بازدید 44904
روایت محسن رفیق دوست از پذیرش قطعنامه:

نامه رضايي براي فتح بغداد بود نه پايان جنگ ولی...

من نامه رضايي را براي فتح بغداد مي‌دانم. يعني او گفت اگر مي‌خواهيد ما بغداد را بگيريم اين امكانات را به ما بدهيد/ وقتي در دفتر رياست جمهوري، حاج احمدآقا نامه پذيرش قطعنامه توسط امام(ره) را قرائت كردند اول همه ما شوكه شديم ولي در حقيقت امام(ره) اين امر را زيبا ترسيم كردند و.../ ... حالا دولت خودش بايد مي‌جنگيد و آقاي هاشمي با اين كار دولت را به وسط ميدان برد كه منجر شد به آن نامه‌ها. آقاي هاشمي مي‌گفت دولت شعار جنگ مي‌دهد ولي تماما در خدمت جنگ نيست بايد تكليف را روشن كنيم.
کد خبر: ۱۰۹۷۸۷
تاریخ انتشار: ۲۸ تير ۱۳۸۹ - ۱۹:۳۰ 19 July 2010
وزير سپاه در ايام دفاع مقدس با اشاره به نامه محسن رضايي براي درخواست تجهيزات، گفت: من نامه رضايي را براي فتح بغداد مي‌دانم نه پايان جنگ. او گفت اگر مي‌خواهيد ما بغداد را بگيريم اين امكانات را به ما بدهيد.

به گزارش "تابناک" به بهانه سالروز پذيرش قطعنامه در تيرماه 1367 از سوي بنيانگذار جمهوری اسلامي، خبرگزاری فارس گفتگویی با محسن رفیقدوست انجام داده است که اهم مطالب آن به شرح زیر است:

* انقلاب اسلامي كه پيروز شد در مقابل مردم، ارتشي قرار داشت كه به دست ملت به شدت تضعيف شده بود. در حقيقت در زمان آغاز جنگ تحميلي به خوزستاني حمله شد كه لشكر 92 زرهي آن فقط 2 تانك در اختيار داشت و بقيه‌اش توسط مردم از كار افتاده بود.

* هرچند ايران پيش از انقلاب ژاندارم منطقه و متحد آمريكا بود ولي با وقوع انقلاب، شوروي هم احساس خطر كرد. وقتي من وزير سپاه بودم سفير گوباچف آمد ملاقات من و گفت من نيامدم ملاقات وزير سپاه بلكه آمدم تا با يكي از انقلابيون ديدار كنم. من به او گفتم ما حس مي‌كنيم شوروي يكي از دشمنان انقلاب است. گفت درست است؛ ماركسيسم 70، 80 سال با اين شعار كه دين افيون توده‌ها است 2 ميليارد نفر از مردم جهان را در اختيار داشت اما يكدفعه زير گوشش يك انقلاب با ايدئولوژي پيروز شد.

* طبق اسنادي كه پس از سقوط صدام به دست بچه‌هاي ما افتاده است هدف اول را فتح تهران و برچيدن انقلاب تعيين كردند و اگر نشد، جدا كردن خوزستان تا بهبهان و مسجد سليمان.

*در اين زمان سپاه كه با تشخيص امام(ره) براي دفاع از انقلاب و دستاوردهاي آن تشكيل شده بود، با شروع جنگ و به خاطر آماده نبودن ارتش مجبور شد به جبهه برود.

* پس از اخراج عراق از خاك كشورمان بحث اين بود كه آيا جنگ را تمام كنيم يا نه. ما كه طرفدار ادامه جنگ بوديم گفتيم هنوز مسئله اصلي حل نشده است. من اخيرا در يك تفسيري كه از شعار دوم امام خميني(ره) يعني "جنگ جنگ تا رفع فتنه " داشتم گفتم اين فتنه كه امام(ره) فرمودند همان چيزي است كه ما در 6 سال پس از فتح خرمشهر با آن جنگيديم يعني آنقدر به نبرد ادامه داديم كه دنيا را وادار به تسليم كرديم تا متجاوز را تعيين كرده، قطعنامه 598 را با نظر ما تنظيم كنند و بعد امروز هم نتيجه آن 6 سال را بهره‌برداري مي‌كنيم.

* اگر امروز همه مفسرين نظامي جهان مي‌گويند حمله نظامي به ايران اثر ندارد، اين اقتدار ايران به دليل فتح خرمشهر نيست بلكه بخاطر 6 سال جنگ پس از آن است كه ما دنيا را عاصي كرديم تا جايي كه مستقيما خودشان وارد جنگ شدند و زدن سكوهاي نفتي و ساقط كردن هواپيما و غيره پيام‌هايي روشني از طرف آنها بود.

* يك اتفاق مهم اين بود كه دنيا فهميد ما فتنه را از بين مي‌بريم و اتفاق دوم اينكه ما آنقدر از نظر دفاعي قوي شديم كه امروز هم براي دنيا در هاله‌اي از ابهام هستيم. يعني 6 سال جنگيديم و شهيد داديم ولي قدرتي را بدست آورديم كه امروز يك قدرت بازدارنده مهم است.

* اما خاتمه جنگ برايمان 2 تصوير داشت يكي همين پذيرش قطعنامه بود و يكي هم اينكه آنقدر ادامه بدهيم كه بغداد را گرفته و صدام را ساقط كنيم اما با امكانات آن روز كه داشتيم هدف دوم امكان‌پذير نبود.

* يادم هست مرحوم ظهيرنژاد يك مرتبه گفت: "من مخلص بچه‌هاي بسيجي هم هستم ولي من يك نظامي‌ام و معتقدم براي جنگ در برابر هر تانك دشمن بايد دو تانك داشته باشيم والا براي اين نوع جنگيدن شما، همين امكانات كافي است و شما مي‌توانيد تا 10 سال هم با همين امكانات بجنگيد اما بغداد را نمي‌توانيد بگيريد. "

* من نامه رضايي را براي فتح بغداد مي‌دانم. يعني او گفت اگر مي‌خواهيد ما بغداد را بگيريم اين امكانات را به ما بدهيد.

* درست قبل از پذيرش قطعنامه ما احساس مي‌كرديم كه مملكت امكانات وسيع نداشت ولي اين مهم نبود مهم اين بود كه اين امكانات آن طور كه نظامي‌ها مي‌خواستند در خدمت جنگ قرار نمي‌گرفت. يعني اكثر اوقات در دولت با پيشنهادهايي كه براي جنگ مي‌شد مخالفت مي‌كردند و دائم مي‌گفتند شما كه مي‌دانيد نمي‌توانيد بغداد را بگيريد چرا ول نمي‌كنيد؟ چرا جنگ را تمام نمي‌كنيد؟

* اما اين حرف‌ها در درون دولت زده مي‌شد و بيرون كه صحبت مي‌كردند همه شعار جنگ مي‌دادند. براي همين آقاي هاشمي من را صدا كرد و گفت: برو در وزارتخانه‌ات بشين، من مي‌خواهم توپ را به زمين دولت بيندازم. سپس حكم داد كه ميرحسين موسوي رئيس ستاد، آقاي بهزاد نبوي معاونت لجستيك و آقاي خاتمي معاونت تبليغات جنگ شوند.

* حالا دولت خودش بايد مي‌جنگيد و آقاي هاشمي با اين كار دولت را به وسط ميدان برد كه منجر شد به آن نامه‌ها. آقاي هاشمي مي‌گفت دولت شعار جنگ مي‌دهد ولي تماما در خدمت جنگ نيست بايد تكليف را روشن كنيم.

* من به عنوان وزير سپاه هر وقت براي كارهاي جنگ خدمت آقاي هاشمي به عنوان فرمانده جنگ مي‌رفتم هر امضايي مي‌خواستم مي‌دادند. اما سوال آقاي هاشمي اين بود كه آيا جنگ براي ما آينده تمام شدني دارد؟ اگر هدف ما فتح بغداد و سقوط صدام است چه وقت و با چه امكاناتي؟

* وقتي در دفتر رياست جمهوري، حاج احمدآقا نامه پذيرش قطعنامه توسط امام(ره) را قرائت كردند اول همه ما شوكه شديم ولي در حقيقت امام(ره) اين امر را زيبا ترسيم كردند و زماني كه قطعنامه را پذيرفتند، برخي فكر مي‌كنند امام(ره) ناراحت بودند در حاليكه اين طور نيست وقتي آقاي هاشمي گفتند اجازه بديد من اين كار را بكنم، امام(ره) مخالفت كرده و فرمودند من شعار جنگ را دادم حالا هم خودم اين قطعنامه را قبول مي‌كنم. چون ايشان مي‌خواستند ملت را با خود داشته باشند و جواب مردم را خودشان بدهند. در واقع اگر ما تا آن زمان نظامي مي‌جنگيديم از آن به بعد مي‌خواستيم سياسي بجنگيم.

* حتي اواسط جنگ آقاي موسوي از من خواست كاميون‌هاي سپاه را براي حمل گندم از بندرعباس به سيلوها اعزام كنم تا نان مردم داده شود. در واقع خيلي از وزرا هم روحيه جنگ نداشتند و هم مملكت امكانات آنچناني نداشت.

* واقعيت اين است كه پايان جنگ جز با پذيرش قطعنامه آينده روشني براي ما نداشت. آن نامه محسن رضايي نامه درستي بود. او گفت براي سقوط صدام اين امكانات را مي‌خواهيم و الا او مي‌توانست عمليات طراحي كند و مي‌توانستيم مناطق مختلفي مثل فاو و يا شهرهايي حتي مثل بصره را بگيريم ولي بغداد را نمي‌توانستيم.

* من يك سال قبل از پايان جنگ در يك سخنراني گفتم هيچ كس به شعار "جنگ جنگ تا پيروزي " معتقد نيست جز شخص حضرت امام(ره). اين جمله من به خيلي‌ از بزرگان برخورد ولي من گفتم منظورم شما نيستيد، منظور من كل بدنه دولت است.

* وقتي تصميم گرفتيم مهمات انبوه در داخل توليد كنيم، با همه كارخانجات صحبت كرديم و گفتيم بدون اينكه اجازه بگيريد بايد مثلا فلان پوكه را براي ما ريخته‌گري كنيد و ...

* وقتي دولت مسئول ادامه جنگ شد، فهميد كه با اين امكانات نمي‌شود جنگيد. وقتي به من گفتند فلان مهمات را مي‌خواهيم من ديدم براي خريد آن 3 ميليارد دلار ارز لازم است اما اگر اين مهمات را در داخل بسازيم با 380 ميليون دلار ساخته مي‌شود و اين كار را كردم. ولي اين روحيه در دولت وجود نداشت.

*يكي از دلايل عدم وجود اين روحيه در دولت آن وقت اين بود كه آنها واقعا مي‌خواستند مملكت را اداره كنند.

* كل نيرويي كه در زمان پايان جنگ با جبهه‌ها در ارتباط بودند تعداد كمي را نسبت به كل جمعيت كشور شامل مي‌شد و بقيه مردم زندگي خودشان را مي‌كردند.

* دولت هم مي‌خواست زندگي بقيه مردم را تامين كند. البته خيل عظيمي از همان بقيه به ما كمك مي‌كردند و ما ممنون ملت هستيم كه بخش عظيمي از نيازهاي جنگ را آنها تامين مي‌كردند.
وي با تاكيد بر اينكه ما در هيچ زمان حتي پايان جنگ با كمبود نيرو روبرو نبوديم، تصريح كرد: البته از مجلس سوم به بعد در پشت جبهه دو دستگي ايجاد شد كه اين امر در جنگ هم بي‌اثر نبود.

* يك زماني قرار شد ما 5000 دستگاه ماشين بنز 911 بخريم. چون در داخل امكان ساخت نبود مجبور بوديم از خارج بخريم. من رفتم با شركت بنز صحبت كردم و آنها حاضر شدند به ما بفروشند اما دولت معتقد بود چون نمايندگي بنز را شركت خاور دارد، بايد شركت خاور بخرد. تفاوت آن براي مملكت 90 ميليون مارك بود اما آخر سر به من اين حق را ندادند و اين كار را توسط وزارت صنايع سنگين انجام داديم. حالا آن 90 ميليون مارك در جيب وزارت صنايع رفت يا آلمان، نمي‌دانم ولي حتي وقتي مسئله به نخست وزير كشيده شد و او موضوع را به مشاور نظامي‌اش كه يك سرتيپ شهرباني و آدم خوبي بود، ارجاع داد، ايشان هم نظر داد كه اين كار بايد توسط وزارت سپاه صورت بگيرد ولي نخست وزير نوشت نه توسط وزارت صنايع انجام شود. يعني حاكميت آنها در دولت بيشتر بود.

* وزارت بازرگاني نمي‌فهميد وقتي ما مي‌خواهيم يك كالاي غيرنظامي مورد نياز را وارد كنيم، با يك بازاري يا تاجر فرق داريم. مي‌گفتند نه اول بايد ما قيمت بگيريم و ...
يك بار من جنسي را با تخلف قانوني وارد كردم و دادم كارخانه‌ها و پس از آنكه كالاي مورد نظرمان توليد شد، تازه وزارت بازرگاني پيغام داد كه ما اين كالا را 7 دلار در تن ارزان‌تر پيدا كرديم كه من به آنها گفتم كه اگر مي‌خواستم منتظر شما بمانم الان هم چند هزار شهيد داده بوديم و هم كاري انجام نشده بود. اين روحيه عمومي حاكم بر دستگاه‌ها بود كه بخشي نگاه مي‌كردند. ما فكر جنگ بوديم اما آنها به وزارتخانه خود فكر مي‌كردند.

* در يكي از عمليات‌ها، نيروها را به غرب برده بوديم كه آنجا لو رفت و قرار شد ظرف 15 روز 3 لشكر سپاه و 3 لشكر ارتش به اهواز منتقل شوند. براي اين كار رفتم از شخص امام(ره) اجازه گرفتم و به مرحوم صنيع‌خاني كه مسئول ترابري سپاه بود حكم دادم هر كاميوني كه از پليس راه رد مي‌شد با خود به اهواز ببرد. وقتي موضوع را با امام(ره) درميان گذاشتم، ايشان با كرامت پرسيدند آيا چاره ديگري نيست، گفتم نه. فرمودند 4 شرط دارم، اول اينكه به اندازه نياز بگيريد، دوم كرايه بيش از معمول به آنها بدهيد، سوم اگر راننده نخواست برود مجبورش نكنيد و چهارم اگر ماشين او خراب شد به بهترين نحو جبران كنيد.

* هاشمي فرمانده جنگ بود و اوضاع را مي‌ديد و آزمود و ديد كه نمي‌شود با اين وضع ادامه داد. بنابراين يك فرمانده جنگ بايد چه كار بكند؟ او مجبور بود برود امام(ره) را قانع كند كه الان زماني است كه بايد آتش بس پذيرفته شود و من معتقدم اگر هاشمي نظر خير نداشت، هيچگاه به امام(ره) نمي‌گفت بگذاريد من اين كار (پذيرش قطعنامه) را انجام دهم.

* من ايشان را از قبل از سال 1340 مي‌شناسم و آقاي هاشمي يكي از افرادي است كه ما را به امام(ره) دلالت كرد.

*  آقاي هاشمي در بسياري از بزنگاه‌هاي انقلاب از خودگذشتگي نشان داد و خودش را فدا كرد و مقطع پذيرش قطعنامه هم يكي از آن مقاطع بود. لذا اين طور فكر كنيد كه ما تا كي بايد با آن روش به جنگ ادامه مي‌داديم؟

*  من معتقدم اگر امام(ره) نمي‌خواستند، هرگز قطعنامه را نمي‌پذيرفتند چراكه در مورد عزل آقاي منتظري، آقاي هاشمي بيش از قطعنامه اصرار كرد ولي امام(ره) قبول نكردند.

* بعد از آنكه ما موشك دوم را به بغداد زديم، معمر قذافي نامه‌اي به امام(ره) نوشت و خواست كه به جنگ شهرها پايان دهيم. گويا عين همين نامه را براي صدام هم نوشته بود. امام(ره) هم جواب قذافي را دادند و قرار شد تا من و آقاي ولايتي نامه را براي او ببريم. يادم هست در چادر محل ملاقاتمان جا كم بود و من مجبور شدم در كنار قذافي بايستم. آقاي ولايتي نامه را خواند و به قذافي داد. قذافي نامه امام(ره) را گرفت و بوسيد و رو كرد به ولايتي و گفت همانطور كه گفتم و امام(ره) هم جواب دادند، جنگ شهرها را قطع كنيد و بعد برگشت رو به من و با صداي بلند گفت "ولي بزنيد پدر صدام را در بياوريد! " ما تعجب كرديم. قذافي گفت تعجب نكنيد. آن جواب سياسي بود و اين جواب انقلابي است.

* نبايد توقع داشته باشيم كه وزرات خارجه همان گونه برخورد مي‌كرد كه ما در ميدان جنگ برخورد مي‌كرديم. من از كسي دفاع يا به كسي حمله نمي‌كنم اما انصافا همان موقع هر وقت از وزارت خارجه كمك مي‌خواستيم، بي‌دريغ كمك مي‌‌كردند. اما بالاخره در خود وزارت خارجه هم دو دستگي وجود داشت ولي اينكه دستگاه ديپلماسي خوب عمل مي‌كرد يا نه من نمي‌توانم بگويم.

*  متن نامه رضايي دقيقا عين استراتژي مرحوم ظهيرنژاد بود كه گفتم. البته در آن نامه با من مشورت نشد و من هم هيچ‌گاه فكر نكردم كه اگر نامه را من نوشته بودم چه مي‌گفتم.

* من سردار فضلي را هم دوست دارم و هم به ايشان اعتقاد دارم، ولي ما با دو بحث روبرو هستيم. يكي اينكه وقتي ما دشمن را از خاك خود بيرون كرديم انگيزه ما قوي‌تر از آنها بود و عراقي‌ها انگيزه‌اي براي ادامه جنگ نداشتند اما وقتي ما وارد خاك عراق شديم انگيزه ما سرجايش بود ولي آنها هم انگيزه پيدا كردند. براي همين است كه مي‌بينيم بيشتر اسراي عراقي كه ما گرفتيم مربوط به مقطع تا فتح خرمشهر است.

* من اصرار دارم كه نسل جوان بداند كه ما در جنگ به اهدافمان رسيديم و اگر امروز خيالمان راحت است كه تهديد بزرگ نظامي پيش رويمان نيست بخاطر همان 6سال نبرد پس از فتح خرمشهر است.

*  من معتقدم ما در اين مدت هيچگاه بي‌برنامه نجنگيديم و اگر امروز بسيج با اين قدرت اثرگذار را در اختيار داريم محصول آن 6 سال است. حضور وسيع بسيج در جنگ مربوط به پس از فتح خرمشهر است و تا قبل از آن بيشتر بدنه سپاه و ارتش بود.

* نسل جوان بايد بداند كه هم فرماندهان و رزمندگان از جنگ خسته نشده و مطيع محض رهبري بودند و هم كساني كه بين ما و امام(ره) قرار داشتند مثل آقاي هاشمي يا آقاي خامنه‌اي. ما در زماني قطعنامه را پذيرفتيم كه به اهداف مقدسي رسيده بوديم. برداشتي وجود دارد مبني بر اينكه ما وقتي قطعنامه را قبول كرديم از نظر نظامي ضعيف شده بوديم اما خدا خواست كه حمله مجدد صدام بعداز قطعنامه صورت بگيرد تا توسط رزمندگان اسلام به شدت سركوب شود.

* وقتي خرمشهر آزاد شد، سپاه فاقد توپخانه بزرگ بود ولي وقتي جنگ تمام شد سپاه داراي 3 نيرو بود كه نيروي زميني آن قدرتمندترين نيروي زميني منطقه محسوب مي‌شد.

* اين خودكفايي واقعي دفاعي و موشك‌هايي كه خيلي از غربي‌ها فاقد آن هستند، همگي محصول آن 6 سال نبرد پس از فتح خرمشهر است.

* امروز براي دنياي استكباري فكر حمله به ايران از بين رفته است و آنها مي‌دانند اگر موشكي به سمت ما شليك كنند ما هم مقابله به مثل خواهيم كرد. در حقيقت براي ما آمريكا و اسرائيل يك هدف هستند اگر آمريكا ما را بزند ما هم اسرائيل را خواهيم زد.

* نظام اسلامي ما توانايي آماده كردن چندين ميليون رزمنده را در مدت زمان بسيار كوتاهي دارد كه اين‌ها همه نتيجه ادامه جنگ پس از آزادي خرمشهر است و باز هم تاكيد مي كنم كه به نظر بنده ادامه جنگ فايده‌اي نداشت.
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
تحليل جديد و جالبي بود.
برخورد و تعریف جناحی از این روشن تر نمی شود
موسوی - نبوی و خاتمی سنگ جلوی راه پیشروی در جنگ بودند ولی ولایتی بی دریغ کمک میکرد.
اگر رئیس دولت کاملا حاکم بر تمام وزارت خانه ها بود که وزارت خارجه نمی توانست برخلاف جهت آن حرکت کند.
ولی امروز چون آقای ولایتی در جناح دیگر است آن وقت هم خوب عمل کرده و چون آقای موسوی امروز هماهنگ با آن جناح نیست در زمان جنگ هم کارشکنی میکرده ، آقای هاشمی هم میانه خوبی با ایشان نداشته و امام (ره) هم اجبارا ایشان راتائید می کرده اند. واقعا مردم را احمق فرض کرده اید؟ تابناک عزیز این را گفتم که تو بدانی. میدانم که چون خلاف سلیقه توست منعکس نمیکنی مثل همیشه.
من تشکر می کنم از آقای رفیق دوست و به خاطر شفاف سازی تبریک می گم. به نظر من هاشمی امتحان خود را پس داده است و دفاع آقای رفیق دوست واقعا منصفانه بود
حدا رحمت كند كساني كه براي آزادي و عزت اين كشور و اسلام جان پاك خود را فدا كرده اند و حفظ كند كساني كه هم اكنون راه آن دلاوران را طي مي كنند ...
همه دنيا بدانند اينجا ايران است
با محتویات مقاله موافقم
اگر آقای رفیقدوست و آقای رضایی صلاح میدانند خاطرات دوران جنگ را در کتابی منتشر کنند تا مردم از اتفاقات آن دوره مخصوصا نظرات و اعمال امام و اطرافیان ایشان مطلع شوند. ضمنا این عمل برای ثبت وقایع در تاریخ ایران بسیار مهم است. خواندن و اطلاع ما از این مطالب که دوران جنگ را سپری کرده ایم بسیار جالب است.
دوست عزیز آقای رفیق دوست لطفا این خاطرات را کتاب کنید تا آینه عبرتی برای آیندگان باشد و مرجعی قوی برای واکاوی تاریخی در آینده.
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل