی کنید ،
این روزا دارم به طلاق فکر میکنم. یکسال عقدم . تو این یه سال خیلی تهدید به طلاق کردم شوهرما. ولی اینبار بی سر و صدا میخوام برم برای طلاق اقدام کنم. علتش هم بیتوجهی شوهرم به من، پدرش هم چند ماه پیش فوت شد و شوهرم دچار افسردگی شد . شوهرم مرد خوبیه ولی کلا به من توجه نمیکنه. من همه پول هامو خرج کردم حتی طلاهای خودمو خودم خریدم و لباس عقد و دسته گل و به همه گفتم اون خریده. چون گفت ندارم. یه بارم بهش یه تومن پول قرض دادم و دیگه پسم نداد. بعد از یکسال احساس خریت میکنم. این درحالیه که شوهرم ادای عاشق بودن در قبل ازدواج میکرد ولی الانکه به عشقش رسیده حتی بهش زنگ نمیزنه چه برسه به عشق و محبت و کادو. البته از حق نگذریم چون اون کارها روکرده بودم اولا به خودم اجازه میدادم زبان تندی داشته باشم ولی الان دیگه نه. کمتر عزیزم بهش نمیگم. ولی میخوام طلاق بگیرم. چون احساس میکنم دوستم نداره که برام کاری نمیکنه. نه کادویی نه مهر و محبتی. تازه بعضی وقتا میگه زن بدی گیرش اومده. میخوام برم تا قدرمو بدونه....
سلام خانوم
آدم افسرده رو بايد بش محبت كرد و افسردگيشو درمان كرد
اگر جنبهاي مثبتش زياده و فقط افسردگي دارهو بهت توجه نميكنه با روانشناسو روانپزشك حل ميشه
سلام بعد 10 ماه عقد امروز که جمعه فردا میریم برای طلاق
سلام منم بعداز تلاش برای زندگیم طلاق گرفتم وقتی که سریه مساله همسرم گفت من ازت متنفر بودم درحالی كه وقتی باهم زندگی میکردیم بشدت ابراز علاقه میکردمن چیزی توزندگیم نداشتم تنها چیزی که توزندگیم دلم خوش بود اینکه شوهرم واقعا دوسم داره ولی وقتی من هنوز توزندگیش بودم رفت خواستگاری خودشم بهم گفت من ازاقایون یه سوال دارم اینکه یه همچین چیزی میشه؟
سلام به همه
من جدا شدم
تصورم اینه که بیشتر افرادی که به این صفحه اومدن یا جدا شدن یا به جدایی فکر می کنن
به این توجه کردین که از تاریخ ثبت اولین نظ تا اخرین نظر که من خوندم و بعد نظر خودمو نوشتم حدود پنج سال گذشته!!!
سه سال و شش ماه طول کشید از شروع تا پایان
و الان کاملا دچار افسردگی شدم
شادابی در حد صفر و رو به منفی
تمام وقتم رو به کار و اینترنت می گذرونم
دایم از خودم می پرسم چرا؟!؟!
هیچ مدلی نمی تونم خودم رو ببخشم
قبل از جدایی فکر می کردم جدایی اتفاق بیافته خیلی بهتر خواهد بود اما همون جدا بودن ولی طلاق نگرفتن خیلی بهتر بود و همون زندگی پر درد سر خیلی خیلی خیلی بهتر بود
این تصور که طلاق گزینه مناسبیه برای بیشتر افراد صحیح نیست کاش راههای دیگر غیر طلاق هم بلد بودیم !
کاش اصلا واژه ای و عملی به نام طلاق بوجود نمیومد
کاش تحملمون بیشتر بود
کاش و کاش و کاش ...
جالبتر اینکه جامعه ما که برای زندگی مشترک خیلی خوب عمل نکرده و شده این، برای بعد جدایی هیچ کاری نکرده هیــــــــــــچ کاری
واقعا ادم های طلاق گرفته فوق العاده با مشکل مواجه هستن من که خیلی دوست دارم راهی باشه از این وضع نجات پیدا کنم
ورزش تفریح کار تنهایی سکوت موسیقی و خیلی چیزا رو امتحان کردم اما بدتر شدم و بهتر نشدم
حتی به رابطه جدید هم نمی تونم فکر کنم هیچ رابطه ای و به نوعی با جنس مخالف توی برخوردام دچار مشکل شدم
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۳:۳۴ - ۱۳۹۵/۰۹/۰۷
منم بعد طلاق فهمیدم که تنهایی چقدر سخته، قبل طلاق فکر می کردم تنها باشم بهتره تا اینکه با اون آدم زندگی کنم... حتی الان هم می دونم زندگی دوباره با همسر سابقم ممکنه برام قابل تحمل نباشه، ولی قبول دارم که تنهایی هم خیلی سخته ... فکر ازدواج مجدد هم سخته.... من سعی می کنم به عنوان یک آدم مستقل زندگی کنم و از چیزهای کوچیک لذت ببرم مثل دیدن یک بچه گربه، برگهای افتاده از درخت و .... سعی می کنم به خودم زمان بدم و امیدوارم شرایطم بهتر بشه ، شما هم به خودتون کمک کنید. تا خودتون نخواین، هیچ چیز بهتر نمی شه... موفق باشید
دارم جدا میشم ..عقدم ..دوست دارم شوهرم را ..هردومون شاید داریم اشتباه می کنیم ...اما شوهر من از خودش آزاده ای نداره ..فقط مادرش
منم به خاطر کم محلی و بی محبتی شوهرم ازش جدا شدم واسش همه کار میکردم از همه چیز میگذشتم حتی شب ها چند بار از خواب بیدار میشدم فقط پتوی روش رو درست میکردم ....همه کار همه چیز خیلی دوستش داشتم دیگه بعد پنج سال زندگی مشترک دیدم نمیتونم عشق یک طرفه واقعا بی فایده است ...تفاهمی جدا شدیم ..باورتون نمیشه بعد سه ماه طلاق رفت ازدواج کرد منم همچنان مجرد هم کار میکردم هم دانشجو پیشرفت خوبی داشتم تا اینکه بعد یک سال و نیم فهمیدم زندگی متشنجی داره ...همسرش دوبار جهیزیه رو جمع کرده و رفته ...پیش همه گفته زن اولم در مقابل این یکی فرشته بوده ...ازم پرسیدن که اگه از همسرش جدا بشه حاضرم باهاش ازدواج کنم دوباره ...موندم سر دوراهیه عشق و منطق من واقعا دوستش داشتم طوری که میتونستم ببخشمش ...ولی تصمیمم رو گرفتم و دو هفته بعد از این پیشنهاد یه پسر تحصیلکرده اومد خواستگاریم با یه خانواده خوب و مومن بابا ارتشی برادر وکیل از اخلاق حرف ندارن منم قبول کردم ...الان یک سال از عقد و ازدواج من با همسرم میگذره یه مشکل کوچیک باهاش ندارم خداروشکر نه صدای بلند ازش شنیدم نه بی احترامی ...من رو به عنوان دختر اورد تو خانوادش برام عروسی باشکوه گرفت فقط خودش و مادرش میدونستن من ازدواج کردم....الان خداروشکر میکنم اگه قسمتم طلاق بوده یه همچین فرشته ای رو خدا سر راهم قرار داده هیچی از محبت کم ندارم ...راستی یه خبر خوب الانم پنج ماه و نیم بنیتا خانم رو باردارم ....خداروشک که خوشبختیم رو کامل کرد و هیچ وقت من و تنها نذاشت ازت ممنونم بهترین همسر دنیا
با سلام. اتفاقا دقیقا منم عین زهرا خانوم اما برعکسش. منم مثل شما هر کاری برا نامزدم کردم درست 3 ماه پیش اومدم همینجا درد و دل کردم اینم تاریخشه ۱۳:۵۰ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۷ .هنوز دو ماه از طلاقمون نگذشته بود که فهمیدم با پسر خاله ش ازدواج کرده
زهرا جان واقعا واست خوشحالم که الان خوشبختی ازت خواهش میکنم اگه این پیغامو میخونی یا همه ی اونایی که میخونن واسه منم دعا کنند که خدا دستامو بگیره پنج ماهه جدا شدم و عجیب حالم بده آخه من شوهرمو دوست داشتم ولی اون منو نخواست :((
سلام منم ی ماه ونیمه طلاق گرفتم اونم به ظاهرتوافقی اما من راضی نبودم شوهرم اصرار داشت جداشیم دلیلشم فقط دخالت خونوادش بود من فقط ی خواسته ازش داشتم اینکه واسم خونه بگیره تادخالتا کمنرشه ولی بالجبازی و نهایت سنگ دلی طلاقم دادمنم فقط سکوت کردمو مجبورشدم قبول کنم اصلا التماسشم نکردم چون از ی طرف نمیخاستم سخصیتمو خورد کنه از یطرف هم از اینده میترسیدم ادمی که واسه ی مشکل کوچک پشت زنسو خالی کنه دیگه مرد زندگی نمیشه الانم ازلحاظ روحی بهم ریختم بعصی وقتا ازش متنفرمیشم نمیدونم کارم درست بوده یا غلط باید چیکارمیکردم که نکردم واقعا مردا خیلی بیصفتن
همون بهتر الناز جون که التماس نکردی مگه من که التماس کردم چی شد ؟
سلام. منم هفت ساله که جدا شدم.البته تمام تلاشم رو برای حفظ زندگیم کردم ولی همسرمن هرگز نخواست که زندگیمون گرم بشه هزار جا سرش گرم بود و جالبه بدونید که انکار نمیکرد افتخار میکرد.هرگز پشیمان وناراحت نشدم.وهنوز هم مجردم.ولی اون تا حالا دوبار ازدواج کرده و هردوبار جداشده.
سلام به همگی
منم تجربه تلخ طلاق را داشتم خیلی سخت گذشت شوهرم اعتیاد داشت بعد از دو سال زندگی کردن بالاخره طاقتم تمام شد و طلاق گرفتم روزهای سختی را گذروندم که اصلا نمی خوام بهش فکر کنم یک سال بعد از طلاقم یه پسر خوب اومد خواستگاریم اما من می ترسیدم پیشنهادش رو قبول کنم چند بار رفتیم مشاوره تا اینکه قبول کردم و با هم ازدواج کردیم خدا را شکر الان پنج سال هست که با هم زندگی خوبی داریم و الان یک پسر دو ساله هم دارم بعضی وقتها فکر می کنم همه اینها حکمت خدا بوده نا امید نباشید این روزهای سخت هم می گذره امیدوارم آینده روشنی داشته باشید.
منم هفت سال باخانومم زندگی کردیم'باوجود همه بی احترامی که ازخانوادش دیدم صادقانه باهاش زندگی کردم همیشه بهش وفادار بودم'تا اینکه درعرض چند ماه مخفیانه باچند نفر تلگرام رابطه داشت'ویکی از آنها'روهم 'به منزل آورده'بود که من'خیانتش رو دیدم'دنیاروسرم'خراب'شد'وهرچه'قدرالتماسش 'کردم'بخاطر'بچه'میبخشم'گذاشت'فرار''کردوبعدش'هم'ساز جدایی زد'چقدرسنگدل'بود'دختر چهارسالموبه راحتی'ول'کردورفت'
باسلام به همه دوستان .
من مدت ۶سال هست از همسرم جداشدم .
روزهای خوبی را با هم داشتیم ولی بخاطر مشکلات مالی زندگیمون پر رنج شده بود
فشار مالی امانم رابریده بود .دلم میخواست زندگی خوبی را برای همسرم محیا کنم
ولی خرجم به دخلم نمیخورد.بی پولی زندگیمو خراب کرد..

تو این چند سال همش به گذشتم فکر میکنم .
همش افسوس ..ولی فایده نداره .روزی برام شب نمیشه که بیاد زندگی مشترکم نیافتم ..
پیش خودم میگم کاش بیشتر تلاش میکردم .
الان که زندگیم کمی بهتر شده ولی دیگه فایده نداره چون همسر م
چندماه بعد از طلاق ازدواج کرد.
حالا من موندم و همین خاطرات .کاش میشد گذشته را فراموش کرد.

حرفم به خانمهایی هست که میگن مردها بیمعرفت هستند .
نه جانم ما مردها بی احساس وبیمعرفت نیستیم .اگرهم بقول شما بیمحبتی یابیتوجهی از شوهراتون میبینید.شاید بخاطر مشکلاتی هست که نمیتونن بشما بگن این دلیل نمیشه که به زندگیشون بیتوجه باشن.
هیچ پسر ودختری بااین خیال ازدواج نمیکنند که بعداز مدتی کارشون به جدایی خطم بشه ..اگر کم توجهی از شوهرتون میبینید دلیل بر دوستنداشتن نیست..
مردهای متاهل شاید بادوستاشون بیرون برن خوش بگذرونن ولی شما از دلشون خبر ندارین ..بعضیها به همسراشون وابسته میشن .خودشونم متوجه این موضوع نمیشن ..وقتی ارثه بهشون تنگ میشه بفکر طلاق میافتن روزای اول میگن اوفی جان راحت شدیم ولی بعد میفهمن شاید اشتباه کردن .پس قبل از طلاق خوب فکر کنید .شاید نتونید اشتباهتون را جبران کنید .

زندگی مشترک هم سختی داره هم راحتی وآرامش ..
نیمه پرلیوان را نگاه کنید ..همش به عیبها وکمبودها تمرکز نکنید .به خوبیها ونکات مثبت همسرتون هم توجه کنید..
امیدارم هر زوجی قبل از طلاق به آینده ای که برای خودش وفرزندانش درست میکنه دقت کنه ..
اگر هم واقعا زندگی مشترک براتون غیر قابل تحمل شد .وکارتون به طلاق کشید طرف مقابلتون راببخشید وبراش آرزوی موفقیت کنید .تازتابش بشمابرگرده..







تا اینکه توافقی از هم جدا شدیم .
اوایلی که جدا شده بودم متوجه نمیشدم ولی بمرور زمان احساس تنهایی میکردم .
همه جای خونه خاطرات گذشته ..
قبل از ازدواجم با همه مردم روابط خوبی داشتم ولی الان بهیچ عنوان نمیتونم بکسی اعتماد کنم .به اسرار خانواده که میگن ازدواج کنم اما هر خانمی را میبینم زن خودم جلو چشمم میاد ..
فکر میکردم با طلاق همه مشکلات حل میشه ولی کاملا در اشتباه بودم ..
هیچ روزی برام شب نمیشه که یاد وخاطرات گذشته به ذهنم نیاد ..
همیشه بخودم میگم ای کاش ..ای کاش برای زندگیم کاری کرده بودم .میگم کوتاهی کردم
بعد از 11سال طلاق گرفت و رفت وخرج زندگیشو 180ملیون نقد دادم .مهر نداشت.خونه دادم .وبعد از 5 سال ازدواج کردم شیش ماه تمام از تمام زندگیم دور بودم حتی نزدیک ترین کسم از من خبر نداشت .بعد از این مدت اومدم روز از نو روزی از نو مغازام رو دادم اجاره و خونه مو دادم اجاره رفتم اکراین ساکن شدم ازدواج کردم و برگشتم ایران الانم از زندگیم رازی هستم وطی این مدت یک بار هم هیچکونه ملاقاتی با همسر قبلیم نداشتم و ارزوی موفقیت براش دارم بنده به شخصا لز ازدواج با یک خارجی رازیم باور بفرمایید چقدر صادقانه صادق هستند .زندگی زیباست زیبا پسند .زیبا اندیشان به زندگی رسند.
بعد ۷ سال جدایی همه ترسهامو گذاشتم کنار
۵ سال زندگی کردم با داشتن یه پسر ۲ ساله طلاق گرفتم

ازدواج دوباره کابوس سنگینی بود
اما

در کمال ناباوری انگار نیمه گمشدمو پیدا کردم . یه مرد مهربون با شخصیت نجیب مودب با فرهنگ متعهد

هر روزی که میگذره خدا رو بیشتر شکر میکنم
یک ساله ازدواج کردم
کاش از اول این مرد تو زندگیم بود . واقعا کاش میشد با پاکن زندگی قبلیمو پاک میکردم تمام دردهاشو
و تفلک بچه ای که بچه طلاق شد و طفلک منی که فقط نام مادرو به دوش کشیدم فقط یه مادر میفهمه نبودن فرزندت چقدر میتونه سخت باشه

همسرم قبلا ازدواجی نداشته . نه شخصیتمو خورد میکنه نه به روم میاره و حتی گاهی همپام میشه واسه دلتنگیهایی که واسه بچم دارم
شرمندشم بخدا . دل بزرگی میخواد اینطوری بودن

اینها رو نوشتم برای دوستانی که مثل من زندگی دوباره براشون یه کابوسه
چه سخته دوسش داشته باشی و بدونی این بدنی که داری بهش تنفس مصنوعی میدی ۴ ساله که مرده.....دردناکتر اینه که ازین قضیه سواستفاده کنه....نمیدونم چجوری توانشو بدست بیارم که تمومش کنم ....همش زجروعذاب
زنان فقط دنبال تفريح هستند
نميدونن در هر وضعيتي طعمه هستند
دندانپزشك هم كه باشه آقاي دكتر تو فكر تجاوز كردنش
هيچ تفاوتي نداره
زن جنس بسيار بدجنسي هست كه خداوند هم جاي حق در جايگاه ابديش
منم در حال جدا شدن از همسر هستم
بعضی از کامنت ها رو که میبینم حسرت روزای خوبشونو میخورن تعجب میکنم کارشون به طلاق کشیده
من میتونم بگم هیچ خاطره خوبی از شوهرم ندارم و هیچ عذاب وجدانی هم ندارم
همسرم مثل یه عروسک خیمه شب بازی بود که هر چی خانواده اش میگفتن قبول میکرد منم باید مثل خودش فقط می گفتم چشم به اون زندگی فکر میکنم حالم به هم میخوره

خانوم تینا براتون خیلی خوشحالم ای کاش منم با تمام بد شانسی هایی که داشتم خدا در حقم لطف کنه و بتونم حداقل طعم عشق رو بچشم
سلام...بنظر من اون کسی که احساس میکنه اشتباه کرده و گناهکاره باید سعی کنه با معذرت خواهی طرف مقابل رو برای برگشتن ترغیب کنه....من همسرم تو گوگل پلاس عاشق یه دزد ناموس شد بعد طلاق خواست تا به عشقش برسه اونم با وجود یه دختر 4 ساله...اول که زدم لهش کردم بعد هم توافقی طلاقش دادم هپچی هم بهش ندادم...الان بعد از 1.5 سال طرف سرکارش گذاشته..و خانم مونده و حوضش...با این حال با اینکه درخواست برگشت داره اما مغرورانه برخود میکنه..من نه میزارم بچه رو ببینه نه برش میگردونم..زندگی جریان داره با خارج شدن ایشون متوقف نشده باز ازدواج میکنم.....کاری که شده...شده از گذشته خارج بشین به سمت آینده حرکت کنید....فقط حرکت کنید نیایستید..موفق باشید
سلام دوستان .....منم بعد 8سال زندگی که همش عشق بود الان تو مرحله طلاقم بدلیل اینکه زن احمق من شد بازیچه هوسبازی بهترین دوستم که خودش زن داشت و زندگیشم روبراه بود الانم دوتاشون زندانن .........همیشه خدا مردا از سر هوس و زنام بخاطر حماقتو و زود باوریشون خیانت میکنن هیچ انگیره ای واس ادم نمیمونه بعد طلاق مردو زنم نداره ................. من همیشه از تنها شدن میترسیدم ولی زندگی ادامه داره خدام خیلییی بزرگه ............ از تجربه هاتون استفاده کردم مرسییییییییی
سلام دوستان
من ٦ ماهه ك عقد كردم.با اينكه منو شوهرم همديگه رو خيلي دوست داريم ولي اكثر مواقع باهم اختلاف نظر و بحث داريم.ولي با اينكه شوهرم ميدونه ك من پاك و وفادارم شكاك و بدبينه،عصبي و پرخاشگر هم هست.حالا ديگه با رفتارش نسبت زندگي مشترك و ازدواج دلزده شدم و ٢روزه بهش گفتم ك بايد جدا بشيم.ولي خودم سر دوراهي موندم! نميدونم چيكار كنم.بچه ها لطفاً راهنماييم كنيد
هستی عزیز
منو و شوهرم با هم دوست بودیم بعد ازدواج کردیم تمام یکسالی که دوست بودیم مرتب بهم تهمت میزد بعدم که ازدواج کردیم هر جا میخواستم برم خونمو تو شیشه میکرد دقیقا تمام اینایی که گفتی شوهر منم بود بدبین شکاک و عصبی ، پرخاشگر و بد دهن و حتی تو مواقع عصبانیت کتکم هم میزد 4 سال باهاش زندگی کردم چون خیلی دوسش داشتم و از تنها شدن میترسیدم ولی یکساله جداشدم دیگه طاقتم تموم شد چون من بودم که داشتم عذاب میکشیدم با اینکه از لحاظ مالی و بقیه مسایل خیلی خوب بود ولی اخلاق نداشت و قدر محبتای منو نمیدونست . به نظرم اخلاقه که بنیانه خانواده رو میسازه
آدما وقتی خیلی مورد اتهام و شک قرار میگیرن بیشتر راه براشون باز میشه تا اشتباه کنن
این حرفایی که زدم به این معنی نیست که طلاق بگیر چون خودمم الان خیلی موقع ها میگم کاش بیشتر تلاش میکردم طلاق راه آخره
به نظرم همه تلاشتو بکن و از مشاوره های خوب استفاده کن و حتی برای تشخیص پارانویید همسرتو پیش روانپزشک ببر خیلی موقع ها آدما خودشون نمیدونن بدبینیشون یه بیماریه
در نهایت تصمیم بگیر
امیدوارم بهترین تصمیمو بگیری . طلاق ضربه بزرگی به آدم و خانوادش میزنه
من به خاطر چشم چرانی همسرم طلق گرفتم دخترم که 6 ساله بود را خودم برداشتم بدومن مهریه توافقی هسر سابقم با دوربین توی خونه ها را دید می زد به ماهواره و فیلماش معتاد بود جلوی دخترم فیلم های ناجور میدید با گوشی با خانوما چت می کرد
مهدی واگذارت کردم به خدا تا حق من و این دختر را ازت بگیره بعد طلاق برا رجوع آمد اما من نتونستم ببخشمش آخه توی دوره متارکه ازش خیانت دیدم اون یه سال بعد ازدواج کرد مطمئنم بازم طلاقه آخه آخر ماهواره و گوشی طلاقه دعا کنید دختر خوشبخت بشه شما را به خدا براش دعا کنید
باسلام

دوستانی که تصمیم دارید ازهمسرتون جدابشید خواهشا قبل از جداشدن خوب فکراتو بکنید .اگر راه برگشتی هست کمی صبر کنید حیفه با هزار امید وآرزو ازدواج میکنید بعد مساعلی از قبیل لجبازی چشم وهمچشمی شکاکی تحت تاثیر حرف دیگران قرار نگیرید که میگن طلاق بگیر رحت میشی .
دوستان همتون برادرا و خواهران من هستید ..من خودم سال ۸۹ از زنم جدا شدم ولی کاش هیچوقت جدا نمیشدم .الان بعد از ۶سال پشیمون شدم .فهمیدم هیچکسی مثل زنم برام نمیشه .نه دوست نه فامیل فقط همسر آدم هست که خوبه اگر برمیگشتم به سال ۸۹ هیچوقت سند طلاق را امضاع نمیکردم.

اطرافیانتون شاید بگن طلاق بگیر خدا داده زن .ولی اینو بدونید هیچ عشقی مثل عشق اول آدم نمیشه ..
حیف زندگیتون هست که با لجبازی و شکاکی و دهن بینی وحرف اطرافیانتون خراب بشه ..
دوستان این خود ما هستیم که با ذهنیت خودمون نسبت به همسرمون فکرای اشتباه میکنیم..

شاید زن شما بهترین زن دنیا باشه ازتون خواهش میکنم شکاک نباشید ..
من دیگه بعد از جداشدن نمیتونم با هیچ زنی ارتباط برقرار کنم ..
حقیقت احساس گناه میکنم ..وتصمیم گرفتم هیچوقت ازدواج نکنم ..
برای همتون که مشکلی براتون پیش اومده وبه این سایت اومدید آرزوی خوشبختی وآرامش میکنم..
واز اونایی که قصد جداشدن دارن درخواست میکنم قبلش کمی درنگ کنید .
به این فکر کنید که یک سال از جداییتون گذشته وزنی را که روزی زن شما بوده امروز توخیابون دیدید که با مردی خیلی بهتر از شما ازدواج کرده واز کنار شما بی تفاوت رد میشه ببینید چه حالی بهتون دست میده ..یک لحظه انگار دنیا روسر آدم خراب میشه ..
امیدوارم همه زوجهایی که تصمیم به طلاق دارن بشینن مشکلاتشون را بررسی کنند و بزندگی مشترک برگرندند وبا هم زندگی را شیرین کنند ..
حتی اگر خیانت هم از همسرتون دیدید بازم باهمسرتون صحبت کنید و بادرایت به موضوع نگاه کنید شاید از روی لجبازی یا کمبود محبتی که شما باید میکردی ونکردی مرتکب خیانت شده باشه ..
اگر هم حق با شما بود و به زندگی مشترک برگشتید هیچوقت منت کاری که کردید را بسر طرف مقابل نزارید .که اجر خودتون را ضایع کردید ..

دوستان عمر ما آدما خیلی خیلی کوتاهه چشم بر هم بزارید تموم میشه ..

برای همتون آرزوی موفقیت میکنم ..
یکسال و نیم از طلاق من میگذره
خسته ام و نا امید و بی هدف
مهدی اقا حرفاتون خبلی زیبا و منصفانه بود خیلی به دل میشینه کاش به همدیگه فرصت می دادیم
کاش دوباره سعی میکردیم زندگیامونو بسازیم
سلام مدتیه حالم خیلی گرفتس ۱۸سالمه متاهلم میخوام طلاق بگیرم شبو روز ندارم همش خوراکم شده گریه دیگ تحمل ندارم تورو خدا یه راه حل بزارین چکار کنم از همین الان مطلقه بشم زندگیمو دوس دارم خدا نصیب هیشکه نکنه ایشاللع خیلی سخته جدایی خدایا تو به قران قسمت میدم کمکم کن ب زندگیم برگردم تو رو خدا برام دعا کنید مشکلم حل شه
سلام مدتیه حالم خیلی گرفتس ۱۸سالمه متاهلم میخوام طلاق بگیرم شبو روز ندارم همش خوراکم شده گریه دیگ تحمل ندارم تورو خدا یه راه حل بزارین چکار کنم از همین الان مطلقه بشم زندگیمو دوس دارم خدا نصیب هیشکه نکنه ایشاللع خیلی سخته جدایی خدایا تو به قران قسمت میدم کمکم کن ب زندگیم برگردم تو رو خدا برام دعا کنید مشکلم حل شه
با سلام اگرکمی به کامت هایی که گذاشته شده دقت کنیم متوجه میشیم که خانمها برون ریزتر هستند یا آقایان و همین توجه کوتاه ما رو به جمعبندی جالبی میرسونه که در زندگی مشترک نافرجامشون بیشتر خانمها مقصرند یا آقایان
باتشکر
سلامحدود دو ساله جدا شدم شوهرم بعد یه ماه از عقد گفت برو بینیت عمل کن بعد رنگ پوستت عوض کن همش قهر بود لج میکرد کتکم میزد خواستم طللق بگیریم به پدرم میگفت تقصیر منه من میخوامش طلاق عرش الهی به لرزه...منو بازی داد بعد اینکه رفتم خونش دیدم مریض هم بوده غش میکرد کل بدنش لمس میشد و بی حرکت کتکم میزد خرجی نمیداد زندان وحشتناکی بود برام آخرشم حق و حقوقمو نداد وسایل و دارایمو برداشت و خیلی حرفای دیگه بهم زدن..
الانم ازدواج کرده ومن هنوز تنهام
اینه رسم زندگی
منم به دخالت های خواهر شوهرام ودهن بینی شوهرم و خیانتاش کارم به طلاق کشید ولی،طلاق اینقد بده که خدا میدونه اونم با بچه .خدا کنه هر کسی که با دخالتشون زندگی کسی رو اونم با بچه خراب میکنه خدا همینو به روز خودش،بیاره تا بفهمه طعمشو .
منم به دخالت های خواهر شوهرام ودهن بینی شوهرم و خیانتاش کارم به طلاق کشید ولی،طلاق اینقد بده که خدا میدونه اونم با بچه .خدا کنه هر کسی که با دخالتشون زندگی کسی رو اونم با بچه خراب میکنه خدا همینو به روز خودش،بیاره تا بفهمه طعمشو .
سلام،منم بخاطر اعتیاد همسرم الان به مدت ۶ساله که ازش طلاق گرفتم هرکاری کردم که خوب شه ترک کنه نشد تا در آخر خودش گفت نمیتونم ترک کنم منم از یه خانواده ی کاملا فرهنگی بودم نمیتونستم با مردی که شبشه میکشه زندگی کنم ۳سال درگیر طلاق بودم تا با کمک وکیل تونستم ازش جدا شم
باسلام
خدمت خواهران وبرادران .دوستانی که به دلایل مختلف در فکر طلاق از همسرتان هستید .کمی صبر کنید .. قبل از طلاق مدتی را بصورت امتحان از یکدیگر جدا زندگی کنید تا ببینید تحمل دوری از همسرتان رادارید ..
از شما خواهش میکنم عجله نکنید .
بنده شش سال است جدا شده ام . بی گمان اگر به سال ۸۹برگردم غیر ممکن است پای کاغذ طلاق را امضاع کنم..

دوستان ماباید بدانیم هیچکس نمیتواند برما تاثیر بگذارد .مگر اینکه ما خود خواسته باشیم.
همسری که احساس کمبود میکند به تنگنا میافتد وترس اضطراب خود رابه همسرش انتقال میدهد..اوهم متقابلا همین واکنش رانشان میدهد..
شکاکی ولجبازی دودلی وبهانه جوییی راکنار بگذاریم کمی هم طرف مقابلمان رادرک کنیم.
هر مردی به امید تشکیل خانواده ودست یافتن به آرامش ازدواج میکند
هردختری هم به امید زندگی با عشق ومحبت خانه پدری خود را رها میکند
هیچوقت هم در اول ازدواج حتی فکرش راهم نمیکنند که روزی کار به جدایی وطلاق بیافتد
برای همه هموطنان عزیزم آرزوی شادکامی و آرامش وصفای باطن هستم
وامیدوارم تعادل وهماهنگی بر وجود عزیزتان در این روزهای آخر سال حکمفرما باشد..
آمین یارب العالمین
سلام.مقاله جالبی بود .والبته درست.چرااینقدر ماموضع گیری میکنیم دربرابر علم و نتایج پژوهش ها؟اینجا نه بررسی حقوقی هست و نه مسائل تبعیض جنسیتی.بلکه از لحاظ روحی بررسی شده فرآیند طلاق.ومن کاملا قبولش دارم.چون خودم زمانی که ازدواج کردم همسرم زن قبلش را طلاق داده بود وبامن ازدواج کرده بود و دقیقا اکثر این موارد را تجربه کردم.بااینکه من وهمسرم عاشق هم بودیم اما همسرم افسرده بود ونگران همسر قبلش...تااینکه چندسالی گذشت و اون اخلاقش عوض شدوبرگشت به همسر قبلش.ومنم خودم طلاق گرفتم دیگه.مهریه وهمه چیزم بخشیدم...
من دقیقاپایداری رفتارهای افسرده را دراین مرد چندسال دیدم.مطمئنم بخاطر طلاقش بود و نمیگفت...
ای کاش به قول آقا مهدی همه کمی صبر میکردن وبعد جدا میشدن.چون اکثرا بعد از طلاق پشیمون میشند...قبل از طلاق مدتی جداباشید...وخوب بهش فکرکنید.اگه همسر منم جدانشده بود و کمی فکر کرده بود بعدش سریعا نمی اومد بامن ازد دواج کنه و من رابدبخت کنه!!!منم دنبال زندگی خودم میرفتم.
سلام.مقاله جالبی بود .والبته درست.چرااینقدر ماموضع گیری میکنیم دربرابر علم و نتایج پژوهش ها؟اینجا نه بررسی حقوقی هست و نه مسائل تبعیض جنسیتی.بلکه از لحاظ روحی بررسی شده فرآیند طلاق.ومن کاملا قبولش دارم.چون خودم زمانی که ازدواج کردم همسرم زن قبلش را طلاق داده بود وبامن ازدواج کرده بود و دقیقا اکثر این موارد را تجربه کردم.بااینکه من وهمسرم عاشق هم بودیم اما همسرم افسرده بود ونگران همسر قبلش...تااینکه چندسالی گذشت و اون اخلاقش عوض شدوبرگشت به همسر قبلش.ومنم خودم طلاق گرفتم دیگه.مهریه وهمه چیزم بخشیدم...
من دقیقاپایداری رفتارهای افسرده را دراین مرد چندسال دیدم.مطمئنم بخاطر طلاقش بود و نمیگفت...
ای کاش به قول آقا مهدی همه کمی صبر میکردن وبعد جدا میشدن.چون اکثرا بعد از طلاق پشیمون میشند...قبل از طلاق مدتی جداباشید...وخوب بهش فکرکنید.اگه همسر منم جدانشده بود و کمی فکر کرده بود بعدش سریعا نمی اومد بامن ازد دواج کنه و من رابدبخت کنه!!!منم دنبال زندگی خودم میرفتم.
خدایی گیر ادم نامرد افتادید سریع ازش جدا بشید... مثله من زندگیتونو حروم نکنین.... آدمی که شرف نداره باید سگی زندگی کنه...من 3روز بعد تصمیم برا جایی آیه یک تا شش سوره فتح رو با خود کار سبز رو کاغذ نوشتم بعد انداختم توی آب...آب رو که خوردم تا سه روز دل پیچه داشتم بعد یک هفته همه چیز درست شد ....
بد ترین ضربه اینه که فراموشش کنی....
من یک سال توی متارکه بودم. ما با هم دوست بودیم. راه مون از هم دوره. تقریبا 13 ساعت اختلاف مکان شهرامونه. من با اصرارش برگشتم. تازه اومدم شهرش. الان دارم دیوونه میشم. نمیگم ادم خیلی بدی هست. ولی تموم حرفایی که تو دعوا بهم زده بودن. تموم چیزایی که بارم کردن تموم تهمتا و وصله هایی که چسبوندن هر روز هر روز داره من رو داغون تر میکنه. تازه دور هم هستم از خانوادم . درس و کارم رو ول کردم اومدم شهرش. هرچی کفتم نمیتونم قبول نکرد . و الان این منم که هر روز دارم نابود تر میشم و هرچقدر هم بهم خوبی کنن دیگه از یادم نمیره چیا گفتن برام. نمیتونم باهاشون دیگه خوب باشم. تو خونه نمیتونم باهاش کرم باشم. دارم عذاب میکشم. کاش برنگشته بودم و به کار و درسم تو شهر و فرهنگ خودم ادامه داده بودم و کم نمیاوردم. الان دیکه نمیتونم و دارم نابود میشم....
کاش میتونستم طلاق بگیرم برگردم شهر خودم بقیه عمرم رو تو شهر خودم باشم نه اینقد دور. و همش تو حسرت زندگی نکنم. خستم از خیلی چیزا. بیشتر از خودم...
سلام من با اشتباه خودم وبی توجهی خودم نسبت به همسر ودخترم کارم به طلاق کشیده اون هم روبرو شدن با مشکل مالی بیشتر نتونستم تو این شش ماه که روال قانونی دادگاه پیش میره توقف کنم ونظر همسرم راجلب کنم خودم بیشتر از جونم وابسته شدم دوستشون دارم نمیتونم کاری کنم واین راهی که پیش میره جهت طلاق اشفته وپریشانم به همه مردها توصیه می کنم قدر همسر وفرزنده شونو بدونند با نرمیت ومهربانی رفتار کنند چرا که بعد از جدایی هم به شخصیت وهم عزت واحترام که پیش مردم داشت لطمه شدید وارد میشه قدر زندگیتون رو بدنید وبا مشکلات سعی کنید کنار بیاید وبا احترام زندگی کنید
سلام من بعد نوزده سال زندگی که نه تو سیاهچالی بودم که سلامتی وجونیمو ازدست دادم الانم بامشکلات جسمی دست وپنجهنرم میکنم بخاطر بلاهایی که سرم اورده و بعد اینکه ارتباطش با زنهای دیگه که خونه می اورد لو رفت وازطرفشون حسابی تهدید شد که به حراست ادارش میگن وازش پول میخواستن یا هرچیز دیگه مجبورشد طلاقم داد والان هرلحظه خداروشکرمیکنم که نجاتم داد. اینو بدونین توکل بخدا ممکنه دیر بشه ولی نتیجه میده اون منو یه زندانی فرض کرده بود وخودش زندانبان که هرغلطی میکرد ومیگفت حق حرف زدن ندارم خدا میدونه چند باراقدام به کشتنم کرد چد بارتو خیابون بابچم بودم چندبار کت ک خوردم کمرم داغون شد الان جای سالم توبدنم نیست ولی الحمدلله خدازندم نگه داشت بالاسربچمم وخواستگار زیاد دارم ولی سلامتی ندارم دیگه تنم میلرزه حتی حالمم بهتربشه به زندگی جدید فکرکنم گرچه عاطفی هستم وازاینه اون عشقی که میخوام پیدا نمیکنم اذیت میشم ولی باهمه مشکلات واقعا سجده شکر ب جامیارم که خدایا ازدستش زنده دررفتم ومیتونم امید به روزای خوش ایندم داشته باشم.مجبوربودم چون هیچ پشتوانه ای نداشتم بخاطر بچم واینکه نهایت تلاشمو برای حفظ زندگی کرده باشم موندم اسیب دیدم ولی الان وجدانم راحته واونه داره زجر میکشه وازدواجی که کرده جرات نداره برخلاف میل زنش کاری کنه قربون خدابرم .واگذارش بخدا کردم واین دلمو اروم میکنه
سلام من بعد نوزده سال زندگی که نه تو سیاهچالی بودم که سلامتی وجونیمو ازدست دادم الانم بامشکلات جسمی دست وپنجهنرم میکنم بخاطر بلاهایی که سرم اورده و بعد اینکه ارتباطش با زنهای دیگه که خونه می اورد لو رفت وازطرفشون حسابی تهدید شد که به حراست ادارش میگن وازش پول میخواستن یا هرچیز دیگه مجبورشد طلاقم داد والان هرلحظه خداروشکرمیکنم که نجاتم داد. اینو بدونین توکل بخدا ممکنه دیر بشه ولی نتیجه میده اون منو یه زندانی فرض کرده بود وخودش زندانبان که هرغلطی میکرد ومیگفت حق حرف زدن ندارم خدا میدونه چند باراقدام به کشتنم کرد چد بارتو خیابون بابچم بودم چندبار کت ک خوردم کمرم داغون شد الان جای سالم توبدنم نیست ولی الحمدلله خدازندم نگه داشت بالاسربچمم وخواستگار زیاد دارم ولی سلامتی ندارم دیگه تنم میلرزه حتی حالمم بهتربشه به زندگی جدید فکرکنم گرچه عاطفی هستم وازاینه اون عشقی که میخوام پیدا نمیکنم اذیت میشم ولی باهمه مشکلات واقعا سجده شکر ب جامیارم که خدایا ازدستش زنده دررفتم ومیتونم امید به روزای خوش ایندم داشته باشم.مجبوربودم چون هیچ پشتوانه ای نداشتم بخاطر بچم واینکه نهایت تلاشمو برای حفظ زندگی کرده باشم موندم اسیب دیدم ولی الان وجدانم راحته واونه داره زجر میکشه وازدواجی که کرده جرات نداره برخلاف میل زنش کاری کنه قربون خدابرم .واگذارش بخدا کردم واین دلمو اروم میکنه
اقایون هیچیشون نمیشه خدارو شکر همیشه حق بجانب هستن خانواده عزیزشونم که گل پسر دادان به هیولا حالا گل پسرشون برگشته بهشون خیراتم میدن یه وکیلم میگیرن با کلی درخواست و اعتراض و اعسار از مهریه هم خلاص میشن اصلا فبب دارن احساس دارن شرف دارن؟ در حالت عادی خیانت میکنن هر شب میرن تو بغل یکی نیخوابن یادشون نمیاد زنشون کدوم بدبختی بود بازم یه احمق دیکه میدا میکنن باهاش ازدواج میکنن کسی هم به اونا پیشنهاد نا مربوط نمیده مردا واقعا چشون میشه هیچی هیچی هیچی خدا ازتون نگذره
واقعا مردا چرا اينطوري ان؟چرا انقد راحت خيانت ميكنين؟اگه از زنتون خوشتون نمياد ازدواج نكنين .بخدا كثيفن ادماي خيانت كار چه مرد چه زن
سلام.من یه مرد هستم.به معنای واقعیه کلمه.چون ابراز علاقه ی همسرم به ازدواج با خودم رو محترم شمردم و ازدواج کردیم.خودش و خانوادش تو این سه سال ناراحتی اعصاب و روان داشتن.خودکشی و ... که از من پنهان کرده بودن و بعد از ازدواج متوجه شدم.اما کنارشون موندم تا حالشون بهتر شه که خدا رو شکر بهترن....ولی... بیخود و بی علت بهم جلوی فامیلاشون بهم فحاشی کردن اما چیزی نگفتم.گفتن باید مهر دخترمون رو بدی گفتم چشم... گفتن باید طلاقش رو بدی خواستگار داره...گفتم چشم...تو این سه سال هرچی داشتم خرج دختر خانم کردم ولی قدرم رو ندونستن...الان حاضرم بخاطر مهریه زندان بیفتم ولی یک لحظه این خانم رو نبینم...و وجدان آرومی دارم که تمام سعیم رو کردم برای حفظ زندگی ولی ذات بد نیکو نگردد .... چون که بنیادش بد است...و بزودی با خانومی زیبا و مهربان ازدواج خواهم کرد... آدمی که عذت نفس داره نباید افسرده شه...قدر خودتون و مهربونیاتون رو بدونید...هر کسی لایق مهربونی نیست...آقایون فقط در ازدواج دوم خیلی دقت کنید و قبل از طلاق همسر اول همسر آیندتون رو انتخاب کنید و فاصله ای نندازید..چون بدلایل هورمونی افسرده میشین و قدرت تصمیم گیریتون پایین میاد... حالش رو ببرید
سلام باور کنید مردا بیشتر ضربه میخورن بخصوص مردی که خواهان طلاق وجدایی نباشه ومهمتر از اون مردی که مشکل خاصی نداشته باشه وتازه بچه هم داشته باشه
اینو به صراحت بگم من خودم یه مردم ودارم بخاطر این موضوع داغون میشم
به پای زنم افتادم ازش خواهش وتمنا کردم غرور مردانگیم را زیر پا گذاشتم ولی چنان با مهری منو پرت کرد که باور کنید انگار تا بحال هیچ حس و رابطه ای نداشتیم
از تمام مردا ن میخوام سعی کنید بهر طریقی که میتونید زنتون حتی اگه بد باشه هم نگه دارید چون به خودتون وبچه تون ضربه سنگینی میزنید
من که نتونستم بعنی تمام راهها را رفتم ولی نشد که نشد هر شب خودمو سرزنش میکنم ودر تنهایی خودم گریه میکنم وبه در و دیوار خونه نگاه میکنم لطفا اگه شده بخاطر خودتون هم که شده زندگیتونو جمع کنید
سلام..من یک سال ونیم عقدم ودوشیزه هستم...با اینکه از لحاظ شغلی وظاهر وهنرو مدرک به همسرم سر بودم سعی میکردم جوری رفتار کنم که این تفاوتا اذیتش نکنه..شوهرم تک پسر بود ومشکلات زیادی داشتم و هربار که مشکلی پیش میومد خیلی زود به خانوادش انتقال میداد...مشورت میگرفت و بعد طبق دستور خانوادش خیلی بیرحمانه مدتهای طولانی قهر میکرد که مثلا منو تنبیه کنه کارم شده بود گریه و التماس که بیا حرف بزنیم قهر کار بچه هاست ...باورکنید انگار من شوهر اون بودم...خانواده من چیزی ازین مشکلات نمیدونستن..بهرحال با اینکه زن بودم روی همسرم تعصب داشتم و نمیخواستم کسی ضعفای شوهرم رو بدونه...انقدر قهر کرد و بچه بازی درآورد که خسته شدم...خیلی تلاش کردم درست شه...مثه یه مرد جنگیدم که زندگیمو حفظ کنم اما دیگه داشتم جلوی خانوادش تحقیر میشدم...کاملا خودمو فراموش کرده بودم...اخرین باری که قهر کرد دوماه طول کشید...حتی یه پیامم نمیداد..مهریه و نفقه رو اجرا گذاشتم..درگیر کارای دادگاهم...حالا پرم از حسای متناقض..علاقه و تنفر و حس انتقام و...ولی مطمینم اشتباه نکردم ...آقایون عزیز لطفا توی هرشرایطی باخانومتون قهر نکنید...چون اگه تکرار شه از چشش میافتین و بهتون سرد میشه...هر مشکلی پیشه میاد با همسرتون حل کنید نبرید توخاواده...بخدا اتباه محضه و چوبشو خودتون میخورید..
من 11 ساله ازدواج کردم ویه دختر 7 ساله دارم. همسرم و خیلی دوست دارم اما اون خیلی وابسته به خانواده اشه و بدونه اونا آبم نمیخوره ما تا به حال یه سفر دو نفره نرفتیم حتی برای ماه عسلمون تمام خانواده اش با ما اومدن،،،همیشه با هم درگیر بودیم اما من دلیشو نمیدونستم تا در نهایت میفهمیدم از طرف مادر و خواهراشه اولا میگفت من دوست دارم اما به درد همدیگه نمیخوریم بهم خیانت کرد تمام طلا و پولادی که از خانواده ام گرفتم خونه بخریم به نام پدرش سند ماشین خریدم به زور به نام خودش سند زد حالا که صاحب همه چی شده و روح و روان و اموالم و ازم گرفته میگه نمو نمیخواد و ازم منتفره میگه باید از من جدا شی نمیدونم به خاطر دخترم چه کنم خیلی تحقیر شدم لژ خودم و این همه زبونی متنفرم میترسم جدا بشم غرورم له شده نگران دخترم هستم و آینده اش میدونم نمیذاره دخترم و ببرم من خودشم دوست دارم و دل کندن ازش سخته خیلی
کاش میمردم و به این طریق از هم جدا میشدیم چه کنم؟ نمیدونم هیچ کاری ازم بر نمیاد
متاسفانه دپدر خانمم با برنامه ریزی قبلی پیش از ازدواج هم خونه ای که دست اورد مو دادم بهش که بره خونه رهن کنه خونه رو بنام خودش میکنه و اموال منو بالا میکشه و از طرفی در عرض سی روز زندگی دخترش و از خونم میبره دادخواست تقابل میده و نفقه و...
حالا شما بگید با این ایی که پول تو طلا ها و سکه های عروسی و وسایل شخصی تو به یغما میبرند

و الانم طلاق میخواد و مهریه و...
حالا شما بگید اینو مجاب دلم بگذارم واسش همه جور گذاشتم و دورم زدند
سلام،من 38 سالمه و همسرم رو دیوانه وار دوس داشتم.خانمم بخاطر ی مساله ساده رفت قهر و بعدش کم کم قهرش طولانی شد و بدون اجازه رفت دانشگاه و بعدش گفت طلاق و طلاق،هرکاری کردم برگرده قبول نکرد،خطشو عوض کرد و مدام با دوستاش بود،اونم دوستای مشکل دار.هرکاری کردم برگرده قبول نکرد حتی دلیل طلاق رو هم نمیگفت فقط میگفت طلاق،گفتم اصلا همه تقصیرات گردن من،اصلا جنگ یمن و سوراخ شون لایه اذن هم تقصیر منه از الان هرچی بخوای و بگی قبوله هر شرطی بگی قبوله،حتی براش ماشین هم ثبت نام کردم اما فایده نداشت،همه میگفتن یکی دیگه رو میخواد وبی باورم نمیشد ،اخه همدیگه رو واقعا دوس داشتیم،به اجبار ایشون جداشدیم ولی هنوز عده ش تمام نشده فهمیدم نامزد داره و بعد عده ش هم ازدواج کرد،همه باورهام در مورد عشق و زندگی از بین رفت،5 سال جوونیم و زندگیم بخاطر خیانتش بر باد رفت، بدون اینکه حتی بفهمم چرا رفت،اره زنها واقعا بی وفا هستن
سلام از وقتی این صفحه رو پیدا کردم خیلی با خوندن مطالبی که دوستان ارسال کردن خیلی آرومتر شدم من شش سال با زنم دوست بودم بعدش ازدواج کردیم بعد ده سال زندگی از هم جدا شدیم از اونجایی که وقتی یه زندگی به طلاق میرسه معمولا هر دو نفر مقصر هستند زندگی منم بخاطر رفیق بازی خانومم عشق باشگاه و کار بیرون از خونه و حس تنهایی که بهم دست داد و بچه هم هرچی اصرار کردم نمیخاست چون ورزش میکرد دوس نداشت ظاهرش بهم بریزه ولی سی سالش بود به نظرم داشت دیر میشد از این که بهم ابراز علاقه شدید میکرد و ازم بچه نمیخواست خیلی بهم ریختم تا اینکه منم یهو افتادم به رفیق بازی و منجر شد به خیانت بله متاسفانه خیانت کردم و به زور من رفتیم جدا شدیم بعد دو ماه از طلاق با اونکه خودم همیشه میگفتم اشتباه کردی بعدش دیگه.... نداره ولی بدجوری پشیمون شدم و وحس کردم زنم با همه بدیش بازم دوسش دارم و میخوام برگردم و جبران کنم ولی متاسفانه هرچی بهش التماس کردم ازش دورتر شدم و قبول نکرد ویهو بدجوری ازم انتقام گرفت تلفن هاشو خاموش کرد خونشون هم عوض کردن و به خودم اومدم دیدم اب شد رفت تو زمین دیگه هیچ خبری ازش نداشتم بدجوری بهم ریختم خیلی التماس کردم بهش که یه فرصت به همدیگه بدیم ولی با حرفاش بدجوری تلافی میکرد و میگفت دیگه چیزی برام مهم نیست با چندتا پسر ارتباط دارم انقد داغون شدم که بستری شدم و افسردگی شدید گرفتم بعد دو سال که هنوز ازش بیخبرم هنوز اروم نشدم اصلا هنگ کردم که چجوری بعد از شونزده سال اون تونست بره و اصلا پشت سرش رو هم نگاه نکنه ولی منه لامصب نتونستم قبول دارم اشتباه کردم هرکاری که زنم کرده بود خیانت من توجیهی نداره ولی واقعا خسته شدم از این بهم ریختگی و هرکاری میکنم بازم خاطرات اذیتم میکنه و پشیمونی دست از سرم برنمیداره و نمیتونم با کسی وارد رابطه جدید بشم
بنظر من مردا خیلی بعد از طلاق آسیب میبینن.ولی خیلی بیشتر از مردها بچهان ک زندگیشون نابود میشه.تو زندگی بچه خلعی بوجود میاد ک نمیشه هیچجوری پرش کرد.پسرم بعد از جدائی با من زندگی میکنه 4 سالشه با اینکه من دوبرابر دیگران وقت براش میزارم ولی بچم افسردست.همسر سابقم بارها شده که روز ملاقات هم برای دیدن بچش نیوپده.هنوز من هضم نکردم چطور یه مادر میتونه انقدر قلب سنگی نسبت به بچش داشته باشه.
خواهش میکنم کسایی ک مجردن خیلی توجه کنن عشقای قبل ازدواج همش الکیه وفتی برید تو زندگی مشکلا ک پیش میاد عشق میره تو سطر آخر منونامزدم جون میدادیم براهم اما خانوادش دخالت کردن وقتی میدیدم‌نمی تونه از من در برابر خانوادش دفاع کنه دلم سرد شد تک پسر بود و وابسته خانواده الانم هفت ماهه نانزدم دوماهه ب مشکل خوردم و دارم جدا میشم ب بدترین نوع افسردگی گرفتم ولی میدونم زندگی باهاشم فایده نداره چون هیچ تلاشی برا درست کردن مشکلاتمون نکرد قبل نانزدی وعده های دروغ داد و بعد نامزدی زد زیرشون
با سلام خواهشا همه ادم ها رو به یه چشم نگاه نکنین چه زن چه مرد زن خود بنده بعد 10 سال ازدواج و یه بچه پسر که شیر خواره منو گذاشته و رفته خدا شاهد بدون هیچ دلیلی فقط گذشته رو همش تکرار میکنه و هیچ مدل از خر شیطون پایین نمیاد مهرشم گذاشته اجرا الان 7 ماه داره راس میگرده و میخنده من نمیتونستم تمکین بزنم زن بگیرم چرا ولی واسه خاطر بچم و زندگیم نکردم پس خواهشا همه مردها رو با هم مقایسه نکنید
سلام به همگی منم بعد 13 سال زندگی مشترک با شوهرم وداشتن دوتا دختر که دختر کوچیکم 5 ماهه بود که از هم جدا شدیم شوهرم در کمتر از سه هفته با زن مورد علاقش ازدواجکرد ومراسم عروسی گرفت ولی شوهرم بعد ازدواجش شدیدا افسرده شده وگوشه گیر هست ولی رو نداره برگرده با دخترام دارم تنها زندگی میکنم
من ۲۲سالمه ۲ساله جداشدم...بخاطره شرطهایی که شوهرم برای دیدنه بچم گزاشته جرات ندارم طرفش برم....بچم پسره۷سالشه....باباش....اگرببینه وابستش شدم ...اذیتم میکنه نمیزاره همو ببینیم....یا اینکه خودش یا من ازدواج کنیم نمیزاره .....ببینمش.....منم دلم براش خیییییییییییلی تنگ شده . خییلی مطمن باشین هیچ مادری نیس که دلتنگه بچش نشه ..فقط گاهی واقعا مجبوره ...تو روخدا یکم انصاف داشته باشیم بخداجیگرم اتیش میگره وقتی یاده بچم میفتم
متاسفم که جناب دکتر همه چی رو برعکس گفت چون ما هرچی داریم میبینیم برعکسه این گفته هاست
با سلام :من مردی هستم که زنم یک کتکم میزد دو مادروخواهرش وپدرش فحشهاسی ناجور میدا شب ساعت 1تا 3 پیش مامان جونش بود دم در می استادم وقتی میامد فقط یک کلمه کجا بودی فحش میداد .دادوفریاد فقط حرفش مهریه نانوشته بود.فقط مهریه سوم از زوجین منزل کرفتم به نامش زد چهارم دخترم که هیچ موقع نمیبینم ازم کرفت خلاصه یک ماه با من نموند ده سال از من بزرکتر بود .الان خودش دادخوایست مهریه را داد وکرفت کی کفته نمیکیره از حلقوم ادم میکشند بیرون
سلام.والله واسه من حای تعجب داره یعنی مردی هست ک بعد از طلاق افسردگی بگیره؟یازنی هم هست که بعد ازطلاق همه چی واسش عادی باشه و راست راست واسه خودش بچرخه؟!!من پنج ساله که ازدواح کردم و دوتاپسر دارم من وهمسرم مث تمام زن وشوهرها اختلاف هایی داریم اما بخاطر زندگی باخانوادش و دخالتهای بیجاشون وحمایت ازپسرشون اختلافات منو همسرم شدیدمیشه.چن سری اخر قهر رفتم منزل پدرم ومصمم بودم ک بگم طلتق میخوام اما دوسه روز که میگذشت به خاطر نبودشوهرم بیقرارمیشدم ونمیتونستم تحمل کنم.اگه خجالتم وحیام نبود بدکن اینکه همسرم بطتد خودم برمیگشتم سرخونه زندگیم.اماخب نمیشه.بالاخره بعد از یکی دوهفته هم همسرم باتمام غرور وصلابت میاددنبالم اما ازهیچکدوم ازحرفا وکاراش کوتاه نمیاد منم که احساساتی.خیلی زودقبول میکنم و برمیگردم ودوباره همه چیز روزازنو روزز ازنو.اقایون خانما خواااااااهشا اینقد خانواده هاتون رو توزندگی شخصیتون واردنکنید.من وهمسرم فقط به خاطرخانوادشه که اختلافاتمون شدیدمیشه.وشاید اگه همین احساسم نبود تاالان طلاق گرفته بودم.
سلام به همه منم بعد كلي جنگيدن با خانوادم البته بيشترمادرم ناراضي بود با ازدواجم به هربدبختي عقدكردم شش ماه عقد بودم كسي كه يه بار طلاق گرفته بود به من نگفته بود ميگفت نامزد داشتم بهم خورده خلاصه وقتي تموم مهموناي عقددعوت كرديم ومحضرم ديديم شب عقد بهم گفت من زن طلاق دادم اما به دروغ گفت تو دوران عقد بماند دنيا روسرم خراب شد
سلام به همگی...من سه روز از طلاقم میگذره.ازدوماه ونیم قبل هم اختلافاتمون ب طور جدی شروع شد..کلا نزدیک دو سال ازاشناییمون میگذره ۷ ماه باهم دوست بودیم و بعدش ۱۴ ماه عقد‌...این جدایی خیلی وایم یهوویی بود و ی شوک عجیب بهم وارد شده
مهر جدائی

عموم آدمھا جدائی ھا را به حساب عداوت می گذارند و لذا از طرف مقابل خود کینه می کنند در حالیکه

اتفاقاً این جدائی ھا میتواند مھلت کینه زدائی باشد و از راه دور پاکترین دوستی را خلق کند و این دوستی

را توشه آخرت ارتباط ابدی بین آدمھا نماید زیرا آتش دوزخ چیزی جز آتش کینه نیست و نسیم بھشت ھم

جز رایحه محبت نیست. آنکه شدیدتر دوست میدارد باید زودتر جدا شود . این بزرگترین راز خلقت انسان

است.

انسان اگر بداند و بفھمد و تصدیق کند که واصل و فاصل رابطه ھا خداست آنگاه در راز ھر وصل و فراقی

می اندیشد و به حکمت زندگی آگاه شده و از ھیچکس ھم کینه نمی کند. آدمی اگر قرار است کسی

را مقصر بداند و از کسی ھم کینه کند بھتر است آن کس خدا باشد زیرا خدا بسیار مھربان است و حکیم. و

این گناه را عفو می کند و انسان را ھم از اینکه به او پناه برده و او را وکیل خود ساخته، اجر می دھد.

آدمھا ھمه مخلوقند. و این بدان معناست که کلیه امیال و افکار و کردارھای آدمھا ھم جنبه ای از جریان

خلق شدن آنھاست. بنابراین عامل و فاعل ھر امری خداست. و کسی که خدا را در زندگی خود درک کند

از ھیچ کس و چیزی نمی رنجد و کینه نمی کند. و خدا را ھم به رحمت و حکمتش میستاید و بدینگونه از

این مسافر خانه حیات دنیا، کوله باری از رنج و کینه و نفرت وحسرت به ارث نمی برد.



از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد ششم ص 180
سلام
نمیدونم از کجا بگم. 4 ساله عقدم و هروقت اعتراض میکنم که منو خونه ببرن همه میریزن رو سرم که تو شرایط پسر مارو درک نمیکنی.والا وقتی اومدن خاستگاریم گفتن زیر دو سال میری خونت. پسرشون خیلی زمین داره و هنوزم داره میخره ولی حتی حاضر نیست یه ریالم برای خونه و زندگی مشترک کنار بزاره. مادرشم دائم دخالت میکنه و میخاد همیشه ما کنارش باشیم و کاراشو انجام بدیم. من نخبه دانشگاه بودم ولی الان دارم روانی میشم.همش به خودکشی فکر میکنم هیشکی شرایطمو درک نمیکنه که بتونم باهاش صحبت کنم همه میگن میگذره. قابل توجهتون عقد ما مثل بقیه نیست که بیرون و رفتن و خوشی توش باشه فقط خونه نشینی و عذابه همین.
از همون شب اول باهاش رابطه برقرار کردم تا وظایفمو انجام داده باشم.از هیچ کاری براش کوتاهی نکردم ولی اون....
چطور به خودشون اجازه میدن زندگی آدمو خراب کنن. من خونه پدرم همچی داشتم ولی حالا باید با همچی کنار بیام اونم نه تو خونه خودم بلکه تو خونه مادرشوهرم.حتی نمیزاره شوهرم یه هزاری بهم بده. میگه هروقت رفتی خونت اونوقت پول بگیر اونم کم.
من میخام خودکشی کنم چون تحمل طلاق و مشکلات بعدشو ندارم
ده ماهه نامزدم خانمم از من هم یک سال بزرگع ولی من دوسش دارم... اون خیلی مغرور و لج بازه از دوست داشتن من سو استفاده کرده سر کوچکترین چیز قهر میکنه میگه بیا تموم کنیم.... شما بگین چیکار کنم؟؟؟؟؟
مشکل زن ها هستند که برای خود ارزش قایل نمی شوند و خیلی راحت با مردان متاهل ارتباط برقرار می‌کنند و باعث فروپاشی خانواده ها می شوند و اجازه نمی‌دهند مردی به خانواده ی خود باز گردد خانمها برای خود احترام قائل شوید تا شوهر فراوان شود هر چه بی بندوبار تر شوید قحطی شوهر میشود
منو همسرم داریم جدا میشیم مقصرش هم من هستم به تمام اقوامش زنگ زدم بدش رو گفتم پدرم به پدرش که فوت شده فحش داد جلوی خودش مادرمم همینطور خودم هر روز رو اعصابش بودم باید اعتراف کنم نمیذاشتم اب خوش از گلوش بره پایین 1 سال تحملم کرد بعد دورمو خط کشید الان 3 ساله گذاشته رفته ناشزه شدم که هیچ ابروم پیش همه رفت همه به چشم احمق نگام میکنن مهریه هم که بهم نمیده حالا دادخواست طلاق دادم اونم نمیده برگه ازدواج مجددش رو هم از دادگاه گرفته اون داره زن میگیره من موندم زمانی که فهمید ب
اون الان 29 سالشه من 22 میگه تا 40 سالگی نگهت میدارم تا زندگی یکی دیگه رو عین من داغون نکنی حق داشت من خیلی بی شرم و حیا بودم قبول دارم ولی پشیمونی چه سودی داره
من وهمسرم سال89باهم ازدواج کردیم،ازدواجمون سنتی بود ولی بعدش واقعا عاشقش شدم همدیگه رو دوس داشتیم خیلی هوامو داشت وبهم احترام میزاشت زندگی خوبی داشتیم تا اینکه بخاطر بارداریم مجبور شدم بیام خونه بابام اینا وتوهمین مدت بایکی رابطه برقرار میکنه ونیومد سراغم من بخاطربچم پاشدم رفتم ولی گفت تو رو نمیخوام دیگه طلاقت میدم خیلی تلاش کردم نشد فهمیدم اون چندسال همش نقش بازی کرده ودروغ گفته وگرنه چطور تونست بخاطر هوس از من وبچش بگذره خدالعنتش کنه اه بچم نابودش کنه
منم سر دوراهی جدایی از شوهرمم...من تو دوران عقدم دو سال و نیمه تقریبا عقدیم ولی شوهرم کار درست و حسابی و پس انداز نداره با اینحال من همیشه بهش محبت میکنمو نازشو میکشم...خدا میدونه چقد احساس خرجش میکنم اما اون بی توجهه بی تفاوته بود و نبودم فرق نداره براش ....حتی اگه ی هفته ارم بیخبر باشه زنگ نمیزنه یا ی پیام نمیده بهم...همیشه تماسا از طرف منه...وقتی میپرسم ازش دوسم داری؟میگه اره ولی تو رفتارش اثری از عشق نیست...خسته شدم از رابطه ای که با این همه گذشتم دارم یطرفه پیش میبرم...بارها ازش خواستم بهم توجه کنه اما میگه دوست دخترم که نیستی من همینم نمیتونم...کم اوردم واقعادفعه اخری که ازش خواستم محبت کنه گف نمیتونم بریم طلاق بگیریم...ولی چون میدونه من از طلاق میترسم و نمیرم مجبور شدم کوتاه بیام اما حالا یگه سخته ادامه زندگی برام...دلم طلاق میخواد اما میترسم از اینده و جامعه و حرف مردمو
۱۲۳- پر واضح است که احاطه و اقتدار زن بر مرد بسیار عمیق تر اسفریادِ زن
سلام دوستان من ۳۱سالمه از سال ۸۵عقد بودم تا ۸۸ازدواج کردیم البته به اسرار اطرافیان راضی شد ازدواج بگیریم تا ۹۴بخاطر خیانتهای زیادش ودوری کردن از من وتنهایی تو شهر غریب تصمیم گرفتم پیش خانواده ام برگردم تا راه چاره ایی پیدا کنن شوهرم دوسال بود با خانواده ام قطع ارتباط کرده بود چون رو نداشت بخاطر پولهایی که از داداشم گرفته بود وپسش نداده بود البته این کار همیشه اش بود الان ۴ساله که انتظار نشستم اون هیچ وقت دنبالم نیومد ولی من دوسش دارم یه دختر ۵ساله دارم الان متوجه شدم با یکی از زنهای اطرافش رابطه داره اون زنه مطلقه هست تو این چندسال هیچ اقدامی نکردم فقط گریه کردم والتماس دوبار به نیت اینکه زندگیم درست بشه کربلا رفتم واز امام حسین خواستم دخترم آواره وزیر دست نامادری نره
سلام من هم در شرف طلاقم همسرم دو ماه پیش با خانواده من بد رفتاری کرد و بینی من رو شکست که من درخواست طلاق دادم و اون خیلی اصرار میکنه ک برگردم الانم بخاطر ضرب و شتم دو سال حبس براش بریدن بنظرم بعضی وقتا طلاق بهترین راه حله تا ادامه دادن با یک ادم روانی
من و خانومم چهار ساله عقد کردیم و دو ساله زندگی مشترک داریم. من نه سیگاری ام نه رفیق بازم نه الکلی ام نه مواد میکشم نه زنمو خدایی نکرده میزنم و رابطه ام با خونواده هامون بهتر از رابطه خانومم با خونواده هامونه. مشکل مالی هم نداریم. خانومم فوق لیسانس و منم لیسانسم. کمکش کردم مدرکشم گرفت. الان بعد دو سال زندگی مشترک خانومم میگه میخواد تنها زندگی کنه. دلیلشو میپرسم میگه منو خیلی دوس داره و من مرد خوبی هستم ولی ما بدرد هم نمیخوریم!!! موندم چیکار کنم؟! مشاوره بردمش نصفه ول کرده و نمیره. میگه منو طلاق بده میخوام برم. کمکم کنین لطفا.
سلام.
4ساله ازدواج کردم...شوهرم از نظر عاطفی و احساسی عاشقمه و کاملا متعهده...کارش آزاده و دیپلمست..وضع مالیش خوبه...
حتی کل جهیزیه ام رو خودش برام خرید.اما مدت زیادی نگذشته بود که 8 تا خواهر شوهرام از روی حسودی..شروع کردن به متلک گفتن و فحاشی بمن..افتادن به جوووونم و منو از زندگیم سیر کردن.البته شوهرم جوابشونو داد و جلوشون تا الان ایستاده و به خاطر من باهاشون قطع رابطه کرده...
البته گاه گاهی خواهر شوهرام وقتی شوهرم خونه نیست...میان پشت در و بمن و پدرومادرم فحش میدن...
که منم واقعا ناراحت میشم و دایم گریه میکنم و افسرده شدم...اما متاسفانه شوهرم یه عیب بزرگ داره

و اون اینکه بشدت دچار وسواس فکری هست و اگر به چیزی گیر بده تقریبا 12 ساعت دایم اون چیز رو میزنه توی سرم..و تکرار میکنه و معمولا 12 ساعت پشتسرهم کتکم میزنه تا کاملا بیهوش بشم و سرو بدنم خونی بشه.از حال برم... سر چیزای کوچیک پیش پا افتاده کتکم میزنه..و خواهر شوهرامم ازین قضیه کاملا خوشحالن متاسفانه همسایمون هستن...
چند روزیه بحث طلاق رو بدون گرفتن مهریه پیش کشیدم و البته همسرم میگه راضی نیست ولی اگر من بخوام اشکالی نداره ولی من خودم باید تقاضا بدم...یا توافقی از هم جدا بشیم..
ولی من واقعا دوستش دارم و اینکه زود عصبی میشه در واقع تنها دلیل طلاقم هست..
خودشم قبول داره زود عصبانی میشه و تنها راهکاریکه بمن داده اینه که .."من" نباید عصبانیش کنم که متاسفانه گاها و واقعا نمیتونم تشخیص بدم از چی عصبانی میشه...
برای مثال=دو هفتست که رژیم گرفته..
دیشب تاصبح سر اینکه غذای سرخ کردنی درست کردم کتکم زد در حالیکه همین دو روز قبلش باهم ساندویچ فلافل که سرخکردنی بود رو باهم خوردیم و کلی هم از فروشنده تشکر کردش...
وهرچی گفتم بخدا سرخ نکردم بلکه تفت دادم متاسفانه..بیشترو بیشتر کتکم میزد...
دوستان من کاری به دیگر مسائل ندارم ولی خدا خودش شاهده من زنمو تا پای جونم دوسش داشتم و از هیچی براش مضایقه نمیکردم بیست سال محبت و احترام رو به مفت فروخت و تا دید شرایط کاریم بهم خورده ول کردو رفت شما بگین این انصاف با دوتا دختر بعد از بیست سال بخاطر مادیات همه چیزو زیر پا بزاره و بره اون یک نمونه کامل نمک نشناسی بود منم قسم خوردم شده زندان میرم ولی طلاقش نمیدم تا عمر داره
محمد
سلام به همگی
من یک ماه که از همسرم جدا شدم البته بعد از ۷ سال زندگی تو این مدت هر کاری از دستم بر اومد براش کردم تا بجای رسید که دارامد ماهیانه ۵۰ میلیونی پیدا کرد تو این مدت از هیچ گونه کوتاهی نکردم تز همه نظر ضمنا همسرم نابارو بود من حتی از نعمت بچه هم گذشتم تا آخرش سر مسایل پیش پا افتاده قهر کرد و رفت و دادخواست طلاق داد منم هرکاری تونستم کردم ولی بر نگشت متاسفانه حالم روز به روز داره بدتر میشه نمیدونم باید چیکار کنم اطفا اگر میتونید کمکم کنید
قابل توجه خانمهایی که میگن مردها عاطفه ندارن من زندگی خوبی داشتم وضع مالیم خوب بود دوتا بچه داشتم یکی شش ماهه یکی دوساله زنم بخاطر رفیق بازیهاش رفت درخواست طلاق داد منو بچها رو ول کرد رفت دو سال افسردگی گرفتم تمام اموالمو فروختم هیچی برام نزاشت گفتن باید ازدواج کنی ازدواج کردم دیدم هیچکی دلسوزم بچهام نیست با بچهام رفتار خوبی نداشت با اینم مشکل دارم در حال طلاق هستیم الان دورو زمونه عوض شده زنها عاطفه ندارن زن به مادرهای ما میگفتن نه زنهای الان جایگها عوض شده
سلام به همگی
من یک مرد هستم ۳۰ ساله و تک تک نظرات همه ی عزیزان رو خوندم
من چند ماهه از همسرم طلاق گرفتم
چی بگم که گفتنی زیاده . بدون جانبداری بی مورد مردها خیلی آسیب پذیر تر هستن در رابطه با طلاق . اینو به تمام خانم ها میگم از ته قلبم . همسرم رو از ته قلبم دوست داشتم . ۴سال عقد بودیم اما متاسفانه بدلیل شرایط سختی که پدر و مادر ایشون گذاشتن( خرید خونه و کار ثابت و ... ) نتونستم همسرم رو ببرم سر خونه زندگیم . این ۴سال به اندازه ۴۰ سال بهم گذشت .سرکوفتها و حس بدردنخور بودن و ... برای یک مرد خیلی سخته. یکسال اخیر کار پیدا کرد که درامدش رسید به ماهی ۳۰میلیون و یهو دیدم روابطش خیلی مشکوک شده و شبها پیامها و چت و ... بهش گفتم و همون شد بنای ناسازگاری و بهانه ش برای طلاق .. یکسال طول کشید مراحل طلاقمون . همه جوره گریه و التماس کردم اما اون رفت مثل یک غریبه و بدون ذره ای احساس ..چند بار رفتم بیمارستان بخاطر افسردگی بیش از حد ..
من موندم و تنهایی و شبی یک مشت قرص و سرزنش و خاطرات ..
سلام. یک ساله که ازدواج کردم. میخوام طلاق میگیرم. چون شوهرم کار نمیکرد و از پدرم همش پول میخواست. هیچوقت به بابام احترام نمیذاشت و تشکر نمیکرد. حتی خرج خوراک و لباسامون بابام میداد. الان سه ماهه رفته خونه پدرمادرش. به بابامم پیام های توهین آمیز میده. خیلی ناراحتم. چیکار کنم. از زندگی بعد از طلاق و تنهایی خیلی میترسم. لعنت به تنهایی و نگاه بد جامعه
پاسخ ها
سامان
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۹:۱۳ - ۱۳۹۸/۰۱/۱۰
سلام
چیزی که میگم فقط نظر شخصیه خدای نکرده سوتفاهم نشه
اگه همسرتون معتاده کمکش کنید ترک کنه و به اتجمن معتادان گمنام پیوند بخوره تا زندگیت درست بشه
جان من این چرت پرت ها رو دور بی اندازین
من خودم زنمو طلاق دادم از همه چی راحت شدم و رفتم با یه زن بهتر ازون هم ازدواج کردم و الان خیلی راضی ام ازین ازدواج این چرت پرت ها هم بدرد خودتون میخوره
دوستان من یک مرد 32 ساله هستم ، دو ماه عقد بودم و دو ماه زیر یه سقف ، به خدا با هزار بدبختی بهترین جشن عروسی را واسش گرفتم ، اسمش عاطفه بود با وجود اینکه خیلی دوسش داشتم ولی متاسفانه اون یه فرد دروغگو و خیانتکاری بود ، سر دو ماه زندگی ، مهریشو گذاشت اجرا و من از دار دنیا یه زمین داشتم که چون عسلویه کار میکردم خریده بودم ، شش دانگ زمین را گرفت و رفت و الان هشت ماه طلاقش دادم ، الهی خیر نبینه و لعنت خداوند یکتا بهش و زنای امسال این که فقط برای کاسبی و بدبخت کردن جوونای مردم ازدواج میکنن ، جایش در جهنم
سلام دوستان من دو سال هست که جدا شدم البته ۱۲ سال زندگی کردم مجرد بودم که عاشق زنی شدم که مطلقه بود خانوادم راضی نبود ولی بااصرار من موافقت کردن یک پسر دارم ۹ساله که عاشقش هستم خیلی تلاش کردم که زندگیم رو نگهردارم اما زنم اهل عفه کلاس بود وبیشتر وقتش رو با خواهرش میگذروند وتا کمی وضع زندگیم بهتر شد درخواست کرد که بریم بالای شهر زندگی کنیم که من موافقت نکردم وتوافقی از هم جدا شدیم وبا پول مهریه اش با خواهرش رفت بالای شهر خونه گرفت خیلی بهش خوبی کردم من مجرد بودم با یک زن مطلقه ازدواج کردم وخیلی کمکش کردم که تازه از شوهر اولش جدا شده بود ولی الان با این که از دخترهای فامیل بیشترشون موافق هستند با من ازدواج کنن ولی من میترسم بعد از دوسال گاهی وقتها افسرده میشم
32 سالمه .منم بعد 12 سال زندگی مشترک هفته پیش از شوهرم جدا شدم . یه دختر 11 ساله دارم و به خاطر مهریه رو بخشیدم باهم زندگی می کنیم . شوهرم یک خیانت کار واقعی بود . هر سال یه جوری بهم خیانت می کرد و این اواخر هم به مدت 2 ماه منو و دخترم رو ترک کرد و رفت .فقط خدا تقاص دل منو و دخترم رو ازش بگیره
سلام.کامنتارو....چه آدمایی اومدن و در چه تاریخی کامنت گذاشتن و رفتن.
سلام دوستان.
اولین درخواستم ازتون اینه که به نظرات هم احترام بذارین، چون هر کدوم از ما با خصوصیات، دیدگاهها و شرایط مختلف نظراتمون رو میگیم.
خوش به حال هر کی طلاق می گیره ولی بچه نداره من دارم طلاق می گیرم با سه تا بچه بعد 37سال عمری که از خدا گرفتم فقط بخاطر اینکه همسرم نمیزاره خونه پدرم برم و منو تو خونه حبس کرده..
الانم میگه صیغه کردم و طلاقتم نمیدم ت؟خونش هستم و دارم عذاب می کشم
دلم میخاد فقط یک خونه داشتم میرفتم ازینجا...
عامل جدایی ما پدرو مادر شوهرم هستند
خدا اشون نگزره ماروبدبخت کردند
سه تا بچه رو یتیم طلاق کردند
پاسخ ها
سامان
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۹:۰۲ - ۱۳۹۸/۰۱/۱۰
سلام متاثر شدم از صحبهاتون یکی مثل شما داره با چنگ و دندون زندگیشو حفظ میکنه یکی مثل زن من با تمام آزادی و ...
اقا بخدا اگه دخالت نباشه ۹۹ درصد زندگی ها پایدار میمونه
اسلام با دادن حق طلاق دادن به مرد، ثابت کرده که مرد بیشتر ضربه میخوره و به همین خاطر بیشتر از زن از طلاق دور میشه و کانون زن را حفظ میکنه!
اگر عقلمون را به کار بندازیم به بداهت تمام این را درک میکنیم که علت همه طلاقها مردان هستند. مگر استثنایی وجود داشته باشد. و به خاطر همین هم هست که در شریعتی که منطبق با تکوین هست حق طلاق در اختیار مرد است.. یک زن چرا باید طلاق بگیرد؟ مرض دارد؟ پس حتما مردش مرضی دارد که حتی عشق هم نتوانسته آن را درمان کند و آن مرض چیزی نیست جز سوءاستفاده..
مرد چرا جدا میشود؟ اگر زنش مرضی دارد درمان همه مرض ها عشق است به جز سوءاستفاده.. زن در پی چه سوءاستفاده ای از مرد میتواند باشد با این فرهنگی که بر جامعه بشری حاکم است؟!
سلام علیکم
تو بعضی از نظرات میبینم پرچم امریکا هست یعنی از امریکا دارین نظر
سلام به همه دوستان
آزاده میخواد که از هم جدا بشیم الان نزدیک 4ماه هست ندیدمش هر کاری میکنم بهش تماس بگیرم نمیتونم هرروز که میگذره هضم جدایی برام سخت تر میشه دارم داغون میشم تو گروههای اجتماعی ورزشی میرم برای اینکه سختی طلاق برام کمتر بشه ،کمتر که نمیشه هیچ بدتر هم میشه الان نزدیک 3ماه هست دستم به کار نمیره اخه من تریلی دارم میترسم کار دست خودم و مردم بدم که جبرانش از عهده هیچکس بر نمیاد خدایا ازاده را برگردونش من تنهام تحمل زندگی بدون اون برام سخته بعضیها که جریان کار منو میدونن بهم میگن چیزی که زیاد دختر من نمیدونم چطوری این حرف را میزنن که از رو نمیرن اگر عاشق بودن که نمیگفتن
سلام به همه درد کشیده ها زن و مرد
من زنم الان یکسال منو رها کرده و رفته . در این که من اشتباه کردم شکی نیست ولی ناگفته نماند که او هم اشتباه داشته . ولی سوال من اینجاست آیا زن و مردی که عاشقانه همدیگرو دوس دارن چطور به همین راحتی میزنن زیر همه چی و میزارن میرن .
ما که مشکل کمی باهم داشتیم .تنها ایراد بزرگ شوهرم دهن بین بودن شوهرم و دخالتهای بیش از حد مادر شوهرم بود .تا آخر عمرم نفرینش میکنم که باعث شد هم شوهرم از چشم من بیفته و هم من از چشم شوهرم بیفتم . یه روزی جواب این خیانت به پسرشو میبینه
من و زنم حدود یکماهه که جدا شدیم البته زنم اصرار به طلاق داشت چون سه سال بود یه مرد دیگه زیر پاش نشسته بود جالبه که این مرد ۶۵ سالشه و دکتر متخصص
همسر منم دکتر متخصص بود و ۴۳ ساله که بعد از ۱۸ سال جدا شد. نه اینکه من منم از زندگیم ناراضی بودم ولی امید به بهبودی داشتم که نشد
حالا یه پسر دارم که تو طیف اتیسم هست که ۱۱ سالشه و با من زندگی میکنه و کلاس چهارم هست.
متاسفانه کسانی که جنبه ندارن مثل همسر من گول فضای مجازی را میخورن . منم مقصر هستم تو این جدایی ولی خیانت عاطفی همسرم به من غیر قابل انکار هست تو این جدایی
سلام و وقت بخیر من و همسرم باعشق زندگیمونو شروع کردیم البته تو اون سنمون عقلانی ازدواج نکردیم از فردای عروسی منو کتک میزدن و چون خیلی دوسش داشتم به کسی نمیگفتم حتی چندین سال کار نکردن و من کار کردم و نذاشتم خانوادم اذیت بشن دریغ از یک ریال پس انداز وهمسرم هیچیم به نامم نکردن و چندبارم خیانت کردن چندبار خواستم جدا بشم که بازم به خاطر بچه هام و التماسای ایشون موندم اما بازم بداخلاقیشون ادامه داشت و بازم خیانت هوووووف اما دیگه الان بریدم و ازشون نفرت دارم و چون بچه هامم بزرگ شدن تصمیمم قطعیه برای جدایی میخواستم نظر دوستانم بدونم البته ایشون مدام التماس میکنن و میگم بدون من نمیتونن زندگی کنن اما این حرفو باراها گفتن و بازم روز از نو بوده
من یکساله تو فکر طلاقم بخاطر دخالت‌های خانواده شوهرم و بد دهانی و دست بزن داشتن و زن باز بودن شوهرم جالب توجه هر وقت خواستم جدا بشم گریه کرده و منصرفم کرده اما بعد 8 سال دیگه توان مقابله با خیانت هاو دروغ گویی و خانواده پست شو ندارم‌ گور بابای دوست داشتنم میخوام جدا شوم اونم راحت به زن بازی اش برسه
سلام .همه از مشکلات خودشون میگن ولی ناگفته نماند هیچ وقت نگین خطا از مردان بیشتره یا خطا تو زنان بیشتره که زندگی به طلاق میکشه در اصل یه عده باید جدا بشن یه عده ی هم هستن که واقعا با دست خودشون زندگیو ااا بین میبرت یادتون باشه این قانون طبیعته هر کسی که زندگی اولش خیلی خوب باشه جدا بشه چه زن چه مرد در زندگی دوم نابود میشه و مجبوره تحمل کنه به خاطر خیلی مسایل و کسی که زندگی اولش بد بوده نودو پنج درصد زندگی دومی موفق خواهد داشت پس بیاید قبل از اصلاح طرف مقابل خودمان را اصلاح نماید ایشلا طلاق برای هیچکسی که لایقتش زندگی دومی نیست اتفاق نیفته ،امین
سلام.بعد از ۶سال زندگی مشترک با خانمم دو ماه پیش دعوامون شد و رفت خونه پدرش.رفتم دنبالش برنگشت؛فردا میریم دادگاه جدا بشیم.دیگه هیچ خوشی ندارم.وقتی دلم براش تنگ میشه فقط عکساشو نگاه میکنم.امیدوارم اونایی که عاشق هم هستن هیچوقت طلاق نگیرن
سلام به همگی نمیخوام بگم آقایون مقصرن یا خانوما
سلام به همگی نمیخوام بگم آقایون مقصرن یا خانوما اما یه چیز به خانوما بگم من خانومی هستم همسرم درخواست طلاق دادن مردی که هر روز میگفت ازت بدم میاد من زنی میخوام قیافش فلان باشه و فلان توپرانتز من زن زشتی نیستم اصلا اصلا خیلی خوشگلم تعریفم نمیکنم اما آون نظرش این بود و از اول عقد این حرفارو میگفت چون از اول داغونم کرد منم هیچ وابستگی نداشتم راه دادگاه رفتیم آون وکیل گرفت اما من نه با اینکه درخواست طلاق دادا من تا 8 ماه دست به چیزی نزدم و مثلا در هفته دو روز میومد خونه دوسه ساعتی بعد میرفت فقط میخوام بگم خانوما محکم باشید من زنی فوق العاده حساس اما چون چنین مردی بی احساسی داشتم خیلی محکم وایستادم بعد 8 ماه مهریه گذاشتم و کل داراییشو گرفتم و اجازه ندادم پاشم خونه بزاره و درخواست طلاقم ندادم اما الان بعد دو سال آومده و آدم شده و تازه راضی خونه به نام منم بخره خانوما فورا طرف طلاق نرین و هیچ موقع هم بخاطر مردی که باعث آزار غصه نخورین آما زمانی مشکلات زیاد شد مهریه واقعا چیزی خوبه چون زنانی مث من بچه2ساله داشته باشه نمیتونه بره سر کار اما حیامو حفظ کردم نمیگم چادریمو فلان نه اما اجازه ندادم هر مرد کثیفی بخواد بی حرمتی کنه بهم فقط محکم باشین الان همسرم خودش عاقل شده و بعد دو سال قهر که حتی یه بارم طرفش نرفتم الان میخواییم زندگی کنیم پس قوی باشید و خدا رو همیشه یادتون باشه
ای کاش دختر و پسرایی که قصد ازدواج دارن بیان تو این سایتا مشکلات دیگرانو بخونن طرفو ارزیابی کنن بعد تن ب ازدواج بدن
واقعا ازدواج کردن خعلی بده من که هیچ خوشی ندیدم شوهرم میخواد برا طلاق اقدام کنه منم خودمو اماده کردم 3بار اصرار و التماس که نکن حیفه زندگی رو خراب نکن ولی گوش نمیده بقیه اش با خدا دیگه نه التماسی هست نه اصراری دخترا هیچوقت واسه نگه داشتن یه پسر التماس نکنید اول اینکه خورد میشید دوم اینکه اون بخواد بره میره التماسات کارشو راحتر میکنه. هرچه بادا باد من تا جایی که تونستم تلاش کردم بقیه اش باشه برا اون مهم نیست دیگه
پاسخ ها
هومن
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۳:۴۴ - ۱۳۹۸/۰۴/۰۸
خدا کمکت کنه
خیلی هم جناب دکتر. تفسیر. زیبای دارند از زن جماعت نامرد تر و کربه صفت تر خودشه ظاهر معصوم و باطن پلید زن وحشتناکه به محض رسیدن به موقعیت بهتر شوهر. اول ول میکنن یادشونم نمیاد. که شوهریم داشتن مرپ بیچاره
واقعا ما در یک جهان سوم و عقب افتاده و پر از عقده زندگی می کنیم . جهان سوم
به همین خاطر اکثر زن و شوهرها در قبال هم مثل رقیب هستن تا رفیق. من خودم زنم رو خیلی دوستدارم و آدم دموکرات و عمیقی هستم کههرچه دارم برای زنم می ذارم ولی اون در هفته یک روز مهربونه و از جان مایه میذاره . و خیلی خودم و خودت می کنه. قدر پول رو نمی دونه و بریز و بپاش می کنه. شرایط زندگی رو درک نمی کنه و خیلی احساسی برخورد می کنه.موقع عصبانیت هرچی از دهنش درمیاد و مدام سرکوفتم میزنه و پیش خودم لهم میکنه هر چند که دلایلش پذیرفتنی نباشن و در اکثر مواقع دلایلش چرت هست.روحیه تهاجمی داره .
به نظرم مشکل در نظام آموزشی ماست که همه روبه سنگدل و عقده ای تبدیل کرده ،وسلام.
من سه ساله نامزد کردم و نامزدم هم خیلی منو میخواد اصلا راضی نمیشه که من ناراحت باشم الان دوماهه که باهاش حرف نمیزنم چون فامیلاش به پدرم تهمت قتل زدن منم میخوام ازش جدا بشم به نظرتون کارم درسته یا نه موندم نامزدمم منو خیلی دوس داره اما خانواده هامون با اون اتفاق به هم خیلی سرد شدن منم خیل دوسش دارم اما با این اتفاق گیر کردم بخدا
امشب خیلی برای همتون گریه کردم.رفتم شوهرم رو بوسیدم و به خاطر زندگی آرومم خدا رو هزاران بار شکر کردم
من نامادری دارم خیلی اذیتم میکنه و کتکم میزنه
اون هایی که می گید تبعات منفی نداره برای مرد : من 4 سال پیش تو دوران نامزدی یک هفته مونده به عروسی نامزدم به خاطر پول به هم زد و رفت و70میلیون گرفت . الان بعد از 4 سال من نه تنها تصویر تمام خاطراتمون با جزئیات تو ذهنمه بلکه هنوز صداش هم یادمه!!!!!!! و بعد از دزدی اون ازم به علاوه تمکین نکردن و تهدید ها و تحقیر ها و فحاشی هاش و قانون کثیف " حق حبس" به هیچ زنی اعتماد ندارم . مگر اینکه اولاً 14 تا سکه رو قبول کنه و ثانیا مسلمون باشه
هیچ کدومتون نگفتین فقط خداست که به داد ادم میرسه همه اونایی که طلاق گرفتین یا درشرفش هستین فقط درخلوتهاتون با خدا درد دل کنین به خدادفقط چاره ساز خودشه من با یه چه تا نرز طلاق رفتم دادگاه و دیه و .....
اخرش به. خاطر دخترم برگشتم عواقب طلاق از تحمل کردن سختی ها بیشتره الانم بچه دومم ودارم
گاهی. به خاطر فراموش کردندگذشته باز شوهرم بد میشه
اما از طلاق بهتره وقتی زندگی فشار میاره پناه میبرم به خدا پدر مادر و امازاده ها نماز ارووم میشم
ما ظاهرا دو کارمند مرفه اما شوهرم وابسته خونواده و قر قهرو منم مغرور
کلا بعد رجوع حساسیت به زرق وبرگ. وظوار زندگی
وغرور. وهمهدخصلت های بدم و کم کردم
بهتر شدیم من همه نوع عذاب دیدم حتی بازیدبا احساساتم هم شده
ولی تو رو خدا مطلقه ها وارد زندگی. مردان متاهل نشین
دوست من این کار و کرده هم خودس و بدبخت کرده هم بیچاره زن اولی رو
سلام.دوستان من چند روزه دارم نظراتتون رو میخونم و اشک میریزم.هرکس در مورد طلاق یه نظری داده ولی چیزی که خیلی ملموسه 90 درصد موارد بعد از طلاق پشیمون میشن ومیگن که ای کاش طلاق نمیگرفتیم.ولی باور کنید یه وقتهایی اصلا نمیشه مشترکا زندگی کنید.من وهمسرم عاشق هم بودیم من کارمند وایشون اوایل ازدواج بیکاربودن.بعد از ازدواج کمکش کردم درس بخونه طلاهام رو فروختم براش مغازه زدم . توی یه شهر دیگه کنار خانواده اون ودور ازخانواده خودم زندگی میکردیم وفقط برای اینکه زندگی کنم اخلاقهای گند خانوادش رو تحمل کردم.شوهرم فوق العاده عصبی بددهن بد دل بچه ننه لوس وننر ولی خدایی عاشق زن وبچش بود.منم بخاطر عشقش با همه چیزش میساختم فقط به این دل خوشی که منو خیلی خیلی دوست داره.حالا کنار این خصوصیات منفیش بعد از چهارسال فهمیدم عاشق یه دختر مجرد شده وبا هم قراره ازدواج کنن.زندگی رو برام جهنم کرد از هیچ کاری برای بیرون کردن من از زندگیش فروگذار نکرد تهمت فحش های رکیک وزشت به خودم وخانوادم حمله به من با چاقوو ...خفه کردنم تا حدی که چند روز اثار کبودیش روی گلوم میموند باز هم تحمل کردم این شرایط چهارسال طول کشید بچم 8 ساله شده دیگه هیچچ عشق وعلاقه ای به زندگیم نداشتم حتی حاضر شدم از بچم هم بگذرم .تا اینکه یه روز با اسلحه شکاری بهم شلیک کرد منم دیگه نموندم دست بچم رو گرفتم وفرار کردم.دو روز بعدش افتاد به التماس کردن.انقدر گریه کرد و التماس کرد که برگرد من دیگه قبول نکردم چون توی این چهارسال بعد از خیانتش خیلی بهش فرصت دادم ونخواست زندگی کنه الان من دیگه نمیخوام
1ـزمانی که ما زنها خودمون به خودمون رحم نمیکنیم از مردها نباید توقع داشته باشیم وقتی یه دختر وارد زندگی یه مرد متاهل میشه هیچ حرفی دیگه باقی نمی مونه هرچند من مقصر صد درصد رو شوهرم میدونم
2ـ پایان یه رابطه بد رو باید جشن گرفت مگه ما چندبار قراره زندگی کنیم که دو سومش رو با جنگ ودعوا بگذرونیم
3ـمنم الان دارم مراحل طلاق رو طی میکنم با اینکه گفته بچه رو ازت میگیرم ومهریه ونفقه هم نمیدم باز هم احساس میکنم این زندگی شرف داره به زندگی با مردی که هرکاری میکنه که تو رو از زندگیش بکنه بیرون به قول معروف مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلته
4ـبچه ها توی یه محیط پرتنش بسیار بسیار بیشتر از طلاق والدینشون اسیب مبینن حداقل جو بعد از طلاق برای بچه ها آروم میشه
امیدوار خدا به هممون صبر بده انشاءاله
سلام به همه دوستان
تعداد زیادی از نظرات دوستان را خوندم و بیشترین چیزی که دیدم حس خشم و عصبانیتیه که بطرز عجیبی جو نظرات را بیشتر احساسی کرده تا منطقی. من خودم ضربه سنگینی در زندگی مشترک خوردم و بعد از 15 سال با دو تا بچه خانمم رها کرد و رفت و قسمت زیادی از دارایی های من را برد! بنابراین درد جدایی و حس بد تخریب اعتماد را خوب میشناسم. اما اگر کسی الان از من بپرسه بهترین اتفاق زندگیت چی بوده میگم همین رفتن همسرم.
چند تا نکته که تجربه شخصی و نتیجه مطالعات روانشناسیم بوده را خدمت دوستان بگم شاید راهگشای شما باشد: 1) گاهی اوقات ما در زندگی بین دو تا گزینه بد و بدتر قرار میگیریم (ادامه زندگی یا جدایی) و ادامه زندگی گزینه بدتریه هم برای طرفین و هم مخصوصا برای بچه ها و آسیبی که فرزندان در ادامه آن زندگی پر تنش می بینند بسیار بدتره. در این حالت عاقلانه است که دو طرف از هم جدا بشن 2) به هیچ وجه و تکرار می کنم به هیچ وجه تحت تاثیر حرف اطرافیان تصمیم گیری نکنید و سعی کنید با یک مشاور آگاه و با تجربه موضوع خودتون را بررسی کنید 3) جدایی مشکلات خاص خودش را دارد اما آگاهی از مراحل طبیعی که فرد بعد از آن طی میکنه تا از یک حال بد به حال خوب برسه خیلی خیلی کمک کنندس. برای همین شدیدا توصیه می کنم کتاب "رهایی از غم جدایی" نوشته سوزان اندرسون را حتما مطالعه کنید 4) سعی نکنید دایما همسر خودتون را مقصر کنید و اینرا بدونید که خود شما هم مسوول بودید و بجای مقصر کردن دیگری به این فکر کنید که چه ایراداتی در شما هست که اگر رفع نشه در آینده می تونه منجر به تجربه جدایی مشابهی را در روابط شما بشه. شروع کنید به شناخت خودتون 5) حتما و حتما نحوه برخورد درست با بچه ها بعد از جدایی را مطالعه کنید و سعی کنید کمترین آسیب را ببینن
تنها عامل جدایی در 99 درصد موارد
{{{{مادر زن}}}}
یک ماه نامزد بودیم بعد مچش رو با دوست پسرش گرفتم اونقدر راحت که حد نداشت بهش شک کردم دوست داداشمو فرستادم رفت مخش رو زد به همین راحتی دادخواست طلاق دادم منتها 4 سال طول کشید تو این مدت فقط تو دادگاه همو میدیدیم در تمام مدت تو دادگاه میخندید هم خودش هم پدر و مادرش و وکیلش خلاصه من در تمام این چهار سال ناراحت بودم و فکر میکردم جلسه اخر به طلاق توافقی راضی شد و بدون نفقه و سکه
زن ها مردا رو مقصر می دونن مرداهم زن هارو خانواده ها هم خیلی دخالت می کنن شاید قصدشون کمک کردن هست ولی خراب ترش میکنن
زن ها مردا رو مقصر می دونن مرداهم زن هارو خانواده ها هم خیلی دخالت می کنن شاید قصدشون کمک کردن هست ولی خراب ترش میکنن
زن ها مردا رو مقصر می دونن مرداهم زن هارو خانواده ها هم خیلی دخالت می کنن شاید قصدشون کمک کردن هست ولی خراب ترش میکنن
زن ها مردا رو مقصر می دونن مرداهم زن هارو خانواده ها هم خیلی دخالت می کنن شاید قصدشون کمک کردن هست ولی خراب ترش میکنن
زن ها مردا رو مقصر می دونن مرداهم زن هارو خانواده ها هم خیلی دخالت می کنن شاید قصدشون کمک کردن هست ولی خراب ترش میکنن
زن ها مردا رو مقصر می دونن مرداهم زن هارو خانواده ها هم خیلی دخالت می کنن شاید قصدشون کمک کردن هست ولی خراب ترش میکنن
زن ها مردا رو مقصر می دونن مرداهم زن هارو خانواده ها هم خیلی دخالت می کنن شاید قصدشون کمک کردن هست ولی خراب ترش میکنن
زن ها مردا رو مقصر می دونن مرداهم زن هارو خانواده ها هم خیلی دخالت می کنن شاید قصدشون کمک کردن هست ولی خراب ترش میکنن
زن ها مردا رو مقصر می دونن مرداهم زن هارو خانواده ها هم خیلی دخالت می کنن شاید قصدشون کمک کردن هست ولی خراب ترش میکنن
زن ها مردا رو مقصر می دونن مرداهم زن هارو خانواده ها هم خیلی دخالت می کنن شاید قصدشون کمک کردن هست ولی خراب ترش میکنن
زن ها مردا رو مقصر می دونن مرداهم زن هارو خانواده ها هم خیلی دخالت می کنن شاید قصدشون کمک کردن هست ولی خراب ترش میکنن
زن ها مردا رو مقصر می دونن مرداهم زن هارو خانواده ها هم خیلی دخالت می کنن شاید قصدشون کمک کردن هست ولی خراب ترش میکنن
زن ها مردا رو مقصر می دونن مرداهم زن هارو خانواده ها هم خیلی دخالت می کنن شاید قصدشون کمک کردن هست ولی خراب ترش میکنن
زن ها مردا رو مقصر می دونن مرداهم زن هارو خانواده ها هم خیلی دخالت می کنن شاید قصدشون کمک کردن هست ولی خراب ترش میکنن
من و همسرم عاشق هم بودیم اما افکار رویایی وبچگانه و وابستگیش به خانوادش زندگیمونو بعد از چهار سال خراب کرد تو دوران نامزدی این رفتارهارو میدیدم ام به خودم میگفتم درستش میکنم اما نتونستم هیچی براش کم نزاشتم توجهه زیادی من خرابش کرد بیشتر دوستاش ارزوی زندگی ما رو داشتن اما الان 6ماه گذشته هنوزم نگرانشم و بدتر اینکه خودم شرایط روحی بدی دارم امیدوارم خدا کمکم کنه و برای هیچ کسی پیش نیاره
ایکاش زندگی دکمه عقب داشت
اینو واسه دوستانی که در شرف طلاق هستن میگم بعداز طلاق هیچ جیزی عین قبلش نیست فقط خودت میمونی و تنهاییت و یه عمر حسرت و پشیمانی
من مدت 9 ساله ازدواج کردم و همسرم را خیلی دوست داشتم و دارم دارای یک پسر دوم ابتدایی هستیم خانومم من را خیلی دوست داشت
برای کارم دو سالی رفتیم ترکیه قرار بود به اروپا بریم البته با ویزا نه بصورت پناهندگی خیلی اونجا خوش بودیم
بخاطر دلتنگی های همسرم واسه خانواده اش و دوری مجبور شدم برگردم
از کاری که داشتم اخراج شدم خونه زندگی من دیگه ترکیه بود و همسرم گفت که برنمیگرده ترکیه و در اگه بخوای برگردی باید من را طلاق بدی و پسرم را هم پیش خودم نگه میدارم
الان بخاطر اون 3 ساله برگشتم و دارم برای یک شرکت ساختمانی از ساعت 3 بعد از ظه تا 2.5 شب کار میکنم هر روز
چون درامدم پایین اومده بود و مثل اون زمان با دلار یا لیر حقوق نمیگرفتم و توقعات بالا بود به مشکل خوردم
باجناقم هم کارش ده بود فخر فروشی هر روز به بهانه خرید طلای جدید و عوض کردن ماشین و عوض کردن خانه می اومد خونه ما و حسابی افکار من و خانومم را بهم میریخت
دیگه تبدیل شد حرفهای خانومم به اینکه عرضه نداری خونه هم قیمت باجناقت رو بخری و ماشین خارجی داشته باشی
منم چند ماهه پیش نشستم و گفتم بصورت کاملا قانونی بیا از هم جدا شیم دیگه نمیتونم به خدا در این 9 سال یک بار هم یک لفظ بد به اون ننداختم همیشه تعریفش را کردم و هیچ وقت بدش را نگفتم اما دیگه نمیتونستم داشتم له میشدم
قرار بر این شد که ما جدا بشیم تنها چیزی که الان ناراحتم میکنه پسرمه و دلم براش اندازه دنیا تنگه و نگرانشم
میخوام این ماه برگردم ترکیه و چند ماهی اونجا باشم و برم اروپایی کانادایی دیگه نفس کشیدن اینجا برام سخته
یک خانه که همیشه صدای خنده و بوی غذا و مهمان و رفت و آمد و صدای کارتون و بازیهای پسرم دیگه تبدیل شده به یک قبرستون برای من
میخوام وسایل را بفروشم با خونه برم دنبال یک دنیای تازه
فقط الان پسرم اینجاست و مادرش هم دلخوشیش اونه مثل من و توی دو راهی گیر کردم
الان هم که این را مینویسم تنها صدای کیبورد و بغض توی گلوی منه
این حق من نبود .........................
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۵:۱۸ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۹
بهترین کار را میکنی وقت خودت را تلف دیگران نکن
فکر خود کنید چون مردان سریعا می روند و زن دیگری میگیرند چیزی که الان زیاده زن هست حد نداره
سلام من به شدت حالم خرابه من ۵ ساله ازدواج کردم از مال از عشق و محبت وپول برای زندگیمون هیچی کم نذاشتم ولی شوهرم تو یه سال ۳ بارازخونه بیرونم انداخت وهربار باالتماس وزورخودم برمیگشتم خونه آخرش به بهانه کار رفت گفت دوماه میرم سرکار برمی‌گردم ولی بعد دوماه تنهایی وانتظار بهم زنگ زد برونمیخوامت ازجلوچشام افتادی برودنبال زندگیت وطلاقتو بگیر من دیگه برنمیگردم همین وکلا بلاکم کرده حالم به شدت خرابه چرا انقد نامردی کرد آیا امکان داره پشیمون شه امکان داره برگرده می‌خوام بمیرم توروخدا به کمکتون احتیاج دارم
کاش به عقب بر میگشتم و از خونم بیرون نمیومدم که دیگه خانوادم نذارن بر گزدم خیلی پشیمونم همون خانواده الان خیلی چیزا را تو سرم میزنن
چکار کنم
سلام من از همسر جدا شدم به خاطره اینکه مهری من ثبت نمی کرد و می کفت تو باید با من رابطه داشت باشی آخه سن من ۱۴ سال بود و سن او ۳۲ساله یک باره ازدواج کرده بود زنش فوت کرد بود مادر شوهرم خواهرم و برادر شوهرم با من دعوا می کردنی وسخت می گرفتند و اون هیچی نمی گفت حتما جوری شده بود که به من می زدند و اخر بک روز همسر گفت من مجبور کردم که با تو ازدواج کنم من هم طلاق گرفتم به نظر شما کار درستی کردم ولی الانه او ازدواج کرده تازه قبل از اینکه من ازش جدا بشم با یکی دختر نامزد بود و الانه هم با ازدواج کرده
سلام ۴۴ سال دارم کارمندم ۲۲سال زندگی مشترک داشتم یه فرزند دارم شوهرم هم کارمند طی ۲۲ سال با ۵ دختر سن بالا مجرد به قصد ازدواج دوست شده طی ۲۲ سال حقوقم و برده طلاهامو برده یه قرون خرجی نداده من به خاطر بچه م تحملش کردم الان ۲ سال با دختر خونده خواهرش قرار ازدواج گذاشته کلیه حق و حقوقم و حلال کردم طلاق گرفتم فرزندم هم با من زندگی میکنه به دنیام گلستان شده نترسید مگه ادم چند بار دنیا میاد که باید این حجم حقارت رو تحمل کنه
سلام به همگی عزیزان همه تو زندگیشون از این مشکلات دارن حالا بعضی ها با شدت بیشتر ولی در هر شرایطی باید بخدا توکل کرد و سعی کنید آرامشتون رو حفظ کنید و بعد از اینکه با یک مشاور خوب مشورت کردید یک تصمیم درستی بگیرید تا بعدا پشیمونی نکنید،هرگز از روی هیجان تصمیم شتاب زده نگیرید.
اقایی هستم ۳۳ساله دوتا فرزند دختر دارم یکی ۸ساله یکی ۴ساله ۱۱ساله ازدواج کردم تو سن کم زنم ۱۱سال زندگی میکردم انگار توی این ۱۱سال ۳سال باهم زندگی کردیم همش قهر یا دخالت مادر زن و پدر زنم یا کتک کاری زنم خیلی به دادگاه کشوندم مهریه گذاشت اجرا ده روز بازداشت بودم بخاطر مهریه ۵۱۴تا سکه مهریه ش بود گفت مهریه ش میکنه۲۰تا سکه حق طلاق بدم بهش خر شدم این کار رو کردم الان دیگه داره اخر کارها طلاقش میکنه الان سکه شده ۱۰میلیون فدای سرم دلم برای بچه هام تنگ شده دلم هم برای زنم هم خیلی تنگ شده تو اپارتمانم تنها زندگی میکنم فقط گریه میکنم اخر خودمه میکشم خیلی تنهام ادم احساساتی هستم تمام تقصیرات با من بود که الکی عصبی میشدم دعوا میگرفتم خدایا به من درد کرونا بده بمیرم خدایا دیگه بریدم با اشک مینویسم دیگه کارم تمومه ازدواج کردم تنها نباشم اخ چقدر دلم تنگ شده برای بچه هام
من 2بارزندگیمو ازدست دادم ،سری اول تقریبا میشه گفت خودم بودم چون اعتیاد سنگین داشتم ولی به هیچ عنوان حاضر به جدایی نبودم وزن وبچه ام رو خیلی خیلی دوستشون داشتم ولی یه برادر زن عوضی داشتم که یه پاشو کرده بود تو کفش که باید خواهرش آزمون جدابشه،ولی یه چیزی بگم اصلا مشکل مالی چکاری نداشتم عین آدم هررووز میرفتم سرکارم خرج زن وبچهام رو هرطورشده میرسوندم خلاصه با پافشاری برادر خانمم یه جورغیابی باپول دادن به وکیل و چندتا فن طلاق غیابی گرفت رفت الآنم ازدواج کرده و بچه دارم شده،منم بعدازاون یه زن گرفتم باکمی عجله ای اونم یه زن بیسواد بوده که حتی نمبچیتونسته ساعت رو بخونه در این حد پشت کوهی بوده تربیت خانوادگی اش هم خیلی پایین بر وده بالاخره به هر نحوی ازدست راحت شدم وطلاق توافقی گرفتم ولی الان نزدیک 2سال میشه که ازتنهایی ولی زنی دارم دیونه میشم وخانواده ومادرمم میگه دیگه حرف زن گرفتن را وپیشم نزن وازمن انتظاری نداشته باش که دوباره آستین بالا بزنم ومن الان موندم چکارکنم یه خانم مطلقه ام گیرم نیومده تاباهاش اصولی آشنابشم وبعداگربدونم بدرد همدیگه میخوریم ازدواج کنم،الان هم 4ساله بدون موادمخدر زندگی میکنم،ولی توپیداکردن یه زن درمانده موندم،بنظرتون چطوری میشه این مشکلم حل بشه،راهنمایی ام کنین که واقعاً دارم کم میارم ازتنهایی
سلام
من 51سال دارم ومجرد هستم وخیلی هم خوشبخت هستم وباپدرومادرم زندگی میکنم
توصیه من به تمام کسانی که میخوان ازدواج کنن اینکه قبل ازازدواج علاقمند شدن به کسی بهتراست خودشناسی داشته باشید نقاط قوت و ضعف اخلاقی خودتون روانشناسی
وباتقاط ضعف مبارزه کنید و نقاط مثبت را پرورش بدهید
برای اینکار هم لارم است هرکس برای خودش دفترچه ای داشته باشه و نقاط ضعف اخلاقی خودش روبنویسه وباتوکل به خدا برنامه ای برای مثبت کردن اخلاقیات منفی داشته باشه
بنطرم این راه کار خوبی میتونه باشه برای یک معیار ازدواج
که وقتی درمرحله آشنایی هستید به هم وبه خودتون توجه کنید آیا قدمی برای ازبین بردن نقاط ضعف اخلاقی دارید یاخیر؟
واگر این موضوع فقط یکرطفه باشه فایده ای نداره
اما اگرهردوطرف زن ومرد به این موضوع اهمیبت میدن مسلما اون زندگی مفید است وهردومیتونن درکنار هم خوشبخت باشن ودرمسبرمعنویت هم پبش برن
واگر کسی میبینه نمیونه مثلا گذشت داشته باشه
ویااونقدر خودخواه که همه چیزهای خوب روبرای خودش میخواد........خیلی چیزهای دیگه
خوب مجبورنیستید باچنیین کسی ازدواج کنید
درجامعه مازن باید انتخاب بشه شماخانمها اگرچنین مردی به خواستگاری شمانمیاد خوب ازدواج نکنید چرامیترسبد ازاینکه بهتون طعنه بزنن که مثلا ترشیده شدید مهم نبست نترسید مردم نادان توجامعه ما زیاد است ولی عقلا هیچوقت طعنه بی شوهری روبه شمانمیزنن
وشما اقایون فرقی نمیکنه شماهم همینطور اگر خودشناسی ندارید اگه سیگاری هستید ونمبتونید ترک کنید ازدواج نکنید وباهمون دم ودود خودنون روبدبخت کنید
به هرحال مازنها ومردها اگر خودشناسی وخومدیریتی نداشته باشیو نمیتونیم یه زندگی سالم وخوب داشته باشیم پس بهتر مرتکب حق الناس نشیم و همدیگر روبدبخت نکنیم
من دختری هستم سی و دو ساله کمتر از یک ساله که ازدواج کردم رفتم یکی از کشورهای اروپایی برای اقامت خودم و همسرم که وقتی برگشتم با خیانت های پیاپی همسرم مواجه شدم دلم خیلی‌ شکست که من رفتم برای زندگیمون تو سختی و غربت و کلی کار سخت کردم و همسرم اینجا خوش و‌خرم‌ بوده و یه لحظه به من فکر‌نکرد وقتی برگشتم به جای تموم کردن کاراش آنقدر ادامه داد تا من فهمیدم و با دوست دخترش درگیر شدم و اون دختره اشغال با هرزگی‌تمام جواب منو داد و اصلا پشیمون نبود از اینکه وارد زندگی من شده همسرمم طرف‌اونو گرفت و منو له کرد الان خیلی غرورم جریحه دار شده و دلم شکسته نمی دونم چرا آمادگی ازدواج ندارند ازدواج می‌کنند وقتی می خوان مجردی زندگی‌ کنند چرا یکی‌مثل منو بازی می دن حالم‌خیلی بده هر‌روز‌ کلی گریه می‌کنم همسرم هم هز‌چی‌ لیاقت دوست دخترشه به من نسبت می ده و اصلا حرمت منو نگه نمی داره تازه به خاطر این خانم منو کتک زد اونم‌منی که کسی از گل‌بالاتر بهم نگفته بود تا به امروز . به خدا سپردمشون
من يكساله كه عروسي كردم. الان آخراي كاراي طلاقم هستم. توي اين يكسال بيشترش رو قهر بودم و زندگي خوبي نداشتيم. ولي خيلي شوهرم رو دوسداشتم خيلي، چون ما عاشق و معشوق بوديم و بعد عروسي كرديم. متأسفانه اعتياد داشت و نشد زندگي كنيم. خيلي تلاش كردم كه به خودش بياد و كمپ هم رفت ولي بيفايده بود. هر جوري فكر ميكنم ميبينم بعد طلاق زندگي بهتري خواهم داشت. توي اون زندگي خيلي استرس داشتم و مدام گريه ميكردم و غمگين بودم. اما الانم خيلي حالم خرابه. اونم زده به سيم آخر و حسابي افتاده تو مصرف. خيلي دلم واسش تنگ ميشه و اين مسأله هم كه بعد من بيشتر و بيشتر خودش رو غرق ميكنه ناراحتم ميكنه. آرزو ميكردم كه اي كاش اعتياد نداشت. نميدونم چجوري ميتونم با دلتنگي و دوسداشتنش كنار بيام. هر روز يكي دو ساعت فرضي باهاش حرف ميزنم و گريه ميكنم. خيلي بهم بد كرد ولي من هنوز دوسش دارم و خيلي دلم براش ميسوزه. همش ميگم خدايا اگر اون اعتياد نداشت چي از عظمت جهان تو كم ميشد؟ لعنت به اعتياد ، لعنت به اعتياد ، لعنت
من دو ماهه طلاق گرفتم و توی دوران عقد از هم جدا شدیم. فقط یه چیزی رو می خوام بهتون بگم، قبل از ازدواج دو تا چشم دارید دو تا دیگه هم قرض بگیرید خوب وضعیت طرف رو ببینید، اخلاق، قیافه، وضع مالی و خیلی چیزای دیگه و با ملاک های خودتون تطبیق بدید. اول عقل باید طرف مقابل رو پسند کنه بعد دل. اگه دل پسند نکرد هیچ فایده ای نداره چون حرف آخر رو دل میزنه
اجازه ندید اطرافیان فشار بیارن و واستون تصمیم بگیرند حتما خودتون باید طرف رو پسند کنید و تصمیم بگیرید، به خدا دیر نمیشه،
انتخاب با شماست ولی عواقبش دیگه دست شما نیست.
یا حق
مردا هیچیشون نمیشه
خیانت همیشه رفتن با زنهای غریبه نیست. گوشی بودن مرد و اینکه همسرشون اولویت اولشون نباشه هم خیانت هست.
تو دوران عقدم و بدون دلیل شوهرم میخواد جدا شیم. با وجود اینکه هیچ مشکلی نداریم فقط بخاطر دروغ های خواهرش
من حدود سه سالی میشه ازدواج کردم وخدا یه پسـر بهم داده که با دنیا عوضش نمیکنم خیلی دلم براش تنگ شده ۲۶سالم هست خدا شاهده همیشه خانمم دوس داشتم ولی خانمم همیشه سر حرفای پیش پا افتاده میرفت قهر من خیلی ادم ارمی هستم نتس میرفت قهر میگفت ت خیلی ادم ساکتی هستی جلو همه غروزمو میشکوند از سرکار میمومدم خونه تا رفته خونه پدرش بهاش تماس میگرفتم ک بیاد اصلا نمیدونم دلیلی ک طمیرفت قهر چی بود هیچی تو زندگیم براش کم نذاشتم ولی واگذارش میکنم ب خدا ارزوم بود بهش برسم خدا خیلی برام خدایی میکرد الانم از خدا میخام زندگیشو نابود کنه خیلی دلم برا بچم میسوزه تنگ شده
سلام.من ۲۹سالمه ۱۴ساله ازدواج کردم تنهاگناهم خوشگل بودنمه شوهرم همش شکاکه همش کتکم میزنه شدم عین زندانی احساس خفگی میکنم خودش هرغلطی میکنه اماوقتی من مثلابه موهام سشوارمیکشم همش غرمیزنه ۱۲سال فاصله ای سنی داریم میگم توهمه ای جونیتوکردی توسن ۲۷ساله ازدواج کردی امامن ۱۴ساله بودم زنتوشدم خب حق دارم جونیوکنم مگه خلاف شرع میکنم فقط بخودم میرسم اماکوگوش شنوادوتابچه دارم اونارونقطه ضعف من میدونه میگه اگه طلاق بگیری هیچ وقت نمیتونی بچه اتوببینی من میگم ۱۴سال زنت بودم درهمه اموالت حق دارم چون باهم بدست آوردیم امامن هیچ کدومونمیخوام حتی مهریه ام حتی لباسام فقط بچه هاموبده طلاقموبده اما قبول نمیکنه موندم چیکارکنم خودکشی کنم بچه هام نارحت میشه خواهش میکنممممممممم یکی منوراهنمایی کنه خسته شدم ازاین زندگی پس من قضاوت نمیکنم اما هم زن هم مردخوب وبدداره اما چون شوهرم خیلی اذیتم کرده اعتمادم به تمام مرداازبین رفته پس یه خورده درک کنین آقایون وخانماشماکه بخاطریه چیزعلکی دعوارامیندازین اما من روزی که کتک نمیخورم جشن میگیرم خوشحال میشم خدابه من قیافه خوشگل داده اما هیچ وقت شکرگزارنشدم هروقت به آیینه نگاه میکنم میگم خدایاوقتی من نمیتونم ازخوشگلیم استفاده کنم شده بلای جونم چرادادی به من وقتی میریم خیابون چون چشای من آبیه میگه همش چشاتوببندوقتی خسته میشم بازمیکنم کتک میخورم توروخدایکی منوازاین جهنم نجات بده من دیگه مردم
سلام من زنی بیست هشت ساله هستم نه سال ازدواج کردم شوهر اولم که نامزد بودیم مرد بعد با یه مردی که دوسش داشتم ازدواج کردم بددهن دست بزن دخالت مادر شوهر بدهنی دایی شوهر همه رو تحمل میکردم چند بار کتکم زد دلیلش هم نمی دونست بعد هم پشیمان میشد الان بایه دختر هفت ساله موندم دادخواست طلاق هم داده اصرار هم کردم برگرد بریم خونه زندگی قبول نکرد لطفا راهنمایی کنید من بیچاره چیکار کنم تشکر
سلام من ۳۵سالمه ۱۶سال پیش عاشق یه دختری شدم خیلی رابطه خوب بود ظاهرش هم مثل خلیی آز دخترای که با خانواده
آبرومند شاید تنها هشداری که لحظه ای میخواستم برم خاستگاریش خواست خدا بوده ولی با اینکه هیچوقت به روش نیاورده بودم بعد ۱۳سال زندگی مشترک با کمال برروی تو چشمای من نگاه گفت برو پی زندگیت من خیانت کردم ولی
افسوس میخورم با وجود دوتا بچه هیچ شناختی به ایشان نداشتم تو اوج اعتمادی که داشتم به قدری شوک وارد شده بود
یک ماه فقط داشتم شب و روز اشک می ریختم ولی بعداز یک ماه تا خواستم به خودم بیام فهمیدم کل سالهای که در کنار من زندگی میکرد حتی تن فروشی هم میکرده ای جوانا خیلی مواظب
باشین شاید فکر کنید مگه میشه تمام سالهای که کنار شوهرش
زندگی میکرده نفهمیده باشه ...وای به اون روزی که زن جنسش خراب باشه اگه خراب روگنج قارون هم بشینه بخواد کار خودشو انجام میده از لحاض مالی هم هیچ کم و کسری نداشت به امید
خونه پدرش میرفته مبادا لو بره من هم رو حساب خونه پدر اعتماد کردم نگو همیشه کارش بوده تو زندگی فهمیدم که من خوب بودم زنم سواستفاده میکرده الان هم موندم با دوتا بچه که چیکار کنم
سلام من چندماهه جداشرم
خدارو شکر موفق شدم دوران سخت رو تمام کنم .توی زندگیمم اصلا مشکل مالی نداشتم ولی شوهرم خودخواه و دخالت خانوادش زیاد بود.
اماالان ادمای خوبی خواستگارم هستن و همه چیز شکرخدا عالیه.
اصلا هم نگران نباشید هرکسی درحدفرهنگش برخورد میکنه .کسی هم که میگه زن برای اقایون زیاده بله زیاده
ولی زن اصیل و باخانواده و درست زیاد نیست وگرنه پر خیابون از دختر و پسره اینارو برای ضعف خانما میگن .
بهترین تصمیم رو بگیرید و نگران نباشید و به خدا توکل کنید .
اینایی که گفتین فقط واسه مرداییه که وجدان دارن
دل دارن
اینی که من داشتم یه حیوون بود فقط
که خیانت تو وجودش بود
منو 9ماهه ول کرده
شانسم داره، عذاب وجدانم نمیگیره، افسرده م نمیشه، هیچیش نمیشه هیچی
تازه خوشحال تر میشه مثه الان که میدونه دنبال کارای طلاقم
فقط خودم میدونم که کیه
اینجور ادما فقط به دنیا میان واسه عذاب دادن
تحقیر کردن، کتک زدن، خیانت کردن
هیچیشون نمیشه
4سال زندگی کردم باهاش خون از دماغش نیومد هیچ
قوی ترم شد
زندگی اونو میدونم که چی میشه خوشبحالش
دلم واسه خودم میسوزه که با سن کم اسم مطلقه بودن میاد روم
سلام من هم 14 سال زندگی مشترک داشتم خانمم رو خیلی دوست داشتم و هنوزم دارم ، یه بچه دارم که با هم زندگی می کنیم ، با اینکه الان 5 سال هست که خودش طلاق گرفته و تموم شده ، ولی هر وقت فکر می کنم که ازدواج کنه یا ببخشید رابطه ی داشته باشه عصبی میشم جوری که کلا میریزم به هم ، میدونم حق هر آدمی هست که روابط خودش را خودش تصمیم گیری کنه و هر کاری که صلاح میدونه انجام بده و نسبت به من هم تعهدی نداره ، ولی نمیدونم چرا هنوزم بعد از 5 سال این حس لعنتی رو دارم البته تا امروز هیچکدوممون ازدواج نکردیم و هیچ ارتباطی با هم نداریم این پیام رو برای این فرستادم که آقایون اگر تجربه ی مشابهی دارند عنوان کنند و همینطور خانم هایی که طلاق گرفتن واقعا نمیتونن تنهایی زندگی کنن
سلام .فقط خانوما خواهش میکنم از لحاض احساسات طلاق نگیرید ببینید بدبخت نکید بچه شوهرتونو مگ دیوانه ایدواقعا تحمل ندارید طلاف بگیر ید.منم درحال طلاق گرفتنم بخدا دارم عذاب میکشم ده لار قهر کردم درست نشد ک نشد بچه سه ساله دارم .دارم دیونه میشم ۲۲سالمه مجبورم طلاق بگیرم
بعد از ۱۷ سال همسرم میخواد جدا بشه.
در تیر ماه فقط بعد از یک روز از چهلم‌مادرم گذشته بود قهر کرد و تا حق طلاق را نگرفت‌نیامد.
میگفت غر میزدم. نه دست بزن داشتم نه کم گذاشتم براش.

در طول زندگی سه دانگ خانه را به نامش کردم و یک‌ماشین براش خریدم

الان هم یک ماهه رفته و مهریه اش را اقدام کرده


حلال و حروم‌هم سرش نمیشه فقط ادعا و ادعا ....
سلام من سی سالمه دوتا بچه دارم یه پسر نه ساله یه دختر سه ساله شوهرم اول زندگی خیلی بی پولی داشت با همه شرایطش ساختم دوستش داشتم الان حدود چهارده سال دارم باهاش زندگی میکنم حدود چهار سال نمایشگاهکامیون باز کرده از روزی که باز کرده یه روز راحت نداشتم همش منو با بچه هام میباشد میرفت منتظر بهانه بود که خونه رو ترک کنه بعدش میرفت دیگه نه خبر میداد کجا هست نه جواب زنگمو میداد ده روز بعد سرو کلش پیدا میشد بارها بهش شک میکردم بهم میگفت وسواس شدی به خانواده میگفتم اونا هم چون میدیدن ما تامین هستیم از لحاظ پولی برام کاری نمیکردن الان متوجه شدم که زن صیغه کرده خیلی عذابم داد هر چی بگم تمومی نداره الان به ... خوردن افتاده التماسم میکنه که بهم فرصت بده اون زن منو به تهدید تا الان نگه داشته به خاط دویست ملیون پولی که به عنوان نزول ازش گرفته به گفته خودش تا حدودی صحت داره اما من واقعا نمیتونم کنار بیام میخواد رابطشو خراب کنه باهاش ولی دیگه دیر شده کار از کار گذشته نمیتونم خودمو باهاش قانع کنم که زیر یه سقف باهاش بمونم حتی به خاطر بچه هام و بچه هام و خودم نگه میدارم ناگفته نماند من بیستو هفت سالم بود اون رفت صیغه کرد الان سه سال گذشته
سلام. من بعداز طلاق با صد نفر آشنا شدم ولی نمیتونم با کسی اوکی بشم نمیدونم چرا از هیچ کسی هنوز خوشم نیومد یک روز دو روز که صحبت میکنیم بعد خوشم نمیاد ازشون و کات میکنم واقعا خیلی سعی کردم اما نمیشه نمیدنم دلیلش چی اینم بگم به برگشت به زندگی قبلی هم اصلا فکر نمیکنم که بگم پشیمون هستم از جدای اتفاقا خوشحالم که جدا شدم
جامعه پر شده از مرد های تن پرور وبی مسولیت که از عهده زندگی برنمیان ودختران مردم رو بدبخت می‌کنند بعد 4 سال زندگی طلاق گرفتم از جهاز بگیر تا خونه ومجلس خودم گرفتم چون دوسش داشتم بیکار بود ومعتاد دیدم فقط داره بااحساساتم بازی میشه جدا شدم
من 11سال ازدواج کردم شوهرم دست بزن داشت بد دهن بود شکاک بود و رفیق باز هاشم میگفت ناراحتی گم شو معتاد بود و خودش همیشه با دوستاش توی خونه مواد میکشیدن و یه بچه دارم طلاق گرفتم بچم با خودمه ازدواج دوم کردم الان پشیمونم موندم بر گردم تنها زندگی کنم یا نه ولی گیر افتادم و اصلا راضی و خوشحال نیستم
سلام طلاق همیشه هم بد نیست موقع خیانت بداخلاقی چه کار میشه کرد طلاق برای همینه بعد جدایی زندگی بهتر خواهد شد از تجربه و اشتباهات درس می گیرید
با سلام خدمت همه دوستان عزیز من بادختری که خیلی دوستش داشتم عاشقانه عقد کردیم وبدجور عاشق هم بودیم در این هد که بعد از سر کار نمیرفتم دیدنش گریه اش میگرفت منم که به خیالی به ارزوم رسیدم باهم بودیم که تو دو روز فهمیدم سرد شده اخلاقش گوشیشو که گرفتم به بهانه ای فهمیدم با پسر خاله اش ریخته روهم یه سرو صدا راه انداختم که اعتراف کرد‌که بله...منم رفتم که رفتم هرچی زنگ پیغام دادن که بلاخره طلاق گرفت رفت ومن افسرده شدید شدم بااینکه من پسر بسیار شادی بودم بعداز افسردگی رفتم یه دختری گرفتم از همه لحاظ این از اون بهتره ولی هنوز به یاد اون بودم تا خدا بهم پسر داد الان زنم وپسرم تمام جونمه وفقط به حال اون روزهای که با اون اولی بودم حالم بهم میخوره.
من یه پسر ۲۵ ساله با یه دختر خانمی ۲ سال نامزدو عقد بودم،بخاطر مسائل کاری ازش دور بودم
تو این مدت خودمو به آب آتیش زدم و صفر تا ۱۰۰ زندگی خونه،ماشین،طلا و...فراهم کردم.
فکر میکردم بریم سر خونه زندگی هرچی بخواد براش فراهم میکنم و کلی کنارش خوشبخت میشم
روزای اخر انقدر تو فشار مالی بود که یکم باهاش بحثممون میشد،یهو ی بهونه پول راه انداخت،دعوا راه انداخت و برای همیشه رفت و طلاق توافقی گرفت
خیلی عاشقش بودم،تموم زندگیم بود
بعد رفتنش هم غیب شد کلا و من موندم ی دنیا سوال!!!
هر لحظه زندگی ب یادش نفش میکشم و قصه میخورم
خیلی دوست دارم عزیزم،بدون که زندگیم بدون تو تلخه
ولی اگر تو منو نخواستی دیگه نمیتونم ب زور نگهت دارم
امیدوارم خوشبخترین باشی،هر چند منو نابود کردی
همه عش وعاشقی الکیه همه مردها دروغ میگن
با احساسات دخترا بازی میکنن
من ۳۵ساله هستم و‌پرستار ، تو‌۲۱سالگی‌عاشق شدم عاشق کسی که ادعا میکرد عاشقانه منو میپرسته رفتم تو‌زندگی جز فحاشی و‌دست بزن‌و‌خیانت چیزی ندیدم‌ بعد از چند سال باالتماااای جداشدم‌‌و‌به خودم گفتم معیارت واسه ازدواج‌مجدد فقط شخصیت و اصالت و خانواده باشه یک سال بعذاز طلاق بایه آقایی آشناشدم که ایشون ظاهر بسیار موقر و‌محترم داشتن از یه خانواده بسیارمذهبی !! من شخصا آدم معتقدی هستم اما مذهبی و خشکه مذهب نیستم ، این آقا گفتش که کارم آزاده و‌مهندس برق هستم‌و‌بسیار خونگیو بی حاشیه و صمیمی ترین دوستم هم برادرم هست!!! خلاصه من باایشون نامزد کردم تو دوران نامزدی عملا ایشون دست تو جیب نمیکرد و‌عقد و عروسی هم به همین منوال وارد زندگی‌شدیم و ایشون تو این سه سال بی کار بودو متوجه شدم ایشون فوق دیپلم‌هستن نه لیسانس و ضمن اینکه جندین مورد خیانت هم ازشون تو زندگی دیدم و پدرشون چون مذهبی بودن منطقشون‌میگفت که ‌پیام و‌وویس قبول نیست باید بالای سرشون مچشون و‌بگیری در غیر اینصورت شما تهمت زدی !!!امروز من با یه دختر چهارماهه از ایشون جداشدم‌ به همین راحتی؟؟!!!!!لطفا بااحساس انتخاب نکنید لطفاااا و‌خواهشااا فریب زبون طرف مقابل رو نخورید
من و شوهرم ۲۳ ساله ازدواج کردیم توی بدتریش شرایط و نداری زندگیمون رو شروع کردیم الان آنقدر وضع مالیش خوب شده که حداقل ماهی بین ۹۰ تا ۱۰۰ میلیون درآمدشه دو ماهه فهمیدم داره بهم خیانت میکنه اونم نه با یه نفر با زنهای مختلف بوده منو ول کرده رفته و وکیل گرفته که طلاقم بده تمام اموالشم زده به نام برادرهاش که چیزی بهم نده من دارم عذاب میکشم و اون با زنهای دیگه و با پولهاش داره خوش میگذرونه نمیدونم چطور با این نامردی که در حقم کرده کنار بیام شرایط بد اقتصادی هم اذیتم میکنه فقط میگم خدایا خودت جوابش رو بده
باعرض سلام ببخشیدمن یه حرفی به همسرم زدم چون گفتم زیادنروخونه مامانت میرم طلاقت میدم بعدحالا نمیادواسته ۶تا۷نفرخودم رفتم التماس کردم حالامیگه نمیام بایدچکارکنیم باتشکرخداحافظ شما
سلام‌م۹ماهه‌طلاق‌گرفتم‌‌به‌خاطر‌بچه‌ام‌عزاب‌وجدان‌گرفتم‌چکارکنم
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل