بازدید 46921

دعوای مجری BBC فارسی با فرزندبرای نماز

از اين گذشته ماني شروع کرد که ما اينو نمي خوريم مسلمونيم، اونو نمي خوريم مسلمونيم، چرا نماز نمي خونيم ما که مسلمونيم، که ديگه يه کم ترسيديم از بحران هويت و هويت اسلامي واين حرفها. براي همين پام رو کردم توي يک کفش که نمي خوام بچه ام به اينجا بره.
کد خبر: ۱۳۱۲۰۲
تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۳۸۹ - ۱۳:۲۲ 16 November 2010
فرناز قاضي زاده مجري بي بي سي و روزنامه نگار سابق اصلاح طلب، در يادداشتي در وبلاگ شخصي اش از چالشي مي گويد که با فرزندش ماني روبرو شده است.            
   
به گزارش باشگاه خبرنگاران، فرناز قاضي زاده روزنامه نگاري است که حيات حرفه اي خود را در نشريات اصلاح طلب پيدا کرد. اگر چه اولين تجربه او در زمينه روزنامه نگاري به نشريه "خانه" باز مي گردد.
 
قاضي زاده در پائيز 1380 با سينا مطلبي، يک روزنامه نگار اصلاح طلب ديگر ازدواج کرد. قاضي زاده حتي در صدا و سيماي جمهوري اسلامي، مشغول به کار شد، قاضي زاده در حال حاضر يکي از مجريان شبکه بي بي سي فارسي است.
 
آنچه در ادامه مي خوانيد، يادداشتي است که وي در وبلاگ شخصي اش با عنوان"من و ماني" که به خاطرات مربوط به پسرش مربوط است نوشته است.
 
اين يادداشت در واقع تصويري است از فضاي اعتقادي يک فعال رسانه اي اصلاح طلب که در حال حاضر در خدمت بخش فارسي شبکه دولتي تلويزيون انگليس است.
 
يادداشت قاضي زاده را بدون هيچ تغيير در ادامه مي خوانيد.

*****
حداقل به خاطر من و ماني هم که شده اين گوگل بايد يه فکري به حال ترجمه هاش بکنه. ماني خيلي علاقه داره که شبها موقع خواب داستانهايي از بچگي اش رو براش بگم، که خوب من هم کلا زياد ذهنم ياري نمي ده، امروز هوس کردم از روي وبلاگ براش بخونم يا ترجمه کنم، خودش پيشنهاد کرد که با گوگل ترنسليت اين کار رو بکنيم، چشمتون روز بد نبينه،يک جمله اين بود که: ماني در چند روز گذشته خيلي کيف کرد. شده بود که Money those days were bag
خلاصه اسباب انبساط خاطره خوندن اين وبلاگ؛ بيشتر از خودش، ترجمه اش.
 
مدرسه ماني رو باز دارم عوض مي کنم، خودم هم عذاب وجدان دارم که بچه رو دايم آلاخون و والاخون کنم( خدا خودش رحم کنه، گوگل ترنسليشن هنگ کرد!) مدرسه اي که اين يه ماهه گذشته ميرفت، در سايت وزارت آموزش وپرورش بريتانيا، آفستد، مدرسه عالي و نمونه است.

خوب طبيعتا من هم بسيار خوشحال شدم وقتي شهرداري اين مدرسه رو به ماني داد، اما متاسفانه مشکل وقتي شروع شد که مدرسه رو ديدم.

98 درصد بچه هاي مدرسه از خانه هاي اطراف ميان که متعلق به شهرداري است ودر اختيار پناهندگان سوماليايي وسوداني. که البته من به هيچ عنوان با هيچ کدوم از اين ها مشکلي نداشتم، مسئله اينه که مدرسه در کل، مدرسه اسلامي شده. براي عيد فطر تعطيل بود، بعدش هم در اولين نامه اي که از مدرسه اومد، عيد رو مدير مسلمان مدرسه به همه تبريک گفت. به شدت ياد وخاطره مدارس رو در خاک پاک ايران برام زنده کرد.
 
از اين گذشته ماني شروع کرد که ما اينو نمي خوريم مسلمونيم، اونو نمي خوريم مسلمونيم، چرا نماز نمي خونيم ما که مسلمونيم، که ديگه يه کم ترسيديم از بحران هويت و هويت اسلامي واين حرفها. براي همين پام رو کردم توي يک کفش که نمي خوام بچه ام به اينجا بره.
 
البته غير از اينها به نظرم اين گزارشهاي آفستد هم چندان منطبق بر واقعيت نيست، چون ماني مي گفت خيلي از بچه ها در کلاس سوم حتي انگليسي بلد نيستند، خوب طبيعي هم هست احتمالا تازه اومدن، اما اين نشون مي ده که سطح مدرسه نمي تونه خيلي بالا باشه. با کمي تحقيق متوجه شدم، اين گزارشها بيشتر براساس نظرخواهي از والدين بچه هاست و خوب طبيعي هم هست که پدران ومادران مهاجر در سالهاي اوليه حضورشون در يک کشور ديگه اي، که گرفتن پناهندگي ازش، براشون خيلي مهم بوده، از مدرسه اي که بچشون ميره هم راضيترن نسبت به پدر ومادراني که توقع بيشتري از مدرسه دارند.

جالب اينجاست مدرسه ديگه اي که بالاخره به ماني جا داده، مدرسه اي است متعلق به کليساي انگليکن. البته من بلافاصله بعد از اينکه جا دادند، بهشون اطلاع دادم که خانواده ما کلا به هيچ کليسايي رفت وآمد ندارند.

گمون نکنم خيلي خوششون بياد اما شهرداري مي گه ، بنا به قوانين مجبورن بچه هايي که دين و ايمون مشخصي ندارند رو هم بپذيرند و اجباري نيست که بچه ها در کلاس شعائر مذهبي شرکت کنند. اگه غير از اين باشه اين بار درش ميارم مي ذارمش اين مدرسه ژاپنيه پشت خونمون؛ خلاص!

مسئله اين نيست که من نمي خوام بچه ام مذهبي بار بياد، من دلم نمي خواد ماني در اون شرايطي بزرگ بشه که من بزرگ شدم، بيزارم از هر پروپاگاندايي به نفع هر مذهبي.
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها