پنجشنبهشب به خاطر پیش آمدن موضوعی، جویای احوال دوستی عزیز در قروه شدم؛ گرم صحبت که شدیم به موضوعی اشاره کرد؛ خبر مرگ یک جنین در هفته چهلم بارداری مادر، آن هم در بیمارستان مرکز یک شهرستان، بیمارستان شهید بهشتی قروه.
خواستم موضوع را پیگیری کنم، یادم آمد یکی از خبرگزاریها چندی قبل نوشته بود مدیر وقت شبکه بهداشت و درمان قروه در نشست مجمع سلامت شهرستان گفته بود: «به دستور رئیس دانشگاه علوم پزشکی کردستان قادر به گفتوگو با خبرنگاران نیستیم! و تنها یک خبرنگار به ما برای همکاری معرفی شده است!»؛ چون میدانستم آن یک خبرنگار من نیستم مجبور شدم منصرف شوم؛ ناامیدانه به خواب رفتم و خواب دیدم که از پیگیری موضوع مرگ آن جنین منصرف نشدهام!
آنچه در ادامه میخوانید روایت خوابی است که یک خبرنگار(نگارنده) پس از شنیدن یک خبر(مرگ یک جنین در کردستان) دیده است.
خواب دیدم درباره موضوع مرگ آن جنین مطلبی نوشتم، پس از انتشار مطلب، شخصی که نمیدانم به چه دلیل به محتوای نوشته معترض بود، کتاش را درآورد و به من حملهور شد! مجبور به دفاع شدم تا از آنچه انجام داده بود پشیمان شود!
بعد از آن به نظرم آمد بهترین راه پیگیری موضوع، اقدام از طریق 6 نماینده مردم کردستان در مجلس است، پیش آنها رفتم و موضوعی را که شنیده بودم تعریف کردم، اولش پرسیدند اگر به ماجرا ورود پیدا کنیم میتوانیم در فضای مجازی خبر بزنیم که فلان موضوع را پیگیری کردهایم، مردم یادتان باشد دوره بعد هم به ما رأی بدهید؟ من هم پاسخ دادم البته که میشود چرا که نه! بعد هم گفتند تو برو بنویس «اگر کسی در این باره سندی دارد بیاورد تا پیگیری کنیم»، یکی از نمایندهها گفت من میروم تا نامه تشکر پرداخت حق منطقه جنگی را برای رئیس دانشگاه ببرم، دومی گفت من هم میروم بپرسم رئیس دانشگاه از سخنرانی من در روز پرستار راضی است، سومی گفت چون موضوع مرگ جنین مربوط به حوزه انتخابیه من است میروم درباره نوع واکنش به آن با مباشرم مشورت کنم، چهارمی گفت من هم میروم سری به چند متر آسفالت افتتاح شده در شهرم برای نشستن هلیکوپتر دانشگاه بزنم، پنجمی گفت من هم میروم تا درباره انتصاب یکی از اعضای سابق دفترم در یکی از پستهای دانشگاه اطمینان حاصل کنم و همه کدورتها برطرف شود، ششمی هم گفت «اسامی افرادی را که غیرقانونی بر سر کار برده، به شما خواهم داد»، به گمانم رفت که آن اسامی را بیاورد و البته دیگر برنگشت! با این یکی، خُرده حسابی دارم که باید تسویه کنم؛ آن اسامی دست او امانت است، درست مثل خانه متعلق به بهزیستی کردستان!
در آن خواب شلوغ، یکی دو خبرنگارنما را هم دیدم که سرشان گرم بود، پرسیدم چه خبر است؟ یکی گفت: برخی دارند به یک دکتر آسیب میزنند من مشغول نوشتن مطلبی هستم که شبیه سناریو فیلمهای هندی است، مثلاً دکتری پسری را میبیند که دارد میمیرد و دکتر خودش را به داخل جمعیتی که دور او حلقه زدهاند پرت میکند و نجاتش میدهد و مردم هم انگشت به دهان میشوند که این قهرمان کیست و او هم متواضعانه به دوردستها میرود! خبرنگارنمای دوم هم گفت من هم جوابیه فلان دانشگاه را که برای رسانهها میفرستد و آنها به هر دلیل منتشر نمیکنند، به خاطر رضای خدا به صورت مصاحبه منتشر میکنم، تا حالا هم برای این کارها از کسی چیزی نگرفتهام!
خواب بدی بود! یکی که همسر خودش را به صورت غیرقانونی استخدام کرده، مشغول توطئه بود! میخواست مدیرکل دامپزشکی را تحریک به شکایت از یک خبرنگار کند! همانجا شرط کردم به وقتش آن استخدام غیرقانونی را به صورت ویژه پیگیری کنم.
تا یادم نرفته بگویم در آن خواب، دیدم مشغول مصاحبه با آقای استاندار هستم، درباره دانشگاه علوم پزشکی کردستان سؤال کردم، خبری تازه داد ولی گفت فعلاً رسانهای نکنید! مجبور بودم قول بدهم!
قبل از آنکه از خواب بیدار شوم هم دیدم همه آنهایی که در خواب دیده بودم از من شکایت کردهاند و باید برای پاسخگویی به دادسرا بروم؛ آماده رفتن بودم که با صدای زنگ گوشی موبایل از خواب بیدار شدم؛ خدا را شکر که همه آنچه در این نوشتار آمد فقط یک خواب پریشان بود!
و حالا من ماندهام و اندوه خبر مرگ یک جنین در هفته چهلم بارداری یک مادر در کردستان! کاری هم از دستم ساخته نیست، کاش وزیر جدید بهداشت را در خواب میدیدم و لااقل از او میخواستم کاری بکند!
فرید کریمی